به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
#حافظ
@sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
مرحوم حاج میرزا جواد آقاى تبریزى معروف (که از بزرگان اولیا و عرفا و مردان صاحبدلِ زمان خودش بوده است)، اوایلى که براى تحصیل وارد نجف شد، با اینکه طلبه بود ولى به شیوه اعیان و اشراف حرکت مىکرد.
نوکرى دنبال سرش بود و پوستینى قیمتى روى دوشش مىانداخت و لباسهاى فاخرى مىپوشید؛ چون از خانواده اعیان و اشراف بود و پدرش در تبریز ملکالتجار بوده یا از خانواده ملکالتجار بودند.
ایشان طلبه و اهل فضل و اهل معنا بود و بعد از آنکه توفیق شامل حال این جوان صالح و مؤمن شد، به درِ خانه عارف معروف آن روزگار، استاد علم اخلاق و معرفت و توحید، مرحوم آخوند ملاحسینقلى همدانى (که در زمان خودش در نجف، مرجع و ملجأ و قبله اهل معنا و اهل دل بوده است و حتّى بزرگان مىرفتند در محضر ایشان مىنشستند و استفاده مىکردند) راهنمایى شد.
روز اولى که مرحوم حاج میرزا جوادآقا، با آن هیئتِ یک طلبه اعیان و اشراف متعین به درس آخوند ملاحسینقلى همدانى مىرود، وقتىکه مىخواهد وارد مجلس درس بشود، آخوند ملاحسینقلى همدانى، از آن جا صدا مىزند که همانجا (یعنى همان دمِ در، روى کفشها) بنشین. حاج میرزا جواد آقا هم همانجا مىنشیند.
البته به او بر مىخورد و احساس اهانت مىکند، اما خودِ این تحمل، تربیت و ریاضت الهى او را پیش مىبرد. جلسات درس را ادامه مىدهد. استاد را (آنچنانکه حق آن استاد بوده) گرامى مىدارد و به مجلس درس او مىرود.
این، شکستن آن منِ متعرضِ فضولِ موجب شرکِ انسانى، در وجود انسان است. این، آن منیت و خودبزرگبینى و خودشیفتگى و براى خود ارزش و مقامى در مقابل حق قایل شدن را از بین مىبرد و او را وارد جادهاى مىکند و به مدارج کمالى مىرساند که مرحوم میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى به آن مقامات رسید.
او در زمان حیات خود، قبله اهل معنا بود و امروز قبر آن بزرگوار، محل توجه اهل باطن و اهل معناست.
بنابراین قدم اول، شکستن منِ درونى هر انسانى است که اگر انسان، دائم او را با توجه و تذکر و موعظه و ریاضت (همینطور ریاضتها) پَست و زبون و حقیر نکند، در وجود او رشد خواهد کرد و فرعونى خواهد شد.
#آیتالله_خامنهای
(مقام معظم رهبری؛ ۱۳۶۹/۰۱/۳۰)
#خود_شکنی
#میرزا_جواد_ملکی_تبریزی
@sooyesama
بهنام خدا
برخی دوستان از گوشه و کنار پیام داده و میخواهند که بنده نیز چند سطری بهسود یا زیان آقای شجریان بنگارم.
بنده با شگفتی میپرسم که آیا ایشان جزء اصول یا فروع دین هستند که لازم است همه افراد موضع خود را درباره او اعلام کنند؟!
او استاد آوازی بود که در رشته خود نوآوریهایی داشت. اکنون چه ضرورتی در میان است که همه آحاد جامعه باید به داوری او بنشینند؟!
عقل سلیم میگوید: این همه موضعگیریهای ضد و نقیض و تلاطم اجتماع، آنهم در شرایط اقتصادی و کرونایی امروز، زهر سهمگینی است که ازسوی بیگانگان به بدنه جامعه تزریق میشود.
درگذشت یک استاد آواز، چنان موضوع پرضرورتی نیست که نیاز باشد امثال بنده در آن ورود کنیم. بنابراین اصرار و تحریک نزدیکان، نباید ما را به ورود به چنین بازی زهرناکی که بیگمان طراحان بیگانهای دارد، وارد نماید.
اما بادریغ اینگونه نشد و اصرار مریدانِ نادان، برخی بزرگان را به این معرکه وارد نمود.
اکنون چند سطری نه برای موضوع کم اهمیتی مانند درگذشت شجریان، بلکه برای تبیین سخن بزرگان مینگارم.
استاد ریاضیای را فرض کنید که شاگردهای گوناگونی دارد. یکی از شاگردهای او توانایی شگرفی در تبیین مسائل ریاضی به زبان موسیقی دارد؛ یعنی قواعد پیچیده ریاضی را به زبان شعر و لحن خوش، برای عموم مردم میسراید و ذهن مردم را به عالم والای ریاضی میبرد.
اکنون استاد یادشده درباره این شاگرد خود میگوید: «هرگاه او را دیدم در عالم والای ریاضی بود و مردم را به آن دیار رهنمون میساخت».
این سخن تنها نشاندهنده نیکویی خدمتی است که شاگرد برای دانش ریاضی انجام داده است. اما همه شئونات شاگرد را تایید نمیکند. شاید این شاگرد نقاط ضعف زیادی در شئون دیگر زندگی داشته باشد که سخن استاد ریاضی ناظر به آنها نیست.
استاد ریاضی تنها شأن ریاضی شاگرد را تایید کرده است و درباره شئون دیگر او سخن نمیگوید.
