أما علوم الآخرة، فلا تحصل الا برفض محبة الدنیا عن القلب و مجانبة الهوی، و لاتدرس الا فی مدرسة التقوی؛ کما قال الله: «واتقوا الله و یعلمکم الله»، فجعل العلم میراث التقوی.
اما دانشهای اخروی [که از توحید و معاد گزارش میکنند] جز با راندن محبت دنیا از دل و دوری از خواهشها بهدست نمیآید. و جز در مدرسه پروا آموخته نمیشود؛ چنانکه خداوند فرمود: «از خدا پروا کنید تا شما را بیاموزد» و دانش را دنباله پروا قرار داد.
پینوشت:
"تقوی" را گاه به "پرهیز" ترجمه میکنند که شایسته نیست؛ زیرا خدا، این کمال نامتناهی، چیزی نیست که از او پرهیز کرد. اما "پروا" برگردان بهتری برای واژه "تقوی" است؛ زیرا به گونهای مراقبه و توجه در رویارویی با کمال مطلق، اشاره دارد.
#صدرالمتالهین
(ایقاظ النائمین)
#دانش_آخرت
#تقوی
@sooyesama
پایان بزرگترین شب سال، پایان بزرگترین تاریکی است.
و ایرانیان باستان که جویای نور و روشنایی بودند، بسی زیرکانه، آغاز این نورگستری را جشن میگرفتند.
@sooyesama
بهنام خدای آگاهی
جهان، جریان سیال آگاهی است؛ از آگاهیهای خُرد زیراتمی، تا آگاهیهای کلان کهکشانی. آگاهیهای بیشماری که تراکم و پیوند آنها اشیا را پدیدار میکند. آیا این سخنان رواست؟ آیا رواست که بگوییم: عالم عین، از انباشت (تراکم) علم پدید میآید؟ آیا میتوان گفت: آفرینش، چیزی جز جریان سیال و انباشته آگاهی نیست؟ اکنون پاسخهای فلسفه، عرفان و دین را از دیده میگذرانیم.
خدا از نگاه فیلسوفان مشاء فاعل بالعنایه است. یعنی علم او بدون هیچ واسطه و ابزار بیرونی، آفریننده عین است. مشاء تاکید میکنند که علم حق تعالی فعلی است نه انفعالی، و مرادشان آن است که علم او از هیچ الگوی پیشین عینی پیروی نمیکند. بلکه خود آن علم، الگوی هر پدیده بیرونی است.
اکنون خدا را در جایگاه ذات خود، که هنوز آفرینشی رخ نداده، تصور کنید. در چنین جایگاهی که جز خدا چیزی نیست، چیزی برای واسطهگری و تبدیل علم به عین، در میان نیست. تنها و تنها علم اوست و دیگر هیچ. به زبان تمثیل، خدا مانند نجار نیست که طرح ذهنی خود را به کمک ابزارهای نجاری از دل الوارهای چوب، بسازد. در اینجا هم ماده پیشینی مانند الوارهای چوب در میان است و هم ابزارهایی که صورت (طرح ذهنی نجار) را در دل ماده (الوارهای چوب) پیاده میکنند. اما در جایگاه ذات الهی، چیزی جز علم او نیست. بنابراین نه ماده پیشینی هست و نه ابزاری، تنها و تنها علم اوست که باید عالم عین را پدید آورد. به زبان دیگر: عالم عین، جلوه علم و آگاهی است و تار و پود جهان بیرونی را آگاهی تشکیل داده است.
