eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️خدایا به تو توکل می‌کنم 🔹و حس داشتنت ◾️پناهگاهی می‌شود همیشگی 🔹در اوج سختی‌هایم ◾️روزهایم را با رحمتت به خیر بگردان.. ◾️بنام خدایی که تسکین دهنده 🔹دردها وآرامش دهنده قلبهاست 💙بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم💙 ▪️الــهــی بــه امــیــد تـــو▪️ ‎‌‌‌‌‌
برتو ای ام البنین مادر روضه صلوات بر مادر با وفــای ســـــقا صلوات رخسارِ مه و ستاره ها را صلوات آن چهار شهید و مادر پاک سرشت بر گلشــــن و باغبانِ والا صلوات ▪الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد ▪ٍوَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
▪ السلام علیک یا ام البنین ای بانی اشک و روضه های سقا ای فاطمه ی دوّم بیت مولا از دامن تو روح ادب را آموخت آن تشنه ی بی دست کنار دریا ▪وفات جانسوز ام الشهداء ام العباس، مادر مهربان یتیمان مولا علی(ع)، بر شما تسلیت باد.
☝️۰۰۰۰☝️ اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 8 بهمن ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:41 ☀️طلوع آفتاب: 07:08 🌝اذان ظهر: 12:17 🌑غروب آفتاب: 17:27 🌖اذان مغرب: 17:46 🌓نیمه شب شرعی: 23:34
ادامه درس 👆 🌷🌟🌷🌟🌷 🌟🌷🌟🌷 🌷🌟🌷 🌟🌷 🌷 👇👇👇 🌷برای جمع آوری و نوشتن مطالب و ها وقت گذاشته می شود درس 🌷آیات اِفک ۱۱_۱۲_۱۳ در ادامه درس های👆 قبل 🌷آیه ۱۲ سوره نور / این آیه خطاب به که فریب این شایعه را خوردند و آنها را توبیخ می کند اخلاقی که باید توجه داشت 🌷 ای مؤمن و ای مؤمن، آیا اگر به شما چنین زده بودند حاضر بودید را که به خودتان زده‌اند بازگو کنید؛ هر جا بنشینید بگویید به چنین تهمتی زده‌اند و درباره من چنین حرفی می‏زنند؟ هیچ وقت درباره خودتان چنین سخنی می‌گفتید؟ 🌷 چطور اگر درباره شما حرفی بزنند خودتان می‌فهمید که باید سکوت کنید و حرف بدی را که مردم برای شما کرده‌اند دیگر خودتان اشاعه نمی‌دهید و می‌فهمید که باید آن را کنید، پس چرا وقتی که درباره برادران و خواهران خودتان حرفی را می‏شنوید، همان کاری را که درباره خودتان می‌کنید درباره آنها نمی‌کنید؟ 🌷آیه ۱۲ سوره نور ، خطاب به است که شایعه را می خورند و آنها را توبیخ می کند 🌷آیه ۱۲/سو ره نور ( لَوْلا اذْ سَمِعْتُموهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِانْفُسِهِمْ خَیراً وَ قالوا هذا افْک مُبینٌ‏. ) 🌷چرا هنگامی که این را شنیدید ، مردان وزنان با ایمان نسبت به خود گمان خوب نبردند؟ چرا وقتی که شنیدند همان جا نگفتند این یک بزرگی است که شده؟ ❤️پیغمبر اکرم یک ماه یا بیشتر کرد 🌷مسلمانان به جای این که روز اول بگویند «هذا افْک مُبینٌ‏» این یک واضحی است که شده است، 🌷 مرتب بازگو کردند و گفتند «شنیدیم» و آن را مجلس خودشان کردند ❤️ می‌گوید: 👇 شما روز اول باید می‌گفتید «هذا افْک مُبینٌ‏». مهم از این ودرس اخلاقی آن👇 🌷 پس بعد از این باشید، هنگامی که و هایی را شنیدید مردان وزنان مومن نسبت به خود گمان ببرید و در باره حسن ظن ببرید 🌷وشایعات که در میان شما می‌شود فوراً بگویید : «هذا افْک مُبینٌ‏» این یک بزرگ و آشکاری است 🌷بر ضد قیام کنید و پخش نکنید (این درس ادامه دارد 👆)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانم حضرت ام البنین ای مادر عباس فدای پسرت ای همسر خورشید فدای قمرت ای ام بنین ، مادر مردان نبرد عالم به فدای چهار نور بصرت ▪ س_تسلیت
