eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین راه برای آرامش شب و ساختن فردایـی زیبا این است که قبل از خواب تصمیم بگیریم فردا قلبی را شاد کنیم تا شاهد لبخند زیبای خداوند باشیم ⭐️ شبتون پراز نگاه مهربون خدا @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌾 در زندگی خود هیچ وقت چهار چیز را نشکنید 1⃣ اعتماد 2⃣ قول 3⃣ ارتباط 4⃣ قلب 💔شکسته شدن آنها 💔صدائی ندارند ولی دردناک است💔 🌻بسم الله الرحمن الرحیم🌻 🌼الهی به امیدتو🌼 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سلام روزتون بخیر و نیکی 🌹 یکشنبه خود را معطر  می کنیم به عطر دل نشین صلوات بر حضرت محمد و آل مطهرش 💖 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ 💖 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹 در پناه لطف خدا و عنایت حضرت محمد(ص) و خاندان پاکش علیهم السلام زندگیتون پر خیر و برکت ان شاءالله @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در انتظار صبح ظهور زمان همچنان در عبور خود بیتابانه می شتابد شتابان،شتابان، به سوی صبح،صبح ظهور ❤️الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج❤️ 🌻تعجیل درفرج صلوات🌻 🍃🌼اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🍃🌼مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🍃🌼وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌺 🌸 سلام و درود «إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاما» «سخنی جز سلام و درود نیست.» 🔸نوع و جنس گفتار ما باید به گونه‌ای باشد که طرف مقابلمان اذیت نشود. نوعِ کلام باید حیات بخش باشد و صدمه‌ای به طرف مقابل نرساند. 🌸پرهیز از لغو «لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا تَأْثیماً» «در آنجا نه بیهوده‌ای می‌شنوند و نه [سخنی] گناه آلود.» 🔸گفتار ما لغو نباشد،‌ حرفی باشد که منفعت عقلایی اعم از معنوی یا مادی بر آن بار شود. گاهی اوقات زیاده‌گویی و تأکید و تکرار می‌تواند لغو باشد. 🌸 پرهیز از نسبت گناه و خطا به یکدیگر «لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا تَأْثیماً» «در آنجا نه بیهوده‌ای می‌شنوند و نه [سخنی] گناه‌آلود.» 🔸با گفتارمان، نسبتِ گناه و خطا به یکدیگر ندهیم ؛ چون در واقع گرفتار ظلمت نفس شده‌ایم. 🌺 اَللَّهُمَّ زَیِّنْ اَخْلا قَنَا بِالْقُرْآنِ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 7 فروردین ماه 1401 🌞اذان صبح: 05:32 ☀️طلوع آفتاب: 06:56 🌝اذان ظهر: 13:9 🌑غروب آفتاب: 19:22 🌖اذان مغرب: 19:40 🌓نیمه شب شرعی: 00:26 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸 یکشنبه ۱۰۰ مرتبه 💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐 🌸ای صاحب جلال و بزرگواری 💗این ذکر موجب فتح و نصرت می‌شود 👇 ✍هرڪس این نماز را در روز 1شنبه بخواند از آتش جهنم وعذاب ایمن شود ↻2رڪعت ؛ رکعت اول⇦حمدو3ڪـوثر رکعت دوم⇦حمدو3توحید 📚جمال الاسبوع۵۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
امام صادق علیه السلام: هیچ یک از شما فکر نکند که اگر مومنی را شاد کرد فقط او را شادمان ساخته بلکه به خدا قسم ما و پیامبر را شاد کرده است @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎امام على عليه السلام: تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فِي أَوَّلِهِ وَ تَلَقَّوْهُ فِي آخِرِهِ، فَإِنَّهُ يَفْعَلُ فِي الْأَبْدَانِ كَفِعْلِهِ فِي الْأَشْجَارِ، أَوَّلُهُ يُحْرِقُ وَ آخِرُهُ يُورِقُ در آغاز سردی هوا خود را از سرما حفظ کنید و در پایان آن از آن استقبال کنید؛ زیرا سرما با بدن ها همان می کند که با درختان می کند؛ در آغاز[برگ درختان را] می سوزاند و در پایان می رویاند 📖حکمت ۱۲۸ نهج البلاغه @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🤧 جلوگیری از با معجون پرتقال و عسل🍊 🍊 پوست پرتقال رسیده را در۳ليوان آب بجوشانید و بعد آن را باعسل شیرین کنید ومیل کنید؛ این معجون مقاومت بدنتان رابسیار بالا میبرد @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزت را به خدا می‌سپارم به اوکه گاه وبیگاه دستانش را بر روی قلبت میگذارد تا طلب کنی و هدیه کند... اکنون من برایت دعا میکنم شادی و سلامتی و دلخوشی و روزی قشنگ و زیبا را 🌹 تقدیم به شما خوبان 🌹 یکشنبه تون پر از عطر خدا @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔴 در زمان رانندگی در جاده های فرعی و روستایی به چه نکاتی توجه کنیم؟