هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸
🌸
#داستان_های_شنیدنی
#بانوی_نمونه
🌸 #بانوی_زیرک
🌼شخصی منحرف و متقلبی
در بصره بود که ادعاهای عجیبی داشت مریدانی را در اطراف خود جمع کرده بود.
🌸روزی نشسته بود یک باره گفت : چخ چخ !!!
مردم گفتند : یعنی چه؟
گفت :سگی می خواست وارد مسجد الحرام شود که من دیدم و
با گفتن آن کلمه او را راندم !!
اطرافیانش او را تحسین کردند 👏
🌼یکی از افراد ساده لوح که این مطلب را شنید.
داستان را برای همسرش 🧕 نقل کرد و گفت :
از بصره آن چنان احاطه ای داشت که سگی را از ورود به مسجدالحرام
مانع شد!!!😳
🌸همسرش گفت :
چرا این آقای به این خوبی را دعوت نمی کنی؟
خوب است او و مریدانش را برای #ناهار دعوت کنی.
مرد پذیرفت و آنها را دعوت کرد.
برنج و مرغ 🐓 مفصلی تهیه
کردند.
چون سفره انداخته شد،
برای هرکس ظرفی آوردند
که قدری #برنج در آن ریخته و #قطعه مرغ روی آن گذاشته بودند.
🌼 در این وقت آن زن زیرک 🧕 به شوهرش گفت :
من می خواهم برای آن آقا یک #مرغ کامل بگذارم، تا احترام بیشتری به او کرده باشم.
🌸اما برای آنکه دیگران ناراحت نشوند، #مرغ آقا را زیر برنج پنهان می کنم و
همین کار را کرد ...
🌼چون ظرف غذا را برای آقا بردند ، او نگاهی کرد و دید که روی برنج همه مرغ است اما در ظرف او هم مرغی پیدا نیست پس فریاد زد و گفت :
شما به من #اهانت کردید،
چرا برای همه مرغ آوردید
و برای من نیاوردید ؟
🌸زن 🧕 از پشت در گفت آقایی
که از بصره #سگی را در مسجدالحرام میبینی چگونه #مرغ را
در زیر #پلو نمیبینی؟!
و
بدین گونه او را رسوا و شرمنده ساخت.😢
🌸🌸🌸🌸🌸
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
#اهمیت طلب مردم
جنازه مردی را آوردند
تا رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بر آن #نماز گذارد.
پیامبر صلی اللّه علیه و آله به
اصحاب خود فرمود:
شما بر او نماز بخوانید
اما من #نمی خوانم.
اصحاب گفتند: رسول اللّه!
چرا بر او نماز نمی گذاری؟
حضرت فرمود: زیرا #بدهکار مردم
است.
ابوقتاده گفت:
من ضامن می شوم که #قرض
او را ادا کنم.
پیامبر صلی اللّه علیه و آله
فرمود:
بطور کامل ادا خواهی کرد؟
ابوقتاده: بله، بطور کامل ادا
خواهم کرد. آنگاه #پیامبر صلی اللّه علیه و آله بر او نماز گذارد.
ابوقتاده گوید:
بدهکاری آن مرد #هفده یا هجده
درهم بود.
مستدرک الوسائل، ج 13، ص 404.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
#داستان_زیبا
🌱حکایت
ﻋﺘﯿﻘﻪﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻋﯿﺘﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ.
ﺩﯾﺪ ﻛﺎﺳﻪﺍﯼ ﻧﻔﯿﺲ ﻭ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﺭﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺏ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ.
ﺩﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﺭﻋﯿﺖ ﻣﻠﺘﻔﺖ ﻣﻄﻠﺐ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﻬﺪ.
ﻟﺬﺍ ﮔﻔﺖ : ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﮔﺮﺑﻪ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﯾﺎ ﺣﺎﺿﺮﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ؟
ﺭﻋﯿﺖ ﮔﻔﺖ: ﭼﻨﺪ ﻣﯽﺧﺮﯼ؟
ﮔﻔﺖ : ﯾﻚ ﺩﺭﻫﻢ .
ﺭﻋﯿﺖ ﮔﺮﺑﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ .
ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﭘﯿﺶ ﺍﺯﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﮔﻔﺖ : ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﺸﻨﻪﺍﺵ ﺷﻮﺩ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ .
ﺭﻋﯿﺖ ﮔﻔﺖ : ﻗﺮﺑﺎﻥ ، ﻣﻦ با این كاسه ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ پنجاه ﮔﺮﺑﻪ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﻡ، ﻛﺎﺳﻪ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻧﯿﺴﺖ ، عتیقه است.
📚 امثال و حکم
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_زیبا
#زبان
📝داستان طوطی و حضرت سلیمان:
مردی یک طوطی را که حرف میزد در قفس کرده بود و سر گذری مینشست. اسم رهگذران را میپرسید و به ازای پولی که به او میدادند طوطی را وادار میکرد اسم آنان را تکرار کند.
روزی حضرت سلیمان از آنجا میگذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را میدانست. طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت: «مرا از این قفس آزاد کن.» حضرت به مرد پیشنهاد کرد که طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند. مرد که از زبان طوطی پول درمیآورد و منبع درآمدش بود، پیشنهاد حضرت را قبول نکرد.
حضرت سلیمان به طوطی گفت: «زندانی بودن تو به خاطر زبانت است.»
نتیجه:
مراقب زبان مان باشیم که باعث زندانی شدن روح مان خواهد شد.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
✨﷽✨
#داستان_های_اخلاقی
✍️فقیه کامل، حاج ملأ احمد نراقی در کتاب خزائن خود نقل کرده از شخصی که از اصحاب بعضی از صلحا بود که پس از مردن آن مرد صالح، او را در خواب دیدم، از او پرسیدم که خداوند با تو چه کرده، گفت: خداوند مرا در محضر جلال خود واداشت و فرمود «آیا دانستی که برای چه تو را آمرزیدم؟» گفتم: به فلان و فلان. فرمود: نه، به هیچ از اینها تو را نیامرزیدم. گفتم: الهی! پس به چه مرا آمرزیدی؟
فرمود: آیا به خاطر داری وقتی را که در کوچههای بغداد راه میرفتی، پس گربه کوچکی را دیدی که سرما او را عاجز کرده بود و او از شدت یخ و سرما پناه میبرد به پایه کنار دیوار، او را گرفتی به خاطر ترحم به او و در میان پوستین خود که در برداشتی، جای دادی که او را از سرما نگاه دارد. گفتم: آری. فرمود: چون بر آن گربه ترحم کردی، ما بر تو رحم کردیم.
🔅ازاینرو، در روایات آمده که فردای قیامت برخی افراد از خداوند میخواهند که به آنان ترحم شود، خطاب میرسد که شما در دنیا به یک گنجشک هم رحم نکردید! پس چگونه امروز انتظار ترحم و بخشش دارید؟! و لذا در روایت دیگری حضرت رسول اکرم (صلیالله علیه و آله) فرمودند: «لایرحمالله من لایرحمالناس» خداوند به کسی که به مردم رحم نمیکند (حتی حیوانات)، به او رحم نخواهد کرد.
📚آموزههای اخلاقی در کلام معصومین (ع)، ص ۲۹۳-۲۹۴
↶【به ما بپیوندید 】↷
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
#حساب_کتاب
اَه ...چه قدکوتاهــــه ..!
وا ...چقدر چاق شدی......
تواَم با اون سلیقهات .....
چقدر آروم راه میره....
چرا بلند میخندی؟
🔺اینها تنها چند نمونه از تجاوزهای مبتذلی است که؛ اطرافیان را از ما دور میکند🔥!
- بلایِ #عیب_جویی به جانِ هرکس که افتاد،
ثمرهای جز تنهایی برایش ندارد.
عیب آدمها ، مثل زخم عفونی میماند که فقط #شخصیتهای_مگسی ، روی آن مینشینند و از کثافات عیوب دیگران لذت میبرند.
🎓 رفیق جان؛ بیاموزیم، چسبِ زخمِ نواقصِ همدیگر باشیم نه تیغ جراحیِ آن...!!
همان کاری که خدا با ما میکند!!
