eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.9هزار دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
15.6هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 🌸بانام ویادخدا 🌸الهی به امیدتو ‍ ‍ ‍ روزتون معطر به ذکر شریف صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش 🌸 🍃 🍃🌸الّلهُمَّ 🍃 🌸صلّ 🍃 🌸علْی 🍃🌸محَمَّد 🍃 🌸وآلَ 🍃 🌸محَمَّدٍ 🍃🌸وعَجِّل 🍃🌸 فرَجَهُم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❣ 🌱اگرسلام به نبود 🍂آفتاب هر 🥀به چه 🍁سر در آسمان می کشید 🌱باسلام به امام 🍂روزمان را پربرکت کنیم 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸اللَّهُمَّ يَا رَبِّ الْحُسَيْنِ بِحَقِّ الْحُسَيْنِ اشْفِ صَدْرَ الْحُسَيْنِ بِظُهُورِ الْحُجَّةِ. ❣السلام علی الحُسیْن✨ ❣و علی علی بن الحُسیْن✨ ❣و علی اولاد الحُسیْن✨ ❣و علی اصحاب الحُسیْن✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍁همین الان که این پُست رو می‌خونی🍁 🍂 میلیون‌ها برگ در تهــران و تبـــریز 🍂 🍂 میلیون‌ها برگ در اصفهان و شیراز 🍂 🍂 میلیون‌ها برگ در اهواز و خراسان 🍂 🍂 بــــر روی زمـــیــــن افــتــــــــاد 🍂 🍁 و خدای ما، آمار همشون رو داره 🍁 بنظرتون چنین خدایی، آمارِ مشکلات و نیازهای ما، ضعف‌ها و قوت‌های ما رو نداره؟ 🤔🤔 ✨وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ✨و کلیدهای خزائن غیب نزد اوست، کسی جز او بر آن آگاه نیست و نیز آنچه در خشکی و دریاست همه را می‌داند و هیچ برگی از درخت نمی‌افتد مگر آنکه او آگاه است و نه هیچ دانه‌ای در زیر تاریکی‌های زمین و نه هیچ تر و خشکی، جز آنکه در کتابی مبین مسطور است. 📖سوره مبارکه انعام آیه۵۹ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هر رنگ فلفل1خاصیت👇 فلفل سیاه👈 ضدبلغم،ضدبرونشیت وادرارآور فلفل قرمز👈 مفیدبرای کمردرد،دیابت وتقویت لثه‌ها فلفل سبز👈 حافظ جوانی کاهنده کلسترول وضدپیری پوست @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
قرائت قرآن توسط مرغان! ✍جناب سید عطاءالله شمس دولت آبادی - مؤلف کشکول شمس - چنین حکایت می کند: در یکی از سنوات قبل مسافرتی جهت این بنده پیش آمده بود در سمت غرب ایران محال ( منطقه) دینورقریه ای به نام کهکسار)). رئیس آن قریه مردی بود مسن، تقریبا در حدود نود سال و از متدینین بود. صبح بعد از نماز قبل از طلوع آفتاب بود که ناگاه شنیدم کسی دارد آیه ای از قرآن مجید را تلاوت می کند و این آیه را می خواند: اذ یتلقی المتلقیان عن الیمین و عن الشمال قعیدٌ** ق / 17، ترجمه: (به خاطر بیاورید) هنگامی را که دو فرشته راست و چپ که ملازم انسانند اعمال او را دریافت می دارند.*** سپس همین آیه را تکرار نمود پس از لحظه ای دو بار دیگر آیه مذکور را تکرار کرد در کمال تعجب به هر طرف متوجه شده و اثری از خواننده آن مشاهده ننمودم. روز بعد که صاحب منزل به نزد ما آمد و قضیه را جهت او بیان نموده و از قاری آن سؤال نمودیم ایشان تبسمی نموده و اشاره به سقف ایوان منزل خود کرد و گفت: اگر قدری دقت کنید سر و گردن مرغ خاکی رنگی را مشاهده خواهید نمود. اینها دو مرغ هستند که نر و ماده می باشند. شاید قریب یکصد سال است که در منزل ما جای دارند البته اینها همان مرغ اولیه نیستند به مرور ایام گاهی تخم گذاری کرده و جوجه به وجود آورده ولی بسیار جای تعجب است که پس از آن که جوجه ها بزرگ شدند می روند و دو عدد از آن ها باقی می مانند و ما برای این که مبادا این محل را تخلیه نموده، بروند هیچگاه سراغ آن ها نمی رویم ولی هر روز صبح سه بار این آیه مذکور را به قدری فصیح ( گویا و واضح) می خوانند که مشاهده نموده اید. به خصوص به آخر آیه که می رسد به کلمه قعید مد** اینگونه مد را، در اصطلاح تجوید، مد سکون عارضی می نامند.*** می دهند برای مدتی طولانی. 📚۱۰۰۰حکایت قرانی کشکول شمس / 600. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
