داستان انسان.pdf
285.5K
متن ادبی «داستان انسان» پیرامون سلوک آدمی به سوی حقیقت هستی
#روحالله_سوری
https://eitaa.com/sooyesama
پشت دریاها شهری است
قایقی باید ساخت...
باید انداخت به آب...
پشت دریاها شهری است...
#سهراب_سپهری
https://eitaa.com/sooyesama
گِلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست دلداری به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دل انگیز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم
و لیکن مدتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان بودم که هستم
#سعدی
https://eitaa.com/sooyesama
لطف تو مرا دمی که اندر صله بود
در گوش دلم هزار و یک زمزمه بود
با سوزن نور، سینه بشکافت سماء
نور تو میان دل هر روزنه بود
#ر_س
https://eitaa.com/sooyesama
و لا تکونوا کالذین نسوا الله، فانساهم انفسهم (حشر/۱۹).
ترجمه: از کسانی مباش که خدا را فراموش کردهاند. پس خداوند ایشان را به فراموشی خودشان دچار ساخته است.
نتیجه: فراموشی خداوند به فراموشی خود میانجامد.
عکس مستویِ نتیجه: فراموشی خود، منجر به فراموشی خداوند میشود.
عکسِ نقیضِ موافقِ نتیجه:
یادآوری خویشتن، به یاد خدا میانجامد.
نتیجه جدید: انسان یک خود حقیقی دارد که توجه به او، توجه به خداوند را درپی میآورد؛ من عرف نفسه فقد عرف ربه
به دیگر بیان: خود حقیقی آدم، ذکر و یاد خداست.
#ر_س
@sooyesama
گاهی اوقات،صلاح است که تنها بشوی
چون مقدر شده تکخال ورقها بشوی
گاهی اوقات قرار است که در پیله درد
نم نمک شاپرکی خوشگل و زیبا بشوی
گاهی انگار ضروریست بگندی درخویش
تا مبدل به شرابی خوش و گیرا بشوی
گاهی از حمله یک گربه، قفس میشکند
تا تو پرواز کنی، راهی صحرا بشوی
گاهی از خار گل سرخ برنجی، بد نیست
باعث مرگ گل سرخ، مبادا بشوی
گاهی از چاه قرارست به زندان بروی
آخر قصه هم آغوش زلیخا بشوی!
#فاضل_نظری
@sooyesama
زندگی را دیدم
قایقی بر لب جوی
برگی اندر دل باد
چو صدایی محو، اندر دل کوه
زندگی را دیدم
جاده ای بهر عبور
جاده ای تا دل نور
چو پلی بر سر هر چیز که هست
برو ای دوست براه
گرچه با ناله و آه
برو تا منزل اسرار الست
زندگی نیست بجز رفتن راه
ما همه رهگذر این سفریم
زچه از این سفر اندر حذریم
زندگی را دیدم
چو گلی بر سر کوه
منتظر از بر دیدار نسیم
تا به پرواز در آید، به شعف
زندگی نیست بجز راز عبور
گذر از مرحلهها
ز جهان گذرا
گذر از خلق، به دیدار خدا
زندگی را دیدم
شمعی اندر دل شب
اشکی از سوز وجود
شعلهای هدیه به ارباب وجود
زندگی را دیدم
ابر بر دامن کوه
ناگهان برق بهار، گوید ای ابر ببار
نیست هنگامه آرامش تو
سر ز دامان نگارت بردار
برو تا دامن دشت
زندگی را دیدم
هرکجا هرلحظه
گذری در جریان
زندگی نیست بجز راز عبور
زندگی را دیدم...
#ر_س
@sooyesama