بسم الله الرحمن الرحیم
مناجاتی و خراباتی ۱
جویندگان حقیقت مشربهای گوناگونی دارند که دستهبندیهای متفاوتی را بهدست میدهند. برای نمونه برخی مناجاتی و گروهی خراباتی هستند.
مناجاتیان اهل زهد و ریاضتاند و توجه بیشتری به چارچوبهای اخلاقی و شرعی دارند. آنها برای سیر بهسوی خدا از قواعد عام پیروی میکنند و مراحل سلوکی را گامبهگام، با دقت، میپیمایند.
برای گذار از عالمهای وجود، از روزنههای عامی که هست میگذرند و با رعایت آداب ویژه هر عالم، حقوق آنرا بهجا آورده و آرامآرام از آن عبور میکنند. لازمه چنین سیری، دیدن کثرت و توجه تام به او، و رعایت آداب و احکام اوست.
نماد کامل این گروه حضرت موسی (ع) است که نمونه کاملی از التفات به کثرت و رعایت احکام آن، میباشد. اعتراضهای پیدرپی او به خضر (ع) و یادآوری دستورات شرعی، و نیز نجوای او با پروردگار در کوه طور، مشرب مناجاتی او را نشان میدهد.
التفات مناجاتیان به کثرت، بهمعنای فراموشی وحدت نیست، بلکه نشانه غلبه کثرت بر وحدت است. مناجاتیان وحدت را از روزنه کثرت میبینند و برای رسیدن به وحدت، ناگزیر از دیدن کثرت و رعایت احکام آن هستند.
اما خراباتیان اهل محبتاند و به وحدت متوجهاند و کثرت را از روزنه وحدت میبینند. ایشان برای گذار از عوالم، روزنههای ویژهای دارند که معمولا از قواعد عام پیروی نمیکند و میانبرهایی پرمخاطره، به لایههای درونی هستی است.
تمرکز بر وحدت گاه کثرت را از چشم ایشان محو میکند و این سلب التفات به کثرت، مایه بیتوجهی به برخی آداب و احکام کثرات میگردد.
گرچه خراباتیان، تا جایی که بههوشند و توان دارند خود را به رعایت آداب اخلاقی و شرعی ملزم میدانند، اما گاه که سُکر برآمده از وحدت، خرد آنها را مقهور میسازد توان فهم کثرت و آداب شرعی ویژه آنرا ندارند.
در اینجا باید توجه داشت که سُکر برآمده از وحدتبینی، عقل خراباتیان را مدهوش کرده و آنها را از مدار تکلیفهای شرعی بیرون رانده است. این بهمعنای نفی یا مخالفت آگاهانه با شرایع الهی نیست و نمیتواند مایه سواستفاده برخی صوفینمایان باشد که شرع را بااختیار کنار نهند و شیوه دیگری درپیش گیرند.
ازآنجا که مخاطب قرآن کریم عموم مردم هستند، بیشتر داستانهای قرآن به مناجاتیان ویژه شده است، اما برای برخی خواص، اشارات کوتاهی به خراباتیان نیز دارد. آنچه در داستان خضر (ع) بیان میشود نمونه کامل و شگرفی از این ماجراست.
بااینهمه عارفان، حضرت عیسی (ع) را نماد خراباتیان میدانند. گرچه این پیامبر اولوالعزم نیز دارای شریعتی است که پولوس خیانتکار آنرا از میان برداشت، اما حالاتی که از ایشان نقل شده و آنچه از شریعتش بهجا مانده، مشرب خراباتی او را نمودار میکند.
بههرروی خراباتیان مجذوب وحدتند و در پیچ و تاب این جذبه، گاه پیچ و تابهای روحی و جسمی را تجربه میکنند.
آنچه بهنام «سماع» از برخی صوفیان حقیقی دیده شده، بدان معناست که غلبه وحدت و حقایق آنسویی تاب سالک را ربوده و او را از رعایت احکام کثرت ناتوان کرده است. همه مومنان، نمونه کوچک این معنا را در تلاوتهای قرآن در ماه رمضان، تجربه کرده و حرکات پیوسته بدن به چپ و راست را که با صوت دلنشین ترتیل، همآهنگ میشود، چشیدهاند.
اما سماعی که امروز برخی صوفینمایان و درویشان، بهگونه یک مراسم فرقهای و در عین هشیاری انجام میدهند، به تمایلات نفسانی و فایدههای عالم کثرت نزدیکتر است تا جذبههای رحمانی و غلبه وحدت.
