eitaa logo
تفسیر صوتی و متنی استاد قرائتی
2.2هزار دنبال‌کننده
101 عکس
24 ویدیو
2 فایل
انشاء الله باگوش دادن به یک آیه از قرآن در روز جزء عمل کنندگان‌به قرآن قرار گیریم🙏 ارتباط با ادمین: @S_K_ahmadi54 تاریخ ایجاد کانال ۱۳۹۹/۸/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ «175» و بر آنان، داستانِ آن كس (بَلعَم باعورا) را بخوان كه آيات خود (از علم به معارف و اجابت دعا و صدور برخى كرامات) را به او داده بوديم، پس او (ناسپاسانه) خود را از آن آيات جدا ساخت، پس شيطان او را در پى‌خويش كشيد تا از گمراهان شد. نکته ها «انسلاخ»، به معناى كندنِ پوست است و در جايى كه چيزى به چيزى چسبيده باشد به كار مى‌رود و در اينجا كنايه از فاصله گرفتن از علوم الهى است. جمله‌ى‌ «فَأَتْبَعَهُ»، بيانگر آن است كه آن شخص در مسير حقّ به چنان مقامى رسيده بود كه شيطان از او قطع اميد كرده بود، امّا با بروز نشانه‌هاى انحراف، شيطان به سرعت او را تعقيب كرد و سرانجام در صف گمراهان و شقاوت‌مندان قرار گرفت. «1» اين آيه، به داستان دانشمندى از بنى‌اسرائيل، به نام «بَلعَم باعورا» اشاره مى‌كند كه نخست در صف مؤمنان و حاملان آيات و علوم الهى بود، امّا با وسوسه‌ى شيطان و طاغوت، منحرف شد. امام رضا عليه السلام فرمود: بَلعَم فرزند باعور، اسم اعظم الهى را مى‌دانست و دعايش مستجاب مى‌شد، ولى به دربار فرعون رفت و با آنكه در ابتدا، مبلّغ حضرت موسى عليه السلام بود، ولى سرانجام عليه موسى و ياران او اقدام كرده و بد عاقبت شد. «2» آرى، زرق و برق دنيا و دربار، عامل سقوط علما و دانشمندان است. قرآن، نام اين شخص را نمى‌برد، ولى كارش را بازگو مى‌كند، تا به فرموده‌ى امام باقر عليه السلام بر «1». تفسير نمونه. «2». تفاسير نورالثقلين و كنزالدقائق. جلد 3 - صفحه 220 هر كس كه هواى نفس را بر حقّ غالب كند منطبق شود «1» و چنين كسانى در هر زمانى يافت مى‌شوند و اختصاص به زمان و شخص خاصّى مانند بلعم‌باعورا ندارد. ماجراى بَلعم‌باعورا، در تورات كنونى هم آمده است. «2» پیام ها 1- رهبر بايد مردم را نسبت به خطرهاى قابل پيش‌بينى، آگاه كند و به آنان هشدار دهد. وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ‌ ... 2- گاهى طاغوت‌ها، علما را هم فريب مى‌دهند. سرنوشت دانشمندى همچون بلعم‌باعورا بايد براى تاريخ درس عبرت باشد. وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ... زيرا داستانى مهم و مفيد است. ( «نَبَأَ» به خبر مهم و مفيد مى‌گويند) 3- انسان آزاد است و مى‌تواند تغيير جهت دهد. «آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ» 4- انسان هر چه بالا رود، نبايد مغرور شود، چون احتمال سقوط وجود دارد و عاقبتِ كار مهم است. جايگاه هركس بالاتر باشد، احتمال خطر بيشترى وجود دارد. «فَانْسَلَخَ مِنْها» 5- آنكه از خدا جدا شود، طعمه‌ى شيطان مى‌گردد. «فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ» 6- شيطان وسوسه مى‌كند و در كمين است كه هر گاه در كسى زمينه‌اى ببيند، او را دنبال كند. «فَانْسَلَخَ‌ فَأَتْبَعَهُ» (كلمه‌ى‌ «فَأَتْبَعَهُ» در كنار كلمه‌ى‌ «فَانْسَلَخَ»، نشان مى‌دهد كه شيطان در كمين است و به محض انسلاخ، انسان را دنبال مى‌كند.) 7- شيطان، حريف عالم ربّانى نمى‌شود. (تا بلعم از آيات دست نكشيده بود، شيطان بر او تسلّط نداشت) «فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ» 8- علم، به تنهايى نجات‌بخش نيست، زيرا دانشمند دنياپرست، اسير شيطان مى‌شود. «فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ» 9- بايد به بد فرجامى انديشيد و از سوء عاقبت ترس داشت، تا نعمت، تبديل به‌ «1». تفسير نورالثقلين. «2». تورات، سِفر اعداد، باب 22. جلد 3 - صفحه 221 نقمت نشود. آتَيْناهُ آياتِنا ... فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ‌ 10- رها كردن راه خدا، دور از عقل و خرد است. «فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ» 11- سقوط انسان در چند مرحله واقع مى‌شود: جداشدن از آيات الهى، پيروى از شيطان وپيوستن به جمع گمراهان. «فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ» پانویس پرش به بالا↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی پرش به بالا↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌4، ص 608. پرش به بالا↑ محمدباقر محقق،‌ نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 359. پرش به بالا↑ صاحب كشف الاسرار گوید: عبدالله بن عمرو بن العاص و عده اى گفتند: این آیه درباره امیة بن ابى‌الصلت نازل شده، او مردى دانشمند و كتابخوان بود و مى دانست كه خداوند پیامبرى در زمان خود او خواهد فرستاد و امیدوار بود كه خودش باشد ولى وقتى كه دید خداوند پیامبرى را به محمد واگذار نموده، حسد ورزید و در جنگ بدر وقتى به مقتولین جنگ رسید، پرسید: اینان چه كسانى اند كه كشته شده اند؟ به وى گفتند: اینان كسانى اند كه محمد آن‌ها را كشته است. گفت: اگر محمد پیامبر مى بود، خویشاوندان خود را نمى كشت. حسن بصرى گوید: این آیه درباره منافقین اهل كتاب نازل شده كه رسول خدا صلى الله علیه و آله را مى شناختند به آن قسمى كه پسران خود را مى شناختند یعنى تا به آن حد رسول خدا را در پیامبرى ن
یك شناخته بودند ولى با وجود بر این نفاق ورزیدند. پرش به بالا↑ در تفسیر على بن ابراهیم چنین آمده كه این آیه درباره بلعم بن باعور نازل شده است و به نقل از امام رضا علیه‌السلام گوید: كه او مردى بود كه به وى اسم اعظم عطا شده بود و هر وقتى آن اسم را می‌خواند، دعاى او به استجابت مى رسید. این شخص به طرف فرعون تمایل پیدا كرد و وقتى كه فرعون در طلب موسى و بنى‌اسرائیل لشكر كشید به بلعم باعور گفت: كه از خداى خود بخواه كه موسى و بنى‌اسرائیل را بدست من گرفتار كند. بلعم خواست این كار را انجام بدهد، اسم اعظم خداوند از او گرفته شد و به گمراهى افتاد." ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ «176» و اگر مى‌خواستيم، (قدر وارزش) او را به وسيله‌ى آيات (و علومى كه به او داده بوديم) بالا مى‌برديم، ولى او به زمين (و مادّيات) چسبيد و از هوس خود پيروى كرد. پس مَثَل او مَثَل سگ است كه اگر به آن حمله كنى دهان باز كرده و پارس مى‌كند و زبان بيرون مى‌آورد و اگر او را واگذارى، باز چنين مى‌كند (هميشه دهان دنياپرستان باز است،) اين، مَثَل كسانى است كه آيات مارا تكذيب كردند. پس اين داستان را (برايشان) بازگو، باشد كه بينديشند. نکته ها در اين آيه، چون كلمه‌ى «أرض» در برابر رفعت معنوى قرار گرفته، مراد از آن مسائل حقير، مادّى و دنيوى است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: كسى كه علم و معلوماتش زياد شود، امّا هدايت‌يابى او بيشتر نشود، آن علم سبب دورى بيشتر او از خداوند شده است. «1» قصّه‌هاى قرآن بر پايه‌ى حقّ و حقيقت استوار است و براى دلدارى و ثبات قدم پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل ايمان، نا اميدى دشمنان و وسيله‌ى موعظه و تذكّر مؤمنان بود «2» و مايه‌ى عبرتى براى خردمندان است. «3» «1». بحار، ج 2، ص 37. «2». هود، 120. «3». يوسف، 111. جلد 3 - صفحه 222 پیام ها 1- پايبندى به آيات الهى، سبب تقرّب به خداوند و مقامات والاست. «لَرَفَعْناهُ بِها» 2- در عين حاكميّت اراده و خواست خداوند بر جهان، انسان مختار وآزاد است. وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ‌ ... 