نادر هم رفت و برنگشت در حدود چند صد سال پیش سلسله‌ای به نام افشاریه در ایران حكومت می‌كردند. این سلسله نامش را از بنیانگذار خود نادرشاه افشار گرفته بود. نادر فرمانده‌ی سپاهیان شرق ایران بود كه كم كم از خراسان شروع به كشورگشایی كرد و توانست بعد از سلسله‌ی صفویان یک دولت متحد اسلامی قوی در ایران پایه گذاری كند و تا مدتی امنیت را به ایرانیان بازگرداند. نادر بعد از همراه ساختن ایرانیان با خودش با همسایگان شرقی‌اش وارد جنگ شد و توانست كشور هند را تصرف كند. در پی این جنگ ثروت بی‌نظیری در قالب طلا و الماس وارد ایران شد. این جنگ‌های طولانی و پیروزی‌های پی در پی در طول سال‌ها باعث غرور و خودبزرگ‌بینی نادر شد. او كم كم دچار سوءظن به اطرافیان و نزدیكانش شد. نادر فكر می‌كرد همه می‌خواهند او را از بین ببرند. از این جهت روز به روز ظلم و ستم بیشتری به مردم روا می‌داشت و آنها را بیشتر اذیت می‌كرد و بیشتر از قبل باعث نارضایتی مردم از خودش می‌شد. یكی از این گروه‌های ناراضی قزلباش‌ها (سربازان ترک زبان سپاه صفویان) بودند كه گاهی شورش‌هایی را در مناطق مختلف ایران ترتیب می‌دادند. هر بار نادرشاه سپاهی را مأمور سركوب این شورش‌ها می‌كرد تا این‌كه یكی از این دفعات كه خبر شورش قزلباش‌ها به نادرشاه داده شد، نادر عصبانی شد و فریاد زد: «فردا به این قزلباش‌های یاغی می‌فهمانم مخالفت با من یعنی چی؟ آن قدر از آن‌ها را خواهم كشت تا از سرشان تپه‌ای درست شود كه از بالای آن شهر مشهد (پایتخت ایران در دوره‌ی افشاریه) قابل دیدن باشد. همان روز نادر با سپاهیانش به قصد غرب ایران راهی شدند و به سرعت حركت كردند و تا شب به شهر قوچان رسیدند همه خسته بودند و نیاز به استراحت داشتند. نادرشاه دستور توقف و استراحت سپاه را داد. آن شب یكی از فرماندهان سپاه نادرشاه با فرزند او بحثی كرد و او را مغلوب ساخت كه به مزاق نادر خوش نیامد. نادر گفت: باشه فردا صبح به حساب هر دوی شما می‌رسم. فرمانده كه می‌دانست نادر چگونه به حسابش خواهد رسید و مطمئناً او را می‌كشد. وقتی نادر در چادرش به خواب رفت. آهسته آهسته وارد چادرش شد و با یک ضربه شمشیر او را به قتل رساند، در واقع در پایان نادر رفت و برنگشت. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ⚠️ غیبت خیلی تاریک می‎کند 🌷 مرحوم حاج اسماعیل دولابی: 🔸 دو نوع غیبت داریم که هر دو گناه است؛ یکی اینکه حواس و دلت با امامان نیست و حاضر نیستی، دیگری اینکه پشت سر مؤمنی حرف بیهوده‎ای می‎زنی که او راضی نیست. 🔸 غیبت آتشی است که همه جا را به آتش می‎کشد. غیبت باعث دوری از همه و به خصوص از خدا می‎شود. 🔸غیبت خیلی تاریک می‎کند و راه باطل را به روی غیبت کننده باز می‎کند. کسی که غیبت نکند، راه امیرالمؤمنین علیه السّلام به روی او باز می‎شود. 🌸 حضرت ادریس علیه السّلام فرمود: اگر کسی در بدو ورود به مجلسی بگوید بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ وَ صَلّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، در آن مجلس غیبت نمی‎شود؛ خدا از این ذکر، ملکی می‎آفریند که اگر کسی بخواهد غیبت کند، او را منصرف می‎کند. 