مشاء تا اینجا پیش رفتهاند، اما این نکته را پیگیری نکردهاند که معنای پدید آمدن عین، از خود علم، دقیقا چیست؟ حکمت متعالیه با طرح آموزه «فاعل بالتجلی» این معنا را بهپیش برده است. فاعل بالتجلی بودن خداوند بدان معناست که خود علم، در فرایندی به نام تجلی، عین را پدید میآورد. اما تجلی چیست و چگونه رخ میدهد؟
عارفان این نکته را به روشنی بیشتری رسانیده و میگویند: اعیان ثابته (که متعلَّق علم خدا پیش از آفرینش اشیایند) تنها خاستگاه اعیان خارجی هستند. عارفان دیدگاه خود را چنین توضیح میدهند که خداوند نوری است بیکران که تابیدن و اشراق، لازمه هویت اوست. این نور یکتای بیکران، تابشی یگانه و بیکران دارد که پس از رویارویی با اعیان ثابته، گونهگون و رنگارنگ میگردد. انوار رنگارنگی که در این فرایند رخ مینمایند همان اعیان خارجی هستند. بنابراین نور، تنها چیز موجود در خارج است. اما این نور در صقع ذات خویش یگانه و یکتاست. کثرت و گوناگونی او، نتیجه رویاروییاش با اعیان ثابته است. در نتیجه این اعیان ثابته مستقر در علم الهی هستند که حقیقت یگانه نور را گونهگون کرده و اعیان خارجی را جلوهگر میکنند.
وانگهی آیه "ان من شی الا یسبح بحمده" تاکید میکند که همه جهان تسبیحگوی حقاند. تسبیح، هر معنایی که داشته باشد، بر گونهای علم و آگاهی متوقف است. درنتیجه همه عالم از آگاهی بهرهمندند. این نگرش در فرضی است که تسبیح را اثر اشیا بدانیم. اما اگر تسبیح را هویت عالم عین برشماریم، آنگاه آگاهی نیز متن هویت آنها را تشکیل میدهد.
برخی متون دینی نیز بر خوانش دوم تاکید میکنند؛ برای نمونه امام باقر (ع) میفرماید: «ابتدأ الاشیاء کلها بعلمه علی غیر مثال کان... أما تسمع قوله تعالی: وکان عرشه علی الماء» (البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۴۶۱). عرش، جایگاه فرمانروایی و مدیریت حق تعالی است، که برابر این روایت، بر آب استوار شده است. و آب، تمثل علم است.
از سوی دیگر هر تصویری که ما از جهان بیرون داریم، آگاهی ما از بیرون است. معنای این سخن، نفی واقعیت بیرونی نیست، بلکه اقرار به این حقیقت است که ما، جز از روزنه آگاهی خویش، دریافتی از بیرون نداریم. این آگاهی میتواند درست یا نادرست باشد. اما هرگز این واقعیت را تغییر نمیدهد که ما، جز از روزنه آگاهی خویش، دریافتی از بیرون نداریم.
اکنون دوباره میپرسم: اگر جهان نتیجه انباشت جریان آگاهی باشد چرا ما آنرا اینگونه نمیبینیم؟ آیا جهان چنین نیست، یا ما چنین نمیبینیم؟ عقل و شهود و دین، گویای آنند که جز این نمیتواند باشد. اما هنوز این پرسش برجاست که آگاهی ازلی، چگونه خود، بهتنهایی، واقعیت عینی را میآفریند؟ این پرسشی است که پاسخ نهایی آن، جز با اشراقهای ربوبی به چنگ نمیآید. تنها پس از اینگونه شهودهاست، که عقل میتواند صورتبندی شایستهای از پاسخ یادشده بهدست دهد.
#ر_س
#آگاهی
#آفرینش
#واقعیت
@sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
خلسه الهیه:
ذهن تو سه گونه فکر میکند:
۱. گاه بر موضوعی خاص متمرکزی و به هیچ چیز دیگری توجه نداری؛ مانند حلّ یک مسئله پیچیده ریاضی.
۲. گاهی در پی حل موضوع خاصی هستی، اما افکار دیگری مزاحم تمرکز تو هستند و برای لحظاتی در آنها غوطه میخوری. اما دوباره به موضوع مورد علاقهات باز میگردی.