لطفاً مگس نباشید‼️
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
نمک گیر شدن
در زمان قدیم، قوانین خاصی دربارهی جوانمردی وجود داشت و به خصوص، احترام و پایبندی عیاران نسبت به قوانین جوانمردانه بیشتر بود. عیاران کسانی بودند که خودشان را مدافع حقوق مردم ضعیف میدانستند و از ثروتمندان میدزدیدند و به فقرا میدادند. یکی از مشهورترین ماجراهای نمک گیر شدن، مربوط به یعقوب لیث صفاری است که از عیاران معروفی است که به حکومت رسید و در مقابله با خلفای ظالم عباسی، سلسلهی صفاریان را تأسیس کرد. در ابتدا؛ یعقوب که تحمل رنج و بدبختی مردم را نداشت، تصمیم گرفت که همراه برادران و دوستانش یک گروه عیاری تشکیل دهد.
او که مرد باهوشی بود، خیلی زود گروه بزرگتری ساخت و بین مردم؛ مشهور شد. یک روز به یعقوب خبر دادند که درهم بن حسین حاكم شهر خزانهی بزرگی دارد و جواهرات گرانبهایی را در آن نگهداری میکند. عیاران تصمیم گرفتند که شبانه به خزانهی درهم بن حسین دستبرد بزنند. اول چند نفر رفتند و موقعیت خانهی درهم را بررسی کردند و پس از آن که از مکان خزانه مطلع شدند، وسایلشان را برداشتند و شبانه راه افتادند. آنها آهسته از دیوار بالا رفتند و بعد با احتیاط، دیوار خزانه را سوراخ کردند و داخل شدند.
با وارد شدن به خزانه، نفس همهی آنها بند آمد. جواهرات رنگارنگ، زیر نور چراغهایی که همراه برده بودند، مثل ستاره میدرخشیدند. با اشارهی یعقوب، عیاران با عجله جواهرات را جمع کردند و داخل کیسههایشان ریختند. یعقوب که گوشهای ایستاده بود و به کار عیاران نظارت میکرد، یک دفعه چشمش به سنگ درخشانی افتاد. سنگ را بلند کرد و زیر نور چراغ، به آن نگاه کرد. سنگ میدرخشید ولی شبیه جواهرات دیگر نبود. سنگ را به دهانش گذاشت تا سختی آن را امتحان کند؛ ولی ناگهان سنگ را انداخت و به عیاران گفت: هرچه برداشتهاید، دوباره سر جایش بگذارید.
عیاران با تعجب به یعقوب نگاه کردند. اصلا" نمیتوانستند بفهمند که چه اتفاقی افتاده است. یکی از عیاران پرسید: چرا باید پس از این همه زحمت و خطر، جواهرات را نبریم؟ یعقوب با ناراحتی به سنگ نمک اشاره کرد و گفت: این سنگ درخشان، سنگ نمک است. من به خیال اینکه جواهر است، آن را در دهان گذاشتم تا سختیاش را امتحان کنم. صدای آه عیاران بلند شد. یعقوب گفت: متوجه شدید؟ من نمک گیر شدهام. حالا که نمک درهم بن حسین را خوردهام، نمیتوانم به مال او خیانت کنم!
عیاران که خودشان به قانون عیاری نمک خوردن و نمک گیر شدن؛ اعتقاد داشتند، بدون پرسشی دیگر، کیسههایشان را خالی کردند و از همان راهی که آمده بودند، بازگشتند. روز بعد، به درهم بن حسین خبر دادند که دزد وارد خزانهاش شده است. درهم با عجله به محل خزانه رفت. مسؤل خزانه جلو دوید و گفت: قربان نگاه کنید! دیوار خزانه را سواخ کردهاند واز آن جا وارد شدهاند. درهم بن حسین با وحشت گفت: لابد تمام جواهرات را دزدیدهاند.
خزانه دار گفت: «نه قربان! اتفاق عجیبی افتاده است! جواهرات را جابه جا کردهاند ولی هیچی نبردهاند! درهم با تعجب پرسید: هیچی! عجب حکایت عجیبی است!
