178.2K
#روضه_حضرت_زینب
#روضه_امام_حسین
#روضه_اربعین
****
نفس آخرم،یادم میاد نفس آخرت
سرتو میبرید،رو چادر خاکی مادرت( رو به روی چشای مادرت)
مذبوح دیدمت
تو رو بین قتلگاه مجروح دیدمت
عطشان دیدمت
روی خاک کربلا عریان دیدمت
بی سر دیدمت
تو رو از همیشه مظلوم تر دیدمت
تنها دیدمت
رو زمین مقطع الاعضا دیدمت
****
نفس آخرم،یادم نمیره نبودیا
ما رو میبردن،محله ی یهودیا
دشوار بردنم
غیرت الله منو بازار بردنم
دشوار بردنم
عمداً از مقابل انظار بردنم
وای از شهر شام
دختر علی کجا و بزم حرام
وای از شهر شام
ما نداشتیم توی اون مجلس احترام
@stayashura313
263.3K
#روضه_امام_حسین
#گودال
#روضه_حضرت_زینب
مسیر روضه باز به سمت گودال رفت
حسین کنار اب تشنه لب از حال رفت
به سرزنان زینب کنار مقتل گفت
از سر من دیگر سایه ی اقبال رفت
(خستگی از بدنت می ریزه
داره نیزه ز تنت می ریزه
مگه چی گفتی عدو سنگت زد
داره خون از دهنت می ریزه )
سید المظلوم سید العطشان
سید الغریب غریب غریب
در آن کشا کش ها پیروهن خونی
عبا و عمامه میانه جنجال رفت
در ان شلوغی ها برای انگشتر
ساربان انگشت و برید و خوشحال رفت
(گرد و خاک از سپرت می ریزه
العطش از جگرت می ریزه
مگه گودال چقد جا داره
یه سپاه داره سرت می ریزه )
سید المظلوم سید العطشان
سید الغریب غریب غریب
میونه اتیش ها خیمه ها می سوختن
شعله ی اتش تا دامن اطفال رفت
دست اباالفضل تا به روی خاک افتاد
دست حرومی ها به سمت خلخال رفت
(باشه من میرم دلت می گیره
داره کار قاتلت می گیره
این همونیه که گفتی خواهر.
جونم و مقابلت می گیره )
@stayashura313
#روضه_حضرت_رباب
#روضه_حضرت_علیاصغر
من یه مادرم، یه مادرِ شهید...
که شدم از داغ یاسم موسفید
گلمُ یه جوری چیدن از تو باغ
که قدِ منو حسین هردو خمید
گلِمنکِیطاقتسهشعبهداشت؟
سُرخمیشدگلوش،نمیشدبوسهکاشت!
خدا لعنت کنه این حرمله رو..
بَدجوری تیر و روی گلو گذاشت
آخ.. مِن الاذن الی الاذن.. سرت
آخ.. مِن الورید الی الورید.. پرت
هی تلظی کردی، دست و پا زدی
آخ.. بمیره از غم تو مادرت...
مگه تو ثمر نداری حرمله؟!
از دلم خبر نداری حرمله...
پسرم شیشماهه بود با تیر زدیش،
مگه تو پسر نداری حرمله؟!
حرمله خدام عذابت بکنه
الهي خونه خرابت بکنه..
هم علیمو کُشتی،هم آب ندادی
خدا توی آتیش آبت بکنه
همه ایستادن و داغمو دیدن
سر شیشماهمو با تیر بریدن
یکی سرسلامتی بهم نگفت
همهبهاشکچشاممیخندیدن
چقدر غصه و غربت کشیده...
این حسینِ که مصیبت کشیده
یهقدم میرفت، دوباره برمیگشت
خیلی از رباب خجالت کشیده
چطوری تنترو توخاک بذاریم؟
بعد تو علی دیگه غصه داریم..
یه باره دیگه بخند برای ما...
من و بابائیت مگه دل نداریم!
سر قبرت حالا هِقهِق می کنم
یادِ خاطرات سابِق می کنم
کاشکی نبش قبر نشی با نیزه ها
من از این غُصهی تو دِق می کنم
مثل زهرا تو رو بی هوا زدن
چون عمومُحسن تویِبلا زدن
با سهشعبه زدنِت، ولی دیگه..
سر تو چرا به نیزه ها زدن؟!
میونِ بلا.. دیگه نبینمت
زیرِ دستوپا..دیگه نبینمت
جای تو، تو آغوش مَنِ گُلم
روی نیزهها.. دیگه نبینمت
هیباعمهزینبازچشات میگم
دارم از خندهی رو لبات میگم
روی نیزه، عمو لالا میخونه..
پای نیزه، من لالا برات میگم
لالا لالا لالایی علی بخواب
لالا لالا لالایی.. جانِ رباب
کاش نبینم روی نیزه ای، تو هم..
نبینی دست منو بین طناب
از روی نیزه نیفتی پسرم
نیزه میلرزه نیفتی پسرم
کمی طاقت بیار اینجا پُرِ از..
..چشمایِهرزه،نیفتی پسرم
زیرِآفتابمیشینمآب نمیخوام
شبا دیگه نور مهتاب نمیخوام
وقتیکه تو خوابیدی بهزیرِخاک
مندیگهبهاینچشامخوابنمیخوام
بعد تو ربابْ هم بییاوره
بعد تو چشم رقیه هم تَره
مثل زینب که برادر نداره
بعد تو سکینه بی برادره..
چطوری خاطرههاش یادم بره؟
چطوری اشک چشاش یادم بره؟
تصویرش هنوز توی ذهنِ مَنِ...
چطوری زخم لباش یادم بره؟
تَرکِ لباش مگه یادم میره..!
بغضِتوصداشمگهیادممیره..!
هر چی از یادم بره ولی آخه..
آخریننگاش مگه یادم میره...!
مجتبی_دسترنج_ملتمس
@stayashura313
#مناجات_امام_حسین
#روضه_حضرت_علیاصغر
چون پدر که روز و شب در فکر آب و نان ماست
حضرت ارباب فکرِ حالِ روح و جانِ ماست
مادرش دلسوزِ ما بوداست، گر که نوکریم
جان ما قربان بابایش که او ایمان ماست
خط به خطِ روضه هایش معجزه در معجزه
خط به خطِ خطبه هایش آیهی قرآن ماست
نام او شاه است و ارباب است و مولا و حسین
نوکر و عبد و غلامِ شاه هم عنوان ماست
دوریِ از کربلا، یا در حرم زانو زدن
اولی درد است اما دومی درمان ماست
ای سر و سامان عالم، آه... سامانم بده
بیسر و سامانم و ایوانطلا سامان ماست
روضه های کربلا نور اَند اما بیشتر...
روضهی اصغر خروش مرثیه خوانان ماست
وای..از وقتی که برده روی دستش طفل را
گفته ای لشکر: علی بی آب هم قربان ماست..
گفت روزی عاشقی جویندهی گنجی اگر..
«ملتمس» بابالحوائج گوهر تابان ماست
مجتبی_دسترنج_ملتمس
@stayashura313
#مدح_حضرت_زهرا
چنان که قصد میسازند از الفاظ، معنا را
خدا از آفرینش قصد کرده، خلقِ زهرا را
“ولولا فاطمه” یعنی که بی زهرا نمی دیدیم
نه احمد را، نه حیدر را، نه هرگز خلق دنیا را
بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده
عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را
صفاتش آینه دارِ صفات کبریا باشد
چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را
چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟!
خدایا! فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را
کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می آید
که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه، دریا را
نشسته از الف تا یاء، حیران چنین معنا
بلی ظرفیّتِ وصفش نمی باشد الفبا را
حماسه می تراود آنقدر از خطبه هایش که
به خطبه میکَند از جای کوهِ پای بر جا را
زهی عفّت، زهی عصمت، زهی بانوی نوری که
علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را
تنور خانه ی او گرم دارد جان عالم را
به رشک انداخته نورِ تنورش، طور سینا را
قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست
نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را
بلی آن فاطمه که خلق عاجز مانده از درکش
که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را
بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش
رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را
بلی آن فاطمه که بهر کار خانه اش حتی
فرستاده خدایش “سوف یعطیک فترضی” را
بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را
بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
بهم زد حیله ها و مکرهای شومِ اعدا را
بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
شکست آخر سپاهِ بُت پرستِ لات و عُزّا را
بلی آن فاطمه که سیره اش تفسیر قرآن است
هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را
بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما
و از ما دستگیری می کند امروز و فردا را
مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت
خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را
نمیدانم که سیلی با رُخش…اصلا چه می گویم؟!