۳. گاهی نیز کاملا در افکار گوناگونی شناوری و هیچ موضوع خاصی را مدّ نظر نداری.
اکنون به حالت سوم، توجه کن. در این حال، تو تسلیم درون خویش هستی و ضمیر ناخود آگاهت افکار متفاوت و گوناگونی را به تصویر میکشد.
ذهن تو چون گنجشکی چالاک، به هر سو میجهد. و از شاخههای درخت وجودت بالا میرود. تصاویر گوناگون با سرعتی سرسامآور از پیش چشمت میگذرد.
تصاویری که به ظاهر کوچکترین ارتباطی با هم ندارند. اما این نمایش برقآسا و این تصاویر نامرتبط، انعکاس آشفتگی توست. در واقع آنچه از نظرت میگذرد نمایشی است که ناخودآگاه تو کارگردان و خودآگاه تو بیننده اوست.
اکنون تصور کن تو انسانی کامل و معصوم بودی. آنگاه هیچ ناخالصی نداشتی و تصاویری که از درونت میجوشید، یکدست، منظم و منسجم بود. تصاویری زیبا و دلنشین که نمایش کمالات و سجایای اخلاقی تو بود.
اهل معرفت براینباورند که بهشت، باطن افعال نیکوست. و انسان پس از مرگ، بر سفره اعمال، علوم و نیات خویش نشسته است. «لهم جناتٌ تجری من تحتها الانهار، کلّما رُزِقوا منها من ثمرةٍ رزقاً قالوا هذا الذی رُزِقنا من قبل» (بقره/۲۵)
اکنون، چنین خلسهای را برای خداوند تصور کن؛ وجود نامحدودی که به کمالی نامحدود متصف است. آنچه در خلسه الهی متمثل خواهد شد نمایشی از صفات کمال خداوند است؛ تمثلی به غایت زیبا، ممتد و منسجم در گسترهای نامتناهی. عارفان میگویند: عالم، نمایش و تجلی صفات الهی است.
قرآن کریم نیز آفریدهها را ریزش کمالات خداوند «إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعلوم» (حجر/۲۱) و نشانه (آیه) وجودی او میداند. امام صادق (ع) میفرماید: «انّ اللَّه عزّ و جلّ خلق ملكه على مثال ملكوته، و اسّس ملكوته على مثال جبروته ليستدلّ بملكه على ملكوته و بملكوته على جبروته».
بنابراین، هنگامیکه خداوند به خویش توجه میکند چنین تمثلی رخ میدهد. و خدا همواره چنین است. بر این پایه، عالم، تمثلی ممتد، در خلسه پیوسته الهی است.
#ر_س
#آفرینش
#خلسه_الهی
@sooyesama
امام صادق (ع):
كانَ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ يَقُولُ لِأَصْحَابِهِ يَا بَنِي آدَمَ اهْرَبُوا مِنَ الدُّنْيَا إِلَى اللَّهِ وَ أَخْرِجُوا قُلُوبَكُمْ عَنْهَا فَإِنَّكُمْ لَا تَصْلُحُونَ لَهَا وَ لَا تَصْلُحُ لَكُمْ وَ لَا تَبْقَوْنَ فِيهَا وَ لَا تَبْقَى لَكُم...
عیسا پسر مریم، پیوسته به یاران خود میگفت: ای فرزندان آدم! از دنیا به سوی خدا فرار کنید؛ و دلهای خود را از آن بیرون ببرید؛
که نه دنیا شایسته شماست و نه شما شایسته آن هستید و نه در آن برجا میمانید و نه آن برایتان میماند...
(صدوق، «الأمالی»، ص۵۵۵)
@sooyesama
سینهای کز معرفت گنجینه اسرار بود
کِی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
طور سینای تجلّی، مشعلی از نور شد
سینه سینای وحدت، مشتعل از نار بود
ناله بانو، زد اندر خرمن هستی شرر
گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود
آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی
از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود؟
گردش گردون دون بین کز جفای سامری
نقطه پرگار وحدت، مرکز مسمار بود
صورتش نیلی شد از سیلی، که چون سیل سیاه
روی گردون زین مصیبت تا قیامت تار بود
شهریاری شد به بند بندهای از بندگان
آنکه جبریل اَمینش، بنده دربار بود
از قفای شاه، بانو با نَوای جانگداز
تا توانی به تن و تا قوّت رفتار بود
گرچه بازو خسته شد، وز کار دستش بسته بود
لیک پای همتش بر گنبد دوّار بود
دست بانو گرچه از دامان شه کوتاه شد
لیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد
#مرحوم_کمپانی
(آیتالله_غروی)
@sooyesama
در این دنیای پر زحمت، تویی رحمت، تویی رحمت
مرا در خویش پنهان کن، پذیرا باش از زحمت
سحر در سجده میجستم، سرای دوست را اما
جهان در دیده زیبا شد که کوی اوست هر فسحت
شگفت از یار ناپیدا که اندر ذره و بیضا
هزاران چهره در هر نقطه دارد آن پری صورت
جهان شیدای زیبایی است کاندر حجله عالم
نقاب از چهره افکنده، که بستاند دل از دولت
شبی با آسمان گفتم: که بیپایان، چهای؟ گفتا:
منم، هستی هر چیز و نیم آن چیز، در شوکت
منم آن چشمه جوشان، که دور از چشم می نوشان
زلال زندگی میجوشد از من در دل کثرت
منم دریای آگاهی، که هر جایم روان، گاهی
از آگاهی من برگیر جامی ای نکو فکرت
منم آن نور بیپایان که میتابم به هر پنهان
هویدا میکنم هر چیز را من، از دل ظلمت
اگر خواهی مرا یابی، ز حد بیرون بیا گاهی
ز خود بردار مرز خود، رها کن خویش را فطرت
#ر_س
@sooyesama
امام صادق (ع):
إنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمَّا قَبَضَ نَبِيَّهُ صلّی الله علیه وآله دَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ علیه السلام مِنْ وَفَاتِهِ مِنَ الْحُزْنِ مَا لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَرْسَلَ اللَّهُ إِلَيْهَا مَلَكاً يُسَلِّي غَمَّهَا وَ يُحَدِّثُهَا فَشَكَتْ ذَلِكَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَقَالَ إِذَا أَحْسَسْتِ بِذَلِكِ وَ سَمِعْتِ الصَّوْتَ قُولِي لِي فَأَعْلَمَتْهُ بِذَلِكَ فَجَعَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام يَكْتُبُ كُلَّ مَا سَمِعَ- حَتَّى أَثْبَتَ مِنْ ذَلِكَ مُصْحَفاً قَالَ ثُمَّ قَالَ أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ مِنَ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامِ وَ لَكِنْ فِيهِ عِلْمُ مَا يَكُونُ.
هنگامی که خداوند [روح] پیامبرش را گرفت، اندوهی بر فاطمه (س) فرود آمد که جز خدا خبر ندارد. پس خداوند فرشتهای را فرستاد که اندوهش را تسلیت بدهد و با ایشان سخن بگوید.
ایشان مطلب را با امیرالمؤمنین (ع) در میان گذاشتند. حضرت فرمودند: هرگاه حضور فرشته را احساس کردی و صدایش را شنیدی به من بگو.
ایشان نیز به امیرمومنان (ع) خبر دادند و حضرت آنچه میشنیدند را مینوشتند تا کتابی شد.
امام صادق (ع) فرمودند: در آن کتاب چیزی از حلال و حرام نبود؛ بلکه در آن، دانش آنچه در آینده رخ میدهد بود.
(کلینی، «الکافی»، ج۱، ص۲۴۰)
#مصحف_فاطمه
@sooyesama