eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌹 نام حضرت توسط خدا انتخاب شد‼ 🔹هنگامى که حضرت زینب (سلام الله علیها) متولد شد؛ مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) او را نزد پدرش امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) آورد و فرمود: این نوزاد را نامگذاری کن. 🌸 حضرت فرمود: من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پیشی نمی گیرم؛ در این ایام حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در مسافرت بود. زمانی که پیامبر آمد؛ امیرالمؤمنین على (صلی الله علیهما و آلهما) از پیامبر نام دختر را سوال کرد 🌸 رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمی گیرم. در این هنگام جبرئیل فرود آمده و سلام خداوند جلیل را به پیامبر ابلاغ کرده و گفت: نام این نوزاد را « » بگذار! همانا خداوند بزرگ این نام را براى او برگزیده است. 🌸سپس حضرت جبرئیل به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) از مصائبی که بر حضرت زینب (صلوات الله علیها) وارد می شود خبر داد؛ پس حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) گریه کرد و فرمود: هرکس بر مصیبت های این دختر بگرید؛ همانند کسی خواهد بود که بر دو برادر او حسن و حسین (صلوات الله علیهما) گریه کند 📚وفيات الأئمة ص 431 📚فاطمه زهرا سلام الله علیها شادمانی دل پيامبر، ص919 📚زينب الكبرى عليها السلام من المهد الى اللحد ص 36 📚ناسخ التواریخ 📚عوالم العلوم، ج‏11-قسم-2-فاطمة، ص: 947 🌹 لحظه ولادت حضرت ام المصائب زینب کبری صلوات الله علیها حتی خاتم النبیین گریه کرده است. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 بر علی غمخوار و مونس در بلایا زینب آمد نایب حضرت زهرا پسندیده سجایا زینب آمد حضرت خاتم دلش شاد و غرق مسرت با شعف گوید شکرت خدایا آمد 🌸 ولادت دختر ارشد مولی 🌸 حضرت زینب کبری س مبارک @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ علیکِ یا بنتَ الشُّموسِ الطَّوالِعِ السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ وَلیِ اللهِ المُعَظَّم السَّلامُ علیکِ یا عَمَّةَ وَلِیِ اللهِ المُکَرَّم السَّلامُ عَلیکِ یا أُمُّ المَصائِبِ یا زَینَب  وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ در سینه ام جز مِهر زینب جا نخواهد شد با او کسی در عاشقی همتا نخواهد شد عاشق شوی حرف دلم را خوب می فهمی ذکری شبیه نخواهد شد 🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
28.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا با وجود همسر و فرزندان و اطرافیان و دوستان باز هم احساس تنهایی و افسردگی میکنیم ؟؟؟ 👤 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای صـــاحـــب عــــــــــالم ❤️ــــــدا دلم رادستــــی بکش😍 😍 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎ 👉 ↪️@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 یا عَقيلَةُ الٔعَرَب هرکه می گوید حسین(ع) زینب(س)دعایش می کند خیر دنیا و آخرت اندر دعای زینب(س)است 🌹 سلام روزتون بخیر عید میلاد بانوی صبر و ایمان حضرت زینب کبری (س) مبارک 🌹 یکشنبه تون پراز بهترینها 🌹 عیدی شما درک ظهور مولا 🌼 اللهم عجل لولیک الفرج به حق زینب کبری @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
دو برادر هر وقت کفشی می‌خریدند یکی از دیگری زودتر آن را پاره می‌کرد با این‌که هر دو فقط به مدرسه می‌رفتند و برمی‌گشتند. روزی هر دو هم‌زمان برای خرید کفش به مغازه کفش‌فروشی رفتند. برادر اول، یک ساعت در قفسه‌ها گشت و شیک‌ترین کفش را انتخاب نمود. برادر دوم، از برادر اول خواست بیرون برود تا او کفش خود را انتخاب کند. بعد از چند لحظه برادر دوم کفش خود را خرید و از مغازه بیرون آمد. برادر اول گفت: چه سریع کفش خود را انتخاب کردی؟ برادر اول گفت: من زمانِ انتخاب کفش قفسه‌ها را نمی‌گردم، پای کفش‌فروش را نگاه می‌کنم و از او می‌خواهم یک جفت از کفش‌هایی که در پای خود دارد به من بدهد، چون ایمان دارم کفّاش، زمانی که کفش نیاز دارد بهترین و بادوام‌ترین کفش‌اش را برای خود انتخاب می‌کند. وقتی در مسیر معرفت قدم گذاشتیم و استادی برای خود انتخاب کردیم، دنبال سؤال و جواب زیاد و حاشیه نباشیم، راهی را برویم که استادمان می‌رود. هرگز به او نگوییم: استاد چه کنیم؟ بلکه بپرسیم: استاد چه می‌کنید؟!!! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💥💥داستان‌ بسیار زیبا وشنیدنی از امام رضا ، شاه خراسان (ع)، حتما بخونید خیلی زیباست💥💥 شیخ عباس قمی در فوائدالرضويه نقل ميكنند كه: كاروانی از سرخس مشهد اومدند پابوس امام رضا(علیه السلام )، سرخس اون نقطه صفر مرزی است، یه مرد نابینایی تو اونها بود،اسمش حیدر قلی بود. اومدند امام رو زیارت كردند، از مشهد خارج شدند، یه منزلیه مشهد اُطراق كردند، دارند برمیگردند سرخس، حالا به اندازه یه روز راه دور شده بودند 🍃🌸 🌸🍃 شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم، خسته ایم، بخندیم صفا كنیم كاغذهای تمیز و نو گرفتند جلوشون هی تكون میدادند، اینها صدا میداد، بعد به هم میگفتند، تو از این برگه ها گرفتی؟ یكی میگفت: بله حضرت مرحمت كردند فلانی تو هم گرفتی؟ گفت:آره منم یه دونه گرفتم، حیدر قلی یه مرتبه گفت: چی گرفتید؟ گفتند مگه تو نداری؟ گفت: نه من اصلاً روحم خبر نداره! گفتند: امام رضا تو يکى ازصحن ها برگ سبز میداد دست مردم، گفت: چیه این برگ سبزها، گفتند: امان از آتش جهنم، ما این رو میذاریم تو كفن مون، قیامت دیگه نمیسوزیم، جهنم نمیریم چون از امام رضا گرفتیم، تا این رو گفتند، دل كه بشكند عرش خدا میشود، این پیرمرد یه دفعه دلش شكست، با خودش گفت: امام رضا از تو توقع نداشتم، بین كور و بینا فرق بذاری، حتماً من فقیر بودم، كور بودم از قلم افتادم، به من اعتنا نشده دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان نامه نگیرم سرخس نمیآم، باید بگیرم، گفتند:آقا ما شوخی كردیم، ما هم نداریم، هرچه كردند، دیدند آروم نمیگیرد، خیال میكرد كه اونها الكی میگند كه این نره، جلوش رو نتونستند بگیرند شیخ عباس میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره بر میگرده، یه برگه سبزم دستشه، نگاه كردند دیدند نوشته: «اَمانٌ مِّنَ النار،من ابن رسول الله على بن موسى الرضا» گفتند: این همه راه رو تو چه جوری یه ساعته رفتی، گفت: چند قدم رفتم، دیدم یه آقایی اومد، گفت: نمیخواد زحمت بكشی، من برات برگه امان نامه آوردم، بگیر برو.... السلام عليك يا علی بن موسى الرّضا المرتضى عليه السلام❤️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
دو برادر هر وقت کفشی می‌خریدند یکی از دیگری زودتر آن را پاره می‌کرد با این‌که هر دو فقط به مدرسه می‌رفتند و برمی‌گشتند. روزی هر دو هم‌زمان برای خرید کفش به مغازه کفش‌فروشی رفتند. برادر اول، یک ساعت در قفسه‌ها گشت و شیک‌ترین کفش را انتخاب نمود. برادر دوم، از برادر اول خواست بیرون برود تا او کفش خود را انتخاب کند. بعد از چند لحظه برادر دوم کفش خود را خرید و از مغازه بیرون آمد. برادر اول گفت: چه سریع کفش خود را انتخاب کردی؟ برادر اول گفت: من زمانِ انتخاب کفش قفسه‌ها را نمی‌گردم، پای کفش‌فروش را نگاه می‌کنم و از او می‌خواهم یک جفت از کفش‌هایی که در پای خود دارد به من بدهد، چون ایمان دارم کفّاش، زمانی که کفش نیاز دارد بهترین و بادوام‌ترین کفش‌اش را برای خود انتخاب می‌کند. وقتی در مسیر معرفت قدم گذاشتیم و استادی برای خود انتخاب کردیم، دنبال سؤال و جواب زیاد و حاشیه نباشیم، راهی را برویم که استادمان می‌رود. هرگز به او نگوییم: استاد چه کنیم؟ بلکه بپرسیم: استاد چه می‌کنید؟!!! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔴 تاوان فریب دادن حیوان! ⚡مردی پشت بر الاغش در حالی که تکه ای علف تازه را با ریسمانی به سر چوبی بسته و آن را روبروی حیوان آویزان کرده، نشسته بود. ❄حیوان بیچاره به طمع خوردن علف، ساعت ها پیش می رفت و مرد را نیز جابجا می کرد. ⚠️مردم به هوش و درایت مرد احسنت می گفتند، چرا که بدون زحمت،فقط با فریب حیوان، از الاغش سواری می گرفت. ناگهان پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدند که با خشم آنها را نگاه می کند! 🔆پیامبر فریاد زد: ای مرد! آیا از خداوند حیا نمی کنی که مرکبت را فریب می دهی؟ 🔰مرد متعجب و شرمگین گفت: ای رسول خدا! این حیوان است و نمی فهمد. 🌷پیامبر پاسخ داد: خداوند بر کسی که از مخلوقاتش با فریب بهره کشی کند، غضب خواهد کرد. حتی اگر آن الاغی باشد. 🌿مرد سراسیمه به زیر آمد و گفت: ای پیامبر! چه کنم که خداوند مرا عفو کند؟ 🌺رسول اکرم فرمود: حیوان را آسوده بگذار، حقی را که بر ذمه تو دارد، با تیمار او ادا کن، و آنگاه از او بهره مند شو. 🔆 وقتی این حدیث را (نقل به مضمون) از آقای جوادی آملی شنیدم، با خودم گفتم، پس تکلیف حاکمانی که انسان ها را فریب می دهند تا از آنان بهره کشی کنند چیست... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹
✨﷽✨ ✅جوانی به سراغ عالمی رفت و گفت سه سوال دارم: ➊↫وجود خدا راثابت کن ➋↫وجود قضا وقدر را.. ➌↫چطور میشه که شیاطین از آتش هستند ودر قرآن امده که درجهنم عذاب میشن آتش بر آتش چگونه تاثیر دارد؟ ✍عالم سیلی بر صورت جوان زد جوان ناراحت شد که مگه من چه گفتم که منوزدین.عالم گفت جواب هرسه سوال توست. 👈سیلی زدن ایجاد درد کرد آیا درد رادیدی؟ گفت ندیدم ولی دردراحس کردم عالم گفت: خدا هم وجود داره وجود او بانعمت هامعلوم میشه آیا میدانستی که سیلی میزنم گفت خیر گفت این قضا وقدر هست. دست من وصورت تو ازیک جنس بود اما درد را بر صورت وارد کرد همانطور میتواند آتش بر آتش ایجاد عذاب کند. ‌http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 درودهای خدا بر تو پرستار 🍃که هستی ناجی و دلسوز بیمار 🌹ادامه می‌دهی راه کسی را 🍃که هست الگوی صبر و عشق و ایثار 🌹 تقدیم به پرستاران مهربون سرزمینم 🍃ولادت حضرت زینب کبری سلام الله 🌹و روز پرستار بر شما خوبان مبارک باد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕سلام ، به آخرین یکشنبه 🌸 آبان ماه خوش آمدید 💕امروز براتون دو تا 🌸آرزوی قشنگ دارم 🌸اول سلامتی و کانونی 💕گرم از عشق و محبت 🌸دوم آرامش و دل خوش 💕امیدوارم خداوند هر دو را 🌸به شما خوبان عنایت بفرماید 💕یکشنبه تون پراز موفقیت 🌸آمیـــن❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁عصر پائيزی تون 🍂بخیر و خوشی 🍁لحظه هاتون قشنگ 🍂دلاتون گرم از محبت 🍁و لبتون خندون عصر زیباتون بخیر ☕️🍂 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔅 : 🔸 معتَدِلَ الأَمرِ غَيرَ مُختَلِفٍ، لا يَغفُلُ مَخافَةَ أن يَغفُلوا أو يَمَلُّوا، ولا يُقَصِّرُ عَنِ الحَقِّ، ولا يَجوزُهُ الَّذينَ يَلونَهُ مِنَ النَّاسِ، 🔹«ميانه رو بود(پیامبر ص). كارهاى متناقض انجام نمى‌داد. هيچ گاه غفلت نمى‌كرد تا مبادا مردم، غفلت كنند يا خسته شوند. در حق، كوتاهى نمى‌كرد و از آن، تجاوز هم نمى‌كرد.» . 📚 عيون أخبار الرضا : ج ١ ص ٣١٦ ح ١ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✳️سلام علیکم میخواستم بدونم برای حلالیت گرفتن از کسی که پشت سرش غیبت کردیم و رومون نمیشه ازش حلالیت بگیریم میتوانیم پولی برای صدقه یا کار نیک بزاریم کنار و بگیم ثوابش اون دنیا بهش برسه ؟ ایت الله نوری همدانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✳️درصورت امکان ونداشتن مفسده حلالیت بگیرید واگر ممکن نیست برایش طلب بخشش ومغفرت کنید. انجام کار نیک وهدیه کردن ثواب برایش اشکال ندارد. ☀️ ✳️☀️ ☀️✳️☀️ ✳️☀️✳️☀️ منتشر کنید👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
امروز در این تدبّر میکنیم👇 🔰وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ. 💠و من تمام كارهاى خود را به خداوند يگانه يكتا واگذار ميكنم كه او نسبت به بندگانش بيناست 📗غافر/آیه ی۴۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈
داستان برصیصای عابد و شیطان 🌸🍃در بنى‏ اسرائيل، عابدى بود به نام برصيصا كه سال‏ ها عبادت مى‏ كرد و مشهور شد و مردم بيماران خود را براى شفا و درمان نزد او مى ‏آوردند. تا اين كه روزى زنى از اشراف را نزد او آوردند، شيطان او را وسوسه كرد و او به آن زن تجاوز كرد. سپس او را كشت و در بيابان دفن كرد. برادران زن فهميدند و مسئله شايع شد و عابد از موقعيّت خود سرنگون گشت. 🌸🍃حاكم وقت او را احضار و او به گناه خود اقرار كرد و حكم صادر شد كه به دار آويخته شود. در اين هنگام و در لحظه آخر شيطان نزد او مجسّم شد كه وسوسه من تو را به اين روز انداخت، اگر به من سجده كنى تو را آزاد مى ‏سازم. 🌸🍃عابد گفت: توان سجده ندارم، شيطان گفت: با اشاره ابرو به من سجده كن، او چنين كرد و به كلى دين خود را از دست داد و سرانجام نيز كشته شد. 📚 تفاسير مجمع البيان، قرطبى و روح البيان. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍎فصله اناره انار بخورید: 🍎انار شیرین 🍏جهت پاڪسازی خون، تقویت ڪبد 🍎انار میخوش 🍏ڪاهش حرارت و حدّت صفرا 🍎انار ترش 🍏 درمان درد و سوزش دهانه معده نکته👇 🍎در مصرف انار ترش زیاده روی نڪنید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ اينو هميشه يادت باشه گذشته رو ديگه ندارى،آينده رو هنوز ندارى. تنهاچيزى كه دارى لحظه ى حال است كارى كن به حساب بيادوخوب ازش استفاده كنى @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔻سلطان ملکشاه سلجوقی و عابد سلطان سلجوقی بر عابدی گوشه‌نشین و عزلت‌گزین وارد شد. حکیم سرگرم مطالعه بود و سر بر نداشت و به ملکشاه تواضع نکرد، بدان سان که سلطان به خشم اندر شد و به او گفت: آیا تو نمی‌دانی من کیستم؟ من آن سلطان مقتدری هستم که فلان گردن‌کش را به خواری کشتم و فلان یاغی را به غل و زنجیر کشیدم و کشوری را به تصرف در آوردم. حکیم خندید و گفت: من نیرومندتر از تو هستم، زیرا من کسی را کشته‌ام که تو اسیر چنگال بی‌رحم او هستی. شاه با تحیر پرسید: او کیست؟ حکیم گفت: آن نفس است. من نفس خود را کشته‌ام و تو هنوز اسیر نفس اماره خود هستی و اگر اسیر نبودی از من نمی‌خواستی که پیش پای تو به خاک افتم و عبادت خدا بشکنم و ستایش کسی را کنم که چون من انسان است. شاه از شنیدن این سخن شرمنده شد و عذر خطای گذشته خود را خواست. @tafakornab 👆
🔻خیام و خواجه ی بزرگ کاشانی 🪶 روزی خواجه به دیوان نشسته بود، عمر خیام درآمد و گفت : « ای صدر جهان ،از وجه 10 هزار دینار معاش ، هر سال من کمتر باقی به دیوان عالی مانده است ،نایبان دیوان را اشارتی بلیغ می باید تا برسانند » 🪶خواجه گفت : تو جهت سلطان عالم چه خدمت می کنی، که هرسال ده هزار دینار باید به تو داد ؟ 🪶خیام برآشفت و گفت : « وا عجبا! من چه خدمت کنم سلطان را! هزار سال آسمان و اختران را در مدار و سیر به بالا و شیب جان باید کندن تا از این آسیابک دانه ای درست ، چون عمر خیام بیرون افتد ؛ و از این هفت شهر پای بالا و هفت ده سر شیب ، یک قافله سالار دانش چون من درآید. اما – اگر خواهی – از هر دهی در نواحی کاشان چون خواجه ، ده ده بیرون آرم و به جای او بنشانم که هر یک از کار خواجگی بیرون آید » 🪶خواجه از جای بشد و سر در پیش افکند که جواب بس دندان شکن بود. 🪶این حکایت را به ملک شاه سلجوقی باز گفتند .گفت : « بالله که عمر خیام راست گفت .» 📚هزار سال نثر فارسی - دفتر 2 - رویه ی 33 @tafakornab 👆
🔻علم بدون عمل مردی مسیحی از امام سجاد (علیه السلام) سؤالات متعددی کرد و امام به همه آنها پاسخ داد. مرد خداحافظی کرد و هنوز از در خانه بیرون نرفته بود که با خودش گفت بهتر است تا اینجا هستم سؤالات دیگری هم بپرسم، شاید بعدها به دردم بخورند. مرد هنوز حرفی نزده بود که امام به او گفت در کتاب مقدس انجیل نوشته شده از آنچه که نمی توانید به آن عمل کنید نپرسید، زیرا علمی که به آن عمل نشود باعث دوری از خداوند می شود. 🏴شهادت امام سجاد علیه السلام ،تسلیت @tafakornab 👆
🔻قضا و قدر مردى به نام «عابد»، از نيكان قوم حضرت موسى عليه السلام، سى سال از حضرت‏ حق درخواست فرزند داشت ولى دعايش به اجابت نرسيد. به صومعه يكى از انبياى بنى اسرائيل رفت و گفت: اى پيامبر خدا، براى من دعا كن تا خدا فرزندى به من عطا كند، من سى سال است از خدا درخواست فرزند دارم، ولى دعايم به اجابت نمی رسد. 🤲آن پيامبر دعا كرده، گفت: اى عابد، دعايم براى تو به اجابت رسيد، به زودى فرزندى به تو عطا می شود، ولى قضاى الهى بر اين قرار گرفته كه شب عروسى آن فرزند، شب مرگ اوست!! عابد به خانه آمد و داستان را براى همسرش گفت. همسرش در جواب عابد گفت: ما به سبب دعاى پيامبر از خدا فرزند خواستيم تا در كنار او در دنيا راحت باشيم، چون به حد بلوغ رسد به جاى آن راحت، ما را محنت رسد، در هر صورت بايد به قضاى حق راضى بود. شوهر گفت: ما هر دو پير و ناتوان شده ‏ايم چه بسا كه وقت بلوغ او عمر ما به پايان رسد و ما از محنت فراق او راحت باشيم. پس از نُه ماه پسرى نيكو منظر و زيبا طلعت به آنان عطا شد. براى رشد و تربيت او رنج فراوان بردند تا به حد رشد و كمال رسيد. از پدر و مادر درخواست همسرى لايق و شايسته كرد؛ پدر و مادر نسبت به ازدواج او سستى روا می ‏داشتند، تا از ديدار او بهره بيشترى برند. به ناچار كار به جايى رسيد كه لازم آمد براى او مراسمی برپا كنند. شب عروسى به انتظار بودند كه چه وقت سپاه قضا درآيد و فرزندشان را از كنار آنان بربايد. عروس و داماد شب را به سلامت به صبح رساندند و هم چنان به سلامت بودند تا يك هفته بر آنان گذشت. ☘پدر و مادر شادى كنان به نزد پيامبر زمان آمدند و گفتند: با دعايت از خدا براى ما فرزندى خواستى و گفتى كه زمان مراسم او با شب مرگ او يكى است، اكنون يك هفته گذشته و فرزند ما در كمال سلامت است! پيامبر گفت: شگفتا، آنچه من گفتم از نزد خود نگفتم، بلكه به الهام حق بود، بايد ديد فرزند شما چه كارى انجام داد كه خداى بزرگ، قضايش را از او دفع كرد. در آن لحظه جبرئيل امين آمد و گفت: خدايت سلام می رساند و می ‏گويد؛ به پدر و مادر آن جوان بگو: قضا همان بود كه بر زبان تو راندم، ولى از آن جوان خيرى صادر شد كه من حكم مرگ را از پرونده‏ اش محو كردم و حكم ديگر به ثبت رساندم، و آن خير اين بود كه آن جوان در شب عروسى مشغول غذا خوردن شد، پيرى محتاج و نيازمند در خانه آمد و غذا خواست، آن جوان غذاى مخصوص خود را نزد او نهاد، آن پير محتاج غذا را كه در ذائقه ‏اش خوش آمده بود، خورد و دست به جانب من برداشت وگفت: 🤲پروردگارا، بر عمرش بيفزا. من كه آفريننده جهانم به بركت دعاى آن نيازمند، هشتاد سال بر عمر آن جوان افزودم تا جهانيان بدانند كه هيچ‏كس در معامله با من از درگاه من زيانكار برنگردد و اجر كسى به دربار من ضايع و تباه نشود. @tafakornab 👆
🔻پیرمرد و زندگی روی درخت 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 گویند روزی یکی از انبیای الهی به مردی پیر و فرتوت در سر راهش برخورد که در بالای درختی کهنسال برای خودش جایگاهی ساخته بود و در آن جا خدا را پرستش میکرد. نبی الهی با او صحبت کرد و پرسید:به چه علت در این جا زندگی میکنی؟ آن مرد گفت:در دوران جوانی ام به من در عالم رویا خبر دادند که طول عمر من ۹۰۰ سال است، لذا حیفم آمد که در این عمر کوتاه به ساختن خانه و کاشانه مشغول شوم به همین خاطر به عبادت، روی آوردم. آن نبی گفت:اما به من خبر رسیده که طول عمر مردمان در آخر الزمان به ۸۰ یا ۹۰ سال می رسد ولی قصرها و برج ها برای خود میسازند. پیرمرد گفت:اگر من ۹۰ سال عمر میکردم که با یک سجده، این مدت زمان را سپری میکردم! 🌳🌳🌳🌳🌳🌳 @tafakornab 👆