eitaa logo
مطلب تبلیغی
22 دنبال‌کننده
136 عکس
124 ویدیو
68 فایل
مطالبی که برای تبلیغ دین مفید است. هدیه به مادر امام زمان عج؛ نرجس خاتون س @Mohammadsalari :آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ آیات مهدوی 🌼 الم* ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ* الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ [۲] 🌸صدوق روایت کرده از یحیی بن ابی القاسم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام از معنی این آیه پرسیدم. فقال علیه السّلام: «المتقون شیعة علی و الغیب هو الحجّة» [۳] . فرمود: متّقین شیعه علی باشند و غیب حضرت حجّت است و شاهد بر این معنی، قول خدای تعالی است؛ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ [۴] . ---------- [۲]: سوره بقره، آیه ۳- ۱. [۳]: کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، دار الکتب الاسلامیة، قم، ۱۳۹۵ ق، ج ۱، ص ۱۸. [۴]: سوره یونس، آیه ۲۰. 📚عبقری حسان 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @tabligheslam
✳️ تشرف مقدس اردبیلی به محضر امام زمان عج ✍ در بسیاری از کتب معتبره، مثل بحار الانوار [۱] و انوار النعمانیّه [۲] و غیرهما [۳] ذکر شده: سیّد میر علّام تفرشی که از افاضل تلامذه مقدّس مذکور است، می‌گوید: شبی در صحن مقدّس امیر المؤمنین علیه السّلام گردش می‌کردم، در حالی که بسیاری از شب گذشته بود. ناگاه دیدم شخصی به سمت روضه مقدّسه می‌آید، من نیز سمت او رفتم. چون نزدیک شدم، دیدم استاد ما ملّا احمد اردبیلی است. خود را از او پنهان داشتم، تا آن که به نزدیکی در روضه مبارکه رسید، حال آن که در روضه بسته بود، پس گشوده و مقدّس داخل روضه شد؛ گویا با کسی تکلّم می‌کرد، بعد بیرون آمد و در روضه بسته شد، من از عقب او روانه شدم، طوری که مرا نمی دید، از نجف اشرف بیرون آمد و به سمت کوفه متوجّه شد، داخل مسجد کوفه گردید و در محرابی که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام شربت شهادت نوشیده بود، قرار گرفت. با شخصی در مسأله ای صحبت کردند و زمان طویلی درنگ نمود. سپس، از مسجد بیرون آمد و به سمت نجف اشرف روانه شد. من نیز از عقب او می‌رفتم، نزدیک مسجد حنّانه رسیدیم، مرا سرفه گرفت و نتوانستم خودداری کنم. چون صدای سرفه مرا شنید، متوجّه من شد و فرمود: آیا تو میر علّامی؟ عرض کردم: بلی! فرمود: این جا چه کار داری؟ گفتم: از وقتی داخل روضه مقدّسه شدید تا حال، با شما بودم. تو را به حقّ صاحب این قبر قسم می‌دهم هر آینه ماجرایی که امشب برایت اتّفاق افتاد، از اوّل تا آخر به من خبر بده! گفت: به شرطی خبر می‌دهم که مادامی که زنده ام، آن را به کسی نگویی. در این باب با او عهد و میثاق نمودم. مطمئن که شد، فرمود: بعضی از مسایل بر من مشکل شد، در آن‌ها درمانده و در فکر بودم. ناگاه بر دلم افتاد که خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام می‌روم و آن‌ها را از او می‌پرسم؛ وقتی به روضه مقدّسه رسیدم، در به روی من گشوده شد؛ چنان که مشاهده نمودی. داخل شدم و به درگاه الهی تضرّع نمودم، برای این که آن حضرت جواب مسایل مرا بفرماید. در آن حال از قبر مطهّر صدایی شنیدم که به مسجد کوفه برو و آن‌ها را از قائم- عجّل اللّه فرجه- بپرس، زیرا او امام زمان تو است. پس نزد محراب آمدم، آن‌ها را از حضرت حجّة- عجّل اللّه فرجه- سؤال نموده، جواب شنیدم و الحال بر می‌گردم. این ناچیز گوید: در این مقام اشاره به سه امر لازم است. ---------- [۱]: بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۵- ۱۷۴. [۲]: الانوار النعمانیه، ج ۲، ص ۳۰۳. [۳]: رسالتان فی الخراج، ص ۵- ۴؛ مجمع الفائدة، ج ۱، ص ۳۷- ۳۶. 📚 عبقری حسان 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @tabligheslam