در اینجا مشرب سومی نیز هست که جامع میان وحدت و کثرت است. مشرب پیامبر خاتم (ص) چنان دقیق و لطیف است که هیچیک از وحدت و کثرت را مانع یکدیگر نمیبیند و در عین بهرهمندی از واردات آنسویی و جذبههای ملکوتی، احکام و آداب کثرت را مراعات میکند.
اما باید توجه داشت که بیشتر سالکان برای رسیدن به مشرب محمدی، ناگزیر از مشربهای موسوی و عیسوی میگذرند. ازاینرو ممکن است در میانه راه به حالاتی دچار شوند که براثر غلبه وحدت، برخی آداب را فراموش کنند.
ادامه دارد...
#مناجاتی_و_خراباتی_۱
#ر_س
@sooyesama
به سوی سماء
بسم الله الرحمن الرحیم مناجاتی و خراباتی ۱ جویندگان حقیقت مشربهای گوناگونی دارند که دستهبندیهای
بسم الله الرحمن الرحیم
مناجاتی و خراباتی ۲
عشق دامی ملکوتی است که جز دلهای نازک را شکار نمیکند. دلهای ستبر، حتی اگر به دانشهای گوناگون، و کشف و کرامات آراسته باشند، گرفتار چنین دامی نخواهند بود.
و دلنازکان، گرچه از دانشهای نظری و کمالهای اخلاقی بهره چندانی نداشته باشند، اما شایسته این موهبت آسمانی هستند.
بیشتر آنانکه عشق را میچشند، زندگیهایی پر تلاطم را تجربه کردهاند که با ضربههایی سهمگین، دل ایشان را نرم کرده است. و عشق، خود، زهر شیرینی است که آرامآرام دلنازکان را به کام مرگ و آغوش فنا روانه میسازد.
برابر افسانههایی که در ادبیات گوناگون جهان میشناسیم، عاشقان هرگز به وصلی پایدار نمیرسند. دلشدگان پس از سوز و گدازی دراز، وصلی موسمی را تجربه میکنند که بهزودی دوباره به هجری دراز تبدیل میشود.
قبض و بسطهای کشنده عشق، در واقع سکرات موتی است که قرار است عاشق بیچاره بیخبر را فرا گیرد.
مناجاتیان اهل ریاضتند و با جانکندنهای بسیار به پالایش اخلاقی خویش اشتغال دارند. اما خراباتیان اهالی وادی عشقاند و خود را به امواج ناشناخته محبت میسپارند تا با زیر و رو کردن وجودشان، ناخالصیها را از عمق دل نازکشان محو کند.
دریای بیکرانه عشق، نه ساحلی دارد که امید امن را درپی آرد و نه آرام میگیرد که آسایشی کوتاه را برای خسی که بر آن شناور است، به ارمغان آورد. حتی وصلهای موسمی عاشقان، خود موجهایی سهمگین برای زیر و زبر کردن دل سرگشته آنهاست.
عشق را عارفان به حقیقی و مجازی دستهبندی کردهاند. عشق حقیقی آن است که به ساحت ربوبی تعلق گیرد و سفر در دریای اسمای الهی را بهبار آورد. در آنجا اقیانوسی از اسماست که با موجهای بیکران خویش سالک را فرا میگیرد.
گاه دولت اسمی بر او غالب میشود و او را به وصال خویش غرقه میسازد. و سپس اسمی دیگری او را ربوده و او را از اسم نخست مهجور میکند تا وصلی تازه را به او هدیه نماید.
عشق مجازی خود گونههایی دارد: یکم عشق مجازیِ انسانی است که فارق از انگیزههای شهوی، به کمالی در شخص معشوق تعلق میگیرد. برای نمونه علم، اخلاق و معنویت برخی عالمان وارسته، شاگردان ایشان را شیفته استاد میکند. البته گاه عشق مجازیِ انسانی داستانی نو آفریده و مجنونی را به دام لیلیای بهبند میکشد.
گونه دوم از عشق مجازی، عشق حیوانی است که همان کشش شهوانی میان حیوانات نر و ماده میباشد و از گردونه بحث کنونی خارج است.
بهباور عارفان، همه گونههای عشق (غیر از حیوانی)، ستودهاند. و گاه عشق انسانی بستر عشق حقیقی خواهد شد.
