آنکس که بداند و بخواهد که بداند
خود را به بلندای سعادت برساند
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند
با کوزهٔ آب است ولی تشنه بماند
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
آنکس که نداند و بخواهد که بداند
جان و تن خود را ز جهالت برهاند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابد الدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند
@sooyesama
شب عاشورا، برخی افراد به جهت ترس و تردید، حسین ع را تنها گذاشتند. اما برخی که واله این حقیقت زیبا بودند، استقامت ورزیدند. پس ظهیر گفت: اگر هزار بار در راه تو کشته شویم باز هم فدایی تو خواهیم بود.
آنگاه امام حسین ع، به یاران صدیق خود فرمود:
«فان کنتم قد وطنتم انفسکم علي ما وطنت نفسي عليه، فاعلموا أن الله انما يهب المنازل الشريفة لعباده لصبرهم باحتمال المکاره... و اعلموا ان الدنيا حلوها و مرها حلم، و الانتباه في الاخرة...»
«اگر جانهای خود را در موطنی ساکن نمودیدهاید که من جانم را در آنجا متوطن نمودهام، پس بدانید که خداوند منازل شریف را بواسطه تحمل سختیها به بندگانش میدهد... و بدانید که تلخ و شیرین دنیا، خوابی است، که بیداری از آن در نشئه دیگر روی میدهد...»
...
شیخ بهایی درباره وطن حقیقی آدمی، چه زیبا فرمود:
گنجِ علم «ما ظهر مع ما بطن»
گفت: از ایمان بود حب الوطن
این وطن، مصر و عراق و شام نیست
این وطن، شهریست کان را نام نیست
زانکه از دنیاست، این اوطان تمام
مدح دنیا کی کند «خیر الانام»
حب دنیا هست رأس هر خطا
از خطا کی میشود ایمان عطا
ای خوش آنکو یابد از توفیق بهر
کاورد رو سوی آن بینام شهر
تو در این اوطان، غریبی ای پسر!
خو به غربت کردهای، خاکت به سر!
آنقدر در شهر تن ماندی اسیر
کان وطن، یکباره رفتت از ضمیر
رو بتاب از جسم و، جان را شاد کن
موطن اصلی خود را یاد کن
زین جهان تا آن جهان بسیار نیست
در میان، جز یک نفس در کار نیست
تا به چند ای شاهباز پر فتوح
باز مانی دور، از اقلیم روح؟
حیف باشد از تو، ای صاحب هنر!
کاندرین ویرانه ریزی بال و پر
تا به کی ای هدهد شهر سبا
در غریبی مانده باشی، بسته پا؟
جهد کن! این بند از پا باز کن
بر فراز لامکان پرواز کن
تا به کی در چاه طبعی سرنگون؟
یوسفی، یوسف، بیا از چه برون
تا عزیز مصر ربانی شوی
وا رهی از جسم و روحانی شوی
@sooyesama
اگر عقل قانع نشد، دل متمایل نمیشود. و اگر دل متمایل نشد، وجود صیرورت نمییابد.
در عین حال
اگر عقل قانع شد لزوما دل متمایل نمیشود. و اگر دل متمایل شد لزوما وجود حرکت نمیکند.
بنابراین
اقناع عقل لازم است و ناکافی. و تمایل دل لازم است و ناکافی.
اقناع عقل، با ضمیمه عمل مطابق، تبدیل به تمایل دل میشود. و تمایل قلب، به ضمیمه دوام ذکر، سبب حرکت وجودی و وصول خواهد شد.
#ر_س
@sooyesama
امام علي ع:
سَکِّنُوا في أنفُسِکُم مَعرِفهَ ما تَعبُدُونَ حَتّي يَنفَعَکُم مَا تُحَرِّکُونَ مِنَ الجَوارحِ بِعبادَةِ مَن تَعرِفُونَ؛
شناخت خدايي که ميپرستيد را در جانهاي خود جاي دهيد تا خم و راست شدنهايتان براي عبادت آنکه ميشناسيد، شما را سود دهد.
بحارالانوار/ ج 75/ ص 63
@sooyesama
يادم مي آيد كه يك بار مشهد مشرف شده بوديم، آية الله العظمي بهجت منزل یکی از دوستان بودند و در آنجا يك اتاقي داشتند. (شايد مربوط به قبل از انقلاب بود) از آن دوستمان پرسيدم كه آقا را اينجا چطور ميبينيد؟
گفتند: گاهی از اتاقشان براي تجديد وضو بيرون ميآيند مثل كسي كه در سرازیری قرار گرفته و نميتواند جلوي خودش را بگيرد اينطور سوره توحيد ميخوانند. گویا نمیتوانند خودشان را نگه دارند. دائم مشغول به سوره توحيد هستند.
#استاد_شیخ_جعفر_ناصری
@sooyesama
ایمان در مراتب بالاي خود به سه قسمت توحید افعالی و توحید صفاتی و توحید ذاتی تقسیم میشود:
الف ـ توحید افعالی: سالک هیچ استقلالی در فعل ،به ما سوی الله نداده و افعالش را از خود نمیداند و نمیبیند.
ب ـ توحید صفاتی و اسمائی: سالک با نورانیت قلبی که به واسطه اعمال صالحي که انجام داده پس از مشاهده توحید افعالی، توحید صفاتی و اسمائی بر وی منکشف شده و کمالات خود و موجودات را مي بيند و حقیقت اسماء و صفات الهی بر وی تجلی مینماید.
نهایت اين مسیر انبياء گذشته (علیهم السلام) بوده اند لکن کمالات انبیاء و سالکين گذشته و شرایع سابق محدود بوده و فقط میتوانستند اسماء و صفات پروردگار را مشاهده نمایند و آن را متحد با ذات نامحدود بیابند...
نهایت درجه کمال و قرب در سیر صعودی شهود فنای ذاتی موجودات در ذات حق تعالی و شهود عینیّت صفات با ذات او و بقاء بعد از فناء است، این حقیقت به صورت مقامي تحقق مي یابد که از آن به توحید ذاتی و تحقق به حقیقت توحید تعبیر میشود و عالی ترین صلاح ذاتی میباشد که انبیاء گذشته آرزوی رسیدن به آن را داشتند.که همان مرحله توحيد ذاتي است.
تجلی حضرت حق در کوه طور حضرت موسی را بیهوش کرد که در مقام تکلیم تجلی صفات اوست، رؤیت حق تعالی و شهود ذاتی او به ظرفیتی بس بالاتر نیاز دارد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و سپس حضرات ائمه (علیهم السلام) با تبعیت کامل از آن حضرت نهایت آن مرتبه را حائز شده و به مراتب احدیت که حقیقت معنای "قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ" است، رسیده اند که همان مقام برگزيدگي ايشان است.
دلایل برگزیده بودن پیامبر و ائمه (علیهم السلام) از بین رسولان:
☄1. انبیاء گذشته از خداوند تبارک و تعالی درخواست الحاق به صالحین را داشتند،
☄2. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: "وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ"، (زمر 12) "و من مأمور شده ام که اوّل تسلیم شونده باشم"، اوّلیت رتبی و کمال است نه زمانی.
☄3. انبیاء گذشته در مشکلاتشان به وجود نورانی نبی اکرم و ائمه (علیهم السلام) متوّسل میشدند تا به این واسطه خداوند هم و غم را از ایشان برطرف نماید.
وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرات ائمه (علیهم السلام) با رسیدن به نهایت درجۀ قرب و کمال و تحقق به حقیقت توحید مقام اوّلیت را حائز گشته اند، آیه شریفه، "مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلاَ نَصْرَانِيًّا وَلَكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ"، آل عمران، 67 ابراهیم را حنیف و مسلم معرفی و در آیه دیگر مقام ابراهیم و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) را جداگانه ذکر میفرماید، " إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ"، آل عمران 68" حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) و ائمه معصومین (علیه السلام) خود از برگزیدگان از بین پیامبران و جزء اصفیایی آنانند
#استاد_محمدباقر_تحریری
@sooyesama
فلاسفه ميگويند كه مقام بعد از مقامِ عقل، ذات است. اما عرفا پس از عالم عقل، تشعشعات ربوبي را قائلاند. عالمي دون مقام ذات و فوق مقام عقل؛ همان معدن عظمت (كه حضرت در مناجات شعبانيه آورده).
اين مقامات، زماني است كه كمال انقطاع حاصل شود؛ مقامي است بعد از حجب نور. و تمام حرف بوعلي درمورد همين كمال انقطاع و دسترسي به آن است.
پس حرف اهل بيت و عرفا شبيه به هم و درست است؛ اصلا در نمط نهم اشارات، انگار بوعلي در حال شرح كلام حضرت امير صلوات الله عليه است.
#استاد_یزدان_پناه
@sooyesama
با خود اندیشیدم، که چه دارم اکنون
و چه حاصل گشته، برم از عمر، کنون!
خانهای، ماشینی، سفره ناچیزی
همسری، فرزندی، کودکان ریزی
سرسوزن علمی، سر سوزن ذوقی
مینویسم متنی، میسرایم شعری
پای درس استاد، بودم از عهد بلوغ
پای درسم اکنون، چند سالی است شلوغ
دو مقاله، شاید، سه، چهار، یا افزون
و به زودی یه کتاب، کآید از چاپ برون
سالیانی است که من، مثلا در راهم
ذکرها میگویم، سالکی آگاهم
گاه گاهی آهی، و سپس سرد و سیاه
مدتی پیوسته، اندکی سخت تباه
روزگارم این است، بسیارم خسته
و دلی صد پاره، که بسی بشکسته
باورش دشوار است، ولی اما هیچم
با همه دارایی، سخت من درویشم
نیک چون مینگرم، جز گرفتاری نیست
همه دارایی من، غیر بیماری نیست
جگرم میسوزد، لیک آرام آرام
طعم لبخندم هست، زهر تلخی در کام
حاصلی نیست که نیست، بعد پنج و سی سال
تو مرا دریاب، آه، ای خدای جهال
#ر_س
@sooyesama
در قیامت هر انسانی برای خود زمین و آسمانی دارد. باید از آسمان هر کسی، ستاره و ماه نمایان شود. در آن روز نورانیت از درون خود آدمی به ظهور میآید.
#استاد_علی_فروغی
@sooyesama
رستم
پهلوان تهمتن، پیروز بر دیو سیاه و سپید، فاتح هفت خان بلکه هفت اقلیم وجود، سرانجام در خان هشتم زمینگیر شد.
خان هشتم، خان تزویر بود. دشمنان که دریافتند حریف پهلوانی و قهرمانی رستم نمیشوند، برادر او را خریدند. برادر رستم او را دعوتی کرد و در راه او خندقی کند و در خندق انواع تیغ و نیزه را به زهر بیالود.
رستم به خندق افتاد و همراه رخش زمینگیر شد. در آخرین لحظات چشم گشود و رخش را دید زخمی از تیغ تزویر!
چشمها را بست تا به چیزی نیندیشد؛ زیرا تزویر تلخترین پلیدی عالم بود. آیا برادر با برادر چنین میکند؟!
رستم که دیوها را شکست و سیاهی را از عالم زدود، اکنون به سیاهیای که سالها در کنارش پنهان بود، گرفتار شده بود. برادری از جنس دیو!
و باز چشمها را گشود؛ رخش دست و پا میزد و زهر در پیکرش رسوخ مینمود. پس چشمها را بست؛ زیرا تزویر دیدنی نیست! چه پلیدیِ پلشتی؛ زشتتر از هر دیو!
