/•♡✓خدا برای هدایت ما نامه ای با عنوان قرآن فرستاده است چقدر معبود به فکر بنده اش هست خواندن چند خط از این کتاب چقدر وقت می گیرد مابرای همه چیز وقت می گذاریم ولی برای نجات خود از ورطه گناه حاضر نیستیم وقت بگذاریم ما حتی برای خود هم حاضر نیستیم کاری کنیم کتاب خود غریبانه در کنج قفس ها و بر روی طاقچه ها دارد خاک می خورد روزی خواهد آمد که حسرت نگاه کردن قرآن هم بر دلمان خواهد ماند آن روز روز حسرت است ..../•♡✓
سُلالہ..!
ببخشید این چند روز کم کاری میکنم 🙏🙏
اشکال نداره عزیزم به هرحال فصل امتحانات همه سرشون شلوغه🚘
سُلالہ..!
حاج قاسم میگفت:
دنبالشهادتنروکهبهشنمیرسی
یهکاریکن ...
شهادت دنبالتوباشه:)
#حاج_قاسم🌱
@dokhtarane_mahdavi313
سُلالہ..!
یه خبر خوب برای کتاب خون های کانال♨️😍 کتابخانه ریحانه النبی افتتاح شد❤️ (خیلی ها تون درخواست داده بو
فقط یه همسایه فوروارد کرده😐🚶🏻♀
#عشق_در_جاده_خدا
#قسمت_چهل_وپنجم
همه کار هامون که تموم شد از خونه با سمت پاساژ حرکت کردیم،رها یدونه شال خرید منم برای النا کیف خریدم.
خرید هامون که تموم شد با تاکسی رفتیم خونه ی النا اینا،حدودا ساعت یک رسیدیم.
من زنگ خونه رو فشار دادم و وارد شدیم.
النا دم در منتظر ما بود.
النا:به به سلام عشقای من.
النا اومد و رها رو بغل کرد و گفت:کجا بودی رها جون.
رها:به به النای عزیزم،تولدت مبارک.
النا:ممنون نفسم.
النا اومد سمتم و باهام روبوسی کرد.
-چطوری جانان؟
النا:از این بهتر نمیشم.
رها:اولین نفر رسیدیم؟
النا:نچ
رها:خب هیچکس دیگه ای هنوز نیومده..
النا:چرا.....زینب از صبح اومده و کلی کمک کرده.
-واقعا؟
النا:آره،الان هم توی اتاق داره لباس عوض میکنه.
رها:زینب کیه؟
النا:خیلی دختر خوبیه ....الان میاد می بینیش.
خیلی تعجب کردم،از کی تاحالا زینب و النا اینقدر صمیمی شدن.
توی همین فکر ها بودم که زینب از اتاق خارج شد.
زینب:سلام.
النا:چه لباس چوشگلی!
زینب:قابل تون رو نداره.
زینب یک شومیز آستین کوتاه سفید تا شلوار لی پوشیده بود.
رها:سلام زینب جان.
زینب اومد جلو و با رها دست داد.
رها:اسم من رها هستش.
زینب:خوشبختم عزیزم.
بعدش اومد سمت من.
زینب:پارمیس جون شما خوبی؟
-خیلی ممنون .
من و رها رفتیم داخل اتاق و لباس مون رو عوض کردیم کم کم بقیه بچه ها هم اومدن.
یه دختری اومده بود که خیلی لاغر بود و نیم تنه و شلوار مشکی پوشیده بود و موهاشو دوتا بافته بود من نمی شناختمش اما بنظرم از اون دختر خفن ها بود،همش می رقصید و لحن صحبتش هم خیلی با حال بود.
رفتم کنارش نشستم.
-سلام.
ادامه دارد......
@dokhtarane_mahdavi313
صبحزودهمینکهازخانهبیرونزد
گفت:
مسابقهمیدیمازالانتاشب؛
درهمینوقت،چشمشبهدختریکهازسر کوچهمیآمدافتاد ...👀'!
