eitaa logo
تعلیقات
1.3هزار دنبال‌کننده
399 عکس
60 ویدیو
29 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (حسین ایزدی _ طلبه حوزه علمیه قم) @fotros313h (📲 نشر مطالب با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
_ 6 ❇️ پدربزرگ ما از سرشناس و بود. طبیعتاً با افراد بسیاری معامله داشت. روزی با کسی معامله‌ای انجام داد. کالا تحویل مشتری شد و ایشان هم مبلغ کالا را دریافت کردند. ❇️ بعد از مدتی به ایشان خبر رسید آن مشتری از این معامله شده. (یا بعدا آن جنس کاهش قیمت پیدا کرده یا آن طرف نتوانسته با قیمتی که سود خوبی ببرد کالا را بفروشد.) ❇️ پدربزرگ کسی را فرستادند سراغ آن فرد. طرف آمد و پدربزرگ مبلغی که وی دچار زیان شده بود را به او پرداخت کرد و بعد فرمود: دیگه با من معامله نکن، چون معلوم شد دست من برای تو نداره... 📌 منفعت دیگری را بر خودشان ترجیح می‌دادند و دنبال کسب سود به هر قیمتی نبودند. 🆔 @taalighat
_ 7 🔻 پزشک مردمی 🔻 ☘ یکی از پزشکان قدیمی و بسیار سرشناس همدان که در دهه 40 شمسی شهردار همدان هم بود، فردی بود به نام . تحصیلکرده ، متخصص قلب و جزو 5 پزشک برتر همدان. ☘ دکتر منصور بر خلاف همه اطبا، در روزهای در حاضر بود. گفتند آقای دکتر همه پزشک‌ها ایام تعطیل استراحت می‌کنند، شما چرا به مطب میای؟ گفته بود: الان که دکتر در دسترس نیست به من نیاز دارند. ☘ از بیماران نیازمند نمی‌گرفت و با داروخانه‌ای قرارداد داشت که داروی بیماران نیازمندی که معرفی می‌کند را تحويل دهد. بعدا خودش هزینه را به داروخانه می‌داد. ☘ فرزندانش همه از کشور تحصیل می‌کردند و یکی از آن‌ها چهره‌ای بین‌المللی بود. گفته بود راضی نیستم خارج بمانید و به اجنبی خدمت کنید. برگردید به به مردم خودتان خدمت کنید. 🆔 @taalighat
_ 8 ☘ همانطور که گفتم از کسی که مستمند بود نه تنها دريافت نمی‌کرد که هزینه درمان او را هم می‌داد. ☘ دکتر منصور متخصص قلب بود. اما به خاطر علاقه و اعتمادی که به او داشتند برای بیماری‌های معمولی مثل سرماخوردگی و... هم به او مراجعه می‌کردند. ☘ در این میان اگر کسی برای به او مراجعه می‌کرد تعرفه متخصص قلب را به‌عنوان دریافت می‌کرد ولی اگر کسی برای بیماری‌های دیگر و امور دم دستی تر مراجعه کرده بود، تعرفه را دریافت می‌کرد. یعنی تا این حد داشتند ... 🆔 @taalighat
_ 9 🌿 سال 1357 بود. رفتم به سری به حجره عمویم زدم. ظهر بود و هوا گرم. پیرمرد کنار بازار شربت خاکشیر خنک می‌فروخت. 🌿 رفتم و یک لیوان شربت خاکشیر از خریدم. تکه یخی داخل لیوان انداخت و لیوان را پر کرد از شربت. جرعه جرعه می‌خوردم و خنک می‌شدم. لیوان نصفه شده بود، کمی نفس گرفتم که پیرمرد با ملاقه اش دوباره لیوان را پر کرد از شربت. 🌿 گفتم حاجی من یک لیوان بیشتر نخواستم که، چرا دوباره شربت ریختی؟ 🌿 گفت: من یک لیوان شربت خاکشیر فروختم نه یک لیوان یخ و شربت. بار اول که شربت ریختم نیمی از لیوان را یخ پر کرده بود و الان باقی سهم شربت را ریختم که نباشم. 📌 خاطره از دکتر محمدرضا عراقچیان 🆔 @taalighat