✳️ هدایت‌گری سر مقدس امام حسین علیه‌السلام «وَ قَالَ فِي اَلْكِتَابِ اَلْمَذْكُورِ [اَلْمَنَاقِبِ اَلْقَدِيمِ] رُوِيَ: أَنَّهُ لَمَّا حُمِلَ رَأْسُهُ إِلَى اَلشَّامِ جَنَّ عَلَيْهِمُ اَللَّيْلُ فَنَزَلُوا عِنْدَ رَجُلٍ مِنَ اَلْيَهُودِ فَلَمَّا شَرِبُوا وَ سَكِرُوا قَالُوا عِنْدَنَا رَأْسُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ أَرُوهُ لِي فَأَرَوْهُ وَ هُوَ فِي اَلصُّنْدُوقِ يَسْطَعُ مِنْهُ اَلنُّورُ نَحْوَ اَلسَّمَاءِ فَتَعَجَّبَ مِنْهُ اَلْيَهُودِيُّ فَاسْتَوْدَعَهُ مِنْهُمْ وَ قَالَ لِلرَّأْسِ اِشْفَعْ لِي عِنْدَ جَدِّكَ فَأَنْطَقَ اَللَّهُ اَلرَّأْسَ فَقَالَ إِنَّمَا شَفَاعَتِي لِلْمُحَمَّدِيِّينَ وَ لَسْتَ بِمُحَمَّدِيٍّ فَجَمَعَ اَلْيَهُودِيُّ أَقْرِبَاءَهُ ثُمَّ أَخَذَ اَلرَّأْسَ وَ وَضَعَهُ فِي طَسْتٍ وَ صَبَّ عَلَيْهِ مَاءَ اَلْوَرْدِ وَ طَرَحَ فِيهِ اَلْكَافُورَ وَ اَلْمِسْكَ وَ اَلْعَنْبَرَ ثُمَّ قَالَ لِأَوْلاَدِهِ وَ أَقْرِبَائِهِ هَذَا رَأْسُ اِبْنِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ يَا لَهْفَاهْ حَيْثُ لَمْ أَجِدْ جَدَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأُسْلِمَ عَلَى يَدَيْهِ يَا لَهْفَاهْ حَيْثُ لَمْ أَجِدْكَ حَيّاً فَأُسْلِمَ عَلَى يَدَيْكَ وَ أُقَاتِلَ بَيْنَ يَدَيْكَ فَلَوْ أَسْلَمْتُ اَلْآنَ أَ تَشْفَعُ لِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَأَنْطَقَ اَللَّهُ اَلرَّأْسَ فَقَالَ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ إِنْ أَسْلَمْتَ فَأَنَا لَكَ شَفِيعٌ قَالَهُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ وَ سَكَتَ فَأَسْلَمَ اَلرَّجُلُ وَ أَقْرِبَاؤُهُ» وقتی سر مقدس امام حسین علیه السلام را به سوی شام می‌بردند، شبی در بین راه مهمان مردی از دانشمندان یهودی شدند. پس از می‌گساری در حال مستی گفتند: سر حسین علیه السلام نزد ماست آن را برای یزید می‌بریم. یهودی در خواست کرد سرحسین را به او نشان دهند. سر مبارک امام حسین علیه السلام را که درصندوق بود به او نشان دادند. یهودی نوری را که از سر در صندوق تابان بود، دید. سخت تحت تأثیر قرار گرفت و به مأموران گفت: سر مقدس را به عنوان امانت در اختیار من بگذارید. آنان پذیرفتند. یهودی در خلوت شب با سر حسین علیه السلام به گفتگو پرداخت و تمناکرد که نزد جد بزرگوارش ازاو شفاعت کند. سر مقدس حسین علیه السلام به سخن آمد و فرمود: شفاعت من برای کسانی است که پیروان محمد صلی الله علیه و آله باشد و تو از پیروان آن حضرت نیستی. یهودی در دل شب همه خویشان خود را جمع کرد و سر مقدس را در طشت با گلاب شست و با عطر، مشک و عنبر خوشبو نمود. سپس گفت: فرزندان و بستگان من! این، سر پسر محمد صلی الله علیه و آله پیغمبر آخر زمان است. آنگاه خطاب به سر مقدس کرد و گفت: من جد بزرگوار تو را ندیدم به دست او مسلمان شوم. ای کاش تو زنده بودی و به دست تو مسلمان می‌شدم و در رکاب تو می‌جنگیدم. ای فرزند رسول خدا! اگر الان مسلمان شوم، مرا در قیامت شفاعت می‌کنی؟ سر مقدس امام حسین علیه السلام به اذن خداوند با بیان روشن سه مرتبه فرمود: اگر مسلمان شوی من تو را شفاعت خواهم کرد. مرد یهودی و بستگانش با دیدن این کرامت دین اسلام را پذیرفته همه مسلمان شدند. 📚 بحارالانوار، ج ۴۵، ص۱۷۲ 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @tabligheslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ هنوز امام حسین علیه‌السلام یاری می‌خواهد: هل من ناصر ینصرنی 👇👇 استاد رفیعی: مکاشفه عجیب آقا نجفی قوچانی http://m.aparat.com/v/CgVS6 📢 خود فیلم را در کانال نمی‌گذارم؛ چون بعد از مدتی، از دسترس خارج میشه ولی در آپارت همیشه در دسترس است. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @tabligheslam
✳️ ماجرای عنایت امام رضا علیه‌السلام به مرحوم علامه حسن زاده آملی (ره) که موجب شد ایشان ذوالفنون شود👇👇 http://www.jahannews.com/news/777217/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%B9%D9%86%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D8%A7%D8%B5-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B0%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%81%D9%86%D9%88%D9%86-%D8%AC%D8%B2%D8%A6%DB%8C%D8%A7%D8%AA فیلم در آپارات👇👇 https://m.aparat.com/v/13pdj 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @tabligheslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ چهره باطنی شمر ثم جاء آخر فقال أين الحسين فقال ها أنا ذا قال أبشر بالنار قال أَبْشِرْ بِرَبٍّ رَحِيمٍ وَ شَفِيعٍ مُطَاعٍ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا شِمْرُ بْنُ ذِي اَلْجَوْشَنِ قَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَللَّهُ أَكْبَرُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رَأَيْتُ كَأَنَّ كَلْباً أَبْقَعَ يَلَغُ فِي دِمَاءِ أَهْلِ بَيْتِي وَ قَالَ اَلْحُسَيْنُ رَأَيْتُ كَأَنَّ كِلاَباً تَنْهَشُنِي وَ كَأَنَّ فِيهَا كَلْباً أَبْقَعَ كَانَ أَشَدَّهُمْ عَلَيَّ وَ هُوَ أَنْتَ وَ كَانَ أَبْرَصَ. مردی نزدیک خیمگاه آمد و گفت: حسین کجاست؟ حضرت فرمود: من حسینم. سخنت چیست؟ -: مژده باد تو را به آتش دوزخ! -: به من مژدهی رحمت پروردگار مهربان و بخشنده، داده شده است. -: تو کیستی این اندازه جسارت می‌کنی؟ -: من شمر بن ذی الجوشن هستم. -: الله اکبر! پیغمبرخدا فرمود: من در عالم خواب دیدم سگ ابلغی (سیاه و سفید) خون اهل بیت مرا می‌خورد. و من نیز درآن خواب دیدم گله ای از سگ‌های هارمرا می‌گزند و در میان آن‌ها سگی ابلغ، از همه بیشتر به من حمله می‌کند و آن سگ ابلغ تو هستی که لکه‌های پیسی پیکر تو نشان آن است. 