نزدکی غروب؛ یکی از یاران لیث به مخفیگاه عیاران رفت و گفت: خبر سرقت دیشب، همه جا پیچیده است. درهم بن حسین هم اعلام کرده است که به دزدی که دیشب وارد خزانهاش شده است، امان میدهد؛ به شرط آن که بگوید چرا وارد خزانه شده ولی چیزی نبرده است.
یعقوب لیث، آن شب تا صبح فکر کرد و عاقبت تصمیم گرفت که به دیدن درهم برود. درهم بن حسین در خانهاش نشسته بود که به او خبردادند که مردی آمده است و ادعا میکند که عیار است. درهم بلافاصله دستور داد که او را به داخل، راهنمایی کنند. یعقوب با احتیاط جلو رفت و گفت: من به خاطر قول شما که امان دادهاید، به اینجا آمدهام.
درهم بن حسین لبخندی زد وگفت: بله! چون میخواستم بدانم که علت اتفاق عجیب دیشب چیست! چرا به خودتان زحمت دادید و وارد خزانه شدید ولی چیزی نبردید؟
یعقوب مستقیم به چشمان درهم نگاه کرد و گفت: چون نمک گیر شدم! در خزانهی شما سنگ نمکی بود که من به اشتباه؛ به آن زبانزدم. درهم بن حسین با تعجب گفت: همین! یعقوب با ملامت به او نگاه کرد و گفت: برای ما نمک گیر شدن، مسئلهی مهمی است..
ما اگر نان و نمک کسی را بخوریم، نمک گیرش میشویم و در حق او؛ خیانت نمیکنیم. درهم با حیرت به سخنان یعقوب لیث صفاری گوش کرد و بعد با تحسین او را که میرفت، نگاه کرد. اما این پایان ارتباط یعقوب و درهم نبود. وقتی درهم به حکومت سیستان رسید، فرماندهی سپاهش را به یعقوب لیث سپرد و به این ترتیب، راه رسیدن یعقوب به حکومت، هموار شد.
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
به مالت نناز به شبی بند است به حسنت نناز به تبی بند است
این مثل را در مورد كسی میگویند كه به مال و مقامش میبالد و مینازد و مغرور میشود.
مردی بود كه ثروت زیادی داشت به طوری كه حد و حساب نداشت صاحب قصر مجلل غلام و كنیز بود. روزی از روزها با خدم و حشم به حمام رفت. هنگامی كه وارد خزینه حمام شد، غلام مخصوصش قلیان جواهر نشانی را برایش چاق كرد و هر مرتبه كه سر از آب بیرون میآورد قلیان را به دهان او میگذاشت چند پک میزد و دوباره زیر آب میرفت. یک مرتبه كه سرش را از آب ببرون آورد با خودش گفت:« آیا كسی از من بالاتر هست؟ آیا ثروت مرا كسی دارد؟» و به خودش مغرور شد. این فكر را كرد و به زیر آب رفت. همینكه سرش را از آب بیرون آورد، نه غلامی دید و نه قلیانی، صدا زد: « غلام ! غلام » دید خبری نیست دلاكهای حمام به صدای او دویدند جلو.
او فریاد زد: لباسهای مرا بیاورید.» اما دید دلاكها، دلاكهای همیشه نیستند، تعجب كرد. خودش آمد لباس بپوشید دید یک دست لباس پاره و كهنه به جای لباسهایش گذاشتهاند. صدا كرد:« پس لباسهای من چه شده؟» استاد حمامی و دلاكها آمدند گفتند: « تو هر روز كه به حمام میآیی لباس كهنههای خودت را میگذاری و یک دست لباس تازه و نوی مشتریها را میدزدی. حالا خوب گیرت آوردیم.» و او را گرفتند و كتک زدند و لباس پارهها را به او دادند و از حمام بیرونش كردند. وقتی وارد كوچه شد، دید این شهر جای دیگری است؛ شهر خودش نیست.ناچار در شهر گردش كرد تا شب شد. گرسنه و خسته شده بود و جایی نداشت برود. مجبور شد شب را در تون حمامی بگذراند. وارد تون حمام شد. دید سفره نانی در آنجا هست. دانست كه سفره نان مال تونوان است. سفره را پیش كشید و مشغول خوردن شد. شب را همان جا بسر برد و نزدیكیهای صبح تون حمام را آتش كرد با خودش گفت: «عجالتاً كه نان تونوان را خوردهام در عوض حمامش را گرم كنم.» تا اینكه تونوان از راه رسید مرد گفت:« رفیق، نان تو را من خوردهام ولی عوضش تون را آتش كردهام و حمام گرم است.»
تونوان ازاو خوشش آمد و او را پیش خودش نگاه داشت چند روزی آنجا بود كه صاحب حمام دید عجب مرد زرنگی است و او را جامه دار حمام كرد. از آنجائی كه زرنگی و درستكاری به خرج داد، حمامی از او خوشش آمد و دخترش را به عقد او درآورد.
بعد از چند سالی دختر حمامی صاحب دو فرزند شد و چیزی نگذشت كه حمامی مُرد و ثروت او به دخترش رسید. اما مرد هر شب كه به خانه میآمد افسرده میان فكر فرو میرفت و دست به زانو مینشست و با كسی حرف نمیزد. تا اینكه زنش یك شب از او پرسید: « تو را به خدا به چه فكر میكنی؟» آیا به پدر من یا به چیز دیگری؟» زن آنقدر او را قسم داد تا اینكه مرد قصه را از اول تا آخر برایش گفت. زن به او گفت: «آدم وقتی صاحب ثروت شد نباید به مالش مغرور شود. اما حالا كه اینطور شده شب برو روی پشت بام پلاس سیاه به گردن بیندار و به درگاه خدای متعال توبه كن و از خدا بخواه تا دو مرتبه به خانه خودت برگردی.
به شرطی كه اگر دعایت مستجاب شد در فكر من و این دو بچه هم باشی.» مرد قبول كرد و با دل شكسته و پردرد رفت بالای پشت بام، پلاس سیاه به گردن انداخت و دو ركعت نماز حاجت خواند و به درگاه خداوند نالید و توبه كرد و مشغول مناجات بود كه خوابش برد. یک وقت صدای اذان صبح به گوشش رسید سراسیمه بلند شد و نماز صبح را خواند و از زنش خداحافظی كرد و رفت كه در حمام را باز كند. وارد حمام شد و لباسش را عوض كرد و رفت توی خزینه كه زیر آب خزینه را بزند. وقتی سرش را از زیر آب بیرون آورد، غلام خودش را قلیان به دست بالای سرش دید.
تا خواست بگوید «غلام چرا...؟ » غلام زودتر گفت: « آقا، این دفعه رفتی زیر آب طول كشید. چند دقیقه است كه منتظر شما هستم.» مرد بقیه مطلب را فهمید و شكر خدا را بجا آورد، از میان خزینه بیرون آمد، دید حمام اولی است. غلامان لباسهایش را حاضر كردند و لباسش را پوشید و به خانه رفت. زن به او گفت: « امروز كمی دیرتر از حمام آمدی؟» مرد تعجب كرد و گفت: « چند سال است، كه من رفتهام. زن گرفتهام. دارای دو فرزند شدهام. تازه زنم میگوید امروز دیرتر آمدی.» فهمید قدرت خدای بزرگ است .
بعد چند نفر از غلامان را فرستاد و نشانی آن شهر را هم به آنها داد. رفتند زن و فرزندانش را آوردند. دیگر تا عمر داشت ناشكری نكرد و به خودش مغرور نشد و ثروتش را در راه خدا خرج كرد.
یاد_داشت: دهخدا در امثال و حكم این ابیات را مترادف مثل فوق آورده است: به حسنت مناز به یك تب بند است به مالت منار به یک شب بند است.
بر مال و منال خویشتن غره مشو
كان را به شبی برند و این را به تبی
بس خون كسان كه چرخ بی باک بریخت
بس گل كه برآمد از گل و پاک بریخت
بــر حسـن و جـوانـی ای پسر غـره مشـو
بس غنچه ناشكفته بــرخــاک بــرییخت.
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
یک جعبه کفش
زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند.
در مورد همه چیز باهم صحبت می
کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند
مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد.