_ 10 ☘ با گروهی از دانشجویان برای بازدید از امکنه تاریخی و بناهای سنتی عازم این شهر شدیم. ☘ در یزد انواع صنایع دستی خودنمایی می‌کرد. هر کسی در مغازه‌ای مشغول خرید چیزی بود. ☘ من هم وارد مغازه‌ای شدم تا چیزی خریداری کنم. اما با برخورد عجیب فروشنده روبرو شدم. ☘ فروشنده با کمال ادب گفت: ببخشید اگر ممکن است از مغازه کناری ما خرید کنید! 📍گفتم: چرا؟ 📍گفت: راستش من از صبح تا حالا مشتری داشتم و شکر خدا دشت کردم ولی این بنده خدا از صبح هیچی مشتری نداشته! گفتم از اون خرید کنید کسب اونم رونق بگیره... 📌 خاطره از دکتر عراقچیان 🆔 @taalighat
_ 11 📌 جلوی خانه‌دار شدن مردم را نگیرید... ☘ پیرمرد، یکی از بازارهاي متمکّن و البته بسیار همدان بود. ☘ می‌گفت: هیچ وقت و خانه را به‌عنوان سرمایه و برای تجارت نخرید. اینکه یک یا چند قطعه زمین یا چند واحد مسکونی بخرید و بگذارید کنار برای این‌که سرمایه تان افزوده شود، این کار اشکال دارد.... ☘ چون با این کار، زمین را از یک کالای مصرفی به کالای تجاری تبدیل می‌کنید و جلوی خانه دار شدن خیلی‌ها را می‌گیرید. طوری کنید که دیگران از تجارت شما، ضرر نکنند. ☘ چه صاحبخانه‌هایی که چشم به ناموس دارند، اگر جلوی خانه‌دار شدن این‌ها را بگیرید، در نگاه سوء آن صاحبخانه‌ها شریکید... 🆔 @taalighat
_ 12 ☘ پیر مرد، پسرش از چهره‌های سرشناس و مدیران شهر بود. روزی می‌خواست از بانک بگیرد. پیر مرد با خبر شد. ☘ گفت پسرم: شما از بانک وام نگیر. چون همه تو را می‌شناسند و به محض درخواست وام، احتمالاً به تو وام می‌دهند و تو نمی‌دانی چند نفر از مردم پیش از تو در نوبت وام بودند. ☘ مبادا به‌خاطر جایگاه اجتماعی ات باعث تضییع حق مردم بشی... 🆔 @taalighat
_ 13 ❇️ مرد در محله زندگی می‌کرد. روزی پیر مرد به او گفت چرا قماربازی می‌کنی؟ گفت: کار دیگری بلد نیستم و راه امرار معاشم این است. ❇️ گفت: اگر راه دیگری برای امرار معاش داشته باشی قمار را کنار میگذاری؟ مرد فکری کرد و گفت: بله ❇️ پیر مرد تعداد زیادی مرغ و چندتا خروس برایش خرید. مرد از راه فروش تخم مرغ گذران زندگی می‌کرد و دیگر را کنار گذاشت. 📌 به فکر محیط پیرامون خود بودند و دغدغه همه را داشتند... 🆔 @taalighat
_ 14 ☘ ❇️ توی کسانی‌که وضعیت مالی بهتری داشتند، یک حساب جداگانه توی دفتر و قصاب محله باز می‌کردند. ماهیانه یک مبلغی به او می‌دادند تا وقتی افراد مراجعه می‌کنند کالا را با قیمت بسیار پایین‌تر از قیمت اصلی به فرد بدهد و مابه‌التفاوت را از این حساب کم کند. ❇️ چند حساب ماهیانه داشت. یکی پیش میوه‌فروش محل، یکی قصاب و یکی هم داروخانه. هم به‌فکر خورد و خوراک بود هم به فکر درمان و دارو. ❇️ حواس‌شان هم به اطراف‌شان بود و هم به رعایت شأن و عزت نفس فقیر که مبادا با کمک مستقیم احساس سرافکندگی پیدا کند. 🆔 @taalighat