برای نمونه مولوی در آغاز شیوه مناجاتی داشت و اهل زهد و ریاضت بود. مولوی در آن زمان از دانشمندان برجسته روزگار خود بود که به کشف و شهود نیز دستی داشت. اما رویارویی او با شمس، شعله عشق را در نهادش فروزان کرد و او را به سلک خراباتیان درآورد.
در خصوص مولوی باید گفت که عشق حقیقی او به جلوات ربانی حق، با عشق انسانی او به شمس، گره خورده بود. چنانکه دیدار شمس، کلید گشایش و فتحهای معنوی او بود.
شاید این نکته اندکی شگفتیساز باشد، اما به تجربه ثابت شده که گاه، رویارویی دو دلِ نازک، طوفانی از معارف را بهبار میآورد که با کمال شگفتی، هریک از این دو سالک نازکدل، در تنهایی خویش، چنین اسراری را نمییابند.
اما عشق پیرمرد ژندهپوشی چون شمس، برای مریدان و بستگان مولوی که همگی مناجاتی بودند، گران آمد و غیرت جاهلی ایشان را جنباند. آنگاه مزاحمتها و مانعتراشیها آغاز شد و شمس را به ترک آن دیار وادار کرد.
غزلهایی که مولوی در فراق شمس میسرود در واقع افغانی بود که از هجر معارف برآمده از آن دیدارها، سروده میشد.
وادی عشق وادی پرمخاطرهای است که عارفان از ورود اختیاری به آن پرهیز دادهاند. اما دلهای نازک، گوش شنوایی ندارند و برپایه «الارواح جنود مجنده» یکدیگر را پیدا میکنند. لکن مناجاتیان که بنیه ادراک این حالات را ندارند به ستیز با آن بر میخیزند و زیر و زبر عشق آغاز میشود.
به گواهی تاریخ، مولوی پس از جستجوی فراوان و یافتن شمس دوباره آنرا به قونیه بازگرداند و دوباره تعصبهای جاهلی آغاز شد و شمس دوباره ترک آن دیار نمود. و اینبار برای همیشه از آسمان قونیه غروب کرد.
مولوی تا زمان زیادی فسرده بود تا اینکه شاگرد شایستهای چون حسامالدین چلبی توانست اندکی آن طوفانهای معرفتی عاشقانه را تکرار کند. مولوی در ملاقات چلبی گاه به وادی اسرار میافتاد و مثنوی معنوی را که آکنده از حقایق الهی است، در آینه این عشق انسانی میسرود.
#ر_س
#مناجاتی_و_خراباتی_۲
@sooyesama
به سوی سماء
بسم الله الرحمن الرحیم مناجاتی و خراباتی ۲ عشق دامی ملکوتی است که جز دلهای نازک را شکار نمیکند.
بسم الله الرحمن الرحیم
مناجاتی و خراباتی ۳
«سلوک»، پیمایش راهی است، که آدمی از خویش تا خدای در مینوردد. «خویش»، همان تعینی بشری است که آدم در آغاز راه، در آن قرار دارد. و مراد از «خدا» همان مقام اطلاقی است که از هر تعینی رهاست و به هیچ قیدی محدود نمیشود.
گرچه آدمی با سلوک، هرگز خدا نخواهد شد، اما در نمود نامحدود او چنان فانی میشود که گویی پایان آدمیت، همین نمود نامتناهی شدن است که آیینه تمامنمای الهی است.
در میانه این راه دراز، انسان ناگزیر از پالایش چهره مثالی خویش است. سالک باید ساحت مثالی نفس خود را از خوهای ناپسند پیراسته و به خوهای پسندیده آراسته نماید.
در این مقطع، مناجاتیان به پالایش سنگر به سنگر نفس، از لشکریان شیطان میپردازند. ایشان با قهر و غلبه برخاسته از عقل، تلاش میکنند سرکشیهای وهم (که شیطان درون است) را مهار کنند.
این ستیز خونین سالهای زیادی بهدرازا میکشد و پس از دشواریهای بسیار، اندکی آرام میگیرد. اما پس از چندی شیطان وهم، از گوشه دیگری سر برآورده و ستیز دیگری آغاز میشود.
ازآنجاکه عقل با قهر و غلبه، درپی تسلیم وهم است، وهم نیز به تلافی بر میخیزد و کشور نفس، پیوسته میان ایندو دستبهدست میشود. گویی این پیکار هیچگاه بهنتیجه نرسیده و تا قیام قیامت ادامه دارد.
مناجاتیان ازآنجاکه بهپشتوانه عقل خویش، با شیطان میجنگند، هرگز به پیروزی نهایی نمیرسند. زیرا تکیه بر خویش، خود، فریبی پیچیده است که شیطان وهم، با آغاز این نبرد، انسان را بدان دچار کرده است.
پیروزی در چنین نبردی، خود، گونهای شکست است؛ زیرا سرانجام، این نفس است که پیروز شده است. افزون بر اینکه انسان به پشتوانه خویش، هرگز بر خویش پیروز نخواهد شد. در واقع چنین شخصی درپی آن است تا خود، خویشتن را از خود خالص کند. او «مخلِصی» است که از کید شیطان خویش در امان نیست.
اما شیوه خراباتیان آن است که خویش را به دروازههای فنا میکشانند تا با مرگ خویش، ریشه این فساد و خونریزی را برکنند.
گرچه خراباتیان نیز به پیکار یادشده وارد میشوند و میکوشند بهمدد قهر عقل، شیطان وهم را رام نمایند. اما خراباتیان این بازی را نه برای پیروزی، که برای شکست آغاز میکنند. آنها از نخست میدانند که انسان بهپشتوانه خویش، بر خویش پیروز نخواهد شد و پایان این نبرد همان نقطه آغاز اوست؛ «ما ابرء نفسی ان النفس لأمارة بالسوء الا ما رحم ربی».
ازاینرو پس از درگیریهای بسیار با خویشتن و یقین به ناتوانی از اصلاح خویش، همین فقر را مایه نابودی نفس قرار میدهند. فقری که در گام به گام سلوک چشیدهاند و با شراشر وجود خویش آنرا دریافتهاند.
خراباتیان سفره فقر خود را پیشروی حقیقت عالم گسترانیده و با نمایش فقر خویش، امداد الهی را جلب میکنند. آنگاه حقیقت هستی، حیاتی دوباره در ایشان میدمد که قلب را شکوفا خواهد ساخت.
با شکوفایی قلب، داستان تغییر میکند و جنود شیطان، دستهدسته تسلیم میشوند. اکنون مِهر قلب، شیاطین را تسخیر نموده و محبت برخاسته از قلب، فتحی کامل را نوید میدهد؛ «اذا جاء نصرالله و الفتح و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا».
قوایی که تا پیش از این، برابر هزار قهر عقل سرکشی میکردند، اکنون دربرابر اندکی از مهر قلب سر تسلیم فرود میآورند و سجده ملایکه بر آدم آغاز میشود. اینجاست که شیطان نیز از شیطنت دست شسته و تسلیم میشود؛ «اسلم شیطانی بیدی».
برپایه آیه «فَبِعِزَّتِکَ لَاغویَنَّهُم اجمَعین الّا عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصین»، آنانرا که خدا خالص کرده و از تنگنای تعینها رهانیده، از دسترس هر شیطانی بهدورند و این اخلاصی است که هستی، در برخی تعینهای خویش میدمد؛ «ذلک فضل الله یعطیه من یشاء».
#ر_س
#مناجاتی_و_خراباتی_۳
@sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
بسم الله الرحمن الرحیم
مناجاتی و خراباتی ۲
عشق دامی ملکوتی است که جز دلهای نازک را شکار نمیکند. دلهای ستبر، حتی اگر به دانشهای گوناگون، و کشف و کرامات آراسته باشند، گرفتار چنین دامی نخواهند بود.
و دلنازکان، گرچه از دانشهای نظری و کمالهای اخلاقی بهره چندانی نداشته باشند، اما شایسته این موهبت آسمانی هستند.
بیشتر آنانکه عشق را میچشند، زندگیهایی پر تلاطم را تجربه کردهاند که با ضربههایی سهمگین، دل ایشان را نرم کرده است. و عشق، خود، زهر شیرینی است که آرامآرام دلنازکان را به کام مرگ و آغوش فنا روانه میسازد.
برابر افسانههایی که در ادبیات گوناگون جهان میشناسیم، عاشقان هرگز به وصلی پایدار نمیرسند. دلشدگان پس از سوز و گدازی دراز، وصلی موسمی را تجربه میکنند که بهزودی دوباره به هجری دراز تبدیل میشود.
قبض و بسطهای کشنده عشق، در واقع سکرات موتی است که قرار است عاشق بیچاره بیخبر را فرا گیرد.
