بهمثل اگر مانند قرآن درباره شهادت کتابی نازل شود سوره فاتحه آن، شهادت جناب سیدالشهدا (ع) است.
#علامه_حسنزاده_آملی
@sooyesama
سید اهل شهودی یا حسین
جلوه ذات وجودی یا حسین
اوفتادی لحظهای بیسر به خاک
«سجده» را کامل نمودی یا حسین
این بلا و این لب خندان تو
کس چه داند تا چه بودی یا حسین؟
گُل در آغوش و تنت مجروح تیغ
عشق را معنا نمودی یا حسین
«ما رمیت اذ رمیت» دیدمت
در میان هرگز نبودی یا حسین
در میان لشکر تاریک جهل
چشم دل را میربودی یا حسین
روی دستت پای میزد کودکی
نور روی نور بودی یا حسین
نور آمد بُرد یکسر آگهیت
«هو» به تاری، «حق» به پودی یا حسین
بین خیل روبهان چون شیر نر
روبهی را میزدودی یا حسین
مست بودی در سماع و ابلهان
جنگ دیدند از عنودی یا حسین
هاتفی گفت: اینچنین اندر جهان
جلوهای هرگز نبودی یا حسین
گرچه پیغمبر شهودش مطلق است
سید اهل شهودی یا حسین.
#ر_س
@sooyesama
دستت به آب لب نزد و لب به آب دست
حيران نهادهای به لب انگشت آب را
#شهابالدین_موسوی
@sooyesama
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم...
خاموش مکن آتش افروختهام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
#فاضل_نظری
@sooyesama
امام حسین (ع):
فان استطعتَ أن تؤخّرهم الی غدٍ... هو یعلم أنّی کنتُ قد أحبّ الصّلاة له و تلاوةَ کتابه و کثرة الدّعاء و الاستغفار
[ای برادر] اگر توانستی تا فردا به تاخیرشان انداز... خداوند میداند که نماز برای او را دوستدارم و خواندن کتابش را و بسیاری نیایش و استغفار را
(بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۴۲)
@sooyesama
امام صادق (ع):
مَنْ قَرَأَ يَوْمَ عَاشُورَاءَ أَلْفَ مَرَّةٍ سُورَةَ الْإِخْلَاصِ نَظَرَ الرَّحْمَنُ إِلَيْهِ وَ مَنْ نَظَرَ الرَّحْمَنُ إِلَيْهِ لَمْ يُعَذِّبْهُ أَبَدا
هرکس در روز عاشورا هزار بار سوره اخلاص (توحید) را بخواند خداوند با مهر گستردهاش او را مینگرد. و هرکس مهر الهی او را نگریست هرگز بهرنجَش نیفکند.
(سیدبنطاوس، إقبال الاعمال، ج۲، ص۵۷۷)
#توحید
#روز_عاشورا
@sooyesama
زبال حال مناجات حسین علیه السلام در گودال قتله گاه
بارخدایا! در این واپسین لحظات عمرم در گودال قتله گاه، سراپا مسرورم که با انوار تجلیات ذاتت چراغ محبتت در دلم بیفروختی و قلبم را به مهر بی بدیلت منشرح ساختی.
حبیبا!در این صحرای کربلا لطف بیکرانه ات بر من عیان و نگاه پر فضلت مرا از هر دردی امان است.
الاها! در هجوم این شمشیرها و نیزه ها خواهان آن دردم که تو درمان آنی و بنده ی آن ثنایم که تو سزای آنی.
عزیزا!نیک میدانم که این ابتلای به نااهلان و نصیبم از غم و اندوهان از سر احسان باریابی به روضه ی رضوانت است که هر که را در زندان دنیا گریان کنی، قبله جانش به دیدار یار مزین سازی.
مهیمنا! از همان دم که بر مزار جدم شنیدم که می خواهی مرا کشته و عیال و کودکانم را اسیر ببینی دانستم که قصد آن داری بزمی پر شور و شرر برایم محیا سازی پس هرچه داشتم از جوان برومندم علی اکبر و برادر رشیدم عباس گرفته تا خواهر مهربانم زینب و دختران شیرین زبانم رقیه و صفورا و طهورا همه را در طبق اخلاص نهاده و در این سفر همراه نمودم و حتی از شش ماهه دردانه ام علی اصغر دریغ نکردم تا که عیش بزمت تمام و مستی مجلس انست بی پایان باشد.
ساقیا! انگاه که فرزندان کوچکم را تشنگی بی رمق نمود و بی آبی طاقت ربود همان دم نیز دیدم که هرگز چشمه جوشان مهر و محبتت را بر من و فرزندانم مسدود نفرمودی و آب زلال کوثر رضوانت از ما دریغ ننمودی.
رحیما!در همان آغاز این قتال از هجر علی اکبرم یکایک بند وجودم از هم گسست و یک باره پیر بی رمق شدم اما به راستی جانی که در گرو قبض و بسط توست کی زندانی تن شود و دلی که در قبضه لطف و محبت توست کی به غم مبتلا گردد؟
نعیما! آنگاه که عمود پشتم به بازوان قطع شده و فرق شکسته برادر وفادارم عباس شکست دانستم که دریای محبت و رحمت خاصه ات را کرانی نیست، و بیکرانه عاشق کشی تو را زبانی گویا نیست خوش دلم که با هرچه لشکر داشتی این حبیب دردمند خود را آزمودی و جز شکر ندیدی و جز ثنا نشنیدی.