_ 15 📌 پیر مرد درشکه چی (1) 🔆 پیر مردی بود درشکه چی، محاسن خیلی بلند سفیدی داشت و هیبت خاصی. یک روز آمد دفتر، دست به سینه مقابلش ایستاده بود و هر چه پیر مرد می‌گفت، علی آقا فقط می‌گفت: چشم، اطاعت می‌شود. موقع خداحافظی هم بر خلاف رویه عادی، پیر مرد را تا خروجی دفتر بدرقه کرد. 🔆 پرسیدم این پیر مرد کی بود؟ گفت: در فلان محله داشتند می‌ساختند به نام مسجد امام حسن ع، موقع افتتاحیه و بهره‌برداری از مسجد، چون پولی نمانده بود، مسجد را با کارتن و مقوا فرش کردند. 🔆 این پیر مرد آمد و با تعجب نگاهی کرد و دستی به محاسنش کشید و رفت. بعد از ساعتی با درشکه اش تعداد زیادی آورد و توی مسجد پهن کرد. 🔆 گفت: دیدم این رسم نیست خانه پسر فاطمه زهرا سلام الله علیها بدون فرش باشد و خانه من فرش داشته باشد. همه فرش‌های خانه‌اش را آورده بود مسجد... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻 پی‌نوشت: ، دکتر علی آقامحمدی نماینده ادوار اول و دوم و سوم همدان در مجلس شورای اسلامی است که در همدان به معروف است. 🆔 @taalighat
_ 16 📌 پیر مرد درشکه چی (2) 🔆 پیر مرد درشکه چی یک بزرگ در حاشیه شهر داشت. هر چه حیوان مریض از سگ و گربه و پرنده و... در سطح شهر می‌دید با خودش می‌آورد کاروانسرا و آن‌ها را می‌کرد. می‌گفت این ها مخلوقات خدا هستند، خدا را خوش نمیاد بدون مراقبت رها باشند. 🔆 همدان که خیلی سرمای عجیبی داشت، خیلی روزها چندین نان می‌خرید و پشت درشکه می‌گذاشت و می‌رفت سمت گنجنامه، نان‌ها را تکه تکه می‌کرد توی صحرا می‌ریخت. می‌گفت پرنده‌ها و حیوانات توی این سرما غذا پیدا نمی‌کنند. 🆔 @taalighat
_ 17 ⌛️ بین بازاری‌های قدیمی مرسوم بود قبل از اینکه شروع به کسب و کار کنند، ابتدا شش ماه به علمیه می‌رفتند و احکام کسب و کار () می‌آموختند تا بر اساس روش اسلامی تجارت کنند. 🔹 قدیمی‌ها همیشه با یک در ارتباط بودند و مشکلات خود را اعم از اقتصادی و شخصی و خانوادگی با او طرح می‌کردند. 📌 و حیات دینی برای خیلی مهم بود. 🆔 @taalighat
_ 18 🔻 نقش تربیتی بزرگان هر جمع (1) ☘ یک مفهوم بسیار اثرگذار در بین قدیمی‌ها، مفهوم و بزرگتری بود. هر صنف و هر جمعی یک بزرگ داشت که در شعاع او اتفاقات مبارکی رقم می‌خورد. ☘ یکی از مهمترین دغدغه‌های بزرگ یک جمع بود. دغدغه اطرافیان بود. بزرگترها خودشان را نسبت به رشد اطرافیانشان مسئول می‌دیدند. ☘ حالا این دغدغه و این بزرگی کردن بروزات و مختلفی داشت. گاهی با گفتن یک تذکر، گاهی با یک حضور به‌موقع هنگام انحراف، گاهی با ریش سفیدی هنگام اختلاف بین دونفر، گاهی با سنگ صبور شدن، گاهی با انتقال یک تجربه، و... . بزرگ، بزرگی می‌کرد و جوان‌ترها بود. ☘ از یک سو بزرگترها می‌کردند، ستون خیمه یک جمع بودند و نقش و گری برای اطرافیانشان داشتند. ☘ از سوی دیگر دنبال یک بودند و نسبت به بزرگ جمع خود، کوچکی و و خضوع داشتند. با کنار هم قرار گرفتن این دو عنصر، امر رقم می‌خورد. البته در هر جمعی بر اساس تراز همان صنف و جمع. ☘ نکته مهم اینکه: 📍هم بزرگان جمع، بزرگی می‌کردند و مدار و محور و تکیه‌گاه و و مرشد بودند. 