مناجاتیان اهل ریاضتند و با جانکندنهای بسیار به پالایش اخلاقی خویش اشتغال دارند. اما خراباتیان اهالی وادی عشقاند و خود را به امواج ناشناخته محبت میسپارند تا با زیر و رو کردن وجودشان، ناخالصیها را از عمق دل نازکشان محو کند.
دریای بیکرانه عشق، نه ساحلی دارد که امید امن را درپی آرد و نه آرام میگیرد که آسایشی کوتاه را برای خسی که بر آن شناور است، به ارمغان آورد. حتی وصلهای موسمی عاشقان، خود موجهایی سهمگین برای زیر و زبر کردن دل سرگشته آنهاست.
عشق را عارفان به حقیقی و مجازی دستهبندی کردهاند. عشق حقیقی آن است که به ساحت ربوبی تعلق گیرد و سفر در دریای اسمای الهی را بهبار آورد. در آنجا اقیانوسی از اسماست که با موجهای بیکران خویش سالک را فرا میگیرد.
گاه دولت اسمی بر او غالب میشود و او را به وصال خویش غرقه میسازد. و سپس اسمی دیگری او را ربوده و او را از اسم نخست مهجور میکند تا وصلی تازه را به او هدیه نماید.
عشق مجازی خود گونههایی دارد: یکم عشق مجازیِ انسانی است که فارق از انگیزههای شهوی، به کمالی در شخص معشوق تعلق میگیرد. برای نمونه علم، اخلاق و معنویت برخی عالمان وارسته، شاگردان ایشان را شیفته استاد میکند. البته گاه عشق مجازیِ انسانی داستانی نو آفریده و مجنونی را به دام لیلیای بهبند میکشد.
گونه دوم از عشق مجازی، عشق حیوانی است که همان کشش شهوانی میان حیوانات نر و ماده میباشد و از گردونه بحث کنونی خارج است.
بهباور عارفان، همه گونههای عشق (غیر از حیوانی)، ستودهاند. و گاه عشق انسانی بستر عشق حقیقی خواهد شد.
برای نمونه مولوی در آغاز شیوه مناجاتی داشت و اهل زهد و ریاضت بود. مولوی در آن زمان از دانشمندان برجسته روزگار خود بود که به کشف و شهود نیز دستی داشت. اما رویارویی او با شمس، شعله عشق را در نهادش فروزان کرد و او را به سلک خراباتیان درآورد.
در خصوص مولوی باید گفت که عشق حقیقی او به جلوات ربانی حق، با عشق انسانی او به شمس، گره خورده بود. چنانکه دیدار شمس، کلید گشایش و فتحهای معنوی او بود.
شاید این نکته اندکی شگفتیساز باشد، اما به تجربه ثابت شده که گاه، رویارویی دو دلِ نازک، طوفانی از معارف را بهبار میآورد که با کمال شگفتی، هریک از این دو سالک نازکدل، در تنهایی خویش، چنین اسراری را نمییابند.
اما عشق پیرمرد ژندهپوشی چون شمس، برای مریدان و بستگان مولوی که همگی مناجاتی بودند، گران آمد و غیرت جاهلی ایشان را جنباند. آنگاه مزاحمتها و مانعتراشیها آغاز شد و شمس را به ترک آن دیار وادار کرد.
غزلهایی که مولوی در فراق شمس میسرود در واقع افغانی بود که از هجر معارف برآمده از آن دیدارها، سروده میشد.
وادی عشق وادی پرمخاطرهای است که عارفان از ورود اختیاری به آن پرهیز دادهاند. اما دلهای نازک، گوش شنوایی ندارند و برپایه «الارواح جنود مجنده» یکدیگر را پیدا میکنند. لکن مناجاتیان که بنیه ادراک این حالات را ندارند به ستیز با آن بر میخیزند و زیر و زبر عشق آغاز میشود.
به گواهی تاریخ، مولوی پس از جستجوی فراوان و یافتن شمس دوباره آنرا به قونیه بازگرداند و دوباره تعصبهای جاهلی آغاز شد و شمس دوباره ترک آن دیار نمود. و اینبار برای همیشه از آسمان قونیه غروب کرد.
مولوی تا زمان زیادی فسرده بود تا اینکه شاگرد شایستهای چون حسامالدین چلبی توانست اندکی آن طوفانهای معرفتی عاشقانه را تکرار کند. مولوی در ملاقات چلبی گاه به وادی اسرار میافتاد و مثنوی معنوی را که آکنده از حقایق الهی است، در آینه این عشق انسانی میسرود.
#ر_س
#مناجاتی_و_خراباتی_۲
@sooyesama