📚 مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسانها آفريده شده اند كه دوست داشته شوند؛ وسايل و اشيا ساخته شدند كه استفاده شوند؛ دليل اينهمه آشفتگی در دنيا اين است كه وسايل دوست داشته ميشوند و از انسان‌ها استفاده ميشود ورود 👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سـلام روز زیباتون بخیر  امیدوارم که امروز سهم لحظه هاتون شادی سهم زندگیتون عشق سهم قلبتون مهربانی سهم چشمتون زیبایی سهم عمرتون عزت باشه ... در پناه لطف خدا همیشه دلتون شاد و لبتون خندون باشه 🌸 چهارشنبه تون پراز بهترینها @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‌❌♨️ شرط عجیب پیرزن برای اجاره خانه اش به سه پسر دانشجوی جوان ! سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم همخونه بشیم. خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا . می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمتشم به بودجمون برسه.تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند . نزدیک دانشگاه ،تمیزو از هر لحاظ عالی. فقط مونده بود اجاره بها!!! گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه، رفتیم خونه اش و شرایطمون رو گفتیم پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجمون بدیم که خیلی عالی بود . فقط یه شرط داشت که هممونو شوکه کرد اون گفت که هرشب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید. واقعا عجب شرطی هممون مونده بودیم من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم دوتا دوست دیگمم ندیده بودم نماز بخونن .اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود. پس از کمی مشورت قبول کردیم. پیرزن گفت یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونین تا فارغ التحصیلی همینجا باشید. خلاصه وسایل خو مونو بردیم توی خونه ی پیرزن.شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنو ببره تا مسجد که پهلوی خونه بود.پاشد رفت و پیرزنو همراهی کرد.نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم. هممون خندیدیم. شب بعد من پیرزنو همراهی کردم با اینکه برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم. برگشتنه پیرزن گفت شرط که یادتون نرفته من صبحا ندیدم برای نماز بیدار بشید. به دوستام گفتم از فردا ساعتمونو کوک کردیم صبح زود بیدار شدیم چراغو روشن کردیم و خوابیدیم. شب بعد از مسجد پیر زن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد. واقعا عالی بود بعد چند روز غذای عالی. کم کم هر سه شب یکیمون میرفتیم نماز جماعت برامون جالب بود. بعد یک ماه که صبح پامیشدیمو چراغو روشن می کردیم کم کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم من که بیدار می شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن. بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می خوندند. واقعا لذت بخش بود .لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم. تا آخر ترم هر سه تا با پیر زن به مسجد میرفتیم نماز جماعت .خودمم باورم نمی شد. نماز خون شده بودم اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت.هرسه تامون تغییر کرده بودیم.