eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸 روزی در یک مجلس فردی از مردی بدی می گفت و ناسزا بارش می کرد پسر ان مرد در مجلس حضور داشت و می شنید .پسربسیار ناراحت شدو مجلس را ترک کرد . خدمت پدر رسید و با ناراحتی شنیده هارا برای پدر گفت .پدر از جا بلند شدو رفت و بعداز کمی وقت برگشت .زیر بغل پدر یک فرش ابریشمی گرانقیمت بود. پدر دستی به شانه ی پسرش زد و گفت برای تو ماموریتی دارم برو این هدیه را نزد همان شخص ببر و از او تقدیر و تشکر کن .. پسر متعجب و حیران امر پدر را اطاعت کرد و نزد ان شخص رفت و هدیه را تقدیم کردو از او تشکر کرد مرد شرمنده شد و هیچ نگفت . پسر برگشت نزد پدر گفت پدر جان امرتون رو اجرا کردم اما متحیر م چرا شما به جای این که عصبانی و ناراحت بشوید از او تقدیر و تشکر کردید . پدر لبخندی زد و گفت پسرم امروز این شخص با چندین کلمه حاصل ساعتها عبادش را به حساب من جاری کرد و مرا خشنود ساخت ایا من نباید بابت این همه نیکی او تشکر کنم؟!!! عاقلان را اشارتی کافیست.... @tafakornab @shamimrezvan 🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
🌟امام رضا علیه السلام:می فرماید نخود برای بسیار مفید است. ایشان نخود را قبل وبعد طعام طلب میکردند. ❃شمیم رضوان ❃ ╔═✯═๑ღ❈ღ๑═✭═╗ ╚═✮═๑ღ❈ღ๑═✬═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✨ ✨💓یاد بگیریم که هیچ‌گاه نجابت و تواضع دیگران 😇 را به حساب حماقت‌شان نگذارم 🌺 ‼️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ┅┅✿🍃❀◇♡◇❀🍃✿┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️🍃 گفتم شبی به مهدی، اذن نگاه خواهم! گفتا که من هم از تو، ترک گناه خواهم! گفتم که ای امامم، از ما چرا نهانی؟! گفتا به چشم محرم همواره آشکارم.. سه شنبه شب بیا مرغ دلت را رهسپار جمکران کن می آید از هوای آن نسیم و بوی حضرت مهدی_عج 🌼 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِکْ ألْفَرَج ⭐️ 🍃❤️🍃
هدایت شده از بنرها
طب سنتی اسلامی https://eitaa.com/joinchat/1066860566C7019303c3b ღــب_شــفا👆به ما بپیوندید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸روزمان را 🌸با عطر نامهای خدا آغاز میکنیم 🌼 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم ِ🌼 🍃الهی به امیدتو🍃 🌸 یا اَللهُ یا رَحْمنُ 🌸 یا رَحیمُ یا خالِقُ 🌸 یا رازِقُ یا بارِیُ 🌸 یا اَوَّلُ یا آخِرُ 🌸 یا ظاهِرُ یا باطِنُ 🌸 یا مالِکُ یا قادِرُ 🌸 یا حَکیمُ یا سَمیع 🌸 ُیا بَصیرُ یا غَفورُ 💖روزتون پر از عشـق 🌸پر از انرژی مثبت 🌸و سرشـار از الطاف خداوند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر جلوه ی روی    مهدی  صلوات 🌸🍃 بر جذبه ی هر نگاه مهدی صلوات 🌸🍃        ما را نبود چو هدیه یی در  خور او🌸🍃 بفرست به پیشگاه مهدی صلوات 🌸🍃 ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ اللهم صل ؏ محمد وآل محمد ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ اللهم صل ؏ محمد وآل محمد ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ اللهم صل ؏ محمد وآل محمد ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ ‎‌‌‌‌‌
⚜ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﺖ ﺍﺳﻴﺮﻧﺪ ⚜ﺑﻪ ﺭﺧﺴﺎﺭ ﺩﻝ ﺁﺭﺍﻳﺖ ﺑﺼﻴﺮﻧﺪ ⚜ﻣﮑﻦ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﺎ ﮔﻠﭽﻴﻦ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ⚜ﮐﺮﻳﻤﺎﻥ ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﭘﺬﻳﺮﻧﺪ
ادامه درس 👆 🔴🔵🔴🔵🔴 🔵🔴🔵🔴 🔴🔵🔴 🔵🔴 🔴 👇👇👇 ❌برای جمع آوری و نوشتن مطالب و ها وقت گذاشته می شود❌ آیه ۴ درس  🔴يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿٤﴾ و کسانی که و پاکدامن را به متهم می کنند، سپس شاهد نمی آورند، پس به آنان حکم بزنید، و هرگز را از آنان نپذیرید، و اینانند که در حقیقت فاسق اند. 🔴در آیه ۴ به اشاره می کند و حدّ اتهام زنندگان را بیان می کند ... 🌺وَالَّذینَ یرْمونَ الُمحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یأْتوا بِارْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدوهُمْ"ثَمانینَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلوا لَهُمْ شَهادَةً ابَداً وَ اولئِک هُمُ الْفاسِقونَ.🌺 🔴کلمه «مُحْصَن» یا «مُحْصِن» در ❤️به دو معنا ذکر می‌شود. گاهی در خصوص گفته می‌شود، یعنی آن که در ازدواج قرار گرفته. و گاهی این کلمه به معنی است ولو زن مجرّدی باشد. اینجا مقصود است کسانی که رمی می‌کنند و با ، زنان پاکدامن را هدف قرار می‌دهند و حرفی می‏زنند که نسبت به آنهاست و هم نمی‌آورند ... پس به آنها ضربه بزنید و دیگر آنها را قبول نکنید و اینها فاسق‏انند. 🔴آنجا که پای و لکه دار شدن عفاف در میان است و از آنجا که افراد وبی تقوایی به خاطر شخصی، اشخاص پاکی را متهم سازند لذا برای این جرم شرایط سختی مقررکرده است. کلمه یعنی نسبت می دهند یعنی تیراندازی. از اینجا اهمیت مسئله‌ را در نظر اسلام بفهمید که اسلام چقدر می‌خواهد کسی مورد قرارنگیرد. 🔴کسانی که زنان پاکدامن را متهم به عمل منافی عفت می کنند باید شاهد بیاورند. شما دو نفرید. اگر سه نفر شاهد عادل هم باشد می‌گوید کافی نیست. اگر چهار نفر شاهد بیایند شهادت بدهند، آنوقت حاضر است که آن زن را بشناسد و دلیل را کافی بداند. ممکن است بگویید اگر چنین چیزی باشد چندان اتفاق نمی‏ افتد، از کجا پیدا شوند تا شهادت دهند زنی کرده است؟ می‌گوییم: مگر اسلام در زنا بنایش بر ، تحقیق و تفتیش است؟ 🔴اسلام که می‌گوید شاهد، هدفش این نیست که بخواهد و تحقیق شود تا بگویید با این شرایط سنگین، در صد هزار مورد یکی هم اتفاق نمی‏ افتد که بیایند شهادت بدهند. [در جواب می‌گوییم‏ ] اصلًا اسلام می‌خواهد کمتر ثابت شود. شاهد نیامد، نیامد. اگر زنا صورت بگیرد و مخفی بماند، از نظر آسان‏تر است از این که یک که زنا نکرده مورد اتهام قرار گیرد... و این اهمیت بیشتری دارد. 🔴اسلام نمی‌خواهد انجام شود، ولی این که نمی‌خواهد زنا شود، از راه و نیست، بلکه راههای دیگری تعبیه کرده است. اگر به و اجتماعی [اسلام‏] عمل شود واقع نمی‌شود. نه این که که واقع شد مجازات می‌کنند و از راه مجازات جلو زنا را می‌گیرند. بله، مجازات هم قائل شده است؛ آنهایی که این تربیت در ایشان اثر نمی‏بخشد... 🔴پس گفتیم لازم است. حال، دادن برای شاهد چقدر خطر دارد؟ اگر یک دید که زنی زنا می‌کند و سه نفر دیگر آنجا نیستند که با او شهادت دهند، باید را ببندد؛ و یا نفر اگر دیدند، باید را ببندند؛ نفر اگر دیدند، باید دهانهایشان را ببندند... ( ادامه دارد 👆
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز   12 آذر ماه 1399 🌞اذان صبح:   05:28 ☀️طلوع آفتاب:  06:57 🌝اذان ظهر:  11:54 🌑غروب آفتاب: 16:51 🌖اذان مغرب: 17:11 🌓نیمه شب شرعی: 23:09
👆 🌺 چهارشنبه ۱۰۰ مرتبه 🌼اى زنده ، اى پاينده 🌺يــا حــيُّ يــا قَــيّــوم 🌼این ذکر موجب عزت دائمی میشود ۴شنبہ ✍هرڪس این نماز را روز 4 شنبه بخواند خداوند توبه او را از هر گناهے باشد مے‌پذیرد 4 رکعتست درهر رکعت بعد از حمد 1 توحید و1 قدر 📚مفاتیح الجنان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉ ️چرا هر کاری می کنیم، زندگی هامون درهم و پیچیده هست؟؟!! چرا اینهمه گرفتاریم؟  ️با اینکه علم و تکنولوژی این همه پیشرفت کرده، چرا همیشه درگیر و گرفتار هستیم؟ چرا به اون آرامشی که می خواستیم نرسیدیم؟؟!! ♦ جوابش اینه که: چون خدا آرامشِ حقیقی رو جای دیگه قرار داده، و ما آدرس رو گم کردیم!! یکی از دلایل این همه گرفتاری رو، خودِ خدا تو قرآنش اینطوری بیان می کنه: 🌸 وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن‌ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا. هر كس كه‌ از ياد من إعراض‌ كند، من زندگی‌ را به او سخت میگیرم، و او را با سختی و مشكلات همراه‌ خواهم کرد. 📖سوره طه آیه ۱۲۶ ♦ یعنی کسی که از یاد_خدا غافل باشه، آرامش نداره. زندگی بدی بار داره.️ ممکنه با پول و ثروت، بشه به دست آورد، ولی آرامش فقط با معنویت به دست میاد... أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب تنها با ذکر و یادِ خدا دل‌ها آرام می‌گیرد. 📖 سوره رعد، آیه ۲۸
خطر "حمام" برای بیماران کرونایی جانبخش متخصص بیماری های عفونی با اشاره به خطرات حمام رفتن برای بیماران کرونایی، گفت: این بیماران باید تا حد امکان از رفتن به حمام خودداری کنند این متخصص می گوید در حمام و زیر دوش سطح اکسیژن خون پایین می آید و بیماران کرونایی بویژه بیماران بدخیم با کمبود اکسیژن به خودی خود مواجه هستند و در همین راستا حمام رفتن می تواند این کمبود اکسیژن راتشدید کرده و حال این بیماران وخیم تر شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸برایت یک بغل دلخوشی 💖دلی خشنود از مردم 🌸برایت سفره ای ساده 💖حلال و پاک وآماده 🌸برایت شور پاییزی 💖که برگ غم فرو ریزی 🌸برایت یک بغل احساس 💖دو بیتی های عطر یاس 🌸برایت هرچه خوبی بود دعا کردم 💖دعایم کن🤲 🌷سلام چهارشنبه تون گلبارون🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریه کردن جنازه شهید فخری زاده‼️‼️‼️ حین شنیدن روضه امام حسین علیه السلام‼️ یا ابا عبدالله الحسین...😭😭😭
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و دوم ✍ بخش پنجم 🌸گفتم : راستش من بیشتر از هر چیزی ترسیده بودم چون شنیده بودم عده ای رو تو دانشگاه گرفتن و چند نفرم سعی کرده بودن منو قاطی کاراشون بکنن این بود که فکر کردم برام پاپوش درست کردن در حالیکه … خیلی هم بهم احترام گذاشتن و حرف بدی هم به من نزدن حتی وقتی خواستن دوباره چشمو ببندن ازم اجازه گرفتن …. فقط می خواستن من براشون جاسوسی کنم فکر می کردن که کسی به من شک نمی کنه و تو دانشگاه هم به من اعتماد دارن و دلشون می خواد من با گروه اونا باشم می خواستن که سر گروهای اونا رو لو بدم …… و جریان رو تعریف کردم ….. 🌸علیرضا خان با دست, سر و صورتش رو می مالید و نمی دونست عصبانیت شو چطوری خالی کنه گفت: این از اصل مشکوکه ، مسخره اس ساواک بخواد کسی رو ببره این طوری نمی بره؛؛ این طوری جاسوس نمی گیره,, اون خودش صد تا خبر چین داره مونده ی این نیست که یک زنی رو اونم با این وضع ببره و ولش کنه؟؟ نه,, یک جای این کار می لنگه یا اونا منظورشون من بودم یا می خواستن ببین تو خونه ی ما چی می گذره …یا اصلا ساواکی نبودن برای اینکه این کارا در حد ساواک نیست این یک کار احمقانه و بی برنامه بوده ….. 🌸همین طور که پتو دور من بود ایرج منو گرفته بود تو بغلش و شونه های منو ماساژ می داد …. علیرضا خان بازم فکر می کرد و راه می رفت ….. نه اصلا با عقل جور در نمیاد معنی نداره ….. امکان نداره …. شرط می بندم اگر کار ساواک بود جلیلی به من می گفت دیدی که اصلا اطلاعی نداشتن … 🌸برای همین من اونقدر ترسیده بودم گفتم بردنش بلایی سرش بیارن …. همه چیز زیر نظر جلیلیه …نه ….نه …اگر اونا کرده بودن اون خبر داشت بعدم میگم این کار ساواک نیست … من ته و توشو در میارم ببینم کدوم مادر ,,…… تونسته با عروس من این کارو بکنه اونوقت مادرشو به عزاش میشونم ….. تورج گفت : اونو بزار به عهده ی من تا سر در نیارم کار کی بوده ول نمی کنم …. 🌸علیرضا خان همون طور راه می رفت و دست و پاش هنوز می لرزید ….. انگشتشو به نشونه ی اینکه فهمیدم بالا برد و گفت : فکر کنم یک کسی می خواسته مطمئن بشه تو جاسوس نیستی اگر این طوری باشه خطرش کمتره ولی ازطرف ساواک باشه ما دیگه در امان نیستیم …..ولی نه ,, نیست ,, از طرف ساواک نیست ,بهتون قول میدم ….. 🌸تورج پرسید تازگی تو دانشگاه اتفاق خاصی نیفتاده رویا ؟ گفتم نه هیچی ، اصلا من کار به کار کسی ندارم …. بیشترم که بیمارستانم ….. ایرج پرسید : مثلا یک حرفی کسی ازت چیزی خواسته باشه … خوب فکر کن …. گفتم باور می کنی الان اصلا مغزم کار نمی کنه ….. چرا,, صبرکن یک بار شهره می خواست بهم اعلامیه ی مجاهد ها رو بده یک بارم چند تا اعلامیه مال حوزه علمیه بود هیچ کدوم رو نگرفتم اصلا ..گفتم برین هر کاری می خواین بکنین من کاری ندارم ..همین …. علیرضا خان پرسید تازگی خیلی ها رو گرفتن تو دانشگاه ….. 🌸گفتم من این طوری شنیدم میگن از دانشکده ی حقوق ده پانزده نفر رو گرفتن …… علیرضا خان گفت کار خودشونه می خواستن ببین تو خبر چین هستی یا نه بهت مشکوک شده بودن …. گفتم عمو امکان نداره من حتی اونا رو نمیشناسم با اونا قاطی نشدم که به من مشکوک بشن …. 🌸تورج گفت کار اسلامگرا ها نیست اونا این کارو نمی کنن من روش اونا رو میشناسم کار مجاهد هاس … ایرج گفت پس اینم زیر سر شهره اس باشه که ببینیم …. گفتم تو رو خدا درد سر درست نکنین ولش کنین اگر کار ساواک نباشه که ترسی نیست تموم شد و رفت …… تورج گفت : بَه زن داداش تازه می خوایم شهره رو با عزت ببریم باغ …. ○°●○°•°@♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و دوم ✍ بخش چهارم 🌸با یک سری تهدید برای جون بچه هام که اونچه که اینجا گذشته به احدی نگم کتابامو دادن به من ،، بدون اینکه لای اونو نگاه کنن. دوباره چشم منو بستن و سوار ماشین کردن و خیلی زود تر از اونی که رفته بودیم نگه داشتن وقتی چشمو باز کردم دیدم جلوی در دانشگاهم بدون اینکه یک کلمه حرف بزنن منو ول کردن و رفتن….. 🌸باورم نمی شد که به این راحتی از دست اونا خلاص شده باشم هنوز هم می ترسیدم… به ساعت نگاه کردم …. یازده شب بود و من حیرون و سر گردون مونده بودم چیکار کنم …. به سختی تاکسی گیر آوردم و خودمو رسوندم دم خونه و پیاده شدم دست لرزونم رو گذاشتم روی زنگ ، آقا کریم درو باز کرد با عجله خودمو انداختم تو خونه هنوز فکر می کردم منو تعقیب می کنن ، آقا کریم دلواپس بود و داد زد کجا بودین خانم …. و دوید تا به اهل خونه رو خبر کنه ولی من توان نداشتم تا ساختمون برم …. 🌸همون جا کنار اتاق آقا کریم نشستم ….و شروع کردم به گریه کردن ….. کریم زنگ زد به خونه و خبر داد که من دم درم ….. چیزی نگذشت که دیدم عمه و مینا دارن با عجله بطرف من میان ….. عمه از همون دور که داشت میومد؛؛ خودشو می زد …. به من که رسید …هراسون و وحشت زده از من می پرسید چیکارت کردن مادر ؟ کجا بودی ؟ حرف بزن جون به سر شدم چیکارت کردن ؟ در حالیکه خیلی حالم بد بود گفتم : کاریم نکردن فقط ترسیدم ….. تو رو خدا چیزی ازم نپرسین ….. 🌸آسیبی که تو اون زمان کم به روح من وارد شده بود تازه خودشو نشون داده بود و می خواستم فریاد بزنم و کار ناعادلانه ای که با من شده بود رو از دلم بیرون بریزم ……… گفتم : کو ایرج؟ عمه گفت : با تورج و علیرضا رفتن تو رو پیدا کنن خدا کنه زنگ بزنن … حالا عمه و مینا منو سئوال پیچ کرده بودن ….و من از گفتن حتی یک کلمه وحشت داشتم منو به جون بچه ها تهدید کرده بودن و ازم تعهد گرفته بودن که به کسی حرفی نزنم …. 🌸بلند شدم و سه تایی رفتیم به طرف ساختمون وسط راه بودیم که ماشین ایرج اومد تو از دور منو دید ماشین رو نگه داشت و به طرف من دوید و منو چنان در آغوش گرفت که نمی تونستم نفس بکشم ….و هی می پرسید چی شده؟ کجا برده بودنت ؟ … با بغض گفتم : الان نپرس حالم خوبه باهام کاری نکردن ….. تورج اونقدر عصبانی بود که فقط با حرص به اطراف نگاه می کرد حرفی نمی زد ولی علیرضاخان به اون کسانی که این کارو کرده بودن فحش های بد می داد …. 🌸عمه فورا یک لیوان شربت برای من درست کرد و گفت بخور تنت یخ کرده یک چیز شیرین بخوری بهتر میشی … همه دور من نشسته بودن ایرج یک پتو آورد و کشید دور من ، پرسیدم دخترا کجان ؟ خوبن ؟ مینا گفت : نه طفلک ها با گریه خوابیدن تو رو می خواستن ……… حالا همه نشسته بودن و به من نگاه می کردن که حرف بزنم …… 🌸گفتم می ترسم چیزی بگم ….عمو گفت : تهدیدت کردن ؟ گفتم آره … گفت : بگو همه ی جریان رو بگو هیچ ,,…..،، نمی تونن بخورن ما که نمیریم به اونا بگیم ولی باید بدونیم چی به سرت آوردن و کی این کارو کرده ……. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
🌸امام صادق علیہ السلام؛ ⇦شایستہ نیست ڪہ زن مسلمان ، ⇦آنگاہ ڪہ از خانہ خویش بیرون مے رود ⇦لباس خود را وسیلہ ⇠جلب توجہ دیگران⇢ نماید ✿ڪافے، ج ۵،ص ۵۱۹✿ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸 ( ) در 🍃🌸 ❓ حکم به که به صورت میشود، چیست؟ 🌿🌺 پاسخ: ➖➖➖👇👇 ✅ طبق نظر برخی از حکم نگاه به زنده را دارد. یعنی نمی توانند به غیر از گردی و دست تا زنان نگاه کنند (البته بدون قصد و ترس به گناه افتادن) و زنان هم فقط به جاهایی که مردان معمولا میتوانند بدون قصد لذت و ترس به گناه افتادن، نگاه کنند. منبع ➖➖➖👇 1 .توضیح المسائل، امام خمینی، ص 510 ،م 2309؛ توضیح المسائل، ایت الله مکارم، ص 401 ،م 2080؛ جامع االحکام، آیت الله صافی گلپایگانی، ج 2 ،ص 172 ،س 1713. ➖➖➖➖➖
وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿۵۹﴾ ✨و هيچ دانه اى در تاريكيهاى زمين و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه ✨در كتابى روشن ثبت است (۵۹) 📚 سوره مبارکه الأنعام ✍بخشی از آیه ۵۹
✨﷽✨ 👌 داستان کوتاه پند آموز 💭 روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و امد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست. عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعدازساعتى ميروند. 💭 عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه اندازچند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم . مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد. بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايید. 💭 عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن .. چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند .اى مرد انچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت .همانند توکه درواقعيت مومنی اما درحقيقت شيطان ... @tafakornab @shamimrezvan
هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست ... پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را می‌طلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست.» پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت‌تر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند ... روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله‌ای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر می‌اندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده‌ای داشته؟» وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»❤️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
هرگز پلی را که از روی آن عبور می کنی خراب نکن حتی اگر دیگر مسیرت به آنجا نمی خورد. در زندگی از اینکه چقدر مجبور می شوی از روی یک پل قدیمی عبور کنی، تعجب خواهی کرد! http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 🌸بانوی_زیرک 🌼شخصی منحرف و متقلبی در بصره بود که ادعاهای عجیبی داشت مریدانی را در اطراف خود جمع کرده بود. 🌸روزی نشسته بود یک باره گفت : چخ چخ !!! مردم گفتند : یعنی چه؟ گفت :سگی می خواست وارد مسجد الحرام شود که من دیدم و با گفتن آن کلمه او را راندم !! اطرافیانش او را تحسین کردند 👏 🌼یکی از افراد ساده لوح که این مطلب را شنید. داستان را برای همسرش 🧕 نقل کرد و گفت : از بصره آن چنان احاطه ای داشت که سگی را از ورود به مسجدالحرام مانع شد!!!😳 🌸همسرش گفت : چرا این آقای به این خوبی را دعوت نمی کنی؟ خوب است او و مریدانش را برای دعوت کنی. مرد پذیرفت و آنها را دعوت کرد. برنج و مرغ 🐓 مفصلی تهیه کردند. چون سفره انداخته شد، برای هرکس ظرفی آوردند که قدری در آن ریخته و مرغ روی آن گذاشته بودند. 🌼 در این وقت آن زن زیرک 🧕 به شوهرش گفت : من می خواهم برای آن آقا یک کامل بگذارم، تا احترام بیشتری به او کرده باشم. 🌸اما برای آنکه دیگران ناراحت نشوند، آقا را زیر برنج پنهان می کنم و همین کار را کرد ... 🌼چون ظرف غذا را برای آقا بردند ، او نگاهی کرد و دید که روی برنج همه مرغ است اما در ظرف او هم مرغی پیدا نیست پس فریاد زد و گفت : شما به من کردید، چرا برای همه مرغ آوردید و برای من نیاوردید ؟ 🌸زن 🧕 از پشت در گفت آقایی که از بصره را در مسجدالحرام میبینی چگونه را در زیر نمی‌بینی؟! و بدین گونه او را رسوا و شرمنده ساخت.😢 🌸🌸🌸🌸🌸
📚 بهلول بعد از طی یک راه طولانی به حوالی روستایی رسید و زیر درختی مشغول به استراحت شد .او پاهای خود را دراز کرد و دستانش را زیر سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید: تو دیگر چه کافری هستی؟ بهلول که آرامش خود را از دست داده بود جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟ به چه دلیل گمان می کنی که من کافر و گستاخ هستم؟ پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف مکه قرار دارند و به همین دلیل به خداوند توهین کرده ای! بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که چشم های خود را می بست گفت: اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان که خداوند در آن جا نباشد.