📍هم کوچکترها، به‌دنبال بزرگتری بودند تا دست در دست او نهند. کوچکی کردن در مقابل بزرگ ترها، بزرگی و رشد و تعالی به همراه داشت. ❇️ یک آسیب مهم بین جوانان امروزه این که اساساً خیلی احساس به یک بزرگتر به‌چشم نمی‌خورد. جوان خودش را صاحب تشخيص می‌داند و گوشش به حرف کسی بدهکار نیست. بزرگترها هم مثل قبل بزرگی نمی‌کنند. 🔻🔻🔻🔻🔻🔻 📌 به قول تا کسی بزرگ نبیند، بزرگ نمی‌شود... 🆔 @taalighat
_ 19 (1) 🔅 ، فرهنگ خاص خود را به همراه داشت. این فرهنگ، در حیات مدیران انقلابی از جلوه خاصی برخوردار بود. به‌نحوی که برخی از مدیران را به دلیل تعلق به این رویه خاص، خطاب می‌کردند يعني کسانی که هنوز در فضای گفتمانی اصیل انقلاب نفس می‌کشند. 🔅 امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند مرور برخی از این ارزش‌ها در قالب خاطرات و تجربه زیستی مدیران هستیم. 🔅 بی‌شک بین مدیران جوان امروز نیز کسانی که بتوان آن‌ها را نامید، وجود دارند. چرا که سخن از یک و گفتمان است که در قالب رفتار مدیریتی بروز و ظهور می‌کند نه فقط یک گذشته و امری متعلق به . هر چند بروز برخی رفتارها در شرایط فرهنگی و اجتماعی خاص، سهل‌تر است. 💠 مدیر مدیر و انقلابی است، اهل معامله با اصحاب قدرت و ثروت نیست. 💠 را واقعا صاحبان انقلاب و مدار مدیریت می‌داند. اهل مسامحه و سستی نیست. ساده زیست است و پر کار و کم توقع. 💠 خود را برای هزینه می‌کند. مدیر متعلق به آرمان‌های اصیل است. همه همّ و غمّ او اعتلای انقلاب به‌مثابه زمینه ظهور است... 🔻🔻🔻 📝 مدتی از خاطرات مدیران خواهم نوشت... 🆔 @taalighat
_ 20 (2) ❇️ یکی از بود و به اقتضای مسئولیتش دائماً در سفر کاری داخلی و خارجی بود. اصطلاحاً دائم درگیر بود. 💰 سفرهای خارجی هم با دلار حساب می شد و قاعدتاً مبلغ قابل توجهی بود. اما می گفت: ❇️ من در تمام طول دوره مدیریتم معنای دو چیز را نفهمیدم: 📌 حق مأموریت و اضافه کار 📍هیچ وقت حق مأموریت نگرفتم چون حقی به گردن انقلاب ندارم تا آن را بستانم. 📍هیچ وقت هم اضافه کار نگرفتم چون ما کار اضافه ای برای نکرده ایم. ما آنقدر مدیون انقلاب هستیم که این اضافه کاری ها به پای آن هیچ است... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔹 پی‌نوشت: 📌آنچه از این دست خاطرات می‌نویسم به معنای نیست، و به معنای تخطئه کسانی که مثلاً حق ماموریت دریافت می‌کنند هم نیست. بلکه تنها به این هدف است که بدانیم برخی در چه مراتبی اهل بودند. 📌برخی در مقابل بیت‌المال و انقلاب خود را مسئول مي‌دانند و برخی دیگر طلبکار بیت‌المال و انقلاب اند و به راحتی می‌گیرند و این را حق خود می‌دانند. 🆔 @taalighat
(3) ☘ رئیس سازمان برنامه و بودجه استان بود. داشت و باید به تهران می‌رفت. ☘ همسرش بیمار بود و اتفاقا همان ایام تهران نوبت پزشک داشت. به‌طور طبیعی باید باهم می‌رفتند تهران... اما آقای مدیر مکث کرد و گفت: 🔹 با ماشین اداره نمی‌توانم انجام بدهم. ☘ خبر به گوش رسید، استاندار گفت با مسئوليت من میتوانی همسرت را همراه خودت ببری. 📌 این‌طور در مورد احتیاط می‌کردند... نه اینکه ماشین و راننده اداره به‌عنوان خدمتکار خانوادگی مدیر عمل کنند... 🆔 @taalighat
(4) ❇️ نامزد مجلس شورای اسلامی بود. دو روز مانده بود به انتخابات مجلس، بلیط گرفت و رفت خدمت امام هشتم علیه السلام. ❇️ می گفت: بمانم اینجا چکار؟ وظیفه‌ای که داشتم را انجام دادم. می روم خدمت امام علیه السلام، توسل کنم آنچه خیر من و شهر است پیش بیاید. ❇️ آرامِ آرام بود. نه دغدغه رأی نیاوردن داشت نه حرص و اشتیاق رأی آوردن، نه گرفتار لابی و نه اضطراب و استرس هایی که خیلی از نامزدها داشتند. 📍نمایندگی را یک فرصت برای به می دانست نه یک طعمه یا پله برای ترقی. 🆔 @taalighat
(5) 🔅 مجلس شورای اسلامی بود و وسط یک جلسه مهم کاری برای حل مشکلی از بود. 🔅 بین جلسه کسی آمد و در گوش او گفت: پدرتان در بستر و در حال احتضار است، خودتان را فوراً به منزل برسانید. 🔅 چند ثانیه در فکر فرو رفت و بعد رو به آقای سید رضا اکرمی [وزیر اسبق آموزش و پرورش دولت شهید رجایی] کرد و گفت: ☘ شما از طرف من به منزل بروید و بالای سر پدرم قرائت کنید. این جلسه ضروری است و من باید برای حل مشکل جلسه را ادامه دهم و نمی توانم اینجا را ترک کنم ولی اگر این کار ثوابی دارد، ثواب آن را به پدرم هدیه می کنم. 🆔 @taalighat
(6) 🔻 رئیس یکی از سازمان‌های اثرگذار بود. در جلسه‌ای اداری از وی درخواست می‌شود صورتجلسه ای را امضاء کند که به‌موجب آن برخی اتفاقات غیرمجاز و تضییع صورت می‌گرفت. از امضاء صورتجلسه خودداری کرد. 🔻 دفعه بعد برای برخی های غیرمجاز مورد فشار قرار گرفت و در هر بار جریان قدرت و ثروت به‌گونه‌ای منفعت‌طلبی می‌کرد اما محکم ایستاده بود و کوتاه نمی‌آمد. هر چند می‌دانست باید هزینه را بپردازد. 🔻 آخرین بار پایین صورتجلسه نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم این اقدام خلاف شرع انور است. والسلام 🔻 به او گفتند: تو را با قاطی می کنی. 🔻 در نهایت مجبور به شد، اما زیر بار کار خلاف شرع و قانون نرفت. مدت‌ها در مضیقه شدید مالی بود اما از آرمان و اعتقادش کوتاه نیامد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📌 با همه وجود پای اعتقادش می‌ایستد و اهل و محاسبه منافع شخصی نیست. 🆔 @taalighat
_ 19 🔻 احتیاط در معامله... ☘ مرحوم سید جواد برقعی، پدر شهید سید احمد برقعی از افراد محترم و بازاری‌های معتمد همدان بودند. حاج شیخ حسین معمولا وقتی به همدان می‌آمدند در منزل ایشان اقامت داشتند. ☘ روزی طبق روال عادی کسب و کار یک بار بسیار مرغوب به یک مشتری فروختند. حجم معامله بسیار زیاد بود و طبیعتاً سود خوبی هم نصیب ایشان شد. مشتری هم بار انگور را برای شهر دیگری میخواست و انگورها را جعبه جعبه داخل ماشین سنگین بار زدند و طرف رفت. ☘ مدتی گذشت به مرحوم خبر رسید این فرد انگورها را برای تهیه خریداری کرده است. ناگهان ایشان برآشفته شد و با خودروی شخصی‌اش حرکت کرد در جاده به‌دنبال مشتری. ☘ بالاخره او را وسط جاده زنجان پیدا کرد و فرمود: من ثمن معامله و همه هزینه‌هایی که متقبل شدی را می‌دهم ولی انگورها را پس بده، نمیخوام در تولید شریک باشم. 🔻🔻🔻🔻 📌 پی‌نوشت: به‌لحاظ فقهی این معامله اشکالی نداشته ولی قدیمی‌ها چنان اهل احتیاط بودند که حتی حاضر به مشارکت در مقدمات امر حرام هم نبودند. نتیجه همین لقمه حلال با احتیاط می‌شود شهید بزگواری چون و استاد مهذب، عزیز و گمنامی چون حجت‌الاسلام والمسلمین ... 🔳 سال‌گذشته پدر شهید برقعی از دنیا رفتند و چند روز قبل هم مادر شهید برقعی، نثار روح مطهرشان 🔳 🆔 @taalighat
(7) 🔻 اوائل دهه هفتاد، همدان بود. روزی که دوره‌ی مسئولیتش تمام شد و می‌خواست از زندان برود، همه کارکنان زندان و زندانی‌ها می‌کردند. دوست نداشتند حاجی از کنار آن‌ها برود. حاج حمید اذکایی، رئیس زندان نبود، و مربی و رفیق آن‌ها بود. دلسوز آن‌ها بود. پیگیر حل مشکلات و مسائل شان بود. 🔻 برای مرخصی شرایط جالبی گذاشته بود. اگر کسی یک جزء حفظ می‌کرد، یک‌ماه مرخصی به او می‌داد. به ازاء حفظ هر جزء جدید، مرخصی جدیدی می‌داد. اما اگر کسی حافظ کل قرآن می‌شد، اگر شرایط قانونی زندانی اجازه می‌داد او را پیگیری می‌کرد. 🔻 با همین روش اوضاع زندان کلا متفاوت شده بود. خیلی‌ها اوقات زیادی از روز مشغول حفظ بودند. کم‌کم انس با قرآن بر روی آن‌ها تأثیر خودش را می‌گذاشت. برخی با حفظ کل قرآن از زندان آزاد شدند. شده بود . 🔻🔻🔻🔻 📌 این را گفتم که بدانیم می‌شود در دوره اخیر نسبت به برخی از که جوان و نوجوانان فریب‌خورده هستند، با این عمل کرد. 📌 آقا فرمودند به تبدیل شده، بسیاری از این جوانان بازداشت‌شده گرفتار همین قتلگاه بودند، اگر هنوز اندک نفسی برای آن‌ها مانده، کمک کنیم شوند. 🆔 @taalighat
❇️ در ادامه برای دسترسی آسان، لینک یادداشت‌هایی که ذیل هشتک با عنوان نوشته شده بود در ادامه تقدیم می‌شود 🔻🔻🔻 🔻 درباره مدیران پنجاه و هفتی https://eitaa.com/taalighat/596 🔻 پرهیز از حق مأموریت https://eitaa.com/taalighat/597 🔻 احتیاط در بیت‌المال https://eitaa.com/taalighat/598 🔻 فرصت خدمت https://eitaa.com/taalighat/599 🔻 ترجیح حل مشکلات مردم به خود https://eitaa.com/taalighat/600 🔻 مقاومت در برابر خلاف شرع https://eitaa.com/taalighat/601 🆔 @taalighat
❇️ مدتی ذیل هشتک و خاطراتی ناب از زندگی زیبا و مجاهدانه قدیمی‌ها نوشتم. ❇️ برخی گفتند خب این حرف ها دوره‌اش گذشته و دیگر از آن جنس آدم‌ها پیدا نمی‌شود. اما کاملاً مخالفم و طی چند یادداشت برخی خاطرات از رفقایی که دهه شصتی و دهه هفتادی هستند و الان دارای مسئولیت‌های مهم‌اند با همان روحیه‌ی جهادی و انقلابی می‌نویسم انشالله. ❇️ با یادداشت دیشب برخی احساس کردند دارم حکم کلی می‌کنم که همه مدیران جوان دوره جدید این‌گونه اند، پس در ادامه از باب: عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو مواردی را می‌نویسم: 🔻🔻🔻🔻