بعضی وقتا هم پیرزن از یکیمون خواهش می کرد یه سوره کوچک قرآن را بامعنی براش بخونیم. تازه با قرآن و معانی اون آشنا می شدم. چقدر عالی بود. بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سوره ها را حفظ بوده پیرزن ساده ای در یک شهر کوچک فقط با عملش و رفتارش هممونو تغییر داده بود. خدای بزرگ چقدر سپاسگزارم که چنین فردی را سر راهم گذاشتی🌷 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مرگ عزرائیل طبق روایت معتبری که از امام سجاد (ع) نقل شده است به هنگام فرارسیدن روز قیامت خداوند به اسرافیل دستور می‌دهد که در صور بدمد، وقتی اسرافیل دستور الهی را اجرا نموده و در صور می‌دمد ناگهان صدای هولناکی از آن به سوی زمین برمی خیزد، آن صدا به اندازه‌ای ترسناک است که تمام موجوداتی که روی زمین هستند از جن و انس گرفته تا شیاطین خبیث، همه و همه در اثر آن غش کرده و میمیرند. سپس عالم را سکوتی هولناک فرا میگیرد.. در ادامه همین روایت امام چهارم می‌فرماید: سپس خداوند به عزرائیل می‌فرماید: ای عزرائیل چه کسانی باقی مانده‌اند؟ فرشته‌ی مرگ می‌گوید: «أنت الحی الذی لا یموت» شما که هیچ گاه نمی‌میری و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و من. خداوند به عزرائیل دستور می‌دهد که روح آن سه فرشته‌ی مقرّب درگاهش را قبض کند. سپس خداوند به او می‌گوید: چه کسی زنده مانده است؟ عزرائیل جواب می‌دهد: بنده‌ی ضعیف و مسکین تو عزرائیل در این هنگام از طرف خدا خطاب می‌رسد: بمیر ای ملک الموت. عزرائیل صیحه ای می‌زند که اگر این صیحه را مردم پیش از مرگ خود می شنیدنددراثر آن می‌مردند. وقتی تلخی مرگ در کامش پدیدار می‌شود، می‌گوید: اگر می‌دانستم جان کندن این مقدار سخت و تلخ است، همانا در این باره با مؤمنین مدارا می‌کردم. در این هنگام خداوند خطاب می‌کند: ای دنیا کجایند پادشاهان و فرزندانشان؟ کجایند ستمگران و فرزندانشان؟ کجایند ثروت اندوزانی که حقوق واجب خود را ادا نکردند؟ امروز پادشاهی عالم از آن کیست؟ هیچ کس پاسخ نمی‌گوید. آنگاه خداوند خود می‌فرماید: (لله الواحد القهار) پادشاهی از آن خداوند یگانه و قهار است. ارشاد القلوب إلی الصواب، نوشته دیلمی، ج1، ص54 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻دستگیری خرها مردي با ترس و رنگ و رويِ پريده به خانه اي پناه برد. صاحبخانه گفت: برادر از چه ميترسي؟ چرا فرار ميكني؟ مردِ فراري جواب داد: مأموران بي رحم حكومت، خرهاي مردم را به زور ميگيرند و ميبرند. صاحبخانه گفت: خرها را ميگيرند ولي تو چرا فرار ميكني؟ تو كه خر نيستي؟ مردِ فراري گفت: مأموران احمق اند و چنان با جديت خر ميگيرند كه ممكن است مرا به جاي خر بگيرند و ببرند😄😄😄 حکایتهای @tafakornab 👆
🔴حکایت ملانصرالدین و روزقیامت یکی بود ، یکی نبود . در شبی از شبها ملانصرالدین وزنش کنار هم نشسته بودند و از هر دری حرف می زدند همسر ملا پرسید : تو می دانی که در آن دنیا چه خبر است و بعد از مرگ چه بلایی سر ‌آدم می آورند ؟ ملا گفت : من که نمرده ام تا از آن دنیا خبر داشته باشم ولی این که کاری ندارد الان به آن دنیا می روم و صبح زود خبرش را برای تو می آورم . زن ملا خوشحال شد و تشکر کرد . ملا از جا بلند شد و یکراست به طرف گورستان رفت و توی قبری خالی دراز کشید آن قبر از آخرین قبرهای گورستان بود و کنار جاده قرار گرفته بود تا یک نفر از جاده ی کنار گورستان عبور می کرد . ملا فکر می کرد که فرشته ها دارند به سراغش می‌آیند و سوال و جواب می کنند و از حرفهای آنها می فهمم که در آن دنیا چه خبر است ؟ ساعت ها گذشت ولی خبری نشد کم کم ملا خوابش گرفت صبح که شد کاروانی از‌ آن جا عبور می کرد . شترها هر کدام زنگی به گردان داشتند با شنیدن صدای زنگ ملا از خواب بیدار شد و گمان کرد که وارد دنیای دیگری شده سراسیمه از جا پرید و از قبر بیرون آمد . ساربانی که افسار چند شتر در دستش برد افسارها را از ترسش رها کرد و پا به فرار گذاشت . کالاهایی که پشت شتران بود بر زمینی ریخت . اوضاع شیر تو شیر شد . کاروان به هم ریخت . بزرگ کاروان ساربان فراری با با خشم صدا زد و گفت : چرا بیخودی فریاد کشیدی و شترها را فراری دادی ؟ ساربان ماجرای قبر کنار جاده را تعریف کرد . کاروانیان ملا را به حضور کاروان سالار آوردند . کاروان سالار تا ملا را دید سیلی محکمی به گوشش زد و او را به باد فحش گرفت صاحبان کالا هم هر کدام با چوب و چماق به جان ملا افتادند و او را زخمی کردند . ملا فرار کرد و به خانه اش رسید زن بدون توجه به سر و صورت ملا تا در را گشود و گفت : ببینیم از آن دنیا برایم خبر آورده ای ؟ ملا گفت : خبری نبود . همین قدر فهمیدم که اگر قاطر کسی را رم ندهی با تو کاری ندارند . از آن به بعد ، وقتی بخواهند کسی را از عاقبت ظلم و ستم آگاه کنند ، می گویند اگر قاطر کسی را رم ندهی ، کسی با تو کاری ندارند http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🔆وصیت لقمان حکیم 🌾لقمان حكيم در توصيه به فرزندش اظهار نمود: فرزندم ! دل بسته به رضاى مردم و مدح و ذم آنان مباش ؛ زيرا هر قدر انسان در راه تحصيل آن بكوشد به هدف نمى رسد و هرگز نمى تواند رضايت همه را به دست آورد فرزند به لقمان گفت : 🌾- معناى كلام شما چيست ؟ دوست دارم براى آن مثال يا عمل و يا گفتارى را به من نشان دهى . لقمان از خواست با هم بيرون بروند بدين منظور از منزل همراه درازگوشى خارج شدند. پدر سوار شد و پسر پياده دنبالش به راه افتاد در مسير با عده اى برخورد نمودند. بين خود گفتند: اين مرد كم عاطفه را ببين كه خود سوار شده و بچه خويش را پياده از پى خود مى برد. چه روش زشتى است ! لقمان به فرزند گفت : - سخن اينان را شنيدى . سوار بودن من و پياده بودن تو را بد دانستند؟ گفت : بلى ! 🌾- پس فرزندم ! تو سوار شو و من پياده به دنبالت راه مى روم پسر سوار شد و پدر پياده حركت كرد باز با گروهى ديگر برخورد نمودند آنان نيز گفتند: اين چه پدر بد و آن هم چه پسر بى ادبى است اما بدى پدر بدين جهت است كه فرزند را خوب تربيت نكرده لذا او سوار است و پدر پياده به دنبالش راه مى رود در صورتى كه بهتر اين بود كه پدر سوار مى شد تا احترامش محفوظ باشد اما اينكه پسر بى ادب است به خاطر اينكه وى عاق بر پدر شده است از اين رو هر دو در رفتار خود بد كرده اند لقمان گفت : سخن اينها را نيز شنيدى ؟ گفت : بلى ! 🌾لقمان فرمود: - اكنون هر دو سوار شويم هر دو سوار شدند در اين حال گروهى ديگر از مردم رسيدند آنان با خود گفتند: در دل اين دو آثار رحمت نيست هر دو سوار بر اين حيوان شده اند و از سنگينى وزنشان پشت حيوان مى شكند اگر يكى سواره و ديگرى پياده مى رفت ، بهتر بود. لقمان به فرزند خود فرمود: شنيدى ؟ فرزند عرض كرد: بلى ! 🌾لقمان گفت : حالا حيوان را بى بار مى بريم و خودمان پياده راه مى رويم مركب را جلو انداختند و خودشان به دنبال آن پياده رفتند باز مردم آنان را به خاطر اينكه از حيوان استفاده نمى كنند سرزنش كردند. 🌾در اين هنگام لقمان به فرزندش گفت : - آيا براى انسان به طور كامل راهى جهت جلب رضاى مردم وجود دارد؟ بنابراين اميدت را از رضاى مردم قطع كن و در انديشه تحصيل رضاى خداوند باش ؛ زيرا كه اين كار آسانى بوده و سعادت دنيا و آخرت در همين است 📚بحار: ج 13، ص 432 و ج 71، ص 361 @tafakornab 👆
