زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
کی برایم می تابی؟پنجاه شبانه روز زمان کمی نیست،اما برای من که بی تاب بودم زمان کمی بود.برعکس تولد فاطمه،هم تولد محمدعلی سخت بود و هم گریه زاری اش بیشتر. هنوز آثار مجروحیت در تو بود و اگر به طور ناگهانی از زمین بلند میشدی یا زیاد حرکت میکردی یا عصبی میشدی،کمر درد میگرفتی یا پهلویت تیر میکشید ،طوریکه نمی توانستی حرکت کنی.فقط حضور دوستان یا خانواده آرامت میکرد.همین روزها بود که خانم صابری زنگ زد:《با حاج آقا و دخترا و نوهم اومدیم تهران و داریم میایم منزل شما.》
آمدند و کلی روحیه گرفتی.همان شب اول دختر کوچک آقای صابری گفت:《عمو قول داده بودی ما رو ببری شمال!》
خندیدی:《حتما عمو،صبح زود راه می افتیم!》
زنگ زدی به یکی از دوستانت در شمال و خانه ای را برای اقامتمان هماهنگ کردی.صبح زود همه را راهی کردی و گفتی:《صبحونه رو هم توی راه میخوریم.》
نرسیده به کندوان ماشین خراب شد.به امداد خودرو زنگ زدی.آمدند درست کردند و راه افتادیم.نرسیده به سیاه بیشه دوباره خراب شد.این بار جرثقیل آمد و ماشین را یدک کش کرد.با وجودی که ناراحت بودی سعی میکردی با شوخی و خنره نگذاری ناراحت شوم.پاهایت را روی فرمان گذاشته و می گفتی:《از من فیلم بگیر سمیه.ببین چقدر رانندهم!بدون نیاز به پا ماشین می رونم!》
رو به لنز گوشی می گفتی:《دوستان تلگرامی،اصلا کاری نداشته باشین بزرگتر نشسته یا کوچکتر،پاهاتون رو دراز فرمایید.اصلا هم کاری نداشته باشید توی یه دورهمی خانوادگی هستید.مهم اینه که تلگرام و دوستاتون چی میگن.سرتون رو از توی گوشی در نیارین!》
فیلم می گرفتم و می خندیدیم تا رسیدیم تعمیرگاه.بچه ها خسته شده بودند،محمدعلی گریه میکرد و فاطمه نق میزد.وقتی تعمیرکار گفت سرسیلندر ماشین سوخته و برای فردا حاضر میشود و باید ماشین را همینجا بگذارید ،خنده از لبت پرید.به یکی از دوستانت زنگ زدی.آمد.به اتفاق او و خانواده آقای صابری رفتیم کنار رودخانه و ناهار خوردیم،بعد هم رفتیم منزلش برای استراحت.
آنها قرار بود بروند سوریه و خانواده آقای صابری هم قم.
خانم قاسمی از مشهد زنگ زد:《این طرفا نمیاین؟》
گفتی:《فعلا کار داریم،ولی دعا کنین کارمون جور بشه!》
گفت:《کار شما دست امام رضا ع گیره،بیاین خدمت آقا،اذن بگیرین ببینین چطور گره ها باز میشه!》
فردا که از دو خانواده جدا شدیم،رفتیم طرف تعمیرگاه.روی تخت رستوران روبهروی تعمیرگاه نشستیم و تو میرفتی سر به ماشین میزدی و بر میگشتی.هر بار که میرفتی و می آمدی می گفتی:《بیا بریم اتاق بگیریم،اینطوری اذیت میشین!》
اما من همان تخت سایبان دار را ترجیح میدادم.دلم نمیخواست از تو دور باشم.اذان مغرب را گفتند و هنوز ماشین درست نشده بود.در این فاصله توپی خریدی و با فاطمه بازی کردی.درد را در پهلو و کمرت احساس میکردم،اما دوست داشتی به لب فاطمه لبخند بنشانی.ماشین را که تحویل گرفتی،ایستادی به نماز و استخاره کردی:《سمیه این همه خرج ماشین کردیم یه مشهد نریم؟》
_ولی من برای بچه ها به اندازه یکی دوروز لباس برداشتم و برای خودم هیچی!
_هرچی لازم داشتیم سر راه میخریم!