نگاهشراکجکردوبهشیطانگفت :
فعلایک_هیچبهنفعمن✌️🏻:))
-
#تلنگرانه
•‼️
@dokhtarane_mahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چی شده برای من خدا یه ذره وقار هم ندارے؟!
بابا خدا دلش برای صدات تنگ میشه❤️
یک چهل و هشتم و وقتت رو براے خدا بگذار💚
┈••✾•☘🦋🌸🦋☘•✾••┈
@chadoriha313
هدایت شده از 「دخٺࢪانـɴᴏʀᴀـ✿」
و اما یک خبر خوش در امار ۴۳۰ پرداخت ایتا داریم 🤞😉🌈
@dokhtaranchadory
#تلنگر
رفیـق امـام زمـان سـرباز اسمـی نمی خـواد ها....
سربـاز اهل عمـل می خـواد👌🏻
اینـکه اسمت رو بـزاری سـرباز امـام زمـان ولی حـتی یـه قـــــدم کـوچـولـو بـرای ظـهور بر نـمـی داری هـیچ فـایده ای نـداره هـا!!!🙃
سـرباز امـام زمـان شـعار نـمیده ، عمـل مـیکنه✌️🏻👌🏻
@dokhtarane_mahdavi313
میدونید مشکل ماها ریشَش کجاست؟!...
ریشَش همونجاییه که دلبری واسه #خدا رو بلد نیستیم،
ولی تا دلتون بخـواد برا خلق #خدا بلدیم...
تا کی میخوایم اینجوری پیش بریم؟!
مرگ خبر نمیکنه شاید الان،
حواسمون باشه تو این دنیا خواهر، مادر، پدر، برادر و.... هیچکس با ما نیست و تنها #خدا تا آخر باهامونه(:
اینقدر سعی نکنیم خودمونو از بغلش بندازیم بیرون
ضرر میکنیم هااا؛
⁉️ نشانه ها و علائم زیادی درباره ی ظهور شنیده ایم، وظیفه ی ما چیه؟
🖌 ۱- اینکه بعضی از علائم ظهور، هنوز تحقق نیافته، به معنای نفی لزوم انتظار در هر روز و شب نیست. چرا که در روایات آمده روز و شب در انتظار فرج باشید. در روایتی آمده که خدا امر ظهور حضرت را تنها در یک شب، مقرر خواهد فرمود، بنابراین باید همیشه آماده بود.
۲- بعضی از علائم، حتمی و بعضی غیر حتمی اند. لذا با دیدن علائم بویژه غیر حتمی، توقع نداشته باشیم که بلافاصه ظهور محقق شود.
۳- بعضی از علائم به صورت معجزه اتفاق خواهند افتاد همچون صیحه آسمانی، لذا به صِرف اینکه با جریان عادی سازگار نیست، نباید آنها را مردود دانست.
۴- علائم حتمی(خروج یمانی، خروج سفیانی، خسف بَیدا، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه) هستند که حتما باید قبل از ظهور محقق شوند. بنابراین قبل از وقوع علائم حتمی، ظهور محقق نمیگردد.
۵- بدانیم آنچه باعث ظهور حضرت میشود، علائم نیستند. علائم فقط حکایت گر هستند. بلکه این شرایط ظهورند که ظهور را محقق و زمینه را فراهم میکنند.
اللهـمعجـللولیڪالفـرج
https://eitaa.com/dokhtarane_mahdavi313
#فاطمه_بانو
⁉️آیاخدابهنمازمن وشمااحتیاجیداره🤔؟؟؟
♢خداهیچاحتیاجیبهنمازمنوشمانداره،
توخودِنمازهممیگیم:
اللهالصمد(خدابینیازاست).
میگنخب،خدابه نمازمن نیازنداره، منمکه
نیازندارم، خبخداروشکر، نمیخونم😂
#یهمثاݪ:↯
بچهمیادخونه
میگه:مامان،مامان،بیچارهمعلممون
مادرمیگه:چرا؟؟؟
بچه:انقدرمشقاحتیاجداره،گفتههرکدوم
دهصحفهبنویسید،بیچارهگناهداره،خیلی
مشقمیخواد....