🔻خواب غفلت «به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که سخن تو در آن اثر نمی کند چه کنیم ؟ گفت: کاش خفته بودی که هرگاه خفته را بجنبانی ، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های شما مرده است که هر چند بجنبانی ، بیدار نمی شود.» @tafakornab 👆
میدونی چرا میگن” دلت دریا باشه” وقتی یه سنگو تودریا میندازی فقط برای چند ثانیه اونو متلاطم میکنه وبرای همیشه محو میشه ولی اون سنگ تا ابد ته دل دریا موندگاره سعی کنیم مثل دریا باشیم... فراموش کنیم سنگهایی که به دلمون زدن با اینکه سنگینی شونو برای همیشه توی دلمون حس می کنیم... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸☝️ 🍃انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش میکند! و خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش میکند! یاد بگیریم که گاهی مثل خدا باشیم...!!!🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💠 کمک پدرانه 🔹در پارک روی نیمکت نشسته بودم و پسرکم مشغول بازی بود. پدر و پسر دیگری هم در پارک بودند. پدر مشغول موبایلش بود و پسرش در حال تاب خوردن. شاید پسرش، یک سال از پسرم بزرگتر بود. بعد از چند دقیقه، پسرم با چشمان گریان به سمتم آمد: "بابا نوبت منه… بگو بیاد پایین !!!" 🔹از سخت ترین لحظات زندگی ‌ام وقت هایی است که می‌توانم کمکش کنم اما به خاطر خودش نباید کار را ساده کنم. به او گفتم: "برو بهش بگو می‌شه لطفا بیای پایین، منم بازی کنم؟" گفت: "نه بابا تو بیا!" گفتم: "نه… خودت باید بهش بگی." پاهایش را بر زمین کوبید و گفت: "بابا من نمی تونممم! " به او گفتم: "من نمیام! " 🔹به هزار ‌و یک دلیل تربیتی من نباید می‌رفتم… و شاید آن روز اشک می ‌ریخت و از من عصبانی می ‌شد اما فردا می‌فهمید چرا کمکش نکرده ‌ام… نشستم و جلو نرفتم وانمود کردم با گوشی ‌ام مشغولم، اما تمام حواسم به پسرم بود که چطور می ‌تواند روی پای خودش بایستد و اگر زمانی من نباشم چگونه از پس خودش بر بیاید. 🔹لحظات سختی بود… هر بار سخت است برای پدری که بتواند به فرزندش کمک کند اما نکند، و دلسردی پسر از پدر را در چشمانش ببیند و به جان بخرد ولی باز هم صبر کند… ❤️یا صاحب الزمان کاش باور داشتم پدرم هستید و اگر گاهی با هزار امید به سمتتان می‌آیم و ظاهراً دست خالی برمی‌گردم، به نفع خودم است، شاید به هزار دلیل… و چقدر کودکانه من از شما دلگیر می‌شوم…  @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔻دشنام ‌و صبر یکی از پسران هارون پیش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد؟ یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی. هارون گفت:‌ای پسر کرم آن است که عفو کنی و اگر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده نه چندان که انتقام از حد در گذرد آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبل خصم. نه مرد است آن به نزدیک خردمند که با پیل دمان پیکار جوید بلی مرد آن کس است از روی تحقیق که، چون خشم آیدش، باطل نگوید حکایتهای اشعار @tafakornab 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁خوشرنگ ترین عصر پاییزیی را 🥪با لحظه هایی پر از شادی و زیبایی 🍁سلامتی، لبخند 🍁و قلب پراز مهر را براتون آرزومندم 🥪سلام عصـرتون‌ شـاااد شـاااد🎂☕️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔅 : 🔸 لا تَستَکثِرُوا کَثیرَ الخَیرِ، وَ لا تَستَقِلّوا قَلیلَ الذُّنوبِ، فَاِنَّ قَلیلَ الذُّنُوبِ یَجتَمِعُ حَتّی یَکُونَ کَثیرًا؛ 🔹 کار نیک بسیار را زیاد مشمارید، و گناهان کم را هم اندک به حساب نیاورید؛ چرا که گناهان اندک جمع می شوند، تا آن که گناه بزرگ و بسیار می گردند. 