🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_ابراهیم علیه السلام #قسمت_هفدهم
🔹ابراهیم علیه السّلام و نمرود «1»🔹
نَمرود بن کَنعان پادشاه بابِل در دوره حضرت ابراهیم(ع) است. در قرآن به نام نمرود تصریح نشده، اما در سوره بقره و انبیاء از وی یاد شده است. او بت پرست بود و در قلمرو وی آیین بت پرستی رواج داشت. از آنجا که کاهنان پیش گویی کرده بودند فرزندی به نام ابراهیم به دنیا خواهد آمد که با بت پرستی مبارزه و فرمانروایی نمرود را از بین خواهد برد، نمرود از ترس به دنیا آمدن ابراهیم دستور کشتن هر فرزند پسری که متولد می شد را صادر کرد، اما ابراهیم به صورت مخفیانه به دنیا آمد.
نمرود به سبب توهین ابراهیم(ع) به بت های مردم و شکستن آنها او را محاکمه و با وی مناظره کرد. پس از آنکه در مناظره با وی شکست خورد او را به آتش انداخت؛ اما بعد از آنکه از سالم بودن ابراهیم(ع) مطلع شد او را آزاد کرد و برای خدا قربانی کرد، اما حاضر نشد به او ایمان بیاورد.
عظمت معجزه ابراهیم همان گونه که مردم بابل را متأثر ساخت، متوجه کاخ نمرود هم گشت و این موج خطرناک کاخ او را متزلزل ساخت و خبر ابراهیم و معجزه جاوید او دهان به دهان به گوش او رسید، لیکن نمرود به عصیان خود و اتهام به ابراهیم افزود.
مگر نه این است که ابراهیم خدایان آنان را مورد بی حرمتی قرار داده و قوم را در عبادت بت ها سرزنش می کند.
#ابراهیم_علیه_السّلام_و_نمرود
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
4.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍#حکایت_موسی_و_جوان
روزی حضرت موسی برای عبادت به کوه طور میرفت؛
در راه، جوانی سالم و سرحال ایشان را دید و گفت: ای موسی برو به خدایت بگو من نه تنها تو را عبادت نمیکنم بلکه هر آنچه به عنوان گناه مشخص کرده ای انجام میدهم،
هر عذابی میخواهی بکن ...!
ادامه ...☝️
🎤حاج آقا دانشمند
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
1.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍#حکایت_پند_آمیز
مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟
پدر گفت: پسرم!
سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور.
پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند.
پدر گفت: امتحان کن پسرم.
پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت.
سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند.
پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد.
پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم.
پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است...!
پدر با لبخند به پسرش گفت:
سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است.
پدر گفت:
این حداقل کاری است که قرآن
برای قلبت انجام میدهد.
٭٭دنیا و کارهای آن، قلبت را از
سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛
خواندن قرآن همچون دریا
سینه ات را پاک میکند،
حتی اگر معنی آنرا ندانی...!!٭
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
🔻فقیر وارسته
در روزی روزگاری، جوانی که سر و وضع فقیرانه ای داشت، به خانه پیامبر(ص) رفت...
از قضا مرد ثروتمندی هم آنجا بود مرد فقیر کنار مرد ثروتمند نشست.
ثروتمند وقتی دید جوان فقیر کنارش نشسته، لباسش را جمع کرد
جوان از کار آن مرد ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد، سوال خودش را پرسید و از آنجا رفت.
بعد از رفتن جوان، پیامبر اکرم (ص) از مرد ثروتمند پرسیدند: چه چیزی باعث شد تو آن کار را انجام دهی؟ آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد یا از ثروت تو به او؟
مرد ثروتمند کمی فکر کرد و با شرمندگی گفت:قبول دارم رفتارم زشت بود اکنون برای جبران کارم حاضرم نصف اموالم را به او بدهم.
حضرت کسی را فرستادند تا جوان فقیر را پیدا کند و به خانه بیاورد.
جوان آمد و حضرت ماجرا را برایش تعریف کردند و پرسیدند :آیا این مال را از او قبول می کنی؟
جوان پاسخ داد: خیر!
حضرت پرسیدند: چرا؟
جوان گفت: میترسم اگر آن بخشش را قبول کنم روزی به تکبری که او دچار شده دچار شوم، و دل کسی را بشکنم که حتی با بخشش نیمی از اموالم هم نتوانم آن را جبران کنم.