شبانه راه افتادیم سمت مشهد.در طول راه محمدعلی بدقلقی میکرد،طوری که گاهی مجبور میشدی نگه داری و میاده شویم تا هوایی بخورد.محمدعلی و فاطمه که خوابیدند،همانطور که می راندی گفتی:《عزیز،دعای ندبه رو برام میخونی؟》
خواندم.گفتی:《یه دعای دیگه!》گفتم:《اصلا نگران نباش آقا مصطفی!من مفاتیح شمام،هر چه خواستی بگو رودروایسی نکن!》خندیدی:《تو که برام میخونی یه جور دیگه کیف میکنم!》
ادامه دارد...
با ما همراه باشید..
#کپیممنوع
@syed213
گناه خاموش | ع.ص - قسمت سوم.mp3
7.54M
🎧ادامه اثرات.. وقتی جهان علیه تو میشود!
(قسمتسوم)
📛خلاصه:
•چرا بعد از این عمل، استرس میگیریم؟
•علت حال بعد و عذاب وجدان
•روایتپیامبر درباره ملعون بودن
•کائنات و مباحث انرژیشناسی
•چرا با حال بد، دوباره اینکار را تکرار میکنیم؟
⏱حجم: ۷mb ۱۵:۵۳
🎙نوا:
♪مریضحالیام...
♪بگو الهی العفو...
#پادکست
#خودارضایی
🌱 @syed213
عاشقے ࢪا چہ نیازیست بہ
توجیہ و دلیݪ
ڪہ تو ای "عشـــــق"
همان پُرسشِ بے زیرایے
#صبحتوݩ_شهدایے🌱
🕊@syed213
💠امام علی علیه السلام می فرمایند:
آنکه خودش را تعلیم و تربیت میکند بیشتر شایسته احترام است تا کسی که مردم را تعلیم و تربیت میکند.
📚نهج البلاغه حکمت ۷۳
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
🕊 #نهج_البلاغه ای شویم
@syed213
🌹🌹🌹🌹 خیلی قشنگه
لطفا بخووووووووونید
داداشم منو دید تو
خیابون.. با یه نگاه تند بهم فهموند برو خونه تا بیام..
خیلی ترسیده بودم.. الان میاد حسابی منو تنبیه میکنه..
نزدیک غروب رسید.. وضو گرفت دو رکعت نماز خوند
بعد از نماز گفت بیا اینجا
خیلی ترسیده بودم
گفت آبجی بشین
نشستم
بی مقدمه شروع کرد یه روضه از خانوم حضرت زهرا خوند حسابی گریه کرد منم گریه ام گرفت
بعد گفت آبجی میدونی بی بی چرا روشو از مولا میپوشوند
از شرم اینکه علی یدفعه دق نکنه
آخه غیرت الله
میدونی بی بی حتی پشت در هم نزاشت چادر از سرش بیفته!
میدونی چرا امام حسن زود پیر شد
بخاطر اینکه تو کوچه بود و نتونست کاری برا ناموسش کنه
آبجی حالا اگه میخوای منو دق مرگ نکنی
تو خیابون که راه میری مواظب روسری و چادرت باش
یدفعه ناخداگاه نره عقب و یه تار موت بیفته بیرون
من نمیتونم فردای قیامت جواب خانوم حضرت زهرا رو بدم
سرو پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن..
اومد سرم رو بوسید و گفت آبجی قسمت میدم بعد از من مواظب چادرت باشی
از برخوردش خیلی تعجب کردم.. احساس شرم میکردم
گفتم داداش ایشاالله سایه ات همیشه بالا سرمه.. پیشونیشو بوسیدم...
سه روز بعد خبر آوردن داداشت تو عملیات والفجر به شهادت رسیده
بعدا" لباساشو که آوردن دیدم جای تیر مونده رو پیشونی بندش...
سربند یا فاطمه الزهرا.س..
حالا هر وقت تو خیابون یه زن بی چادر رو میبینم... اشکم جاری میشه..
پیش خودم میگم حتما" اینا داداش ندارن که....
..یا زهرا.س
مطمئناً شيطون نميذاره اين پستو کپي کني.
امروز می خواهیم تاآخرشب حداقل2میلیون نفر به امام حسين(ع) سلام بفرستند.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
کپی کردنش عشق میخاد ⚘ اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. میدونی اگه کپی کنین چند هزار تا صلوات فرستاد میشه؟
~~~~|🦋|~~~~
~~~~|🦋|~~~~
@syed213
1_1402617.mp3
4.12M
♥️#سیـــــدابراهیـم:↯
حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهッ
🎙استاد شجاعے{نماز سڪو پرواز}
#حے_علے_صلاة📿
#التماس_دعـــــا🙏
🕊 @syed213
#حرف_قشنگ
#لطفا_تا_آخربخونید👇👇
یه جــاهایی هســـت
که از تـــه دل صــدا میزنــی ...
اللهــی العفـو
دقیقا همـــونجا ...
خـــدامیگه:
آخــه من تورونبخـــشم کیو ببخشــم🌸
رفقـــا پیــش اومده بـــراتـون؟
زمــانی ک غــرق گناهــیم
زمــانی ک غــرق لذت هــای دنیــوی هستیــم
زمانــی ک از خــدا دور شدیـم
داریــم گناه میکنـــیم
مــیدونیم خــدا میبیــنه هـا🌸
میــدونیم دل امـــام زمانــمونو میشکنــیم هـا
ولی بازم گناه میکنـــیم
دقیقــا در همون زمــانا هی دلمــون میخواد تـــوبه کنیــم🌸
هــی دلمــون میخـواد بگیم خدایـا غلط کـردم
ولـی...
بعضی وقــتا امروزو فردا میکنــیم برا تـوبه
میگیم از شــنبه ترک میــکنم
ولی نمیـــدونیم ک بازم شــیطون
نمــیزارع توبــه کنیــم
رفقـــا🌸
هر وقت احســاس کردید گناهــاتون داره ب زمیــن میزنه شمــارو
هر وقــت احســاس کردید دل مهـدی فاطمه رو بیــش از حد شکــستید
همون لحــظه
بگــید اللهــی العـفو
الهی العفــو
برید سر سجاده
بگید خدایا ببین زانوهام خم شدع
از بس ک شیطون زمینم زدع
خدا تورو ب مهدی فاطمه قسم کمکم کن
نزار بشم بندع شیطان
فقط کافیه خدا یه نگا بندازع
خدا خیلی مهربونه ها
رفیق اگ گناهکاری
مبادا ناامید بشیا 🌸
خدا خیلی بخشندس
فقط کافیه دلتو بسپاری بهش
فقط کافیه با خدا عاشقی کنی
خلاصع اینک رفقا
سرتونو درد نیارم
ولی اگ خدایی نکردع گناه کردید
ناامید نشید
فقط برید سر سجاده
خدا رو صدا بزنید
بگید خدا جون اومدم بنده خوبت بشم
اومدم توبه کنم🌸
اون وقته ک خدا میبخشه مارو
امیدوارم لحظه لحظه زندگیاتون با یاد خدا باشع
@syed213
#حاجحسینآقایڪتا
.
..توصیه میڪنم
ـ جوان ها اگر بخواهند
از دستِ شیطان راحت شوند
ـ {عشق بھ شهادت}
را در وجودِ
ـ خود زندھ نگه دارند . . .
#بقولشهیدحاجامینے
خُدایا بسیار عاشقَم ڪُـن :)
@syed213
♥️#سیـــــدابراهیـم:↯
حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهッ
پیامبࢪاکرمﷺ↯
کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهدرسید.
#حے_علے_صلاة📿
#التماس_دعـــــا🙏
🕊 @syed213
زندگی نامه داستانش شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
نزدیک مشهد باز ماشین خراب شد.بردی تعمیرگاه.تعمیرکار گفت:《آرام آرام ببرین تا نمایندگی خودش.》
بقیه راه خیلی اذیت شدیم:ماشین خرابی که باید آرام می راندی،محمدعلی که بداخلاقی میکرد،دردی که گاه در پشت و کمرت می پیچید،خستگی خودم و نق نق فاطمه.بالاخره بعد از ۲۴ ساعت رسیدیم مشهد و رفتیم خانه خانم قاسمی.ما را که دید خیلی خوشحال شد:《خداروشکر.میخواستم برای میلاد آقا امام زمان عج جشن بگیرم.خوب شد که اومدین!》
یک هفته ماندیم مشهد.خانم قاسمی دانا جشن گرفت و دوستانش و خانواده رزمندگان را هم دعوت کرد.بعد از یک هفته به تهران برگشتیم.
■■■
ماه رمضان از راه رسید و من با اینکه نمی توانستم روزه بگیرم،دوست داشتم سحرها بیدار شوم و کنار تو بنشینم.دلم میخواست لحظه لحظه بودنت را حس کنم،ولی تو نمیخواستی صدایم بزنی.بی تابی محمدعلی نمی گذاشت خواب پیوسته ای داشته باشم.دوست داشت یکی با او بازی کند و تو بیشتر وقت ها او را بغل میکردی و از کنار من میبردی تا راحت بخوابم.طبق روال همیشگی در ماه رمضان،در فامیل هر شب تفطاری منزل یکی بود.شبی که منزل عمو جعفر بودیم گفتم:《آقا مصطفی الان که همه هستند دعوت کن تا یه شبم بیان منزل ما!》
آهسته گفتی:《نمیتونم زمان مشخص کنم،هر لحظه ممکنه زنگ بزنن و مجبور بشم برم!》
اخم هایم درهم رفت.بلند گفتی:《شنبه هفته دیگه ،همگی برای افطار منزل ما!》
اما دو روز مانده به آن شب تلفن خانه زنگ خورد:《سلام عزیز،من دارم میرم!》
_کجا؟
_سوریه!
و رفتی.به همین راحتی.
اولین کاری که کردم این بود که زنگ بزنم و مهمانی را به هم بزنم و بعد نشستم و به حال خودم گریه کردم.محمدعلی نمی خوابید،او هم گریه میکرد و گریه هایش دلم را به آشوب می کشید.لابد قرار بود اتفاقی بیفتد.عرق نعنا به او دادم،جایش را عوض کردم،بغلش گرفتم و راه بردم،ولی آرام نمی گرفت.پدرم زنگ زد:《باباجون بلند شو بیا خونه ما.》
ولی من با دو تا بچه راحت تر بودم که خانه خودمان بمانم.شب های تنهایی و بی خوابی شروع شده بود.سایه ات همه جا بود،اما خودت نبودی.به خودم می گفتم:باید بزرگ بشی سمیه،باید طاقت و صبرت رو بیشتر کنی،تو حالا مادر دو تا بچه ای.
یک هفته شد دو هفته.دو هفته شد سه هفته.سه هفته شد چهار هفته.پس تو کجا بودی؟چطور مرا با گریه های سوزناک و نفس گیر محمدعلی تنها گذاشته بودی؟درست روز سی ام بود.بعد از یک شب سخت،شبی که محمدعلی نگذاشته بود خوب بخوابم،تازه پلک هایم روی هم رفته بود که فاطمه صدایم کرد:《مامان پاشو گرسنمه!》
_توی یخچال نون و پنیر هست!
_نه تو باید بهم صبحونه بدی!
_فاطمه جان بذار بخوابم،داداشی تا صبح گریه میکرد!
_من گرسنمه!
بلند شدم،اول به حال خودم و محمدعلی و فاطمه و بعد برای کل زندگی ام گریه کردم.بعد هم رفتم صبحانه فاطمه را آماده کردم گذاشتم جلویش.تا آمدم بخوابم گفت:《مامان چشماتو باز کن ،میترسم!》
_من که اینجام فاطمه،تلویزیون هم که روشنه.بذار بخوابم!
_نه تو باید بیدار باشی،نباید بخوابی!
ادامه دارد...
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213
voice.ogg
5.35M
🎧آخرین جلسه اثرات و عواض...
(قسمتچهارموپنجم)
📛خلاصه:
•مشکلات زناشویی
•علت زودانزالی، لاغری، #رعشه و کمحوصلگی
•آسیبهای مغزی و #عصبی
•گوشهگیری، یأس، ناامیدی، #خودکشی
• رکود فکری، از بین رفتن #ذوق هنری
•بلوغ زودرس، خرابکردن #کنکور، تحلیل رفتن #مغز و کبد
⏱حجم: ۵mb ۱۷:۵۳
(حجمکمتر⚠️)
🎙نوا:
♪ هر شب دلم دریای آتیشه...
♪کلاغ روسیاه...
#پادکست
#خودارضایی
@syed213
جمعه ها دلگیر نیست
شاید دلمان پیش کسی هست که نیست😢😢😢
#الهم_عجل_لولیک_الفرج❤
🌸 @syed213🌸
#چادرانه😉
#چادرم تاج بهشتیست که بر سر دارم
یادگاریست که از حضرت مادر دارم
تیرها بر دل دشمن زده با هر تارش
محال است که آنرا از سرم بردارم
#چادرم_را_عاشقم❤️
#حجاب_زهرایی_برای_دختران_زهرایی❤️
@syed213
♥️#سیـــــدابراهیـم:↯
حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهッ
مقام معظم رهبری حفظه الله ↯
نماز مایه آرامش دل ها و برطرف کننده ی نگرانی ها ودغدغه های روحی ، در نماز گزار است .
#حے_علے_صلاة📿
#التماس_دعـــــا🙏
🕊 @syed213
🔔 اى مردم
دنيا سراى گذرا
و آخرت خانه جاويدان است.
پس از گذرگاه خويش براى سر منزل جاودانه، توشه برگيريد
#نهج_البلاغه_خطبه_٢٠٣
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
🕊 #نهج_البلاغه ای شویم
@syed213