که حتی گل اذیت میکند آن روی حورا را
دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا
میان شعله ها تنها صدا زد نامِ بابا را
کنار بسترش با گریه میگفتند اطفالش :
به دامن گیر مادرجان سرِ آشفته ی ما را
گره وا میکند از کار شیعه، گریه بر مادر
مگیر از ما خدایا روضه ی امّ ابیها را
*شاعر: حجتالاسلام مقدم
@stayashura313
#روضه_امام_حسین
#روضه_حضرت_زینب
پناه عالمیان زینبت پناه ندارد
به جز تو ای شه خوبان که تکیهگاه ندارد
اگر اجازه دهی صف کشیده از پی ات آییم
که این سپاه نگوید حسین سپاه ندارد
اگر اجازه دهی من به شمر رو بزنم
که ای سیه دل بی دین، حسین گناه ندارد
@stayashura313
436.5K
#مناجات_امام_حسین
به من بی پناه پناه بده پناه عالم
نمیتونم بلند شم از زمین شکسته بالم (نمیتونم پاشم ز جا خرابه حالم)
ی کاری کن دوباره باز عوض شه حالم
چند وقته ارباب خیلی غم دارم
پای پرونده ام امضا کم دارم
همیشه بین خوبیاتون اقا کم میارم
نمیخوام هیج جایی دیگه جونمیو بزارم
خیلی به نوکری برای تو علاقه دارم
از شیر مادر میون روضه ات
قد کشیدم با چای هیئت
@stayashura313
#مرثیه_امام_کاظم 🖤
عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربَنا باب الحوائج را
روزی ما کرده خدا باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش یا باب الحوائج را
هر کس صدایش کرد، بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد، پاره نخواهد شد
یادش بخیر آن روز ها که مادر خانه
گه گاه میزد پرچمی را سر در خانه
پر میشد از همسایه ها دور و بر خانه
یک سفره نذری قد وُسعِ شوهر خانه
مادر پدر هامان همین که کم میآوردند
یک سفرهی موسی ابن جعفر نذر میکردند
عصر سه شنبه خانهی ما رو به راه میشد
یک سفره می افتاد و درد ما دوا میشد
با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد
آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد
آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود
نان و پنیر سفرهی موسی ابن جعفر بود
گاهی میان روضهی ما شور میآمد
پیرِ زنی از راه خیلی دور میآمد
با دختری از هر دو چشمش کور میآمد
بهرِ شفای کودک منظور میآمد
یکبار در بین دعا مابین آمینم
برخواست از جا گفت دارم خوب میبینم
#روضه_حضرت_کاظم
قعر مطامیری و عمامه سرت نیست
یک جای سالم بر روی بال و پرت نیست
درد غل و زنجیرها هیچ است وقتی
معصومه را دلتنگی اما دخترت نیست
از جلوه ی ماهت فقط مانده هلالی
گویی که در بین عبایت، پیکرت نیست
طوری شکسته ساق پایت بین زنجیر
دیگر علاجی بر غم زجرآورت نیست
خَلّصنی یا رب، روضه ی در پرده ی توست
این ناله ها، جز یاد داغ مادرت نیست
بر خاک نمناک استخوانت نرم گشته
بی علت این آه و فغان آخرت نیست
بر روی تخته پاره جسمت رفته اما
این وزن سنگین، وزن جسم لاغرت نیست
خوبیِ تخته پاره در این است، دیگر
در زیر پا، جسم به خون غوطه ورت نیست
قعر سیهچالت کجا و قعر گودال!
کُندیِ خنجر لااقل بر حنجرت نیست
حداقل دلواپسیِ دخترانت
ساعات آخر در وجود مضطرت نیست
هر چند در این جا غریبی، باز خوب است
چشمان ساربان، پی انگشترت نیست
محمد_جواد_شیرازی
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
رشتهی دلهای عاشق پشت این در بسته شد
بار ما از خانهی موسی ابن جعفر بسته شد
تا خبر آمد غروب از خانه بیرون میزند
با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد
مشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرم
مشت مسکین درش با کیسهی زر بسته شد
آنکه از کار پیمبرها گره وا میکند
دست و پایش در غل و زنجیر آخر بسته شد
ای خدا آزاد بودن پیشکش این ظلم چیست؟
در قفس حتی پر و بال کبوتر بسته شد
یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد
یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد
تازیانه رفت بالا چشم مادر تار گشت
تازیانه خورد بر تن چشم مادر بسته شد
آه روی تخته پاره ساق پایش بند نیست
بیش از این حرفی ندارم روضه ها سربسته شد
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
باب الحوائج هر کجا کار خودش را کرد
در پاسخ آه گدا کارخودش را کرد
با آنکه دستش بسته بود اما گره وا کرد
این حضرت مشکل گشا کار خودش را کرد
رقاصه ای را ناله هایش زیر و رو کرده
درسجده ها یا ربنا کار خودش را کرد
سادات روی مادر خود غیرتی هستند
اصلا کتک نه ، ناسزا کار خودش را کرد
وقت زمین خوردن به یاد مادرش افتاد
تاریک بود و بی حیا کار خودش را کرد
از چند جا رد کبودی بر گلویش بود
از پشت گردن حلقه ها کار خودش را کرد
سر دارد و او را کفن روی کفن کردند
آن نیمه شب هم بوریا کار خودش را کرد
هنگام دست و پا زدن زنجیر اذیت کرد
چون نیزه ها که کربلا کار خودش را کرد
خولی سنان اخنس همه تشویق میکردند
درآن میانه شمرتا کارخودش را کرد
شاعر: قاسم_نعمتی
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
آسمان را به روی تخته ی در می بردند
تاج سر بود که باید روی سر می بردند
سرو سامان همه بی سر و بی سامان بود
پا به یک سوی، سر از یک طرف آویزان بود
او درست است که یک همدم و غمخوار نداشت
بدنش روی دری بود که مسمار نداشت
جگرش پاره شده اما به دل تشت نریخت
عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت
بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت
همره اهل و عیالش سر بازار نرفت
کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد
گرگ درنده به پیرهن او چنگ نزد
کنج زندان خبر از بزم می و جام نبود
دخترش ثانیه ای در ملاء عام نبود
سر سجاده و در حال سجودش نزدند
هر دو دستش به تنش بود و عمودش نزدند
تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد
تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد
بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن
گریه میکرد به جسمی که نشد و غسل و کفن
@stayashura313