📚 الامالی، ص۱۵۷ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 🔅 : 🔸 أَوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ . 🔹« نخستين گام در خداپرستى، شناخت اوست ..» . التوحيد : ص ٣٤ ح ٢ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 🔅 : 🔸 من أطاعَ هَواهُ أعطى عَدُوَّهُ مُناهُ. 🔹 آن كه از هوسش پيروى كند ، آرزوى دشمنش را برآورد. 📚 اعلام الدین، ص۹۰۳ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 🔅 : 🔸 «مَن جَمَعَ لَكَ وُدَّهُ و رَأيَهُ فَاجمَع لَهُ طاعَتَكَ .» 🔹 «هر كه تمامت دوستى خود را براى تو فراهم آورْد ، تو نيز تمامت توانایی خود را برايش فرآهم آور .» 📚 تحف العقول ، ص ۴۸۳ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
⬆️ ⭕️ وظیفه کسی که چند سال مرجع تقلید نداشته چیست؟ ☑️سوال حکم کسی که حق الناس بر گردنش هست چیست؟ ــــــــــــــــــــــ ✅پاسخ اگر صاحبان آنها را می شناسید باید مال یا بدهی خود را به آنها اداء کنید و اگر نمی شناسید یا دسترسی ندارید با اجازه مرجع تقلید تان یا نماینده ایشان، از طرف صاحبش صدقه بدهید. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ⬅️ ❃به مابپیوندید☝️
قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّي ✨وَلَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا ﴿۲۰﴾ ✨بگو من تنها پروردگار خود را ✨مى‏ خوانم و كسى را با او ✨شريك نمى‏ گردانم (۲۰) 📚سوره مبارکه الجن✍آیه ۲۰ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
به نام خدا ❤️❤️ 🍁🍁 یکی از بزرگترین ثروتمندان یهودی در انگلستان زندگی می کرد. او "رود تچلد" نام داشت. بخاطر ثروت زیادش گاهی وقت ها به دولت انگلستان هم قرض می داد!!! گاو صندوقی داشت به اندازه یک اتاق و بخش عمده ای از آن مملو بود از پول، طلا و اسناد املاکش. روزی جهت انجام کاری به درون گاو صندوقش رفت و به اشتباه در اتاق قفل شد. فریاد کشید اما کسی صدایش را نشنید. چون قصربزرگی داشت ویکی از عادت هایش هم این بود که بیشتر وقت ها به مدت چند روز خارج از کشور بود، وقتی کسی اورا ندید همه فکر کردند او در سفر است. چون جز خودش هیچکس حق نزدیک شدن به گاوصندوق او را نداشت، کسی سراغ گاو صندوق نرفت و همه خدمتکارانش قصر را ترک کرده و از طریق جستجو در بیرون قصر به دنبال او بودند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که او باز هم بی خبر به خارج از کشور رفته است و از جستجو دست کشیدند. او همچنان فریاد می زد و گریه می کرد تا جایی که از پادر آمد. دستش را زخمی کرد و روی دیوار نوشت: ثروتمندترین انسان در دنیا از گرسنگی و تشنگی می میرد. کسی مرگش را نفهمید تا اینکه بعد از چند هفته بی خبری از او، پلیس موفق به کشف جسد او در گاو صندوقش شد. ثروت نعمت بزرگی است اما همه چیز نیست. گاهی اوقات انسان در کنار انبوهی از پول و ثروت همه چیزش را از دست می دهد و از دست پول هم کاری بر نمی آید. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh