هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
#طنز
جوانی وارد سوپر مارکت شد ومشغول خرید بود که متوجه کسی شد که سایه به سایه تعقیبش میکنه رو برگرداند زن مسنی را دید که زل زده وی را نگاه می کرد جوان پرسید:
مادر چیزی شده که مرا اینطور دنبال میکنی خانم با اشک گفت
تو شبیه پسر مرحومم هستی وقتی مرا مادر صدا زدی خاطرات پسرم را تجدید کردی جوان گفت:
خانم این روزگاراست وسنت حیات، یکی میره یکی میاد شما هم خودتو ناراحت نکن.
زنه در حال رفتن بود که از جوان درخواست کرد دوباره وی را مادر صدا کند. جوان صدا زد مادر مادر و با صدای بلند صدا زد مادر .
زن رو برگرداند وخدا حافظی کرد ورفت جوان خرید را تمام کرد و رفت صندوق حساب کند صندوق دار گفت:
280هزار تومان جوان گفت :
اشتباه نمی کنی صندوقدار گفت:
30هزار تومان حساب شما و250هزار تومان حساب مادرتان که گفت پسرم حساب میکند
جوان از آن به بعد حتی مادرش را خاله صدا میزند
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
پیامد های نبرد حران(نبرد کراسوس و سورنا)
1-نبرد کاره یا حران نبردى تعیین کننده و مرگبار بود. براى اولین بار رم در مصاف با یک دولت، شکست قطعى خورده و 90 درصد
از بهترین لژیون هاى شرقى خود را از دست داد.این شکست را رم دراوج قدرت از دولت تازه قدرت یافته ى پارت یااشکانى خورده بود.
-2 در این نبرد چنان که ذکر شد سه سردار بزرگ رم کراسوس، اکتاویوس و کاسیوس حضور داشتند که نشان دهنده ى علاقه رم به فتح ایران بود اما مرگ یک سردار و سرافکندگى دو سردار دیگر براى رم قابل تحمل نبود.
-3 حمله پارت ها در تاریخ مشهور گشت تا آن جا که جنگ و گریز علیه سپاه هاى منظم تاریخ به عنوان یک تاکتیک مورد استفاده بسیارى از سرداران جنگى قرار گرفت چنان که گفته مى شود، جنگ و گریز پارتیزانى از کلم هى پارت مى آید.
-4 ظاهرا رمى ها فهمیدند که عبور از دجله و فرات کار آسانى نیست و پیشروى آن ها به سوى شرق اقدامى پرزحمت است.
شاید بتوان به جرأت گفت که ایران در دوران اشکانى و بعد ساسانى مانع اصلى توسعه دول غربى براى دستیابى آن ها به شرق به ویژه هند، ماوراالنهر و خاك ایران شد.
-5 رم اکنون متوجه وجود یک دشمن بسیار بزرگ تر از دشمنان قبل خود (پادشاه پونت، گل ها، ژرمن ها و هانیبال) شده بود، قدرتى که به دلیل پهناورى خاك، نفوس فراوان و تواتن بالاى جنگاورى غیرقابل شکست نشان مى داد.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
تصویری دردناک از قحطی بنگلادش زمانیکه هند مستعمره انگلیس بود.
هنگامی که از چرچیل درخواست شد برای حل این مسئله اقدام فوری بکند، چرچیل گفت: «با قحطی یا بدون قحطی، هندی ها مثل خرگوش زاد و ولد می کنند.» او در پاسخ به تلگرافی از طرف حکومت دهلی که در آن به توصیف نابودی وحشتناک و میزان مرگ و میر انسان ها پرداخته بود، تنها واکنشی که نشان داد همین یک جمله بود: «پس چطور گاندی هنوز نمرده است؟»
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
عاقبت دست درازی به دختر جوان
🔅زید نساج می گفت : پیرمرد همسایه ای داشتم که کمتر او را می دیدم . روز جمعه ای بود ، او لخت شده بود تا غسل جمعه را انجام دهد . در پشتش زخمی را دیدم که به اندازه یک وجب و جایش چرک کرده بود . نزدیکش رفته و علت زخمش را پرسیدم . ابتدا چیزی نگفت ، اما وقتی بیش از حد اصرار کردم بناچار داستانش را چنین شروع کرد .
✨در جوانی با چند نفر از دوستانم به فسق و فجور و کارهای زشت و گناه مشغول بودیم . هر شب در خانه یکی از دوستان جمع می شدیم . تا این که شبی نوبت من شد . در خانه چیزی موجود نبود . ناگزیر شمشیرم را برداشتم و از کوفه بیرون رفتم ، شاید کسی از کنارم رد شود و من به او دستبرد بزنم . مدّتی گذشت ، هوا ابری و تاریک شد . ناگهان رعد و برق شروع شد و برقی جستن کرد و من در روشنایی برق ، دو زن را مشاهده کردم . خودم را به سرعت به آنها رسانیدم و فریاد زدم : هر چه دارید فورا بدهید و گرنه کشته می شوید آن دو زن بیچاره ، جواهراتی را که همراه داشتند به من دادند .
🔅در این هنگام برق دیگری جستن کرد ، متوجه شدم که یکی از آنها جوان و زیبا و دیگری پیر است . شیطان مرا فریب داد ، خواستم به آن زن جوان دست درازی کنم . پیر زن پیراهنم را گرفت و التماس کنان گفت : دست از این دختر بردار ، او یتیم است و من خاله او هستم . او فردا شب با پسر عمویش ازدواج می کند . امروز از من خواست که او را به زیارت قبر حضرت علی (ع ) ببرم ، شاید پس از رفتن به خانه شوهر دیگر موفق به زیارت نشود . بیا و به خاطر حضرت علی (ع ) دست از او بردار . من اعتنا نکرده و دختر را به زمین انداختم . در این موقع دختر در کمال یاس و دلشکستگی گفت :
یاعلی ! به فریادم برس.
✨ناگهان صدایی از پشت سرم شنیدم . سواری به من نهیب زد : بر خیز ! من با کمال غرور گفتم : آیا می خواهی شفاعت این زن را بکنی ؟ تو خودت نمی توانی از چنگم بگریزی . تا این جسارت را کردم ، نوک شمشیر را به پشتم فرو کرد ، من افتادم . آن دو زن به سوار گفتند : لطف کردی که ما را از دست این ظالم نجات دادی ، خواهش می کنیم ما را تا قبر علی (ع ) همراهی کن . آن سوار با صدای گرم و مهربان فرمود : زیارت شما قبول است ، من خودم علی بن ابی طالب هستم !
🔅اینجا بود که من از کار زشت خود پشیمان شدم . فورا خودم را به پای حضرت انداختم و عرض کردم : آقا ! من توبه کردم ، مرا ببخش .
حضرت فرمود : اگر واقعا توبه کرده باشی ، خدا می پذیرد . عرض کردم : این زخم ، مرا بسیار آزار می دهد . آن حضرت مشتی خاک برداشت و بر پشت من زد . زخم من بهبود یافت ولی اثر آن برای همیشه بر پشتم باقی ماند .
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#جنگجنگ_تا_پیروزی_صدام_بزن_جای_دیروزی
تو جبهه معروف بود كه تداركاتیها دست تنگاند؛ جانشان درمیآمد بخواهند چیزی به بچهها بدهند. در شلمچه مستقر بودیم. اگر اشتباه نكنم سال ۶۵، ۶۶ بود. تداركات چی گردان ما هم مثل هم قطارهایش تا میتوانست به ما سخت میگرفت و آن طور كه باید و شاید نمیگذاشت بچهها دل سیر غذا بخورند.
حسرت یك وعده غذای خوب یا دسر بعد از غذا، توی دل ما بود تا این كه یك روز عراقیها با هواپیماهایشان آمدند و دمار از روزگار چادر تداركات درآوردند.
چند تا از بچهها زخمی و چندتای دیگر هم شهید شدند.
تداركات چی گردان ما هم جزء همین مجروحهای بود. چادر تداركات هم كه نگو و نپرس!
داغان شده بود، هرچه غذا و خوراكی توی چادر بود پرت شد بیرون. بعضی چیزها هم له و لورده شدند. تداركات چی در حالی كه دست زخمیاش را بالا گرفته بود ، وقتی اوضاع احوال چادرش را به هم ریخته دید، دردش بیشتر شد.
بچهها هم معطل نكردند و مثل " آپاچی"ها ریختند توی چادر و بیرون چادر هرچی خوراكی و چیز به درد بخور بود، بردند توی دهانشان.
بمباران عراقیها آن روز؛ نعمتی شد برای بچهها تا دلی از عزا دربیاورند.
فردای روز بمباران، تداركات چی آمد تا به اوضاع و احوال در هم و برهم چادر رسیدگی كند.
تا چشمش به ما كه دور چادر ایستاده بودیم خورد، شروع به اعتراض كرد كه چرا دیروز آن كار را كردهایم.
خیلی از دست بچهها عصبانی بود.
بچهها خوشحال بودند از اینكه بالاخره توانستند عقده ماهها دست تنگی تداركات چی را با خوردن غذا و خوراكیها، سرش خالی كنند.
یكی از جمع بچهها دست به كار شد و شعار داد:
جنگ جنگ تا پیروزی
صدام بزن جای دیروزی!
خاطره ای از یک رزمنده
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌺 #هفت_حقیقت_غیرقابل_انکاردر_زندگی
1. سلامت روانی شما مهم تر از پول و شغل و نظر دیگران است
2. هیچکس آنقدر که در مجازی نشان می دهد موفق و زیبا نیست
3. اگر میخواهید به مشکلی بال و پر بدهید مدام بهش فکر کنید
4. ۹۹درصد صدمات رو از طریق خودتون و افکارتون به خودتون میزنید.
5. توقع شما از دیگران میزان زود رنجی شما را رقم خواهد زد.
6. اگر حس میکنید خودتون رو گم کردید بیشتر باخودتون وقت بگذرانید تا دیگران
7. تنها به حرف ها اعتماد نکنید!
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
یه زمانی در ایران استفاده از «دوش» به جای «خزینه» مظهر غربگرایی بوده و در پی آن «جنبش خزینه» راه افتاد بود!
«سمینو» پسر سرداری از سپاه ناپلئون در زمان ناصرالدین شاه در خیابان لختی (دروازه دولت/سعدی فعلی) حمامی بنا میکند و برای نخستین بار در حمام دوش کار میگذارد، بدین ترتیب بنیانگذار این امر میشود.
در سال ۱۳۰۵ استفاده از «خزینه» در حمامها برای رعایت بهداشت بهطور رسمی ممنوع اعلام شد.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 داستان کوتاه
مرد ثروتمندی گلهای گوسفند داشت، شبها شیر گوسفندان را میدوشید و در آن آب میریخت و میفروخت.
روزی چوپان گله به او گفت: ای مرد، در کارت خیانت نکن که آخر و عاقبت خوشی ندارد.
اما آن مرد به حرف چوپان توجه نکرد، یک روز که گوسفندانش در کنار رودخانه مشغول چرا بودند، ناگهان باران تندی درگرفت و سیلی بزرگ روان شد و همه گوسفندان را باخود برد.
مرد ثروتمند گریه و زاری کرد و بر سر و روی خود زد که خدایا، من چه گناهی کردهام که این بلا بر سرم آمد؟
چوپان گفت: ای مرد، آن آبها که در شیر میریختی اندک اندک جمع شد و گوسفندانت را برد.
آری، سزای کسی که کم فروش و گران فروشی میکند، همین است...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
••✾🌻🌻🍂🌻🌻✾••
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...
نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
••✾🌻🌻🍂🌻🌻✾••
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ضرب_المثل
👈👇#ملانصرالدینوقاضیرشوهگیر...
ملا نصر الدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تایید می کرد;
اما از بخت بد او قاضی هیچ کاری را بدون رشوه انجام نمی داد ملا هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تایید سند را به انجام برساند;
این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از گل کرد و روی آن را بند انگشتی عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و نزد قاضی رفت;
کوزه را پیشکش کرد و درخواستش را گفت.
قاضی همین که در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی فوت وقت سند را تایید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافطی کردند.
چند روز گذشت قاضی به حیله ی ملانصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیغام داد که در سند اشتباهی شده;
ملا به فرستاده قاضی جواب داد:
از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در #کوزهی_عسل است.
📚 #ملانصرالدین
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
🔴فوائد گل گاوزبان:
🔶ضد اضطراب
🔶ضـدتپش قلب
🔶ضد استرس است
🔶موجــب کاهش سودای بدن
🔺اما اگر بیش از یک ماه مداوم مصرف شـود
❌ موجب مسمومیت کبدی میشود!
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
💞مهربانی
به همین آسانی ست
که دلی را بخری
و بفروشی مهری
شادمانی را حراج کنی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس
و گره عشق به آنها بزنی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨حتی تاریکترین شب نیز
✨پایان خواهد یافت
✨و خورشید خواهد درخشید
✨روزهای خوب خواهند آمد
✨به امید فردایی روشن که
✨به آرزوهای امروزمان برسیم
🌙شبتون بخیر🌙
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو
بر خلق خوش و خوی محمد (ص) صلوات
بر عطر گل روی محمد (ص) صلوات
در گلشن سر سبز رسالت گویید
بر چهره گل بوی محمد (ص) صلوات
🍃💚اللّهُمَّصَلِّعَلي
🍃💚مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🍃💚وَعَجِّلفَرَجَهُــم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو
بر خلق خوش و خوی محمد (ص) صلوات
بر عطر گل روی محمد (ص) صلوات
در گلشن سر سبز رسالت گویید
بر چهره گل بوی محمد (ص) صلوات
🍃💚اللّهُمَّصَلِّعَلي
🍃💚مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🍃💚وَعَجِّلفَرَجَهُــم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✾ ✾ ✾ ════💝══
#سلام_امام_زمانم
سہ شنبہ شدُ و پَرزدم سوی تو
شدَم سائل ديدن روی ِتو
بہ اِذنْ چهارده نور پاڪ جهان
شدم جان نثار امام زمان عج
دوباره سه شنبه و دلتنگ جمکران شدم...!!🍃
السلام علیک یاصاحب عصروزمان عج❣
🌴اللهم عجل لولیک الفرج🌴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#سلام_اربابم #صبحم_بنامت
یا حسین❤️
اول صبح به سمت حرمت روکردم
دست بر سینه سلامی به تو دادم ارباب
سر صبحی شده و باز دلم دلتنگ است☀️
السلام ای سبب سینه تنگم ارباب💔
السلام عليك يا اباعبدالله الحسین❤️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تدبردرقرآن
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ
ثُمَّ اسْتَقَامُوا
فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ
خَالِدِينَ فِيهَا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ
کسانی که گفتند پروردگار ما الله است
سپس بر این ایمان پایداری کردند
هیچ ترس و یأس و اندوهی به خود راه ندهند
زیرا آنها اهل بهشتند
و به پاس عملکرد خویشان جاودانه در آن خواهند ماند
📖(سوره مباركه الاحقاف آيات ١٣ و ١٤)
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_قدسی
💎خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
💫☀️ای داود! کسی را در خانهٔ خود ساکن میکنم و نماز او را قبول میکنم که در مقابل من فروتنی کند از برای عظمتِ من، روز خود را با یاد من شب کند و نفس خود را از خواهشهایِ دنیا بازدارد و برای رضایِ من شکم گرسنگان را سیر کند و جای دهد غریبی را و بلارسیده را رحم کند.
💢چنین کسی نور او در آسمان چون خورشید تابان میدرخشد و چون مرا بخواند در جواب او لبیک میگویم و چون از من سؤال کند عطایش میکنم و مَثَل او در میان مردم، مانند بهشت است که هرگز نهرهای آن خشک نمیشود و میوههایش نمیپوسد.
📚معراج السعاده (ملا احمد نراقی)
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے✅#رازطولعمر
👌4 قاشق چای خوری عسل، یک قاشق چای خوری پودر دارچین
و 3 فنجان آب گرم را با هم بجوشانید.
وبعداز ولرم شدن عسل را اضافه کنید
3 یا 4 بار در روز میل کنید.
👌مصرف مداوم این معجون راز عمر طولانی شما خواهد بود.
🔴فوروارد کنید برای عزیزانتون🌺
واونایی که دوست دارین عمرشون طولانی باشه🔴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ارزش قلب به عشق
🌹ارزش سخن به صداقت
❤️ارزش چشم به پاکی
🌹ارزش به وفاست
❤️و ارزش تـو ای
🌹به انـدازه تـمام دنیـاست...
❤️تقدیم به قلب مهربون شما
🌹سهشنبه تون زیبا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕
تکرار کنیم💜
من شایستگی لذت بردن از زندگی را دارم. هرچه میخواهم میطلبم ﻭ با شادی و خوشی، پذیرای آن هستم.
پروردگارا سپاسگزارم❣
🌹تقدیم به شما دوستان مهربان🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆#اگر_پرنده_بودم
اگر پرنده بودم.....
بالیدن را از همان ابتدای تولد در لانه می اموختم..انگونه که هم پای عشق نهایت را تجربه کنم....
#پیشنهاددانلود👆
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
✍🏼 گویند دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد خوشحال شد و گوشههای دامن را گره زد و رفت!
در راه با پروردگار سخن میگفت: ای گشاینده گرههای ناگشوده! عنایتی فرما و گرهای از گرههای زندگی ما بگشای.
در همین حال ناگهان گرهای از گرههایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
که این گره بگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانهها روی ظرفی از طلا ریختهاند!
ندا آمد که:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتــاح راه💚
《 مولانـــــا 》
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان