eitaa logo
کانال خاطرات آزادگان
1.1هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
224 ویدیو
9 فایل
کانال خاطرات آزادگان روایتگر مقاومت، ایثارگری, از خودگذشتگی و خاطرات اسرای ایرانی در اردوگاه‌‌ها (سیاهچال‌های) حزب بعث عراق در سال‌های دفاع مقدس است. از پذیرش تبلیغات معذوریم. دریافت نظرات، پیشنهادات‌ و انتقادات: @takrit11pw90 @Susaraeiali1348
مشاهده در ایتا
دانلود
مسلمانان!!! این بچه ها مسلمان هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی سوسرایی | ۳۲ ▪️دلهره و انتظار ما در روزهای آزادی صبح روز ششم شهریور بعد از اینکه بند یک و دو آزاد شدند باقیمانده بند ۳و ۴ رو به بند یک و ۲ آوردند و اسرای دو ملحق تکریت ۱۱ رو هم همینطور. صلیب سرخ شروع کرد به ثبت نام و هزار نفر رو سوار اتوبوس کردند و به سمت مرز فرستادند. جالب اینکه ملحق ها را فرستادند رفتند اما ما که از اسرای بخش اصلی تکریت ۱۱ بودیم چند نفری باقی ماندیم . 🔻دیگر کسی به لباس نو و غذا توجهی نمی کرد بالاخره نوبت ما شد و هفتم شهریور در اردوگاه به هر یک از ما یک قرآن از طرف صدام و یک خودکار بیک از طرف صلیب سرخ هدیه دادند و سوار اتوبوس شدیم. ناگفته نماند که ما در طول اسارت لباس مندرس تنمان بود و از بس شسته بودیم زود پاره می شد و له له می زدیم برای یک کفش نو و یک لباس جدید اما الان تمام لباسهای زرد و لباسهای قدیمی و حتی کفش های نویی که داده بودند جلوی بند یک و دو دپو شده بود و کسی توجهی به آنها نمی کرد و نگهبانهای عراقی کفش های جا مونده و مناسب رو برای خودشون بر‌می داشتند. شب شد و قرار شد شام بدن نگهبان ها التماس می کردند بیایید برید غذا بگیرید اما از سوق رفتم به ایران کسی توجهی نمی کرد. همه در حال و هوا و شوق آزادی بودیم درهای آسایشگاهها باز بود و ما راحت به بیرون رفت و آمد داشتیم. برای اولین بار شب ستاره رو از حیاط و در هوای آزاد می دیدیم. خلاصه تا صبح خوابمون نبرد. 🔻اتوبوس ما خراب شد! لحظه موعود فرا رسید، سوار اتوبوس شدیم و یادمه «صفر شوجی» صندلی کناری من بود . از شانس کم یک اتوبوس قراضه گیرمون اومد! اتوبوس ما بعد از مدتی که حرکت کرده بود خراب شد و از کاروان اسرا جا موندیم و ماشین فرماندهی عراقی کاروان، متوجه اتوبوس‌ ما شد و دستور توقف کاروان اتوبوس ها رو داد تا تکلیف ما معلوم بشه. در نهایت به این نتیجه رسیدند صبر کنیم که اتوبوس دیگری بیاد. اتوبوس جدید آمد و ما رو منتقل کردند به اتوبوس جدید و الحمدلله بسلامتی راهی ایران شدیم. آزاده اردوگاه تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم فردا که کسی را به کسی کاری نیست دامان علی اگر نگیرم چه کنم سالروز میلاد با سعادت امیرالمؤمنین‌ حضرت علی علیه السلام و روز پدر بر همه مسلمانان بخصوص آزادگان، پدران و مخاطبین عزیز کانال خاطرات مبارک باشد. ان‌شاءالله🌹🌹🌹
1.54M
سلام عیدتان مبارک يا علی يا علی يا علی مدد
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همایش آزادگان مفقودالاثر تکریت 11 مشهد مقدس - ۱۳۸۹
28.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همایش آزادگان مفقودالاثر تکریت ۱۱ در مشهد - ۱۳۸۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 احمد چلداوی | ۱۵۸ ▪️از مشهد مستقیم رفتم دانشگاه تنها چند روز بعد از آزادی برای عرض ادب به پابوسی امام رضا علیه السلام و مشهد رفتم در بازگشت از مشهد، مستقیم آمدم تهران و رفتم دانشگاه. شکل و شمایل ظاهری دانشگاه فرقی نکرده بود. اول یک دل سیر دانشگاهی که از صمیم دل دوستش می‌داشتم را نگاه کردم. دوست داشتم به همه جاهایی که از آنها خاطره ای برایم مانده بود، دوباره سری بزنم و آن خاطرات را مرور کنم. به مسجد کوچک اما با برکت دانشگاه، به آزمایشگاه مدار با آن وسایل قدیمی و درب و داغونش که به سختی می‌توانستی یک مقاومت را با دقت در آن اندازه گیری کنی و به ... 🔻استقبال گرم و با محبت اساتید و دانشجویان اولین ترم رفتم دانشکده برق. کسی من را نمی شناخت، رفتم دفتر آقای دکتر وکیلی. چند دانشجو مشغول بحث با ایشان بودند. دم در ایستادم تا دور و برش خلوت شد. ایشان نگاهی انداختند و خیلی سریع نگاهشان را از من برگرداندند، اما بلافاصله انگار که چیز غریبی دیده باشند دوباره نگاهشان را به من دوختند. بدون توجه به محیط اطراف و دانشجوهایی که آنجا بودند به طرفم آمدند و همدیگر را در آغوش گرفتیم. لحظات شورانگیزی بود. تمام دانشجویان مات و مبهوت فقط نظاره گر این صحنه ها بودند و نمی دانستند در اطرافشان چه می‌گذرد. 🔻با اصرار و بسرعت درس ها رو‌ شروع کردم به دیدار برخی دیگر از اساتید رفتم و کم کم دانشجویان هم متوجه قضیه شدند، در حالی که می‌خواستم کسی متوجه حضورم در دانشکده نشود. دفتر فرهنگی دانشکده برایم مراسمی برگزار کرد اما این مقدمات خیلی حوصله ام را سر می برد. دوست داشتم سریع سراغ بحث و درسم بروم. به آموزش رفتم، و آمدنم را اعلام کردم. درخواست کردم چند واحد را در همین ترم پاس کنم. با اصرار به آنان قبولاندم که توانایی این کار را دارم. یک ترم نصفه نیمه با حداقل تعداد واحدها فقط واحد دادند. 🔻از کف زدن ها تعجب کردم اولش توی خوابگاه دانشگاه تهران مهمان برادرم علی بودم اما مدتی بعد بچه های دفتر فرهنگی خوابگاهم را درست کردند و توی خوابگاه هم مراسمی با حضور رئیس دانشگاه جناب آقای دکتر طائب برگزار شد. در این مراسم بچه ها برای نشان دادن خوشحالی شان کف زدند که برای من بسیار تعجب آور بود. نمی‌توانستم باور کنم کف زدن به عنوان ابراز خوشحالی در فرهنگ ما جا باز کرده باشد. سال ۶۵ که اسیر شدم مردم برای تشویق و هنگام شادی صلوات می‌فرستادند اما الان... 🔻 ۲۰ سال اسیر بودم در همان ایام یکی از من پرسید: چند سال اسیر بودی!؟ هنگام اسارت ۲۰ ساله بودم و الان ۲۴ سالمه، مشخصه چهار سال! اما گفتم: حقیقتش ۲۰ سال اسیر بودم. او تعجب کرد. گفتم: من فقط چهار سال از همه عمرم رو آزاد بودم، آزاد از خودم و از دنیا و جاذبه هاش. تمام دارایی ما در اسارت در ته یک کیسه انفرادی جا می شد. هر وقت که ملک الموت برای قبض جانم می‌آمد با کمال میل پذیرایش بودم. این معنای واقعی آزادی است. اما حالا آن قدر به دنیا و داشته هایش تعلق خاطر پیدا کرده ام که حتی اگر ملک الموت با بشارت بهشت هم به سراغم بیاید مشکل بتوانم از این همه تعلقات دل بکنم. غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است آزاده اردوگاه تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
🔻قابل توجه آزادگان سرافراز، ضمن تبریک عید با سعادت سالروز میلاد امیرالمومنین علی علیه‌السلام به اطلاع می رساند.کانال خاطرات آزادگان افتخار دارد تا خاطرات خود نوشت آزادگان را در این کانال انتشار دهد از این عزیزان و خانواده های محترم آنها خواهشمندیم اگر خاطره ای از آزاده خود سراغ دارند یا نوشتند یا صوتی است برای ادمین های کانال بفرستند تا در اولین فرصت آنها را منتشر کنیم. متشکریم.