لطیفا! خون گلوی نازدانه علی اصغرم اگر چه شیره جانم گرفت و عمر بی پایانم را در دمی به خزان مبدل ساخت اما از مرغزار وصالت چو آوای قبول شنیدم همه نوش گشت و شهد شکر پاره شد.
حبیبا! در بوسه وداع اخرم با طفل سه ساله ام بیابان چشم تشنه ام به دریای مواج کشتی شکن مبدل گشت اما قدح شادی رضایتت بر کفم محکم بماند و از بی صبری بر زمین بی مهری سرازیر نگشت.
صبورا! چشمان منتظر خواهر عزیزتر از جانم که مهرش تنها نصیب دنیای من است از هجوم این سنگها و نیزه ها و شمشیرها بر پیکر هزار پاره ام غرق خون است. خدایا در این صحرای پر بلا همان گونه که دیده ام را به نور جمالت روشن ساختی قلب چاک چاک یار کودکی و مونس تنهایی ام زینب را به انوار محبتت پر فروغ ساز که با صبر و استقامتش کاخ بی بنیان آمال دشمنانت را منهدم سازد و جز رشک بدانچه دیده نورزد و جز شکر بدانچه کشیده نگوید.
ملکا! آنچه تقدیمت داشتم همه بضاعتم بود پیشکش به محضر قدسی ات. بنده ای را که جز دو دست تهی در بارگاه انورت ندارد عاجز از بذل و بخششی در خور ذات کبریایی توست. از خاک جز خطا برنخیزد و از کریم جز وفا برنیاید پس این متاع ناقابل را از من پذیرا باش و به بزرگواریت این اندک را بر من ببخشای.
مسجودا!در این گاه بی رمقی و نیمه جانی اگر چه پیشانی بر تیر نشسته و دستان بریده و پاهای شکسته ام معذور از سجده بر بارگاه کبریایی توست اما در عوض، زبان قرآن خوانم بر بالای نیزه مترنم به ذکر سجده ات خواهد بود.
معشوقا! مرا فرصتی دگر نمانده تا ازکمال حسن و بهایت بازگویم و بر آنچه بر من مرحمت فرمودی سپاس گویم چرا که خنجر کین شمر هم اکنون بر حلقومم نشست مرا قوتی ده تا بر بالای نیزه نیز ثناگویت باشم...
#امیر_رستگار
@sooyesama
هدایت شده از عقل منور
درسنامه علوم عقلی مجمع عالی حکمت اسلامی برای سال ۹۹-۹۸
(ویرایش یکم)
@aqlemonavar
امام صادق (ع):
کان الله و لا شیء غیره... و کذلک هو الیوم و کذلک لا یزال ابدا
خدا بود و جز او چیزی نبود... و امروز نیز او چنین است و همواره چنین خواهد بود.
(صدوق، التوحید، ص۱۴۱)
@sooyesama
امام سجاد (ع):
بِسمِ اللّهِ كَلِمَةِ المُعتَصِمينَ و مَقالَةِ المُتَحَرِّزينَ
«بِسمِ اللّه» سخن پناهجويان و گفتار حمايتخواهان است.
(کفعمی، بلد الامین، ج۱، ص۱۰۰)
@sooyesama
خدایا
آثار گوناگونت را بر دلم باریدی و میان گونههای هستی جابجایم کردی، تا به این نقطه رساندی.
اینجا که به دم جانبخش اولیایت از خویشم رها کرده و به حقیقت بیکرانت نزدیک نمودی.
اینجا که پیدرپی در نی نیستیام دمیدی و دمبهدم از لب اسرارت نوشاندی.
اینجا که در نزدیکی دل اولیایت به دیدارت جانی دوباره بخشیدی.
اینجا که در ماتم ولی اعظمت، به سروری وصفناپذیر رساندی و ختم تجلی را بر سید شهیدانت، نشان دادی.
اینجا که آنرا آکنده از مائدههای بهشتی و نداهای ملکوتی کرده بودی.
اینجا که با دل برنای پیر همدلم کردی و اسمای حسنایت را آشکار ساختی.
اما اکنون، دوباره موسم رفتن است. هنگامه جابجایی است و دوباره دلم را درد میفشارد.
آه خدای من
آنکه داد میستاند و آنکه آورد میبرد. و من جز تسلیم به این اقیانوس پرتلاطم، راه دیگری ندارم.
بارالها
همواره مرا از همه چیز عبور دادی و اینبار نیز خواهی داد. هرگاه به هرچه دل بستم ستاندی و هرچه را خوش داشتم میراندی.
عزیزا
هرچه نیکویی است به تو میسپارم و چون درویشان خانه بهدوش، تنها، از این منزل نیکو نیز میگذرم.
الها
فرمودی به وادی کثرت باز گردم و باز میگردم. اما ببین که بیپناهم، پناهم باش تا روزی که دوباره به این منزل والا و بالاتر از آن، بازم میگردانی...
#ر_س
@sooyesama
قطره عسلی بر زمین افتاد. مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که زود برود.
اما مزه عسل برایش شگفتانگیز بود، پس برگشت و جرعهای دیگر نوشید وباز عزم رفتن کرد. اما حس میکرد که خوردن از لبه عسل بس نیست و مزه واقعی را نمیدهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیاندازد تا هر چه بیشتر و بیشتر لذت ببرد.
مورچه در عسل غوطهور شد و لذت میبرد... اما افسوس که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت... او در این حال ماند تا مرد.
و این حکایت دنیای ماست. اگر از او بهره بگیری شیرین است و اگر در او غرق شوی خواهی مرد.
#حکایت_دنیا
@sooyesama