در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز...
پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد.
پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید.
پس از او خواست تا در جعبه را باز کند .
وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد
دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد
پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.
پیرزن گفت :هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که
راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید
او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم.
پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود
فقط دو عروسک در جعبه بود
پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود پ
از این بابت در دلش شادمان شد
🍃پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟پس اینها از کجا آمده؟
پیرزن در پاسخ گفت : آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از خانواده بهشتی
🎋🎋🎋🎋
🎋🎋🎋
🎋🎋
🎋
#سبک_زندگی #همسرداری #تربیت_فرزند
🎋کودکانی که همواره در #محیطی لبریز از #نزاع و #دعوای والدین
رشد یافته اند،
آسیب دیدگی این کودکان از کودکان #طلاق کمتر نیست.
🎋از جمله #افرادی که آسیبهای روحی #روانی زیادی دیده اند،
کسانی هستند که در #کودکی همواره شاهد
دعوای پدر و مادر بوده اند.
🎋 ممکن است شما هم #جزء کسانی باشید که
همواره #شاهد دعوای والدین
خود بوده اید.
اما اکنون آن را #مسئله مهمی
ندانید.
🎋 احساس و #نگاه امروز شما به این مسئله #اهمیتی ندارد
باید #احساس و نگاه
دوران کودکی را مد نظر
قرار دهید.
🎋 خوب فکر کنید
تا آن #احساس استرس و نگرانی شدید هنگام دعوای آنها را
به یاد بیاورید.
آن احساس که #اغلب روزها یا شبها تکرار می شدند،
در وجود شما #پایه گذار اخلاقها و عادتهای مخربی شده است
که اکنون زندگی شما را
تحت تاثیر قرار داده است.
🎋اگر کمی #دقیق و هوشیار باشید خیلی زود می توانید
بین مشکلات #روحی روانی فعلیتان و آن احساس
#اضطراب دوران کودکی
یک ارتباط منطقی پیدا کنید.
🎋کودکان به #محض بلند شدن #صدای پدر و مادر
#دچار نگرانی و احساس
#ناامنی می شوند.
🎋 ارتباط عمیق #عاطفی کودک با #مادر،
او را به طرز #وسواس گونه ای
نگران مادر می کند.
🎋 کودک از هر خطری که به زعم خودش مادر را #تهدید کند
شدیدا هراسان می شود.
🎋#دعوای والدین از نظر کودکان خطری برای #مادر
محسوب می شود.
اگر چه کودک #هیچ واکنشی
نشان ندهد،
نمی توان #نگران و #استرس او را از دعوای والدین انکار کرد.
🎋بنابراین یکی از #حقوق مسلم کودک نیاز او به تامین
#امنیت مادر است.
#امنیتی که کودک بتواند
از آن #مطمئن شود
وبه تداوم آن اعتماد پیدا کند.
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🔻خوردن یک قاشق عسل🍯
قبل از خواب😴باعث سلامت کبد
و داشتن خوابی راحت می شود.
🍯عسل خواب آور است.
كساني كه کم خوابی دارند👇
قبل از خواب چند قاشق مرباخوری عسل مصرف کنند.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ضرب_المثل
✅پیشینه ضرب المثل جواب ابلهان خاموشی ست!
نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد ، روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید
از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند ...
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند!
روستایی آن سخن را نشنیده گرفت ، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت . ناگاه اسب لگدی زد . روستایی گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد!
شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود! روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد . قاضی از حال سوال کرد ، شیخ هم چنان خاموش بود . قاضی به روستایی گفت : این مرد لال است؟
روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد . پیش از این با من سخن گفته ،
قاضی پرسید : با تو سخن گفت؟
او جواب داد که : گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند . قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت ...
شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت :
" #جوابابلهان_خاموشی_است"
📚امثال و حکم«علی اکبر دهخدا »
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پندانه
به قلبت❤️رجوع کن
اگر حالت خوبست
به باورهایت ایمان بیاور
اگر حالت خوب نیست
همچون خانه کلنگی آن رابکوب
و از نو بساز
برای #تغییر دیر نیست
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهم نیس فقیر باشی یا پولدار مهم اینه چه جوری بتونی محدودیت ها رو به موقعیت تبدیل کنی
این گیف رو تا انتها ببینید 👌❤️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهرباݧ خدایم❣
نیازمندم به تو
به نگاهت
به توجهت
به مهربانیت
من جز تو کسی را ندارم
پس یاورم باش❣
✨شبتون زیبا✨
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌸بسماللهالرحمنالرحیم🌸الهیبهامیدتو🌸
#به_رسم_هر_روز_صبح
🌸 #سلام_بر_امام_حسین_ع
🌹 السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
🌸 #سلام_بر_قطب_عالم_هستی
🌹 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
🌸 #دعای_سلامتی_امام_زمان_عج
🌹"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
🌸 #دعای_عصر_غیبت_امام_زمان_عج
🌹 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
🌸 #السلام_علیــک_یا_امـام_الـرئـــوف
🌹 ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ
🌸 #دعای_مخصوص_حفظ_ایمان_در_آخر_الزمان
🌹« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک» ای تغییردهندهی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.
🌸#خواندن_آیت_الکرسی
در اول صبح را به شما پیشنهاد میکنم...
قلب وآروم میکنه❤️
🤲التماس دعای فرج وشهادت🌷
🌹بسم الله الرحمن الرحیم
🌸الله لا اله إ لاّ هوَ الحیُّ القیُّومُ لا تَا خذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَومٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ
إلا بِإذنِهِ یَعلَمَ ما بَینَ أَیدِیهمِ وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحیطونَ بِشَی ءٍ مِن عِلمِهِ إلا بِما شاءَ وَسِعَ کُرسِیُّهُ السَّماواتِ و الأرض
وَ لا یَؤدُهُ حِفظُهُما وَ هوَ العَلیُّ العَظیم لا إکراهَ فِی الدَّین قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیَّ فَمَن یَکفُر بِالطَّاغوتِ وَ یُؤمِن بِالله
فَقَد استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لاَنفِصامَ لَها و الله سَمِیعٌ عَلِیمٌ الله وَلِیُّ الَّذین آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلی النُّور
وَ الُّذینَ کَفَروا أولیاؤُهُمُ الطَّاغوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّور إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أصحابُ النَّارِ هم فیها خالِدُون
🌹بسم الله الرحمن الرحیم
🌸﴿.قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.يَلِدْ.وَلَمْ.يُولَدْ.۞.وَلَمْ.يَكُن.لَّهُ.كُفُوًا.أَحَد.
🌸 #دعـــای_پــر_فیــۻ_قـــرآن
🌹 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
🌸خدایا منور کن قلبهایمان را به نور قرآن
و مزین کن اخلاق مارا به زینت قرآن
خدایا روزیمان کن شفاعت قرآن
🌼 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
🌹 سلام
صبح دوشنبه تون معطر
به ذکر عطر خوش صلوات
بر حضرت محمد (ص)
و خاندان پاک و مطهرش
🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🌹وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
در پناه لطف حق تعالی و
عنایت اهل بیت علیهم السلام
عاقبت بخیر باشید ان شالله
🌹 دوشنبه تون پر خیر و برکت
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تدبردرقران
👌درمان دلتنگی وناراحتی با اینآیات
✅ این آیات جهت رفع ناراحتی و دل گرفتن ها توصیه شده! با تلاوت فوق العاده آرامش بخش و زیبا از عبدالباسط👌
سوره حجر آیات 97 الی آخر
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنید
📌
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز #تکبروتحقیروخواریحق
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #دوشنبه 24 آبان ماه 1400
🌞اذان صبح: 05:14
☀️طلوع آفتاب: 06:41
🌝اذان ظهر: 11:49
🌑غروب آفتاب: 16:56
🌖اذان مغرب: 17:16
🌓نیمه شب شرعی: 23:05
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ثمرهادبدربرابرخداوند۰۰۰👆
#ذکرروزدوشنبه
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد
#نماز_روز_دوشنبہ
✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره
برایش نوشته شود
2رکعت ؛
درهر رکعت بعدازحمد
یک آیةالکرسی ،توحید ،فلق وناس
بعد از سلام۱۰ استغفار
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
بزرگ شدیم و فهمیدیم که دوا
آب میوه نبود
بزرگ شدیم و فهمیدیم که پدر همیشه با
دستان پر باز نخواهد گشت آنطور که
مادر گفته بود.