چهارشنبه ۱۰۰ مرتبه 🌼اى زنده ، اى پاينده 🌺يــا حــيُّ يــا قَــيّــوم 🌼این ذکر موجب عزت دائمی میشود ۴شنبہ ✍هرڪس این نماز را روز 4 شنبه بخواند خداوند توبه او را از هر گناهے باشد مے‌پذیرد 4 رکعتست درهر رکعت بعد از حمد 1 توحید و1 قدر 📚مفاتیح الجنان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴زیارت حضرت ام البنین (س)☝️ 🏴13 جمادی الثانی سالروز وفات حضرت ام البنین (س) مادر حضرت اباالفضل العباس تسلیت باد. (بدون حاجت نخونید ) :
🔴 چرا مریض می شویم؟ ✅پاسخ این سوال، در بیان امام حسین علیه‌السلام است: ✍امام حسین علیه السلام فرمودند: روزی امام علی علیه السلام به عیادت سلمان فارسی رفت و به او فرمود: امروز با این مریضی ای که داری، حالت چه طور است؟ سلمان گفت: یا امیرالمومنین! خدا را زیاد حمد و ستایش می کنم، ولی از شدت درد و زجر، به شما شکوه و ناله می کنم. حضرت فرمودند: سلمان! زجر و درد نکش ( و این گونه شکوه نکن. )، زیرا هر شیعه ای که مریض می شود، قطعا این مریضی به خاطر گناهی است که قبلا انجام داده و این درد و مرض، باعث تطهیر و پاک شدن شیعه از گناه می شود. سلمان گفت: اگر این گونه باشد، ما هیچ اجری جز تطهیر نداریم. ( یعنی هر کار نیکی که انجام داده باشیم، به خاطر آن خداوند ما را مریض می کند تا گناهان ما هم بخشیده شود؛ لذا تمام اجرهای ما در همین دنیا، صرف پاک شدن گناهان می شود. ) حضرت فرمودند: سلمان! اجر شما وقتی به شما می رسد که بر این درد و مرض صبر کنید و وقتی مریض شدید، در، درگاه خدا تضرع و دعا کنید و همین تضرع و دعا باعث می شود که برای شما حسنات نوشته شده و مقام معنوی شما بالاتر رود. ( پس اجر شما در صبر بر درد است، ) و این درد و مرض، فقط برای پاک گرداندن شما است. 💥سپس سلمان پیشانی حضرت را بوسید و گریه کرد و گفت: یا امیر المومنین! اگر تو نبودی، چه کسی این مسائل را برای ما تفکیک می کرد و به ما می فهماند؟ 📚 طب الأئمه علیهم السلام، ص ۱۵
با صبحانه ریحان بخورید !🌱 مصرف ریحان در صبحانه ابتلا به سردرد را کاهش میدهد، همچنین آرامش دهنده اعصاب و خوشبوکننده دهان است !👌🏻 اگر بیماری قلبی دارید ریحان بخورید ! ▫️جلوگیری از تپش قلب ▫️جلوگیری از حمله ی قلبی ▫️جلوگیری از گرفتگی رگ ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸انسانها مانند آب هستند. 🔸بعضی، به سرعت و با جوش و خروش از کنارمان عبور می کنند. 🔹بعضی، لحظاتی ما را در خودشان غـرق می کنند. 🔸بعضی، بــــرای نوشیدن پاک و تمیز نیستند و صرفاً تشنگی را به یادمان می آورند. 🔹بعضی، ما را از مسیر اصلی مان منحرف می کنند. 🔸بعضی، گرم هستند و می سوزانند. 🔹بعضی، سرد هستند و آزار می دهند. 🔸بعضی، می آیند و همه چیز را با خود می برند. 🔹بـعضی، تشنگی مان را فرو مینشانند. 🔹و بعضی، کنارمان می مانند تا فرصت و امنیتی بـرای زندگی بسازند . . .!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 سلام روز زیباتون بخیر برای چهارشنبه تون برکت، سلامتی موفقیت ،سربلندی و عاقبت بخیری را از خدای مهربون میخوام ▪ وفات حضرت ام البنین تسلیت باد . 🥀 به حق حضرت ام البنین س 🥀حاجت روا بخیر باشید ان شاءالله
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 ⭕️ ⭕️ 👈قسمت 6️⃣ فصل دوم نفهمیدم چند دقیقه یا چند ساعت خوابیده ام، ولی در خواب احساس درد و سنگینی می کردم. روز دوم عید سال 1361 بود، اما چه عیدی! زینب راست گفت که عید نداریم. از خواب که بیدار شدم، سرم سنگین بود و تیر میکشید. توی هال و پذیرایی قدم زدم. گلخانه پر از گلدان های گل بود. گلدان هایی که همیشه دیدنشان مرا شاد میکرد و غم دوری بچه هایم را که در جبهه بودند، تسکین میداد. اما آنروز گلهای گلخانه هم مثل من غمگین و افسرده بودند. وحشت گم شدن دخترم حادثه ای نبود که فراموش شود. اول وحشت جنگ و حالا وحشتی بزرگتر از آن. در طی یکسال و نیمی که از جنگ می گذشت، خانواده ی من روی آرامش را به خود ندیده بود، از یک طرف، دوری از چهار تا از بچه هایم که در جبهه بودند و هر لحظه ممکن بود آن ها را از دست بدهم، از طرف دیگر؛ رفت و آمد بابای بچه ها بین ماهشهر و اصفهان، و حالا هم از همه بدتر، گم شدن دخترم که قابل مقایسه با هیچکدام از آنها نبود. احساس میکردم که گم شدن زینب مرا از پا در آورده است. معنی صبر را فراموش کرده بودم. پیش از جنگ، با یک حقوق کارگری خوش بودیم. همین که هفت تا بچه ام و شوهرم در کنارم بودند و شب ها سرمان جفت سر هم بود، راضی بودم. همه ی خوشبختی من تماشای بزرگ شدن بچه هایم بود. لعنت به صدام که خانه ی ما را خراب و آواره مان کرد و باعث شد که بچه هایم از من دور شوند. روز دوم گم شدن زینب، دیگر چاره ای نداشتم، باید به کلانتری میرفتم. همراه با مادرم به کلانتری شاهین شهر رفتم و ماجرای گم شدن زینب را اطلاع دادم. آنها مرا پیش رئیس آگاهی فرستادند. رئیس آگاهی، شخصی به نام آقای عرب بود. وقتی همه ی ماجرا را تعریف کردم، آقای عرب چند دقیقه سکوت کرد و بعد طوری که من وحشت نکنم گفت: مجبورم موضوعی را به شما بگویم. به توجه به اینکه همه ی خانواده ی شما اهل جبهه و جنگ هستید و زینب هم دختر محجبه و فعالی است. احتمال اینکه دست منافقین در کار باشد وجود دارد. آقای عرب گفت: طی سال گذشته موارد زیادی را داشتیم که شرایط شما را داشتند و هدف منافقین قرار گرفتند. من که تا آن لحظه جرات فکر کردن به چنین چیزی را نداشتم، با اعتراض گفتم: مگر دختر من چند سالش است یا چکاره است که منافقین دنبالش باشند؟ او یک دختر چهارده ساله است که کلاس اول دبیرستان درس میخواند.کاره ای نیست، آزارش هم به کسی نمی رسد. رئیس آگاهی گفت: من هم از خدا میخواهم حدسم اشتباه باشد، اما با شرایط فعلی، امکان این موضوع هست. آقای عرب پرونده ای تشکیل داد و لیست اسامی همه ی دوستان و آشنایان و جاهایی که رفته بودیم ویا نرفته بودیم را از ما گرفت. او به من قول دا د که با تمام توانش دنبال زینب بگردد. از آگاهی که به خانه برگشتم، آقای روستا و خانمش آمده بودند. آقای روستا همکار شرکت نفتی بابای بچه ها بود و خانه شان چند کوچه با ما فاصله داشت.