مانند این نکته در فضای احادیث نیز دیده میشود. برای نمونه برخی روایات میگویند اگر برای امام حسین (ع) اشکی ریخته شود بهشت واجب میشود. اما این بهشت واجب شده، ممکن است با یک گناه، نابود شود.
بنابراین اینگونه روایات تنها شأن اشک بر امام حسین (ع) را روشن میکنند و نه شأن شخص اشکریزنده را. بله این شأن (گریه بر امام حسین) بسیار ملکوتی است اما شخص اشکریزنده شئون دیگری نیز دارد که اکنون موضوع سخن نیستند.
بههر روی اگر شنیدیم بزرگی از خوانندهای تعریف کرد، تنها همان شأن خوانندگی، متعلق تعریف است و شئون دیگر مورد تایید نیست.
در پایان، بار دیگر دریغ و افسوس خود را از سادگی و زودباوری مردم ابراز کرده و دوباره با شگفتی میپرسم: آیا درگذشت یک استاد آواز جزء اصول یا فروع دین است که همگان باید موضعی برایش اتخاذ کنند؟! آیا این همه تشنج جامعه گواه هدایت این نزاع نافرجام ازسوی بیگانگان نیست؟! آیا مریدان نادان و خودکامه حتما باید بزرگان خود را به این بازیهای آلوده سیاسی وارد کنند؟! و هزاران آیای دیگر...
هزاران آفرین بر جان حافظ
همه غرقیم در احسان حافظ
پیمبر نیست لیکن نسخ کرده
اساطیر همه، دیوان حافظ
#ملاهادی_سبزواری
@sooyesama
کرد شاگردی سؤال از اوستاد
کز بهشت آدم چرا بیرون فتاد؟
گفت: بود آدم همی عالی گهر
چون به فردوسی فرو آورد سر
هاتفی برداشت آوازی بلند
کی بهشتت کرده از صدگونه بند
هرکه در هر دو جهان بیرون ما
سر فرو آرد به چیزی دون ما
ما زوال آریم بر وی هرچه هست
زانکه نتوان زد به غیر دوست دست
#عطار_نیشابوری
#کمال_انقطاع
@sooyesama
نام اثر: ضامن آهو
#استاد_محمود_فرشچیان
ماجرای دیدن چهره امام هشتم (ع) در خواب و تصویرگری آن ازسوی استاد فرشچیان
http://fna.ir/f05qky
@sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
وقتی برادران یوسف میخواستند او را به چاه بیفکنند یوسف لبخند زد!
یهودا پرسید: چرا خندیدی؟ اینجا که جای خنده نیست!
یوسف گفت: روزی در فکر بودم چگونه کسی میتواند به من اظهار دشمنی کند، با اینکه برادران نیرومندی دارم.
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد، تا بدانم غیر از خدا تکیه گاهی نیست...
https://eitaa.com/sooyesama
امیرالمؤمنین (ع):
الْإِيمَانُ لَهُ أَرْكَانٌ أَرْبَعَة: التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ تَفْوِيضُ الْأَمْرِ إِلَى اللَّهِ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل
ایمان چهار ستون دارد: توکّل بر خدا، سپردن همۀ امور به او، خشنودی به مقدّرات او، و تسلیم شدن دربرابر دستورهای خداوند عزّوجلّ
(کلینی، «الکافی»، ج۲، ص۴۷)
@sooyesama
ذهن، چون گوی آیینهای است که از پیوند آیینههای بیشمار سامان یافته است. بانگاهی ژرفتر این گوی، تنها یک آیینه کروی است که میتواند بیشمار خرد شود و با هر تعینی بخشی از جهان خارج را به ما نمایش دهد.
ما در میان این گوی آیینه نشسته و تعینهای پیدرپی و بیشمار آنرا مینگریم. و از هر تعینی به گوشهای از جهان بیرون پی میبریم.
درون این گوی آیینه زندانی هستیم اما آگاهیمان از خارج، حس آزادی را برایمان بازسازی میکند. میپنداریم که رهاییم و هرچه را بخواهیم کشف میکنیم. اما درون خویش زندانی هستیم و با این رنج، خو کردهایم. گویا هرگز این زندان شیشهای را ندیدهایم.
گروه اندکی از انسانها از این زندان بیرنگ آگاه میشوند و آهنگ خروج میکنند. آنها از خویش بیرون میروند و حقیقت را همانجا که هست، مییابند. آنگاه به ما خبر میدهند که در زندانی بیرنگ، گرفتاریم و ما آرام لبخند میزنیم!
آنها پیامآوران حقیقتاند و ما خو کردگان به زندانی که هرگز نمیبینیم. آری! ما چون نمیبینیم آهنگ خروج نداریم. از آنچه هستیم خوشیم و لذت میبریم.
کاش کسی ما را بیدار میکرد. کاش به «مرگ پیش از مرگ» دست مییافتیم. آناندازه از خروج سخن راندهایم که حتی «خروج» را به یکی از تعینهای ذهن خود مبدل کردهایم. ما آنقدر به گوی ذهن وابستهایم که حتی خروج را ذهنی کردهایم. هرچه بیرون میجهیم، باز درون خودیم.
اکنون خستهایم و فسرده. کاش کسی از بیرون میآمد و ما را باخود میبرد. شاید اگر شیرینی خروج را میچشیدیم از وابستگی به گوی ذهن، آسانتر چشم میپوشیدیم.
#ر_س
#گوی_ذهن
#خروج
@sooyesama
ششم ربیعالاول، سالروز رحلت آیت عظمای خداوند؛ مرحوم سیدعلیآقا قاضی است.
تقدیم به روح بلندش حمد و یازده توحید را هدیه نماییم.
@sooyesama