هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#بسته_سلامتی
👈رنگ ارغوانى چغندربه دلیل وجودترکیبى به نام بتاسیانین است
👈که خاصیت ضدسرطانى داشته و ازبروزسرطانها بهخصوص سرطان کولون جلوگیرى مى کند.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
📲ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺍﺯ سبکترین ﭼﯿﺰﻫﺎئیه ﮐﻪ
ﺩﺭﺩﻧﯿﺎ ﺣﻤﻞ میشه
⚠️ﻭﻟﯽ ﺍﺯ سنگینترین ﭼﯿﺰﻫﺎئیه ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ باید بخاطر نحوه استفاده اش پاسخگو باشیم❗️
📛 مواظب باشیم این موبایل ما را
جهنمی نکند❗️
اللهمَّعَجّللِوَلیکَِالفَرَج💫
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
#آی_پارا
#پارت_هشتادویک
با به یاد آوردن تن جذاب مردانه اش با وجود اینکه کسی پیشم نبود ، شرم همه ی جودم رو گرفت و طبق عادت سرم رو انداختم پایین. رفتم جلو و روتختش نشستم . با خودم فکر کردم ؛ جواب من به تایماز چیه ؟ حالا وقتی برگرده و جواب بخواد چی بهش می گم ؟ خودم از خودم هم خجالت می کشیدم . آروم زمزمه کردم ؛ منم دوست دارم مرد خشن و مغرور من . آره جواب من غیراز بله چی می تونست باشه ؟ به لحظه افکار مزاحمی مثل ، وجود بانو ، وجود خان و اینکه اونا من رو چیکار می کنن اگه بفهمن زن پسرشون شدم ، اومد به سراغم که سریع پروندمشون . با خودم گفتم : تایماز می دونه چیکار کنه . اون که وابسته ی اونا نیست . اما می دونستم به این راحتی هام نیست و اونا اگه بفهمن ، به این آسونی با این موضوع کنار نمی یان. رو تخت دراز کشیدم و عطر تن تایماز رو که یادگاری رو تخت مونده بود رو با تمام وجود به ریه هام کشیدم .اونقدر تو افکار شیرین دخترانه ام غرق شدم که نفهمیدم کی خوابم برد . وقتی بیدار شدم ، رفتم تو اتاق خودم و تا شب یکریز درس خوندم . می خواستم نبودن تایماز رو با درس خوندن فراموش کنم . چقدر میز غذا بدون تایماز کسل کننده بود . غذا تو دهنم مزه ی شن می داد . به خدا اگه مهمون تایماز نبودن و احترام بهشون واجب نبود . ابدا باهاشون سر یه میز غذا نمی خوردم . هی با هم بگو بخند می کردن و منم مثل کر و لال ها فقط تماشا می کردم . نگاههای هرزه ی این مرتیکه هم که قوز بالا قوز شده بود و کم کم داشت کاسه ی صبرم رو لبریز می کرد. خدا این اولین روز بود که من اینطور بی طاقت شدم . خودت واسه نه روز بعديش په فکری بکن . سه روز از رفتن تایماز می گذشت و من تمام روز خودم رو غرق درس می کردم که ساعتهای کند بگذرن و این ده روز تموم بشه. کاش نمی رفت ! هر شب تو اتاق تایماز می خوابیدم . دست خودم نبود . همین که رو تختش دراز می کشیدم ، آرامشی به سراغم می اومد که نمی تونستم از بگذرم . خلسه ای مسخ کننده وجودم رو فرا می گرفت و خوابی زیبا مهمون چشمام می شد . روز چهارم وقتی استاد امین می خواست بره ، ويكتوريا خرامان خرامان از پله ها اومد پایین لباس بازی پوشیده بود که باعث شد سرم تا تا اونجایی که جا داشت بندازم پایین . من جای اون از استاد خجالت می کشیدم . استاد هم سر به زیر سلام و احوالپرسی کرد که ویکتوریا شروع کرد به حرف زدن که امین فقط گوش می داد. وقتی حرفاش تموم شد ، دوباره به اتاقش برگشت . استاد رو به من گفت : خانوم ویکتوریا و پسر عموشون امشب به یک مهمانی تو سفارت فرانسه دعوت هستن . خواستن اطلاع بدن که برای شام نیستن . آخیشی گفتم که باعث شد استاد لبخند بزنه . همونطور که به طرف در ورودی هال می رفت گفت : مثل اینکه از دستشون حسابی به تنگ اومدین ها ! لبخندی زدم و گفتم : همین که زبونشون حالیم نمی شه ، کلی واسم سر یه میز بودن باهاشون سخته . واسه همین از نبودشون نفس کشیدم . وگرنه مهمون حبیب خداست. تا دم در حیاط هیچی نگفت و من تا اونجا بدرقش کردم . خیلی از نبودشون سر میز شام خوشحال بودم . ناهار رو هم می تونستم به بهانه ای بیارم و کلا امروز رو لااقل راحت باشم . موقع برگشتن ، رفتم پیش صفورا خانوم و جریان رو گفتم که شام این دو نفر رو حساب نکن. کل روز رو تو اتاقم بودم و درس می خوندم . این چند روز طرفهای عصر از پنجره دیده بودم که چند تا کارگر یه سری صندوق ، شبيه صندوق میوه با خودشون می بارن بالا تو اتاق اینا . اما هی یادم می رفت از سید علی بپرسم اینا چین. بيشتر حدس می زدم سوغاتی باشن. اون شب بعد از صرف یه شام راحت در تنهایی و سکوت ، زودتر از هر شب به رخت خواب رفتم . می خواستم از لحظه لحظه ی نبود این دو ملکه ی عذاب لذت ببرم .
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#نجوای_شبانه💫
باحضـــرت عشق🌙🌟
خدایا❣
در سڪوت شب
ذهنمان را آرام ڪن
ومارا در پناه خودت
به دور از هیاهوی
این جهان بدار
الهۍ شبمان را
با یادت بخیر ڪن
#آمین❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 شروع هفته را
با عطر نامهای خدا آغاز میکنیم
🌼 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم ِ🌼
🌸 یا اَللهُ یا رَحْمنُ
🌸 یا رَحیمُ یا خالِقُ
🌸 یا رازِقُ یا بارِیُ
🌸 یا اَوَّلُ یا آخِرُ
🌸 یا ظاهِرُ یا باطِنُ
🌸 یا مالِکُ یا قادِرُ
🌸 یا حَکیمُ یا سَمیع
🌸 ُیا بَصیرُ یا غَفورُ
💖روزتون پر از عشـق
پر از انرژی مثبت
و هفتـه تون سرشـار از الطاف خداوند
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر جلوه ی روی مهدی صلوات 🌸🍃
بر جذبه ی هر نگاه مهدی صلوات 🌸🍃
ما را نبود چو هدیه یی در خور او🌸🍃
بفرست به پیشگاه مهدی صلوات 🌸🍃
ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ
اللهم صل ؏ محمد وآل محمد
ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ
اللهم صل ؏ محمد وآل محمد
ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ
اللهم صل ؏ محمد وآل محمد
ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
بر جلوه ی روی مهدی صلوات 🌸🍃
بر جذبه ی هر نگاه مهدی صلوات 🌸🍃
ما را نبود چو هدیه یی در خور او🌸🍃
بفرست به پیشگاه مهدی صلوات 🌸🍃
ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ
اللهم صل ؏ محمد وآل محمد
ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ
اللهم صل ؏ محمد وآل محمد
ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ
اللهم صل ؏ محمد وآل محمد
ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_روز☝️
#اموال_وفرزندان_شمارا_ازیادخداغافل_نکند