بزرگ شدیم و فهمیدیم که چیزهای
ترسناک تر از تاریکی هم هست!
بزرگ شدیم به اندازه ای که فهمیدیم
پشت هر خنده ی مادر هزار گریه بود و
پشت هر قدرت پدر یک بیماری نهفته!
بزرگ شدیم و فهمیدیم که مشکلات ما
دیگر در حد یک بازی کودکانه نیست!
و دیگر دستهای ما را برای عبور از
جاده نخواهند گرفت!
بزرگ تر که شدیم فهمیدیم که این تنها ما
نبودیم که بزرگ شدیم؛ بلکه والدین ما
هم همراه با ما بزرگ شده اند و چیزی
نمانده که بروند! شاید هم رفته باشند...!
خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم که دلیل
چین و چروک صورت مادر و پدر نگرانی
از آینده ما بود.
خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم سخت
گیری مادر عشق بود
غضبش عشق بود
و تنبیه اش عشق...
و خیلی بزرگتر شدیم تا فهمیدیم زیباتر
از لبخند پدر، انحنای قامت اوست!
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا میگوید
«اگر ذهن خود را روی من متمرکز نگاه داری، من تو را در آرامش کامل نگاه خواهم داشت.»
#راهرسیدنبهآرامشکاملچگونهاس؟
به صداهایی که در ذهن تان در حال پخش هست توجه نکنید، افکاری مثل، ای کاش فرزندم سر به راه شود
یا اگر از کارم اخراج شوم، چه بلایی بر سرم خواهد آمد؟ یا امکان ندارد که بتوانم از شر این بیماری خلاص شوم، نباید روزتان را با چنین افکاری سپری کنید.
هنگامی که روی چنین افکاری متمرکز می شوید، ممکن نیست که به آرامش برسید. تمرکز کردن بر روی مشکلات، آنها را بهتر نخواهد کرد، بلکه به عکس آنها را بدتر خواهد نمود. بایستی کانون تمرکز خودتان را تغییر دهید. در طول روز این گونه فکر کنید که:
«من در دستان قدرتمند خداوند هستم.
تمام کائنات برای نیکی رساندن به من دست به دست هم داده اند. این مشکل خاص، برای من اتفاق نیفتاده است تا بماند، بلکه آمده است که بگذرد.
مشکلات و سختی ها هر چقدر هم که بزرگ باشند، با این حال پروردگارم، من را از تمامی آنها به سلامت گذر خواهد داد.»
این شیوه ی بهتر فکر کردن است.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🤧 جلوگیری از #سرماخوردگی با معجون پرتقال و عسل🍊
🍊 پوست پرتقال رسیده را در۳ليوان آب بجوشانید
و بعد آن را باعسل شیرین کنید ومیل کنید؛
این معجون مقاومت بدنتان رابسیار بالا میبرد
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســــ🌸ــــلام
روز زیبای شما
به خیـرو نیکی
خانه دلتون گرم
دستاتون پر روزی
نگاهتون قشنگ
روزتون سرشار از
عشق و مهر و شادمانی
🌸 تقدیم به شما
🌸 دوشنبه تون پر از بهترینها
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆از عجایب هشتگانه هم زیباتر است و دوست دارید هزار بار ببینید! شما خیلی خوش شانس هستید که این کلیپ رو پلی می کنید! صحنه هایی ناب که تنها تعداد کمی پیش از مرگ، شانس دیدنش را دارند!
این قدر زیبا و رویایی هستند که خودتان دوست دارید برای تمام مخاطب ها و گروهها ارسال کنید!
روز و ماه و حال و سال تک تک تون به زیبایی این صحنه ها باشد!❣
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
بزن رو لینک زیر وارد شو👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
سرشار از انرژی های مثبت🎶
👈🏽 #اینجاافسردگی_معنانداره 👍👍