📚 بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۱ 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @tabligheslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ سهل ساعدی از ورود اهل بیت (ع) به شام می‌گوید: وَ رَوَى صَاحِبُ اَلْمَنَاقِبِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زَيْدٍ عَنْ آبَائِهِ : أَنَّ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ قَالَ خَرَجْتُ إِلَى بَيْتِ اَلْمَقْدِسِ حَتَّى تَوَسَّطْتُ اَلشَّامَ فَإِذَا أَنَا بِمَدِينَةٍ مُطَّرَدَةِ اَلْأَنْهَارِ كَثِيرَةِ اَلْأَشْجَارِ قَدْ عَلَّقُوا اَلسُّتُورَ وَ اَلْحُجُبَ وَ اَلدِّيبَاجَ وَ هُمْ فَرِحُونَ مُسْتَبْشِرُونَ وَ عِنْدَهُمْ نِسَاءٌ يَلْعَبْنَ بِالدُّفُوفِ وَ اَلطُّبُولِ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي لاَ نَرَى لِأَهْلِ اَلشَّامِ عِيداً لاَ نَعْرِفُهُ نَحْنُ فَرَأَيْتُ قَوْماً يَتَحَدَّثُونَ فَقُلْتُ يَا قَوْمُ لَكُمْ بِالشَّامِ عِيدٌ لاَ نَعْرِفُهُ نَحْنُ قَالُوا يَا شَيْخُ نَرَاكَ أَعْرَابِيّاً فَقُلْتُ أَنَا سَهْلُ بْنُ سَعْدٍ قَدْ رَأَيْتُ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالُوا يَا سَهْلُ مَا أَعْجَبَكَ اَلسَّمَاءُ - لاَ تَمْطُرُ دَماً وَ اَلْأَرْضُ لاَ تَنْخَسِفُ بِأَهْلِهَا قُلْتُ وَ لِمَ ذَاكَ قَالُوا هَذَا رَأْسُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُهْدَى مِنْ أَرْضِ اَلْعِرَاقِ فَقُلْتُ وَا عَجَبَاهْ يُهْدَى رَأْسُ اَلْحُسَيْنِ وَ اَلنَّاسُ يَفْرَحُونَ قُلْتُ مِنْ أَيِّ بَابٍ يُدْخَلُ فَأَشَارُوا إِلَى بَابٍ يُقَالُ لَهُ بَابُ سَاعَاتٍ قَالَ فَبَيْنَا أَنَا كَذَلِكَ حَتَّى رَأَيْتُ اَلرَّايَاتِ يَتْلُو بَعْضُهَا بَعْضاً فَإِذَا نَحْنُ بِفَارِسٍ بِيَدِهِ لِوَاءٌ مَنْزُوعُ اَلسِّنَانِ عَلَيْهِ رَأْسٌ مِنْ أَشْبَهِ اَلنَّاسِ وَجْهاً بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَإِذَا أَنَا مِنْ وَرَائِهِ رَأَيْتُ نِسْوَةً عَلَى جِمَالٍ بِغَيْرِ وِطَاءٍ فَدَنَوْتُ مِنْ أُولاَهُمْ فَقُلْتُ يَا جَارِيَةُ مَنْ أَنْتِ فَقَالَتْ أَنَا سُكَيْنَةُ بِنْتُ اَلْحُسَيْنِ فَقُلْتُ لَهَا أَ لَكِ حَاجَةٌ إِلَيَّ فَأَنَا سَهْلُ بْنُ سَعْدٍ مِمَّنْ رَأَى جَدَّكِ وَ سَمِعْتُ حَدِيثَهُ قَالَتْ يَا سَعْدُ قُلْ لِصَاحِبِ هَذَا اَلرَّأْسِ أَنْ يُقَدِّمَ اَلرَّأْسَ أَمَامَنَا حَتَّى يَشْتَغِلَ اَلنَّاسُ بِالنَّظَرِ إِلَيْهِ وَ لاَ يَنْظُرُوا إِلَى حَرَمِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ سَهْلٌ فَدَنَوْتُ مِنْ صَاحِبِ اَلرَّأْسِ فَقُلْتُ لَهُ هَلْ لَكَ أَنْ تَقْضِيَ حَاجَتِي وَ تَأْخُذَ مِنِّي أَرْبَعَمِائَةِ دِينَارٍ قَالَ مَا هِيَ قُلْتُ تُقَدِّمُ اَلرَّأْسَ أَمَامَ اَلْحَرَمِ فَفَعَلَ ذَلِكَ فَدَفَعْتُ إِلَيْهِ مَا وَعَدْتُهُ وَ وَضَعَ اَلرَّأْسَ فِي حُقَّةٍ سهل بن سعد صحابه پیغمبر صلی الله علیه و آله می‌گوید: من قصد بیت المقدس را داشتم، از راه شام حرکت کردم. هنگامی که وارد شهردمشق شدم، دیدم شهری است بسیار آباد، جوی‌های فراوان، درختان سرسبز، پرده‌های دیبا بردرودیوارآویزان است و مردم همه در شادی و سرورند و زنان با دایره و تنبک مشغول نواختن بودند. با خود گفتم: این چه وقت شادی و پایکوبی است؟ اهل شام عیدی ندارند که ما ازآن بی خبر باشیم. پس این چه جشنی است؟ گروهی را دیدم که با یکدیگرگفتگو می‌کنند. پرسیدم: آیا عیدی دارید که ما از آن بی خبرهستیم؟ گفتند: ای پیرمرد! مثل اینکه تو غریبی؟ -: من سهل بن سعد صحابه ی پیغمبرصلی الله علیه و آله هستم. -: ای سهل! تعجب نمی کنی که چرا آسمان خون نمی بارد و زمین اهلش را فرو نمی برد؟ -: برای چه؟ -: سر حسین علیه السلام را از عراق به عنوان هدیه برای یزید می‌آورند. -: واعجبا! سر حسین علیه السلام را می‌آورند و مردم چنین شادی می‌کنند؟ -: از کدام دروازه وارد شهر می‌شوند؟ -: از دروازه ی ساعت. من به سوی دروازه ی ساعت شتافتم. و درحال بهت و حیرت بودم که ناگاه دیدم پرچم‌ها یکی پس از دیگری می‌آید. و سواری دیدم که دستش نیزه ای بود و بر فراز نیزه سر شبیه رسول الله صلی الله علیه و آله. و زنانی سوار بر شتران بدون کجاوه به دنبال آن می‌آیند. من نزد آن زنی رفتم که از همه جلوتر بود. پرسیدم: تو کیستی؟ -: من سکینه دخترحسین علیه السلام هستم. -: من از صحابه ی جد شما هستم، آیا خواسته ای داری تا انجام دهم؟ -: ای سعد! به این نیزه داران بگو که سرها را جلوتر ببرند تا مردم مشغول تماشای آن‌ها شوند و کمتر به ما نگاه کنند. سهل می‌گوید: نزد آن نیزه دار که سرامام حسین را می‌برد رفتم و گفتم: اگر این سرها را مقداری جلوتر از اسراء حرکت دهی، چهار صد اشرفی به تو می‌دهم. او پیشنهاد مرا پذیرفت و من هم اشرفی‌ها را به او دادم. 📚 بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۸ 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @tabligheslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ عاقبت محبت دنیا: پایمالی حق با وجود شناخت آن (جحد) ✅ قاتل امام حسین علیه‌السلام، کاملا ایشان را می‌شناخت وَ رَوَى صَاحِبُ اَلْمَنَاقِبِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زَيْدٍ عَنْ آبَائِهِ : أَنَّ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ قَالَ... وَ دَخَلُوا عَلَى يَزِيدَ فَدَخَلْتُ مَعَهُمْ وَ كَانَ يَزِيدُ جَالِساً عَلَى اَلسَّرِيرِ وَ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مُكَلَّلٌ بِالدُّرِّ وَ اَلْيَاقُوتِ وَ حَوْلَهُ كَثِيرٌ مِنْ مَشَايِخِ قُرَيْشٍ فَلَمَّا دَخَلَ صَاحِبُ اَلرَّأْسِ وَ هُوَ يَقُولُ أَوْقِرْ رِكَابِي فِضَّةً وَ ذَهَباًأَنَا قَتَلْتُ اَلسَّيِّدَ اَلْمُحَجَّبَا قَتَلْتُ خَيْرَ اَلنَّاسِ أُمّاً وَ أَباًوَ خَيْرَهُمْ إِذْ يَنْسُبُونَ اَلنَّسَبَا قَالَ لَوْ عَلِمْتَ أَنَّهُ خَيْرُ اَلنَّاسِ لِمَ قَتَلْتَهُ قَالَ رَجَوْتُ اَلْجَائِزَةَ مِنْكَ فَأَمَرَ بِضَرْبِ عُنُقِهِ فَجَزَّ رَأْسَهُ سهل ساعدی می‌گوید: سر مقدس حسین علیه السلام را در جعبه ای نهاده و به مجلس یزید بردند و من نیز همراه آنان وارد شدم. یزید بر فراز تخت نشسته و تاجی از در و یاقوت بر سر داشت و عده زیادی از بزرگان قریش و مردم شام در اطراف او نشسته بودند. در همین وقت قاتل حسین علیه السلام وارد شد و گفت: ۱- أوقر رکابی فضه وذهبا أنا قتلت السید المحجبا ۲- قتلت خیرالناس أم و أبا و خیرهم إذ ینسبون النسبا ۱- رکابم را از طلا و نقره پرکن.! من آن کسی هستم که سید بی گناه را کشتم. ۲- کسی را کشتم که از لحاظ مادر و پدر بهترین مردم بود و از نظر نسب نیز بهترین نسب‌ها را داشت. یزید گفت: اگر می‌دانستی او بهترین مردم است چرا او را کشتی؟ گفت: به امید دریافت جایزه از تو، چنین کردم. یزید دستور داد سرش را از بدن جدا کردند. 📚 بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۸ 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @tabligheslam