خبر گم شدن زینب دهان به دهان گشته بود و آنها برای همدردی و کمک به خانه ی ما آمده بودند. مادرم همه ی اتفاق هایی را که از شب گذشته پیش آمده بود، برای آقای روستا تعریف کرد. مادرم وسط حرف هایش گریه می کرد و می گفت که چه نذرهایی کرده تا زینب صحیح و سالم پیدا شود. آقای روستا به شدت ناراحت شد و نمیدانست چه بگوید که باعث تسلی دل ما شود. او بعد از سکوتی طولانی گفت: از این لحظه به بعد، من در خدمت شما هستم. با ماشین من هرجا که لازم است برویم و دنبال زینب بگردیم... ادامه دارد.....
🌺🌸 دستنوشته شهیده زینب کمائی🌸🌺 🔺 شماره 6️⃣ 🔺
⭕️ 🔅 : 🔸 افْضَلُ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ اِلَى اللّه ِ بَعْدَ المَعْرِفَةِ بِهِ الَصَّلاةُ وِ بِرُّ الْوالِدَيْنِ وَ تَرْكُ الْحَسَدِ وَالُعْجبِ وَالفَخْرِ ؛ 🔹 پس از خداشناسى، برترين كارى كه بنده به وسيله آن به خداوند نزديك مى شود عبارت است از: نماز، نيكى به پدر و مادر، و ترك حسد و خودپسندى و فخرفروشى. 📚 تحف العقول، ص 391 ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰 ✨ ✨ 🔹 کسی که از صحنه کاری غایب باشد، اما به آن کار(چه نیک و چه بد )راضی باشد،همچون کسی است که در صحنه ی عمل حاضر بوده و آن را انجام داده است. 📖 بحارالانوار ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰 🔸: 🔹مـؤمن [به سه چـيز] مـحتاج است: ۱ ـ توفيق الهى، كه كارها را بخوبى به پيش ببرد. ۲ ـ واعظ درونى كه هر لحظه او را پند و انذار دهد. ۳ ـ پذيرش نصحيت از كسى كه او را پند مى ‏دهد. (تحف العقول، ص ۷۲۹)
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 💢 چهار نکته درباره 🚫 یعنی بریدن از خویشان- یکی از گناهان کبیره ️ است. ☝ اگر خویشان رحم کنند انسان نمی تواند قطع رحم کند مگر اینکه در، صله رحم مفسده ای نظیر ذلت او باشد. ❌ خویشاوندانی که قطع رحم با آنان نیست شامل کسانی است که در مراتب واقع می شوند: مانند پدر، مادر، برادر و ... 👌 قطع رحم با ارحامی که آشکارا می کنند اگر موجب تنبیه آنها باشد، لازم است. 📚 : ۱. توضیح المسائل مظاهری ص ۴۳۷ ۲. رساله دانشجویی ص ۳۱۷ ۳. جامع المسائل فاضل ج ۱ ص ۲۴۳ س ۹۴۱ ۴. احکام دو دقیقه ای محمود اکبری ج ۳ ص ۱۴۲ 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
✨إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ ✨كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا ﴿۳۶﴾ ✨همانا گوش و چشم و قلب ✨همه مورد پرسش واقع خواهد شد(۳۶) 📚سوره مبارکه الإسراء ✍بخشی از آیه ۳۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانم حضرت ام البنین ای مادر عباس فدای پسرت ای همسر خورشید فدای قمرت ای ام البنین ، مادر مردان نبرد عالم به فدای چهار نور بصرت ▪ 🍃▪️🍃▪️🍃▪️🍃▪️ ◼ السلام علیک یا مولاتی اصلا او چهار پسر آورده بود که بلاگردان فرزندان علی باشند! یعنی: عباس داشته باشی و بگویی: از حسین ع چه خبر؟!... السلام علیک یا ام البنین ▪‌ وفات حضرت ام البنین ▪ اُمّ العباس تسلیت باد شادی روح مطهره حضرتش صلوات 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌹 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