#داستان #پند #پیامبر
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
🔻عفو در وقت قدرت
🏵🌺🏵🌺
🌺🏵🌺
🏵🌺
🌺
شخصى يهودى آمد خدمت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و مدعى شد كه من از شما طلبكارم و الا ن در همين كوچه بايستى طلب مرا بدهى .
پيغمبر فرمودند: اولاً كه شما از من طلبكار نيستى و ثانيا اجازه بده كه من بروم منزل و پول براى شما بياورم زيرا پولى همراه من نيست . يهودى گفت : يك قدم هم نمى گذارم از اينجا برداريد هرچه پيامبر با او نرمش نشان دادند او بيشتر خشونت نشان داد با آنجمله كه عبا و رداى پيامبر صلى اللّه عليه و آله را گرفت و به دور گردن حضرت پيچيده و آنقدر كشيد كه اثر قرمزى در گردن مبارك پيامبر به جاى ماند.
حضرت كه قبل از اينكه عازم مسجد تراى اقامه نماز جماعت بودند با اين پيشامد تاءخير كردند. مسلمين ديدند حضرت نيامدند و وقت گذشت آمدند مشاهده كردند كه يك نفر يهودى جلوى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله را گرفته است و آن حضرت را اذيّت مى كند.
مسلمين خواستند يهودى را كنار بزنند و يا احتمالا كتك كارى كنند.
حضرت فرمود: نه من خودم مى دانم با رفيقم چه بكنم شما كارى نداشته باشيد، آنقدر نرمش نشان داد كه يهودى همانجا گفت : اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد انك رسول اللّه .
شما با چنين قدرتى كه داريد اين همه تحمل مى كنيد! و اين ، تحمل يك انسان عادى نيست و مسلما از جانب خداوند مبعوث شده ايد.
📚 حکایتها و هدایت ها،مرتضی مطهری
#عفو
#قدرت
#پیامبر
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
🔻قانون مرگ
امام باقر(ع) فرمود:يكي ازشاهان بني اسرائيل اعلام كرد: شهري مي سازم كه هيچگونه عيبي نداشته باشد و هيچ كس نتواند در آن عيبي بيابد فرمان داد معمارها و بناها و كارگرها مشغول شدند و آن شهر با آخرين سيستم و با تمام امكانات ساخته شد پس از آنكه ساختن شهر به پايان رسيد،مردم از آن شهرديدن كردند و همه آنها به اتفاق نظر گفتند شهري بي نظير و بي عيب است .
دراين ميان مردي نزدشاه آمدوگفت :اگربه من امان بدهي ،وتامين جاني داشته باشم ،عيب اين شهررابه تومي گويم . شاه گفت به توامان دادم .
آن مرد گفت ،اين شهردوعيب دارد:
1-صاحبش مي ميرد .
2-اين شهرسرانجام بعدازتو خراب مي شود .
شاه فكري كردوگفت :چه عيبي بالاترازاين دوعيب ،سپس به آن مردگفت به نظرتوچه كنم ؟آن مردگفت : شهري بسازكه باقي بماندوويران نشود و تو نيز در آن هميشه جوان باشي وپيري به سراغت نيايد و آن شهر بهشت است .
شاه جريان رابه همسرش گفت ،همسرش فكري كردوگفت :دراين ميان همه افرادكشور،تنهاهمين مرد،راست گفته است .
📚بحارالانوار ،جلد14،ص 478
#داستان
#شهر
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_ابراهیم علیه السلام #قسمت_هجدهم
🔹ابراهیم علیه السّلام و نمرود «۲»🔹
نمرود از شدت خشم و غضب ابراهیم را احضار کرد، آنگاه که ابراهیم در مقابل او قرار گرفت، نمرود به صورت ابراهیم علیه السّلام خیره شد و سپس گفت: این چه آشوبی است که بپا کرده ای؟ این چه آتشی است که روشن کرده ای؟ این خدایی که به سوی او دعوت می کنی کیست؟ مگر تو خدایی جز من می شناسی؟ مگر غیر از من خدایی که مستحق عبادت باشد سراغ داری؟ کیست که مقامش از من بالاتر و حکمش از من نافذتر باشد؟!
ای ابراهیم مگر نمی بینی که تمام شئون مملکت و تصرف و تدبیر در امور بدست من است؟ مشکلات را حل و فصل می نمایم، دستور من نافذ و حکم من قطعی است، چشمهای مردم به من دوخته شده و آرزوهایشان به من ختم می شود. آیا مخالفی برای من یافته ای؟ آیا دیده ای کسی علیه من قیام کند، چرا تو از روش سایر مردم جدا شده ای و اتحاد و اتفاق ایشان را برهم زده ای و در امورشان کارشکنی می کنی؟ خدای تو چیست که به سوی آن دعوت می کنی؟ او که مردم را به عبادتش تشویق می کنی کیست؟
ابراهیم علیه السّلام در پاسخ نمرود با خاطری آرام و بیانی شیرین گفت: «خدای من کسی است که زنده می کند و می میراند. تنها خدای من است که جان می دهد و جان می گیرد.
موجودات را خلق می کند و نابود می سازد.» و چون آنها را می آفریند، تا زمانی که عمر آنها مقرر و اجلشان مقدّر نباشد، برپا می دارد.
#ابراهیم_علیه_السّلام_و_نمرود
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
✨از حسن بصری پرسیدند : ای شیخ ! دلهای ما خفته است که سخن تو در دلهای ما اثر نمی کند . چه کنیم ؟
✨گفت : کاشکی خفته بود که اگر خفته را بجنبانی بیدار شود . دلهای شما مرده است که هرقدر می جنبانی بیدار نمی گردد.
#پند
#حسن_بصری
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانحضرتابراهیموقربانیکردناسماعیل
1⃣قسمت اول(تا قسمت آخر دنبال کنید)
حضرت ابراهیم ۹۹ساله شد،اما هنوز فرزند نداشت، از خدا فرزند خواست و خدا هم در پیری به او اسماعیل را داد؛ اسماعیل۱۳ساله شد، خدا به ابراهیم دستور داد باید اسماعیلت را قربانی کنی! ابراهیم موضوع را با فرزندش اسماعیل مطرح کرد و اسماعیل گفت: همان چیزی که خدا دستور داده انجام بده!
آری! وقتی محبوب خدا شدی❤️خدا تو را با محبوبترین داشتههایت امتحان میکند!💗
سوره صافات آیه۱۰۲_استاد عبدالباسط
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنید
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
5.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانحضرتابراهیموقربانیکردناسماعیل
2⃣ قسمت دوم
حضرت ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه برد، وقتی خواست او را قربانی کند چاقو نَبرید، ندا آمد: ایابراهیم دیگر نیاز نیست فرزندت را قربانی کنی، تو دستور خدا را عملی کردی
👌پس یادمان باشد:
اگر خدا ازما خواست اسماعیلمان را سر ببریم
او سربریدنِ اسماعیلمان را نمیخواهد،بلکه بریدنِ مارا از اسماعیلمان درراهخدامیخواهد
🤔راستی اسماعیلِ تو چیست؟! ❣
مال؟ ثروت؟ قدرت؟ زیبایی؟ شهرت؟
صافات آیه۱۰۳تا۱۰۵_استاد عبدالباسط
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنید
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانحضرتابراهیموقربانیکردناسماعیل
3⃣ قسمت سوم (آخر)
خداوند قوچی🐑را برای ابراهیم فرستاد تا قربانی کند و فرمود: این آزمایش بزرگ باعث شد که نام نیک ابراهیم در آیندگان باقی بماند.
🤔 تا حالا واست سوال نشده که:
چطور بعداز حدود۴هزار سال هنوز تمام اعمال حج باید مثل حضرت ابراهیم انجام بشه؟
چطور نام ابراهیم بعداز ۴۰۰۰ سال زنده است؟
میدونی چرا؟
👈چون ابراهیم با خدا معامله کرد
👈خدا هم نامش را تا ابد زنده نگه داشت
صافات آیه۱۰۶تا۱۰۹_استاد عبدالباسط
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنید
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
3.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️🔹این داستان زیبا رو ببینید😊👌
🔸شما هم هروقت دیدین که اوضاع بیریخت شده، فرار کنید تو بغل خدا... هرجا که ترسیدین، بدونید که راه فرار به سمت خداست!
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌸میخواستم خدا را نوازش کنم
🌱ندا رسید؛ کودک یتیم را نوازش کن
🌸خواستم دستان خدا را بگیرم
🌱ندا آمد؛ دستان افتاده ای را بگیر
🌸خواستم چهره خداوند را ببینم
🌱ندا آمد؛ به صورت مادرت بنگر
🌸خواستم رنگ خدا را ببینم
🌱ندا آمد؛ بی رنگی عارفان را بنگر
🌸خواستم به خانه خدا بروم
🌱ندا آمد؛ قلب انسان مومن را زیارت کن
🌸خواستم صبر خدای را ببینم
🌱ندا آمد؛ بر زخم زبان بندگان صبر کن
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