درواقعمعلمبهیهنقطهازمشقبچهنیازنداره،میخوادڪهباسوادبشه،رشدڪنه🦋.
خدابهنمازمااحتیاجیندارهمابانمازقد
میکشیم،#نمازیڪدانشگاهاست🌿📚.
#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج
https://eitaa.com/dokhtarane_mahdavi313
#فاطمه_بانو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلــم بی تابه از یـآدت...💔
#حاج_قاسم
#شهیدسلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای جان :)💔
حیفه بمونیم حقیقتا حیفه...🚶♂
#حاج_قاسم
#شهید_سلیمانی
هدایت شده از کتابخانه ریحانه النبی🌸
#مسافرخواب
#پارتدو
آرمیتا:چرا دیر رسیدی؟
نرگس:رفتم مسجد تا نماز اول وقت بخونم.
آرمیتا:منم اینجا چغندرم!
نرگس:آرمیتا جان آخه....
آرمیتا:نمی خواد حرف بزنی،حالم بد کردی.
نرگس:اگه ناراحت شدی ببخشید .
آرمیتا:خودت بودی ناراحت نمیشدی؟
نرگس:آخه نماز از همه چیز واجب تره.
آرمیتا :یعنی واجب تر از من ?
نرگس:اره.
آرمیتا:واقعا که خیلی بدی .
نرگس:حالا ناراحت نشو دیگه .
آرمیتا :یه ساعته منو اینجا کاشتی بعد میخای تورو ببخشم؟
نرگس:آرمیتا،حالا ولش کن دیگه.
آرمیتا:اوف،حالا اون چادر مسخره چیه سر کردی؟
نرگس:این چادر از من محافظت میکنه.
آرمیتا با خنده گفت:الان مثلا اگه یه سنگ بخوره بهت این جلوش رو میگیره؟
نرگس:این چادر از من دربرابر نگاه نامحرم مراقبت میکنه...
آرمیتا:تو هم دلت خوشه ها!آخه کی این چرت و پرت ها رو قبول میکنه.
نرگس:چرت و پرت نیست!!!
آرمیتا:دارم به عقلت شک میکنم دختر.....اصلا ببنم حالت خوبه؟
نرگس:آرمیتااآ
آرمیتا:ها؟چیه؟یک ساعت منو اینجا گذاشتی حالا طلبکاری؟
نرگس:آخه تو همینطوری داری همه چیز رو مسخره میکنی
آرمیتا:مغزت سرجاش نیستا.
نرگس:خب چرا بی خودی راجب چیز هایی که راجب شون اطلاعات نداری حرف میزنی؟
آرمیتا:توچرا این حرف های بی خود رو قبول میکنی؟؟؟
نرگس:چند بار بگم این حرف ها بی خود نیست...
آرمیتا با عصبانیت از روی صندلی بلند شد و یدونه زد توی سر نرگس و گفت:تو اینقدر گوشت رو با این حرف های بی معنی و مفهوم پر کردی که حرف حقیقت رو نمی شنوی!
بعدش بی توجه به نرگس از پارک خارج شد
این داستان ادامه دارد .........
نویسنده :اولین اثر بانو خادم الزینب🥰
سُلالہ..!
#مسافرخواب #پارتدو آرمیتا:چرا دیر رسیدی؟ نرگس:رفتم مسجد تا نماز اول وقت بخونم. آرمیتا:منم اینجا
عزیزان دلم این رمان اثر یکی از رفیق های عزیز من هستش❤️😍بهتون پیشنهاد میکنم بخونیدش....
و البته یکی از نویسنده های تازه کار مون🙃
#پیشنهادے
https://harfeto.timefriend.net/16407148626152
عزیزان امشب می خوایم با هم صحبت کنیم سوال بپرسید جواب میدم تقریبا یه جورایی صندلی داغ حساب میشه🙂
ناشناس رو عوض کردم که شلوغ نشه،ناشناس اصلی داخل بیو کانال قرار داره👌🏻😁