هادی حاجی زمان| ۶
به یاد مرحوم پرویز شریفی
سحری با دو دانه خرما و افطاری بدون نان
روزهای اول ورود به اردوگاه وضع غذا و نون خیلی بد بود. آن روز سرد زمستانی با پرویز تصمیم گرفتیم روزه بگیریم.
دو دانه خرمایی را که داشتیم برای سحری نگه داشتیم. سحری نفری یک دانه خرما را تا جاییکه میشد آرام آرام میمکیدیم تا سحری خوردنمان کمی بیشتر طول بکشد. از خرما فقط هستهای بی مزه باقیمانده بود.
نماز صبح را خواندیم و خوابیدیم. صبح با آمدن ماشین نان سهمیه صمون را تقسیم کردند. نفری یک نان به ما رسید آن را زیر پتویی که حالا متکای ما شده بود گذاشتیم برای افطارمان. شوربای صبحانه و ناهار را نگرفتیم. تا کمی به رفقا بیشتر برسد.
غروب شد وقت اذان و افطار .
کمی آبگوشت بود به اندازه یک نیم لیوان آب و یک قاشق گوشت ولی هرچه دنبال صمونها (نان) گشتیم چیزی پیدا نکردیم. احتمالا یکی از دوستا گرسنه بوده بدون هماهنگی نوش جان کرده بود!
پرویز که ناراحتی مرا دید آرام به من گفت: چیزی نگو! اگه بعضیها بفهمند که این اتفاق افتاده و به گوش عراقیها برسه همه رو تنبیه می کنند آخه اونا دنبال بهانه برای کتک زدن بچهها هستند. بیا با همین آبگوشت تنها افطار کنیم تا فردا هم خدا کریمه!!!
▪️آقا پرویز از بچههای غواص تیپ انصارالحسین همدان بود که از ناحیه کف هر دو پا بر اثر انفجار مین مجروح شده بود و ترکشهای ریز زیادی هم به پشت رانهایش اصابت کرده بود. خیلی صبور بود و یکی از دل نگرانیهاش وضعیت مادرش بود. چون قبل از ایشون اخویش یه نام آقا حسین شهید شده بود.
پرویز میگفت: مادرش در شهادت برادرش خیلی بی تابی میکرد تا اینکه یه شب شهید حسین شریفی به خواب مادر میاد از وضعیتش در بهشت برای مادر تعریف میکنه و یه تکه تربت کربلا به مادر هدیه میده.از اون به بعد دیگه مادر آروم میشه!
ما در شهریور ماه ۱۳۶۹ آزاد شدیم ولی پرویز حدودا آبان ۱۳۶۹ بود که آزاد شد. ایشون مدت بسیار کوتاهی (حدود دو هفته) پس از آزادی در همدان در سانحه تصادف به رحمت حق پیوستند. تصورش خیلی سخته که با این مصیبت چه بلایی سر پدر و مادرش اومده.
روحش شاد و همنشین با شهدا باد.
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#هادی_حاجی_زمان #شهید #پرویز_شریفی
آزاده سرافراز، شهید پرویز (حسین) شریفی از بچههای نیک، با صفا و با محبت همدان
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#شهید #پرویز_شریفی