داستانی_زیبا یک مسلمان سالخورده، بر روی یک مزرعه  همراه با نوه جوانش زندگی می کرد. پدربزرگ هر صبح زود بر روی میز آشپزخانه می نشست و قرآن را می خواند.  نوه اش تمایل داشت عین پدربزرگش باشد و از هر راهی که می توانست سعی می کرد از پدربزرگش تقلید کند.  یک روز آن نوه پرسید: پدربزرگ، من تلاش می کنم که مثل شما قرآن بخوانم اما آن را نمی فهمم و آنچه را که من نمی فهمم، سریع فراموش می کنم و در نتیجه آن کتاب را می بندم.چه کار باید انجام بدهم که آن قرآن را خوب بخوانم؟  پدربزرگ به آرامی از گذاشتن زغال سنگ در کوره بخاری دست کشید و جواب داد:این سبد زغال سنگ را داخل رودخانه بگذار و برگشتنی برای من یک سبد آب بیاور!  آن پسر انجام داد آنچنانکه به او گفته شده بود، اما همه آب به بیرون نشت می کرد قبل از اینکه او دوباره به خانه بیاورد. پدربزرگ خندید و گفت:تو مجبور هستی که اندکی، سریع تر زمان آینده را جابجا کنی.، و او را به عقب ، به طرف رودخانه فرستاد تا دوباره با آن سبد تقلا کند. این دفعه آن پسر سریع تر دوید، اما آن سبد خالی می شد قبل از اینکه او به خانه برگردد. پسر جوان به پدربزرگش گفت که حمل کردن آب با سبد یک کار غیر ممکن است، و به همین دلیل او رفت و به جای سبد یک سطل آورد. پیرمرد گفت: من سطل آب نمی خواهم، من یک سبد آب می خواهم. تو به اندازه کافی تلاش نکردی. و سپس پیرمرد از در خارج شد تا تلاش دوباره پسر را تماشا کند.  در این مرحله، پسر می دانست که این کار بی فایده است اما او می خواست به پدربزرگش نشان دهد که هر چقدر هم سریع بدود، با این حال آب به بیرون نشت می کرد قبل از اینکه او به خانه برگردد.پسر دوباره آن سبد را داخل رودخانه کرد و سخت دوید، اما زمانی که رسید نزد پدربزرگش، سبد دوباره خالی بود. پسر گفت:  دیدی پدربزرگ، این بی فایده است.  پیرمرد گفت: واقعا تو فکر می کنی که آن بی فایده است؟  نگاه کن به داخل سبد!  آن پسر به داخل سبد نگاه کرد و برای اولین بار متوجه شد که آن سبد تغییر کرده بود.آن سبد زغالی قدیمی کثیف، تغییر شکل یافته بود و اکنون داخل و بیرونش تمیز بود.  آن است رویدادی که تو زمانی که قرآن می خوانی. شاید تو درک نکنی و یا بخاطر نیاوری همه چیز را، اما درون و بیرون تو تغییر خواهد کرد.  آن، کار خداست در زندگی ما! یعنی هدایت! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان ‌‌
🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 🌸 🌸 یکی از عرب بنام (شَن) مدتی بود به دنبال عاقله‌ای می‌گشت تا هم شان او باشد. ولی موفق به یافتن چنان شخصی نمی شد. 🌸 در یکی از با مردی همراه شد در بین راه به او گفت : کجا میروی؟ مرد گفت : به محل . چون هر دو مشترک بود با هم به راه افتادند. مقداری راه که رفتند، از آن مرد پرسید : 🌸 تو حمل می کنی یا من تو را حمل کنم؟ آن مرد گفت : ای نادان من و تو هردو ایم‌ چگونه من تو را بردارم یا تو مرا؟ 🌸( شَن )چیزی نگفت و ساکت شد. در بین راه به روستائی رسیدند که از محصول درو شده در کنار آن به چشم می‌خورد! 🌸 مرد پرسید : به نظر تو این محصول شده یا نه؟ آن مرد گفت: عجب هستی !!! محصول شده را می‌بینی و می گوئی خورده شده یا نه ؟!! 🌸چیزی نگفت و به راه خود ادامه دادند. چون وارد روستا شدند ای را بر دوش مردم دیدند که به سوی می بردند. ( شَن )از دوستش پرسید: به نظرت او این مرده است یا زنده؟ 🌸 آن مرد گفت : من تر از تو ندیده‌ام!!!! مرده ای را روی مردم مشاهده می کنی و از حیات و ممات او سوال می کنی !؟ 🌸 مرد ساکت ماند. بالاخره به مقصد رسیدند و مرد عاقل کرد تا از دوست همسفرش جدا شود . اما او اجازه نداد و گفت : که باید به خانه ام بیائی و او را به خانه برد . 🌸چون به خانه رسید به دخترش که (طبقه) نام داشت گفت : بسیار نادانی با خود آورده‌ام که واقعاً احمقانه در بین راه مطرح می‌کرد!! 🌸 دختر گفت : چه سوال هایی می پرسید ؟ تمام سوالات آن مرد را بیان داشت . دختر گفت: ای پدر این تنها نیست بلکه بسیار عاقل است و سوالهای او را اینک برایت می گویم ... 🌸 اما اینکه پرسید: تو مرا بر یا من تورا منظورش این بود : که با من میزنی یا با تو حرف بزنم!؟ تا راه را متوجه نشویم! 🌸 اما این که پرسید: این محصول را فروخته و پول آنرا خورده اند یا نه ، منظورش این بود که آیا این محصول را فروش کرده اند یا نه؟ 🌸 و منظورش از سوال سوم این بود : که آیا این مرده است یا نه ، این بود که آیا این را هست که او را زنده دارد یا نه؟ 🌸 آن مرد نزد بازگشت و گفت: می‌خواهی جواب را بگویم ؟ 🌸آنگاه را مطرح کرد. گفت : این از تو نیست راستش را بگو که چه کسی این جوابها را داده؟ 🌸میزبان گفت : همانجا (شَن) گفت : آنچه خواستم اینک یافتم و رسماً از دخترت می کنم و همانجا آن دختر را به گرفت و به بازگشت....🌺 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
ارزش خاک ميهن برای ناصرالدين شاه! هدیه گوشه‌ای از ایران به اعليحضرت تزار همه روسيه! اسناد قرارداد مورخ ۲۷ ماه می ۱۸۹۳ روسيه و ايران، ۹ جولای همين سال ميان دو دولت مبادله شد و در اروپا (نه در تهران!) انتشار يافت!. به موجب اين قرارداد، ناصرالدين شاه قاجار منطقه مرزي «فيروز» را به «اعليحضرت تزار همه روسيه!» بخشيده بود و خط مرزي دو كشور به سود روسيه تغيير يافته بود. اين ناحیه اينک در جمهوري ترکمنستان واقع شده است. منطقه فرارود (شمال رود جیحون = آمودریا) در یک رشته عملیات نظامی هشت ساله (از ۱۸۷۳ تا ۱۸۸۱) به تصرف کائوفمان ـ ژنرال آلمانی نژاد روسیه درآمد و برغم تاجیک و پارسی زبان بودن میلیونها تن از ساکنان منطقه، ترکستان روسیه نامیده شد. روسها که با لندن بر سر تقسیم آسیای میانه و آسیای جنوبی میان خود به سازش دست یافته بودند.. سپس ایران را مجبور به امضای قرارداد ۲۱ سپتامبر ۱۸۸۱ و برسمیت شناختن وضعیت تازه و از دست