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #شنبه 14 دی ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:45
☀️طلوع آفتاب: 07:14
🌝اذان ظهر: 12:09
🌑غروب آفتاب: 17:04
🌖اذان مغرب: 17:24
🌓نیمه شب شرعی: 23:24
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_رهبری_بمناسبت_شهادت_سردارسلیمانی☝️
#ذکرروز
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
🥀يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نماز را بخواند خدا او را
در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد
[۴رڪعت ودر هر رڪعت
حمد، توحید، آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
⭕️ 10 اشتباه بزرگ که باعث سکته مغزی میشود:
1- نخوردن صبحانه
2- پرخوری
3- دخانیات
4- استفاده زیاد قند و شکر
5- آلودگی هوا
6- کمبود خواب
7- پوشاندن سر به هنگام خواب
8- کار کشیدن از مغزتان در هنگام بیماری
9- کاهش افکار مثبت
10- کم حرفی
💜 👈بیااینجا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــداونـدا ❤️🍃
امروز را برای همه ما
به گونه ای ورق بزن که
لحظه لحظه آن
عشق باشد و امیـد
ای خدای مهربان
امروز ، صبروبردباری
فروتنی و تسلیم
لبخندو گذشت
صلح و آرامش
برکت و بخشش بسیار
نصیب همه ما بگردان
#شروع_هفته_تون_پربرکت
#آمیـــن❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رقص آنجا کُن که "خود" را بِشْکَنی
پَنبه را از ریشِ شَهْوت بَرکَنی
رَقْص و جولان بر سَرِ میدان کُنند
رَقْص اَنْدَر "خونِ خود" مَردان کُنند
چون رَهَند از دستِ "خود"، دَستی زَنَند
چون جَهَند از نَقصِ خود، رَقصی کُنند
مُطرِبانْشانْ از "دَرون" دَف میزَنَند
بَحْرها در شورشان کَف میزَنَند
تو نبینی لیکْ بَهْرِ گوششان
بَرگها بَر شاخها هم کَفزَنان
تو نبینی بَرگها را کَف زدن
"گوشِ دل" باید، نه این گوشِ بَدَن
👤مولانا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث
💢اینها فقط خود را سرزنش کنند...
🔰🔰🔰🔰🔰
✅پيامبر (ص) در وصيتى به حضرت علی (ع) فرمود: يا على! هشت نفر هستند كه اگر مورد اهانت واقع شوند، كسى را جز خود نكنند:
1⃣كسى كه ناخوانده به مهمانى برود؛
2⃣به صاحبخانه فرمان دهد؛
3⃣از دشمنانش طلب خير كند؛
4⃣از افراد لئيم بخشش بخواهد؛
5⃣به سرّى كه ميان دو نفر است، وارد شود در حالى كه آنها او را وارد نكرده اند؛
6⃣سلطان(عادل) را سبك بشمارد؛
7⃣در مجلسى بنشيند كه اهل آن نيست؛
8⃣ سخنى به كسى بگويد كه از او نمى شنوند.
📚الخصال، ج2، ص 410.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌿🌺🍃🌺🍃
🌺
🍃
#فضای_مجازی_
#خرید_و_فروش_صفحات_اینترنتی
💠 خرید وفروش صفحه های اینترنتی ویا کانال
✳️ سوال:
در شبکه های اینترنتی هر فردی یه صفحه برای خودش دارد و همچنین اعضایی را عضو کرده و بعضی از این سایت یا صفحه ها پر مخاطب هستند.
💯 آیا خرید و فروش این صفحه های شبکهای مجازی یا ای دی های مجازی اشکال شرعی دارد ❓
🔽 پاسخ:
✅آیت الله خامنه ای: اگر عرفاً ماليت داشته باشد و صفحات مذكور مرتبط با امور حرام نباشد، مانعى ندارد.
✅ آیت الله مکارم شیرازی: چنانچه این کار بر خلاف مقررات نباشد و عرفا مالیت داشته باشد، خرید و فروش آن مانعی ندارد.
#احکام_خرید_فروش
#احکام_معاملات_شبکه_اجتماعی
👇👇
(لطفاً برای دیگران هم ارسال کنید)
#احکام_نوین
🍃
🌺🍂
🌿🌺🍃🌺🍃
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هرروزیک_آیه
🌷وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
(سوره مبارکه آلعمران_آیه ۱۶۹)
دستشان باز شد آلوده به خون، جانیها
بیدوام است ولی خنده شیطانیها
#سردارشهادتت_مبارک
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستان_کوتاه_آموزنده
باران بشدت میبارید و مرد در حالیکه ماشین خود را در جاده پیش میراند، ناگهان تعادل اتومبیل بهم خورده و از نرده های کنار جاده به سمت خارج منحرف شد.
از حُسن امر ، ماشین صدمه ای ندید اما لاستیکهای آن داخل گل و لای گیر کرد و راننده هر چه سعی نمود نتوانست آن را از گل بیرون بکشه...
بناچار زیر باران از ماشین پیاده شد و بسمت مزرعه مجاور دوید و در زد.
کشاورز پیر که داشت کنار اجاق استراحت میکرد به آرومی اومد دم در و بازش کرد
راننده ماجرا رو شرح داد و ازش درخواست کمک کرد.
پیرمرد گفت که ممکنه از دستش کاری بر نیاد اما اضافه کرد که : "بذار ببینم فردریک چیکار میتونه برات بکنه."
لذا با هم به سمت طویله رفتند و کشاورز افسار یه قاطر پیر رو گرفت و با زور اونو کشید بیرون تا راننده شکل و قیافه قاطر رو دید ، باورش نشد که این حیون پیر و نحیف بتونه کمکش کنه، اما چه میشد کرد، در اون شرایط سخت به امتحانش میارزید.
با هم به کنارجاده رسیدند و کشاورز طناب رو به اتومبیل بست و یه سردیگه اش رو محکم چفت کرد دور شونه های فردریک یا همون قاطره و سپس با زدن ضربه رو پشت قاطر داد زد :
" یالا! پل، فردریک، هری، تام... یالا سعیتون رو بکنین ... آهان فقط یک کم دیگه، یه کم دیگه .... خوبه تونستین "
راننده با ناباوری دید که قاطر پیرموفق شد اتومیبل رو از گل بیرون بکشه. با خوشحالی زائد الوصفی از کشاورز تشکر کرد و در حین خداحافظی ازش این سوال رو کرد :
"هنوزهم نمیتونم باور کنم که این حیوون پیرتونسته باشه ، حتما هر چی هست زیر سر اون اسامی دیگه است، نکنه یه جادوئی در کاره"
کشاورز پاسخ داد : " ببین جانم، جادوئی در کار نیست..."
اون کار رو کردم که این حیوون باور کنه عضو یه گروهه و داره یک کار تیمی میکنه، آخه میدونی قاطر من کوره...!
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
#خواب_راحت
افرادی که دچار سرفه های شدید هستند
خرمالو میل کنند تا به اصطلاح سینه شان نرم شود
و سرفه ها از بین بروند
( یا از شدت شان کاسته شود )
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
🔰پنج اصل رادر زندگیت به خاطربسپار
1_غرور،مانع يادگيری
2_خودبزرگ بینی،مانع محبوبیت
3_کم رويي،مانع پيشرفت
4_خود شیفتگی،مانع معاشرت
5_عادت کردن،مانع تغيير است
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
روزی لقمان به فرزندش گفت:
«از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده!»
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و لقمان گفت:
«هرجا که میروی این کیسه را با خود حمل کن!»
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
لقمان پاسخ داد :
«این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری. این کینه، قلب و دلت را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد...!
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
🔰پنج اصل رادر زندگیت به خاطربسپار
1_غرور،مانع يادگيری
2_خودبزرگ بینی،مانع محبوبیت
3_کم رويي،مانع پيشرفت
4_خود شیفتگی،مانع معاشرت
5_عادت کردن،مانع تغيير است
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
#آی_پارا
#پارت_هشتادودو
#تایماز:👇
دلم برای چشمای زیبای آی پارام خیلی تنگ شده بود . حتی فکرش رو هم نمی کردم چند روز دوری ازش اینطوری بیچارم کنه. هر روز سید علی از خونه واسم خبر می آورد.اما این پیغامهای چند جمله ای ، نمیتونست روح گرسنه ی من سیر کنه . روز چهارم طرفهای عصر سید علی اومد دفتر و بهم گفت که ویکتوریا و آلن شب مهمون سفارت هستن. این برای من فرصت خوبی بود که برم خونه و سر از کار این صندوقهایی که درست از روزی که از خونه زده بودم بیرون ، وارد خونم می شد، دربیارم .در ضمن به نظر هم تو خواب عشق قشنگم رو ببینم . به سید علی گفتم :بعد از شام وقتی همه خوابیدن ، به خونه می یام و اون رو روانه ی خونه کردم .تو تاریکی شب وارد خونه شدم و برای اینکه وقت تلف نشه ، یکراست رفتم سراغ اتاق ویکتوریا . اتاقش قفل بود.از این کارش بدم اومد .من همه زندگیم رو دودستی در اختیارشون گذاشته بودم.حالا اینا تو خونه ی خود من قفل میزدن به در.من از همه ی کلید های خونه ، یکی یدکی تو اتاقم داشتم.بی هوا وارد اتاقم شدم . اولش اصلا متوجه حضورش نبودم . اما همین که خواستم برم بیرون ، تو نور ضعیف اتاق متوجه جسم مچاله شده ای رو تختم شدم . نزدیکتر رفتم .وای آی پارای زیبای من بود.خاتون خونه ی من بود که با اون کمند زیباش ، مثل یه فرشته رو تخت من خوابیده بود . چقدر دلم میخواست صورت مهتابیش رو غرق بوسه کنم.حالا که میدیدمش ، متوجه می شدم چقدر دلتنگش شدم . به آن به تکونی خورد . ترسیدم بیدار بشه و از وجود من تو این تاریکی بترسه.سریع از اتاق زدم بیرون .کلید رو انداختم تو قفل و در رو باز کردم .رفتم سراغ صندوق ها .آروم در یکیشون رو باز کردم و پوشالها رو کنار زدم .اتاق تاریک بود و خوب دیده نمیشد .دستم خورد به په جسم سخت.درش آوردم.شبیه به ظرف سفالی بود.سریع مغزم فعال شد یادم اومد، آلن می گفت ؛ به آثار باستانی ایران خیلی علاقه داره.یعنی اینا رو خریده بود ؟ دزدیده بود ؟ می خواست ببره فرانسه ؟ خوب ! دیدنی ها رو دیده بودم . بهتر بود قبل ازاومدنشون از اتاق برم بیرون . داشتم در اتاق رو قفل می کردم که صدای حرف زدنشون رو از پایین شنیدم . ظاهرة آلن خیلی مست کرده بود چون کشدار حرف می زد . تا بخوان بیان بالا سریع پریدم تو اتاق آی پارا. از پشت در صداشون رو میشنیدم . ویکتوریا میگفت : نه اینکار رو نکن آلن . دختره میره میذاره کف دست تایماز . برامون بد میشه . اما آلن با همون لحن چندش کشدار میگفت : من نمیتونم از این زن زیبای شرقی بگذرم .حالا هم که شوهرش نیست و تا برگشتن شوهرش هم ما از اینجا رفتیم . من امشب می خوام باهاش خوش باشم . ویکتوریا گفت: از من گفتن . ندیدی چطور خودش رو میپوشونه ؟ اون به این راحتی ها تسلیم نمیشه . آلن خندید و گفت : من کار خودم رو بلدم عزیزم تو که طعم بودن با من چشیدی پس باید بدونی برای من نشد نداره.دیگه صدای ویکتوریا نیومد.از قرار رفت تو اتاق. دود از کلم بلند شده بود. این حرمزاده ی نجس تو خونه ی من میخواست چه غلطی بکنه ؟ از خودم بدم اومد که اینطور ساده لوحانه همه ی زندگیم رو گذاشتم و فرار کردم .اما خدا باهام یار بود که امشب اینجا بودم .از اتاق آی پارا بیرون اومدم . هیچ کس تو راهرو نبود . به سرعت از پله ها رفتم پایین و از پشت در چماقی رو که همیشه اونجا میذاشتیمش برداشتم و به سرعت برق خودم رو رسوندم بالا و محکم در اتاقم رو باز کردم . آلن وسط اتاق بهت زده و ترسیده داشت من رو نگاه می کرد . اصلا نفهمیدم چیکار می کنم و با چماق محکم کوبیدم وسط فرق سرش. صدای فریاد آلن با جیغ آی پارا یکی شد . سريع رفتم طرفش و بغلش کدم . داشت مثل یه جوجه ی خیس میلرزید . به خودم فشردمش و دم گوشش گفتم : منم تایماز ! نترس عزیزم . من اینجام نمی ذارم کسی اذیتت بکنه . با صدای فریادی که آلن کشید ، ویکتوریا و سید علی و خونوادش ریختن تو اتاق. ویکتوریا با دیدن آلن که بی هوش رو زمین بود جیغی زد و رفت طرفش . سید علی دوید سمتم و گفت : خوبین آقا ؟ چی شده ؟ این اینجا چیکار می کنه ؟ با خشم غریدم که از من می پرسی ؟ اگه من اتفاقی امشب اینجا نبودم ، می دونی چی می شد ؟ من این خراب شده رو مثلا به تو سپرده بودم . مرد حسابی اینطوری از ناموس و امانتی من مواظبت می کنی ؟ سید علی نادم گفتم : ببخشید آقا فکرش رو نمی کردم . ویکتوریا شروع کرد به گریه که چرا با آلن اینکار رو کار رو کردم . همونطور که سر آی پارا رو به سینم فشار می دادم ، محکم سر ویکتوریا داد زدم : زود گورتون رو از خونم گم کنید .حتی به لحظه هم نمی خوام اینجا باشین . در ضمن حق ندارین اون صندوق ها رو ببرین . من خوب می دونم اونا چین و شما دو تا دزد واسه چی اومدین اینجا . زود وسایلت رو جمع کن . به مستخدمم می گم ببرتتون هتل .
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣دعا می ڪنم در این شب
زیر این سقف بلند
روےدامان زمین
هر ڪجا خسته و پرغصه شدے
دستی از غیب به دادت برسد
وچه زیباست ڪـه آن
دستِ خدا باشد وبس
🌟شب به خیر🌟
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🌷بِسمِ
🌹💗اللهِ
❤️🌷الرَّحمنِ
🌹💗الرَّحیم
❤️🌷به نام
🌹💗خالق
❤️🌷بخشنده
🌹💗و مهربانم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
انا لله و انا الیه راجعون 🏴
به احترام سرباز دلیر میهن و فقدان تاسف بارشان
جامه سوگ به تن می کنیم و آرزوی رحمت و مغفرت
برای آن عزیز داریم🖤
هرچند هیچ کلامی تسلای دل بازماندگان نیست 😔
اما از درگاه خداوند متعال صبر در این مصیبت 😔
را برای خانواده های داغدار مسئلت داریم
🥀برای آرامش و تسلای دل خانواده محترم شهدا
علی الخصوص سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی
صلواتی ختم کنیم ✨
روحشان شاد و یادشان گرامی🏴
🥀اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🥀وَ آلِ مُحَمَّد
ٍ 🥀وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#سلام_امام_زمانم💚
گل نرگس نظری کن که
جهان بی تاب است!!!
روز و شب چشم همه
منتظر ارباب است.....
مهدی فاطمه پس کی به
جهان می تابی؟
نور زیبای تو یک جلوه ای
از محراب است
🌤اللهُـمَّ عَجِّـل لِوَلِیِّکــ الــْفَرج🌤