جبهه انقلاب و مسئله بزرگترها ☘ یک مفهوم بسیار اثرگذار در بین قدیمی‌ها، مفهوم و بزرگتری بود. هر صنف و هر جمعی یک بزرگ داشت که در شعاع او اتفاقات مبارکی رقم می‌خورد. ☘ یکی از مهمترین دغدغه‌های بزرگ یک جمع بود. دغدغه اطرافیان بود. بزرگترها خودشان را نسبت به رشد اطرافیانشان مسئول می‌دیدند. ☘ حالا این دغدغه و این بزرگی کردن بروزات و مختلفی داشت. گاهی با گفتن یک تذکر، گاهی با یک حضور به‌موقع هنگام انحراف، گاهی با ریش سفیدی هنگام اختلاف بین دونفر، گاهی با سنگ صبور شدن، گاهی با انتقال یک تجربه، و... . بزرگ، بزرگی می‌کرد و جوان‌ترها بود. ☘ از یک سو بزرگترها می‌کردند، ستون خیمه یک جمع بودند و نقش و گری برای اطرافیانشان داشتند. ☘ از سوی دیگر دنبال یک بودند و نسبت به بزرگ جمع خود، کوچکی و و خضوع داشتند. با کنار هم قرار گرفتن این دو عنصر، امر رقم می‌خورد. البته در هر جمعی بر اساس تراز همان صنف و جمع. ☘ نکته مهم اینکه: 📍هم بزرگان جمع، بزرگی می‌کردند و مدار و محور و تکیه‌گاه و و مرشد بودند. 📍هم کوچکترها، به‌دنبال بزرگتری بودند تا دست در دست او نهند. کوچکی کردن در مقابل بزرگ ترها، بزرگی و رشد و تعالی به همراه داشت. ❇️ یک آسیب مهم بین جوانان امروزه این که اساساً خیلی احساس به یک بزرگتر به‌چشم نمی‌خورد. جوان خودش را صاحب تشخيص می‌داند و گوشش به حرف کسی بدهکار نیست. بزرگترها هم مثل قبل بزرگی نمی‌کنند. 🔻🔻🔻🔻🔻🔻 📌 به قول تا کسی بزرگ نبیند، بزرگ نمی‌شود... 🆔 @taalighat
چند خاطره درباره التزام به نماز اول وقت ☘ پیرغلام سیدالشهدا جناب که خاطرات زیادی درباره‌اش نوشته‌ام https://eitaa.com/taalighat_list/19 وقتی مجلس روضه می‌گرفت، معمولاً مجالس پر شور و طولانی می‌شد. بااین حال اگر وسط روضه و شور و حال، وقت اذان می‌رسید، به مداح می‌گفت را قطع کند، اذان بگوید و نماز اول وقت جماعت برقرار شود. ☘ برخی از را دیده بودم وقتی زمان اذان و نماز اول وقت می‌شد بی‌اختیار مثل اسفند روی آتش می‌شدند. هر کاری بود قطع می‌کردند که اول وقت، فوت نشود. گاهی وسط جاده حتی، اگر وقت نماز می‌شد کنار جاده نماز را می‌خواندند و بعد راه را ادامه می‌دادند. حضرت پدر می‌فرمودند: به تجربه و بارها دیدیم وقتی به‌خاطر کاری که به‌نظر مهم می‌آمد از نماز اول وقت صرف نظر کردیم، آن کار هم به سامان نمی‌رسید. اما اگر نماز را مقدم می‌کردیم همان کار با انجام می‌شد. ☘ هم ایشان می‌فرمودند: اوائل در جلسه کمیته انقلاب _با تعدادی از افرادی که امروز از چهره‌های سرشناس سیاسی هستند_ بودیم، وقت نماز شد. تعدادی از افراد گفتند جلسه مهم است باید ادامه بدهیم، آقای ا.ح گفتند: کردیم برای نماز، نه اینکه برای کار نماز را عقب بیاندازیم، نماز اول وقت مقدم است بر جلسه. اینطور جدی و مقید بودند. 🆔@taalighat