دادن سرزمین‌ها ازجمله مرو، اشک آباد (عشق آباد)، سرخس و ... و تحویل آنها تا سال ۱۸۸۴ به روسیه کردند و خواستند که تا رود اترک عقب برود!. قبلا، دولت تهران که با تهدید نظامی روسیه رو به رو بود از دعاوی خود در بخارا و سمرقند انصراف داد و در ماه می ۱۸۹۳ (طبق تقاضا، و بدون تهدید نظامی) منطقه فیروز هم از دست رفت. قاجارها از ايل مغولي «قجر» و از اعقاب قاجار نويان ـ اميرزاده مغول بودند که با چنگيز به آسيای ميانه آمده بود. از رفتار خانها و سلاطين قاجار که در کتب تاريخ و يادداشت های رجال معاصرشان مندرج است چنين برمي آيد که جز نفع شخص خود و ارضاء نفس در انديشه اموری ديگر نبودند و کوشش آنان تنها اين بود که بر مسند قدرت باقی بمانند! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
تعهد ، غیرت ، شجاعت نگهبانى كه استاندار وهمراهان را به باغ شاهزاده ماهان راه نداد!؟ حدود ظهر بود كه تصميم گرفتيم به ماهان برويم وضمن بازديد از باغ شاهزاده كه باز سازى ان در دستور كار قرار داشت ومتاسفانه در استانه تخريب و ويرانى قرار گرفته بود ساعاتى رادر فضای ارام و دلنشينش سپری كنيم پيكان ابى شخصى اقاى مرعشى كه معمولا در سفرهاى تفريحى و غير دولتى استفاده مى شد ما را به باغ رساند با كوبيدن درب اصلى باغ نگهبانى كه در بام عمارت ورودى قرار داشت با صدای بلند گفت فصل برداشت ميوه است وكسى حق ورود به باغ را ندارد اقای مرعشی استاندار با خنده وسلام واحوالپرسى خطاب به نگهبان گفت برادر اقايون از روساى استان ومن هم راننده ايشان هستم درب را باز كن براى بازديد امده اند نگهبان گفت به قيافتون هم نميخوره بلف نزن اگر اومديد ميوه بخوريد بريد باغهاى ديگه اينجا باغ مردم و ميوه بيت المال است ومن هم اجازه نميدم حتى يك دانه ميوه هم بخوريد! اقای مرعشى كه با زبانش مار را از سوراخ بيرون مي كشد وهمين زبانش هم هست كه گاه به عرش و انگاه كه به زخم زبان بدل مى شود به فرشش كوبيده !؟ همه راه هاى ممكن وحتى پيشنهاد يك ماه حقوق در ازاى باز كردن در را بى نتيجه ميديد رو به اقای اخلاقى نيا ( نماينده وقت قائم مقام رهبرى در دانشگاه هاى كرمان ) كرد وگفت حاج اقا شما عمامه اتان را بگذاريد شايد به احترام وترس از شما درب را باز كند واجازه ورود بدهد! حالا ديگر همه ما از پيكان پياده وبا خنده صحنه مذاكره سخت حاكم كرمان ونگهبان باغ را تماشا ميكرديم. نگهبان وقتی حجت الاسلام اخلاقى نيا را با عبا و عمامه ديد با خنده گفت اين لباسها رو از كجا اوردين وبعد ادامه داد امروز هر كى ميخواد خلافى بكنه واز دست مأمورا در بره از اين لباس سوء استفاده ميكنه چند وقت پيش يه قاچاقچى رو دستگيركردن كه لباس روحانیت رو پوشيده بوده بريد خجالت بكشيد. حسين اقا اينبار دومين برگ خود را در مذاكره سخت با نگهبان رو كرد وبا اشاره به اسحاق گفت برادر ايشان اقاى اسحاق جهانگيرى نماينده جيرفت هستندو نگهبان بلافاصله گفت همين سياه سوله وخطاب به اسحاق گفت بچه بمى !؟از خنده روده بر شده بوديم اقاى مرعشى كه كم كم عصبانى شده بود با اشاره به حسين اقا اسكندری گفت ايشان قائم مقام استاندار و بنده حسين مرعشى استاندار كرمان هستم وبا تحكم ادامه داد درب را باز كن نگهبان با كمال خونسردى گفت اگر تو استاندار كرمان هستى من هم ميرحسين موسوى نخست وزير هستم برو دنبال كارت بچه ! ميوه باغ شاهزاده خوردنى نيست اقای مرعشى كه بد جورى مستاصل شده بود خطاب به نگهبان گفت چه كسى به تو بگويد درب را باز ميكنی؟ نگهبان گفت، اقاى بخشدار ماهان همان كسى كه من را مامور حفاظت از باغ وميوه هاى بيت المال كرده ! حدود نيم ساعت طول كشيد تا توانستيم بخشدار را پيدا و به باغ وارد شويم!! حاج اقا اخلاقی نيا كه در سخنورى ونويسندگى و سواد و روشنفكرى وساده زيستى و به روز بودن نمونه است وقتى در باغ با هم قدم مى زديم گفتند خدا كند همه ما تعهد وغيرت وشهامت اين نگهبان درحفظ بيت المال واموال مردم را داشته باشيم وفراموش نكنيم روز حساب را، روزی كه امدنش قطعى است. مظفر اسكندری زاده بخشی از دل نوشته های غريبی دهم تير ماه سال ١٣٩٤ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
یک از مردی برای خود خانه ای ساخت واز خانه قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند. مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک راپوشاند. بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد وباز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرارشد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت. . مرد باسرزنش قولی که گرفته بود را یادآوری کرد و خانه پاسخ داد هر بار خواستم هشدار بدهم وتو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی این هم عاقبت نشنیدن هشدارها!
✨﷽✨ ✅داستان کوتاه ✍در انطاکیه (شهري درترکیه کنونی) یک والی (استاندار) خداترسی در شهری بود که برعکس سایر والی‌ها که افراد قوی جثه و درشت هیکل را برای گرفتن مالیات به روستاها می‌فرستادند، این والی افراد ضعیف را برای اخذ مالیات روانه می‌کرد. روزی پسرش از او پرسید: ای پدر، چرا مانند والی‌های دیگر، ماموران مالیات را از افراد قوی هیکل انتخاب نمی‌کنی؟ پدرش گفت: پسرم؛ گاو، الاغ و اسب و شتر هر چهار حیوان، اهلی هستند، آیا می‌دانی چرا گاو شاخ دارد و بقیه ندارند؟ چون شتر و اسب و الاغ مَرکب انسان هستند اما گاو نه. اگر آن‌ها شاخ داشتند در زمان خشم هر لحظه ابزاری برای انتقال خشم خود داشتند و سواره‌ی خود را با کوچکترین خطایش با شاخ‌هایشان می‌زدند. از آن گذشته سواره هم از سوار شدن بر آن هراس داشت. اگر من ماموران قوی هیکل برای اخذ مالیات می‌فرستادم، آن‌ها چون شاخ داشتند و قوی بودند، به مردم در اخذ مالیات ستم می‌کردند و تحمل هیچ سخنی را نداشتند و مردم را از دیدن آن‌ها هراس در جان می‌افتاد. پس مالیات و خراجی که به من می‌آوردند حلال نبود و برای شهر ما برکتی نداشت. ماموران ضعیف انتخاب کردم تا با مردم مدارای بیشتری نمایند و زمان اخذ خراج حتی نفرین هیچ پیرزنی نیز بر نخیزد. شکر خدا نیز می‌بینی از تمام والی‌های دیگر، شهر ما به خوبی اداره می‌شود. 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】