تعلیقات
#فتنه_88 #خاطرات_میدانی 💠 قسمت سوم: ♨️ رسیدیم پائین خیابان ولیعصر، سه راه فاطمی؛ گفتند جمعیت می
#فتنه_88
#خاطرات_میدانی
💠 قسمت چهارم:
♻️ ساعت حدود 10 شب بود، همه پشت موتورها نشسته بودند، آماده حرکت. یک مرتبه یکی فریاد زد بچه ها! #حمله کردند، جمع متفرق شد، چندجای خیابان رو آتش زدند. شبِ تاریک، همه جا تعطیل و خاموش، #آتش سوزی از گوشه و کنار، وحشت از حمله جمعیت بسیار... عجیب حال و هوایی بود.
♻️ لحظه بسیار سخت و عجیبی بود. بعضی ها #فرار کردند، بعضی ها خودشون رو به دل درگیری ها رسوندن. یک مرتبه دیدم رفیق کرمانی ما که تا اون موقع به عنوان یک طلبه آروم میشناختمش، نیست.
♻️ دیدم انگار #غیرتش به جوش اومده و از این بهم ریختگی صحنه خسته شده، داشت در قامت یک فرمانده سعی می کرد فضا رو مدیریت کنه...
♻️ یک درگیری مختصر رخ داد و دو طرف انگار متفرق شدند. هرکسی سوار موتور شد تا خودش رو به بالای خیابان ولیعصر برسونه. من و رفیقم که موتور نداشتیم، هر کدوم سوار موتور کسی شدیم که جای خالی داشت.
♻️ سوار موتور یکی شدیم و موتوری تلاش کرد از خیابانهای فرعی که درگیری نیست ما رو برسونه #ونک. رسیدیم به یکی از خیابان های فرعی منتهی به میدان ونک. تعداد خیلی زیادی گارد ویژه (به قول بچهها لباس سوسکی) پارک کرده بود. انگار نه انگار که یک خیابان اونطرف تر درگیری بود و یک عده بسیجی با دست خالی جلوی اون جماعت ایستاده...
♻️ ساعت حدود 1 نیمه شب شده بود و خیلی از بچهها از درگیری ها برگشته بودند، خسته و #زخمی...
📌 ادامه دارد...
🆔 @taalighat
#قدیمیها _ 4
🔻میوه فروشی که به فکر امنیت روانی جامعه بود🔻
❇️ محله ما میوه فروشی داشت به نام حسین آقا. یک پیرمرد نورانی و کم حرف و خوشرو.
❇️ زمان #جنگ همدان ایامی درگیر #بمباران بود و بسیاری از شهر فرار کرده بودند. اما حسین آقای میوه فروش هر روز صبح میآمد و مغازه را باز میکرد و خیلی با آرامش میوه ها را یکی یکی با دستمال پاک میکرد و روی جعبه میچید.
❇️ به او گفتند وسط بمباران که همه #فرار میکنند تو ماندهای و صبح به صبح اینقدر با #آرامش میوه بساط میکنی؟؟؟
❇️ گفت بود: میخوام کمی از التهاب و #اضطراب مردم کم کنم. وقتی هر روز صبح کرکره رو میزنم بالا و میوه میچینم مردم احساس میکنند همه چیز عادی در جریان است و #زندگی ادامه دارد...
#دفاع_مقدس
#ایران_مهربان
#قدیمیها
🆔 @taalighat