eitaa logo
به سوی سماء
958 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
485 ویدیو
38 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مطالب معرفتی، اخلاقی و گه‌گاه هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از به سوی سماء
یکی از اساتید بزرگوارمان (خدا رحمتش کند) محاسبات حروفی و جفری داشتند. می‌فرمود: سوال کردم که چگونه باید حضور حضرت بقیة الله تشرف یافت؟ بعد گفت که جواب آمده که به توجه تام الی الله! (دروس شرح اشارات، نمط هشتم) @sooyesama
12.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(خاطراتی شیرین از آیت‌الله بهجت) جان گرگان و سگان از هم جداست متحد جان‌های مردان خداست... شیرمردان‌اند در عالم مدد هر زمان کافغان مظلومی رسد @sooyesama
شیشه عطر بهار لب دیوار شکست و هوا پر شده از بوی خدا... @sooyesama
چه خدا نزدیک است لب درگاه عبودیت توست به کناری بزن این پرده حجب همنوا شو تو با زمزمه سبز حیات به زلالیت چشمان بهاری که گریست او همین نزدیکی ست عطر او در تن باغ نور او در مهتاب به نم آه و هم‌آوایی دست تاری پنجره بگرفته نگاهش کردم باغ آرام و هوایی دل‌چسب ذهن نمناک درخت، بوی باران می‌داد جیرجیرک در باغ آخرین شعر خودش را می‌خواند حسن یوسف آرام، سوزن از گل سرخ قرض گرفت پشت پیراهن برگش را دوخت کفش‌دوزک به لب غنچه سرخ، بوسه ای زد وَ گریخت ماهی کوچک حوض، خواب دریایی خود را می‌گفت و همه ماهی‌ها باله جنبان گفتند: خواب خوبی‌ست، خدا خیر کند شیشه عطر بهار، لب دیوار شکست و هوا پر شده از بوی خدا لب پاشویه نشستم چه زلال است این آب ماه در حوض خودش را می‌شست دست در حوض زدم ماه شرمنده، خجل، پیچ و تابی به خودش داد و گریخت نردبان گفت به مهتاب: آسمان را تو بیاور تا بام بام تا صحن حیاتش با من غبطه خوردم به درخت غبطه خوردم به گل اطلسی کنج حیاط گل شیپوری سر به گوش گل کوکب می‌گفت: صبح‌دم وقت نماز من صدایت کردم خواب اگر می‌ماندی، صبح در باغ خجل می‌گشتی قاصدک شاد و سبکبال و رها، نامه سوسن سنبل را داد سرو با طمانینه وضو کامل کرد رفت سر وقت نماز پیچک گوشه باغ، چون که بازوش دگر تاب نداشت، دست بر خاک تیمم می‌کرد جیرجیرک از دور، آخرین مصرع شعرش را خواند همهمه در دل باغ بلبل از شاخه با آواز بخواند: سرو قامت بسته است، وقت تنگ است، شتاب همه قامت بستند باغ می‌رفت ملاقات خدا جیرجیرک شنل سبز خودش را بتکاند ماند در آخر صف باغ پر بود ز تسبیح خدا من خجل از همه غفلت خویش دست و پایم گم شد، نرسیدم به نماز گل میمون خندید، وَ گل مریم هم سرو در بین رکوع، آن‌قدر ماند که شبنم برسد من‌که یک عمر به دنبال خدا می‌گشتم امشب این گوشه باغ، او صدایم می‌کرد من چه اندازه دلم بیدار است من خدا را دیدم پشت آن کوکب سرخ لای آن بوته رز قامت سرو بلند برق آن پولک ماهی در آب عطر آن یاس سپید نور آن ماه قشنگ خنک آبی آب روی آرامش خواب گل یخ چه خدایی دارم چه به من نزدیک است پشت هر بارش باران بهار بعد هر قوس و قزح لای هر پیچ اقاقی در باغ پشت راز گل سرخ، مهر آن مهر گیاه هر اناری به درخت، گره مشت خدا مشت او باز کنید دانه سرخ انار همه تسبیح خدا باغ، لوح زیبای وجود هر درخت، سوره ای از هستی برگ‌هایش، همه آیات خدا آیه‌ای سبزتر از این دیدی؟ تو به یک شبنم اگر خیره شوی، طپش ابر بهاری پیداست گوش اگر باز کنی، سر گلدسته کاج بلبل از شوق اذان می‌گوید تو مناجات شب زنجره را‌، می‌شنوی خاک این باغ، پس از موسم سرما هرسال، پر شد از ذکر معاد بوم نقاشی به این زیبایی و خدا، قلم خلقت خود برد به رنگ رنگ سبزی برداشت سرو و شمشاد و صنوبر و کمی بوته شبدر پایین و سپس سرخی آن گل و پرهای شقایق و کمی لاله ناب آبی آب و دم بلبل و شب بو و کنارش سنبل زرد بر بال قناری و رز و گندم پاک این همه جلوه هستی از کیست؟ یاس از آن دور صدا کرد، خدا گل سرخ خوش بود غنچه کوچک خود را به بغل سخت فشرد غنچه کوچک مینای صبور ، چشمکی زد وَ شکفت گل محبوبه شب، عطر خود را از دور، زد و یک گوشه نشست دل باغ، هوس باران داشت قطره‌ای ریخت به پاشویه حوض تا که آن ابر سپید، دل خود را بتکاند فردا ناودان زمزمه کرد: بارش ابر صفایی دارد صبح فردا دل من، میزبان طپش جاری آب حلزونی کوچک، بی‌خبر از همه‌جا قامت خسته خود را تنها، پشت یک برگ تماشا می‌کرد چه حیاتی جاری‌ست، در تن زنده باغ روح من، پر ادراک خداست گل نیلوفر گفت: همه جا آیت اوست دیدنش آسان است سخت آن است نبینی او را شب که از نیمه گذشت من و مهتاب و گل یاس و همه ماهی‌ها به جماعت چه نمازی خواندیم @sooyesama
ریزبینانه بنگرید حقیقت نزدیک است @sooyesama
شبی که موی تو در باد توبه‌تو می‌رفت دلم به جستجوی نگاه تو کوبه‌کو می‌رفت هزارتوی شگفتی است خواب موهایت هزار بار گم شد و از نو به جستجو می‌رفت غلام همت آنم که زیر چرخ کبود رها ز جاذبه‌ها بود و سوی هو می‌رفت مرا به هیچ طبیبی حواله مکن دیگر که دیده سوی طبیب دلم، نکو می‌رفت غریب و خسته آمده‌ام به درگهت، رحمی که سوی این دل زخمی، ببین عدو می‌رفت عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد خوشم کنار مزارم دمی که او می‌رفت مرا که در غم ایام، غرق بودم و مست غنیمت، این غم نیکو که رو به او می‌رفت @sooyesama
دیر گاهی است که افتاده‌ام از خویش به دور... شاید این عید به دیدار خودم هم بروم... @sooyesama
زندگی لحظه جاری به رگ اکنون است وصل کوتاه دو دل‌داده‌ی دل‌مفتون است پی خوش‌بختی از این بخت خوش، افسوس که ما بگذشتیم و گذشت آن‌چه که ناهمگون است کاخ بنیاد جهان بر گذران آباد است آن‌که جا ماند از این رود روان، دل‌خون است هیچ برجای نماند غم و شادی ای دوست بگذار ای دل و بگذر که جهان، جیحون است باقی آن است که در خاطره مردم نیک نیکی‌اش مایه دل‌روشنی هامون است می‌رود رود جهان بر لب دریای وجود سرخوشی می‌کن و مستی که جهان مجنون است @sooyesama
حق تعالی را در هر اسمی از اسمائش، عالَمی مشاهده می‌گردد که اسم دیگر را [آن مشاهده] نیست. (فتوحات مکّیّه، باب۶۹، معرفت اسرار نماز، بخش۴۱ از فتح مکّی) @sooyesama
مستند زیبای "آن مرد بسیار". روایتی شنیدنی از شیخ علی بهجت، درباره آیت‌الله بهجت. لینک دانلود از تلویبیون: https://telewebion.com/episode/0x1bba27f @sooyesama