* 🔹️ *محتواهای فرهنگی و آموزشی پویش همراهان سفر ایمن در لینک زیر قابل مشاهده است:👇 10a.ir/SVj _سفر_ایمن @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم🌸 من امروز با تمامِ وجود خوشبختی‌ام را جشن میگیرم زیرا هدفی برای زیستن،دلی برای دوست داشتن و مهربان خدایی برای پرستیدن دارم خدایا سپاسگزارم❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💎 : 🔹«عافيت ده جزء است. نُه جزء آن در دم فرو بستن است مگر از ياد خدا و يك جزء در ترك همنشينى با نابخردان .» 📚 تحف العقول : ٨٩ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 💎امیرالمؤمنین عليه السلام: طَلَبُ المَراتِبِ وَالدَّرَجاتِ بِغَيرِ عَمَلٍ جَهلٌ 🔹جايگاه بلند و درجات بالا خواستن، بدون كار و تلاش، نادانى است 📖غررالحكم حدیث5997 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️📰 📰☝️ حکم رنگ در اعضای وضو ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰 📝: 🔸وظیفه کسی که شک می کند وضو یا غسل واجب را انجام داده یا نه چیست؟ ✍مراجع عظام تقلید در این‌باره می‌گویند: 1. کسى که شک دارد وضو گرفته یا نه، باید وضو بگیرد. ولی اگر شک کند که وضوى او باطل شده یا نه، بنا مى‌گذارد که وضوى او باقى است. 2. کسى که جنب شده و غسل واجبی بر عهده‌اش بوده اگر شک کند غسل کرده یا نه، نمازهایى را که خوانده و روزه‌هایی که گرفته صحیح است، ولى براى روزه‌ها و نمازهاى بعد باید غسل کند. لطفا حداقل به یک نفر بفرستین👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ ✨فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ ﴿۱۷﴾ ✨و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان كرده‏ ايم ✨پس آيا پندگيرنده‏ اى هست (۱۷) 📚سوره مبارکه القمر✍آیه ۱۷ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
📚 عاقبت اسراف و کفران نعمت در زمانهاى قبل ، قومى بودند که خداوند سرشارى به آنها داد، سرزمينشان پر از سارها بود و همه جا سرسبز و خرم و پر از نعمت بود. آنها از مغز ، درست مى كردند، ولى بر اثر وفور نعمت با همان نان ، محل كودكشان را پاك مى نمودند، و به اندازه كوهى از اين نانها به وجود آمد. روزى نيكوكارى كنار زنى عبور كرد، كه او همين كار را مى كرد، به او گفت : اى واى بر شما از خدا بترسيد و نعمتهاى الهى را با دست خود مبدل به و گرسنگى نكنيد. آن زن با كمال در پاسخ گفت : اين را ببين ما را به گرسنگى تهديد مى كند، تا كشتزارهاى وسيع (سرثار) هست و نهرهاى آن جارى است ، ما از ترسى نداريم . طولى نكشيد، خداوند بر آنها كرد و آب را بر آنها نفرستاد، كار قحطى به جائى رسيد كه به همان نانهائى كه با آنها محل مدفوع كودكانشان را پاك مى كردند، نياز پيدا كردند، جالب اينكه براى رسيدن به آن نانها صف مى بستند تا بهر كسى بمقدار معين از روى نوبت برسد. 📚 منبع: بحار الانوار ج 14 ص 146 . @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
همه عمرتان را صرف این بدنی که قرار است غذای کرمها شود نکنید صرف یک چیزی بکنید که فرشتگان می‌خواهند ببرند استاد قمشه ای @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨ 🌼 اولین روز دیدن ✍مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور وهیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن، درخت‌ها حرکت می‌کنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند و از پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار می‌کرد، متعجب شده بودند. ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند. زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند. باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران می‌بارد،‌ آب روی من چکید. زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: ‌چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی‌کنید؟ مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می‌گردیم، امروز اولین روزی است که پسرم می تواند ببیند... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان •┈••✾🍃💞🍃✾••┈
✍جانم، بنده ی من... جبرئیل(ع) شبی در عرش خدا بود و می‌شنید که خداوند در جواب کسی که او را صدا می‌زند می‌گوید: " جانم بنده من!"🌸 جبرئیل(ع) با خود گفت: " حتما یکی از بندگان خوب خداوند است که او را صدا میزند و با خدا نیایش می کند، از پاسخ دادن پروزدگار هم معلوم است که باید بنده عزیزی باشد باید بروم و هر طور شده این بنده محبوب خدا را پیدا کنم" جبرئیل(ع) مشتاق دیدن آن شخص شد، تمام هفت آسمان را جستجو کرد ولی کسی را نیافت به سمت خدا رفت باز هم صدای خدا را می شنید که می گفت: " جانم بنده من، بگو تا تو را اجابت کنم!"🌸 جبرئیل(ع) به زمین آمد، تمام دریاها و کوهها و دشت ها را گشت اما باز هم کسی را پیدا نکرد، فرشته وحی دوباره به سوی خدا بازگشت و همچنان دید که خداوند با مهربانی به آن ندا پاسخ می گوید... جبرئیل(ع) برای بار دیگر به زمین آمد و خانه کعبه و تمام مساجد و زیارتگاهها را گشت اما باز هم خبری نبود که نبود. جبرئیل(ع) به آسمان برگشت، او که همه عالم را زیر پا گذاشته بود ولی نشانه‌ای از صاحب صدا نیافته بود به خدا عرض کرد: " خداوندا من مشتاقم تا این بنده تو را ببینم اما همه دنیا را گشتم و هیچ اثری از او پیدا نکردم، می‌شود او را به من نشان دهی؟" خداوند به او فرمان داد که به معبدی در روم برود. جبرئیل(ع) به آنجا رفت مردی را در معبد دید که مقابل بتی زانو زده است و با او حرف می‌زند و می‌گوید: " ای خدای من. ای خدای مهربان !" جبرئیل(ع) متعجب و حیران به نزد خداوند برگشت و گفت: " من مردی را در معبد دیدم که روبروی یک بت سنگی نشسته است و او را صدا می‌زند اما خداوند عالم پاسخ آن بت پرست را می دهد، میخواهم حقیقت ماجرا را بدانم...☘" خداوند پاسخ داد: " اگر چه این بنده من بت پرست است و بت را صدا میزند ولی او از روی نادانی این کار را می کند... من که آگاه و دانا به ذات او هستم می‌دانم قصدش عبادت من است و در واقع، من را صدا می زند پس به ظاهر عملش کاری ندارم و باطن عملش که پرستش من است را در نظر می‌گیرم و چون از ته دل مرا صدا میزند، پاسخ او را با دل و جان می‌دهم... من از این بنده‌ها در زمین کم ندارم که راه را گم کرده‌اند و در ظاهر چیزی غیر از من را می پرستند اما دلشان با من است من با لطف خود آنها را سوی خود راهنمایی خواهم کرد... ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. پس آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند. یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است. اما نمی‌دانم چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است. این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند. روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد. صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است. پادشاه دستور داد تا معجزه‌گر شاهین را نزد او بیاورند. درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد. پادشاه پرسید: تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟ کشاورز که ترسیده بود گفت: سرورم، کار ساده‌ای بود، من فقط شاخه‌ای را که شاهین به آن وابسته بود‌، بریدم شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد. 🔸گاهی اوقات باید شاخه عادتها و باورهای غلط رو ببریم تا بتوانیم رها زندگی کنی. 📚حکایتها و داستانهای آموزنده
✨﷽✨ 🔴از این ستون به آن ستون فرج است ✍مردی گناهکار در آستانه دار زدن بود. او به فرماندار شهر گفت: «واپسین خواسته مرا برآورده کنید. به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است، خداحافظی کنم. من قول می‌دهم بازگردم.» فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند به او نگریستند. با این حال فرماندار به مردم تماشاگر گفت: «چه کسی ضمانت این مرد را می‌کند؟» ولی کسی را یارای ضمانت نبود. مرد گناهکار با خواری و زاری گفت: «‌ای مردم شما می‌دانید كه من در این شهر بیگانه‌ام و آشنایی ندارم. یک نفر برای خشنودی خدا ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم.» ناگه یکی از میان مردم گفت: «‌من ضامن می‌شوم اگر نیامد به جای او مرا بكشید.» فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت. ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت. روز موعود رسید و محكوم نیامد. ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست كرد: «‌مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید.» گفتند: «چرا؟»‌ گفت: «از این ستون به آن ستون فرج است.» پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریادزنان بازگشت.‌ محكوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت. فرماندار با دیدن این وفای به پیمان، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت. از همین رو، به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود؛ می‌گویند: «از این ستون به آن ستون فَرَج است.» یعنی تو کاری انجام بده هر چند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه رهایی و پیروزی تو شود. ↶【به ما بپیوندید 】↷ _____________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🕊داستانى كه در زمان حكومت حضرت على (ع) اتفاق افتاده است، زيبا و عبرت آموز سه برادر نزد امام علی علیه السلام آمدند و گفتند: میخواهیم این مرد را که پدرمان را کشته قصاص کنی. امام علی (ع) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟ آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم. یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی از زمین پدر اینها کرد، پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان ضربه زدم و او مرد. امام علی علیه السلام فرمودند: بر تو حد را اجرا میکنم. آن مرد گفت: سه روز به من مهلت دهید. پدرم مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی بجا گذاشته پس اگر مرا بکشید آن گنج تباه میشود، و به این ترتیب برادرم هم بعد از من تباه خواهد شد. امیرالمومنین (ع) فرمودند: چه کسی ضمانت تو را میکند؟ مرد به مردم نگاه کرد و گفت: این مرد. امیرالمومنین (ع) فرمودند: ای اباذر! آیا این مرد را ضمانت میکنی؟ ابوذر عرض کرد: بله. امیرالمومنین فرمود: تو او را نمیشناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا میکنم! ابوذر عرض کرد: من ضمانتش میکنم یا امیرالمومنین. آن مرد رفت . و زمان به سرعت سپری شد. روز اول و دوم و سوم ... و همه مردم نگران اباذر بودند که بر او حد اجرا نشود... اندکی قبل از اذان مغرب آن مرد آمد. و در حالیکه خیلی خسته بود، مقابل امیرالمومنین قرار گرفت و عرض کرد: گنج را به برادرم دادم و اکنون تحت فرمان شما هستم تا بر من حد را جاری کنی. امام علی (ع) فرمودند: 🕊چه چیزی باعث شد برگردی درحالیکه میتوانستی فرار کنی؟ آن مرد گفت: ترسیدم که بگویند "وفای به عهد" از بین مردم رفت... 🕊امیرالمونین از اباذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟ ابوذر گفت: ترسیدم که بگویند "خیر رسانی و خوبی" از بین مردم رفت... اولاد مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از او گذشتیم... 🕊امیرالمومنین علیه السلام فرمود: چرا؟ گفتند: میترسیم که بگویند "بخشش و گذشت" از بین مردم رفت... ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌═══‌‌‌‌♥️ ♥️═══ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚داستان کوتاه بسیار زیبا📚🙇 حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود مردی میان سال در زمین کشاورزی خودش مشغول کار بود . حاکم تا او را دید بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . روستایی بی نوا با ترس در مقابل تخت حاکم ایستاد . به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند . حاکم گفت بهترین قاطر به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید بعد حاکم از تخت پایین آمد و آرام آرام قدم میزد ، گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت . همه حیران از آن عطا و بی اطلاع از حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند . حاکم پرسید : مرا می شناسی؟ بیچاره گفت : شما حاکم نیشابور و تاج سر رعایا و مردم هستید. حاکم گفت : آیا قبل از این همه مرا میشناختی؟ مرد با درماندگی و سکوت به معنای جواب نه سرش را پایین انداخت . حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل با هم دوست بودیم ، و در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود ، دوستت گفت: خدایا به حق این باران رحمتت ، مرا حاکم نیشابور کن ؛ و تو محکم بر گردن او زدی که ای ساده دل ! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده ... آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد . حاکم گفت : این هم قاطر و پالانی که می خواستی . این کشیده هم ، تلافی همان کشیده ای که به من زدی . فقط می خواستم بدانی که برای خداوند ، دادن حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد ...💁‍♂ فقط ایمان و اعتقاد من و تو به خداست که فرق دارد........💁‍♂ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
یک سبد گل یاس تقدیم شما 🎀📘🎀 آلیس گفت: "باورم نمی‌شود!"  ملکه با تأسف گفت: "باورت نمی‌شود؟ دوباره سعی کن. نفس عمیقی بکش و چشم‌هایت را ببند." آلیس خندید: "فایده‌ای ندارد، به زحمتش نمی‌ارزد. آدم نمی‌تواند چيزهای غير ممکن را باور کند." ملکه گفت: "به جرأت می‌گویم دلیلش این است که زیاد تمرین نداری. وقتی من سن و سال تو بودم، روزی نیم ساعت این کار را می‌کردم. گاهی حتی پیش از صبحانه، حدود شش چیز غیرممکن را تصور می‌کردم."  وقتی آدم جرأت خیال‌پردازی را داشته باشد، معجزه‌های زیادی رخ می‌دهد. مشکل این است که مردم هیچ‌وقت چیزهای غیرممکن را تصور نمی‌کنند. 📘 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