تزویر همان بود که کنار بستر پیامبر ص و پس از رحلت او رخ نموده بود. تزویر همان بود که علی ع را خانه نشین، و حسن مجتبی ع را مسموم کرده بود. و حسین ع را در کربلا تنها گذاشته بود و...
تزویر در لباس دوستی و خیرخواهی میآید، اما آکنده از زهر دشمنی و کینهتوزی است.
تزویر، گاهی چنان سحرآمیز و خوش لعاب است که تنها باطل کننده آن، مرگی سرخ خواهد بود.
و رستم، آرام آرام، میرفت و دنیا را با تزویرش رها مینمود. و رَخش، خونین یال، در خان هشتم زمینگیر شد. خانِ تزویر!
#ر_س
@sooyesama
فكر لطيف عزم ميآورد. اينجاست كه ميگويند:
فلسفه بخوانيد، عرفان بخوانيد؛ زيرا فكر لطيف ميآورد.
تمام قرآن از يك جهت فكر لطيف است.
#استاد_یزدان_پناه
@sooyesama
تفکر، یکی از دستورات اساسی متون دینی است. آیات شریفه قرآن، و روایات اهل بیت ع، آثار و فضائل بسیاری برای تفکر شمرده است. مانند آیه شریفه «اولوا الالباب الذین یذکرون الله... و یتفکرون فی خلق السموات و الارض» و روایاتی مانند «تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة» یا «اکثر عبادة ابیذر التفکر و الاعتبار» و... . اما براستی مراد از تفکر قرآنی چیست؟
همه دانشمندان در واقع مشغول تفکر در عالم هستند، اما هریک از زاویه خاصی. برای نمونه درخت پیشروی ما، از جهت اتمها و آرایش آنها موضوع تفکر شیمیدان است. و از جهت وزن و چگالی و... موضوع تفکر فیزیکدان است. و از حیث شکل و حجم و... موضوع تفکر هندسی است. و از جهت فرایند فتوسنتز و تشکیل سلولهای گیاهی موضوع تفکر زیستشناس میباشد و...
همه اینها فکر، علم و نورانیاند. اما تفکر قرآنی چیزی ورای اینهاست، که لحظهای از آن برتر از هفتاد سال عبادت است.
تفکر قرآنی، فکر در رابطه این درخت با خالق اوست؛ اینکه خداوند چگونه این درخت را آفرید و با کدامیک از اسماء خویش، آنرا اداره نمود.
این تفکر محیط بر تفکرهای پیشین است؛ زیرا همه نکات موجود در تفکرات پیشین را در جهتی والاتر بکار میگیرد. یعنی دادههای فیزیک، شیمی، هندسه و زیستشناسی را اخذ نموده و رابطه آنها را با اسماء الهی پژوهش میکند.
خلاصه اینکه: تفکر قرآنی، تفکر در خلقت (آفرینش) است؛ نه مخلوق (آفریده). تفکر در خود آفریده نور است، اما تفکر در رابطه آفریده با آفریدگار، نور علی نور.
این نوع فکر، لطیفتر از تفکر موجود در علوم طبیعی است. و قرآن به چنین تفکری دعوت میکند.
البته فکرهای علوم طبیعی، میتواند موجب تشدید و تقویتِ فکر قرآنی گردد؛ زیرا هرچه اطلاعات انسان از جهان پیرامون دقیقتر باشد، امکان بیشتری برای جستجوی اسماء الهی در متن آنها دارد.
اما صرف علوم و تفکرهای طبیعی، اگر به فکر لطیف قرآنی ختم نشود، ارزش الهی نخواهد داشت.
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُولِی الْأَلْبَاب * الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکرُونَ فى خَلْقِ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْت هَذَا بَطِلاً سبْحَنَک فَقِنَا عَذَاب النَّارِ». (آل عمران/ ۱۹۲-۱۹۱).
#ر_س
@sooyesama