3- خواست خداوند، بر پايه‌ى عملكرد خودماست. «وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ» آرى، رسيدن به مقام قرب، مشروط به پرهيز از دنياگرايى و هوس است. 4- مردم غافل، به چهار پايان مى‌مانند، ولى دانشمند دنياپرست، مثل سگ حريص است. «كَمَثَلِ الْكَلْبِ» 5- دانشمند بى‌عمل، منفور است. كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ‌ ... 6- اسير دنيا، هرگز آرامش ندارد. «إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ» انسان حريص هر چه داشته باشد، باز هم دندان طمعش بزرگ است، زيرا دنياپرستى و حرص، نهايت ندارد. 7- علاقه‌ى به دنيا و هواپرستى، انسان را نسبت به امور ديگر بى‌تفاوت مى‌كند. إِنْ تَحْمِلْ‌ ... أَوْ تَتْرُكْهُ‌ ... 8- علماى دين اگر دنياگرا شدند، در صدد تكذيب آيات الهى و گرايش به كفر قرار مى‌گيرند. أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ‌ ... كَذَّبُوا بِآياتِنا 9- سرنوشت علما و دانشمندان فريب خورده، بايد مايه عبرت و انديشه‌ى مردم باشد. (در آيه‌ى قبل آمد: «وَ اتْلُ»، در اينجا مى‌خوانيم: «فَاقْصُصِ»). 10- داستان‌نويسى و داستان‌سرايى بايد در مسير رشد فكرى انسان باشد، نه تخدير و سرگرمى. قصّه‌گويى جهت‌دار، كار انبياست. «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» تفسير نور(10جلدى)، ج‌3، ص: 223" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ كانُوا يَظْلِمُونَ «177» چه بد مَثَلى دارند كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند. و (لى) آنان تنها به خودشان ستم مى‌كردند. مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَ مَنْ يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ «178» هركه را خدا هدايت كند، تنها اوست هدايت يافته، و هر كه را گمراه كند، پس آنان همان زيانكارانند. نکته ها شايد دليل اين‌كه در مورد هدايت يافتگان كلمه‌ى مفرد «مهتد» و در مورد گمراهان به صورت جمع آمده «خاسرون»، آن باشد كه راه هدايت يافتگان يكى است و با هم متّحدند، امّا منحرفان، متفرّقند و راهشان متعدّد است. جان گرگان و سگان هر يك جداست‌ متّحد جان‌هاى شيران خداست‌ گرچه هدايت و گمراهى به دست خداست، ولى جنبه‌ى اجبار ندارد و بى‌دليل و بى‌حساب نيست. خداوند حكيم و رحيم است و تا انسان زمينه را به دست خويش فراهم نسازد، مشمول لطف يا قهر الهى نمى‌شود. پیام ها 1- عاقبتِ زشتى در انتظار تكذيب كنندگان است. «ساءَ مَثَلًا» 2- تكذيب آيات الهى، ظلم به خويش است، نه خداوند. «أَنْفُسَهُمْ كانُوا يَظْلِمُونَ» مقدّم‌داشتن‌ «أَنْفُسَهُمْ» بر «يَظْلِمُونَ»، نشانه‌ى انحصار است. 3- هدايت به دست خداوند است و اگر لطف او نباشد، علم به تنهايى سبب نجات و هدايت نمى‌شود. «مَنْ يَهْدِ اللَّهُ» 4- هدايت‌يافتگان از هر گونه زيان و خسران به دور هستند، زيرا ضلالت سرچشمه‌ى خسارت است. «مَنْ يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ» تفسير نور(10جلدى)، ج‌3، ص: 224" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ «179» و همانا بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفريديم، (كه سرانجامشان به آنجا مى‌كشد، چرا كه) آنان دلهايى دارند كه با آن حقّ را درك نمى‌كنند و چشمانى دارند كه با آن نمى‌بينند و گوشهايى دارند كه با آن نمى‌شنوند، آنان همچون چهارپايان، بلكه گمراه‌ترند، آنان همان غافلانند. نکته ها «ذَرَأَ» از «ذَرْء»، در اصل به معناى پراكنده ساختن و انتشار است و در اينجا به معناى خلق، آفرينش و اظهار نمودن است. سؤال: قرآن، در اين آيه، آفرينش بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ مى‌داند و در آيه‌اى ديگر خلقت جنّ و انس را براى عبادت مى‌شمارد، «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» «1» كدام يك صحيح است؟ پاسخ: هدف اصلى آفرينش، خداپرستى و عبوديّت است، ولى نتيجه‌ى كار بسيارى از انسان‌ها در اثر عصيان، طغيان و پايدارى در كفر و لجاجت، دوزخ است، گويا كه در اصل براى جهنّم خلق شده‌اند. حرف «لام» در «لِجَهَنَّمَ»، براى بيان عاقبت است، نه هدف. مانند نجّار كه هدف اصلى او از تهيه كردن چوب، ساختن در و پنجره‌هاى زيباست، ولى كار به سوزاندن چوب‌هاى بى‌فايده در بخارى مى‌انجامد كه آن هدف فرعى است. اين مطلب، شبيه اين جمله‌ى حضرت على عليه السلام است كه مى‌فرمايد: خداوند فرشته‌اى دارد كه هر روز با صداى بلند مى‌گويد: «لِدوا للموت و اجمعوا للفناء و ابنوا للخراب» «2» بزاييد براى مرگ و بسازيد براى خرابى، يعنى پايان تولّد، مرگ، آخر ثروت‌اندوزى، فنا و پايان ساختمان ساختمان، خرابى است. «1». ذاريات، 56. «2». نهج‌البلاغه، كلمات قصار 132. جلد 3 - صفحه 225 آرى، انسان‌هايى كه هويّت انسانى خود را از دست داده‌اند، جايگاهى جز آتش ندارند، «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا» «1» چنانكه خود آنان نيز اعتراف مى‌كنند كه اگر دستورات الهى را شنيده بودند و تعقّل مى‌كردند، در جهنّم جاى نداشتند. «قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ» «2» انسان در داشتن چشم، گوش و زبان، شبيه حيوان است، ولى كيفيّت و هدف بهره‌بردارى انسان از نعمت‌ها بايد بهتر و بيشتر باشد، وگرنه همچون حيوان بلكه پست‌تر از اوست. انسان بايد علاوه بر ظاهر، ملكوت را ببيند و علاوه بر سر و صداهاى ظاهرى، زمزمه‌هاى باطنى و معنوى را بشنود. آدمى‌زاده طرفه معجونى است‌ از فرشته سرشته و زحيوان‌ گر رود سوى اين، شود به از اين‌ ور رود سوى آن، شود پس از آن‌ از امام صادق عليه السلام پرسيدند: چرا خداوند تمام بندگانش را مطيع و موحّد نيافريد؟ حضرت فرمودند: اگر چنين مى‌شد، ديگر ثواب و عقاب معنا نداشت، زيرا آنان مجبور بودند و اختيارى نداشتند، امّا خداوند انسان را مختار آفريد و علاوه بر عقل و فطرت، با تعاليم پيامبران و كتب آسمانى مسير هدايت او را روشن كرد و او را به اطاعت فرمان داد و از نافرمانى نهى كرد تا فرمانبرداران از عاصيان مشخّص شوند. گرچه تمام اسباب طاعت و عصيان را خداوند آفريده، امّا به چيزى امر يا نهى نكرده مگر آنكه انسان مى‌تواند ضد آن را نيز انجام دهد و مجبور نيست. «3» آرى، تكليف‌پذيرى، تنها ارزش و وجه امتياز انسان از ديگر موجودات است. پیام ها 1- فرجام بسيارى از انسان‌ها و جنّيان، دوزخ است. ذَرَأْنا ... 2- جنّ هم مثل انسان، تكليف و اختيار، كيفر و پاداش دارد. «مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» «1». فرقان، 44. «2». مُلك، 10. «3». تفسير اثنى‌عشرى؛ بحار، ج 3، ص 6. جلد 3 - صفحه 226 3- ملاك انسانيّت، فهم پذيرش معارف و تكاليف دينى است، وگرنه انسان مانند حيوانات است. «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ» 4- كسى كه با وجود توانايى از نعمت‌هاى الهى درست بهره نبرد، بدتر از موجودى است كه اساساً آنها را ندارد. «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» 5- انسان‌هاى غافل و بى‌بصيرت، (در بى‌تفاوتى، شكم‌پرستى، شهوت‌رانى، استثمار شدن و محروميّت از لذّت معرفت) مانند چهارپايان بلكه بدتر از آن مى‌باشند. «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» 6- انسان‌هاى بى‌بصيرت، از هدف، خدا، خود، امكانات، آخرت، ذريّه، آيات الهى، قانون خدا، الطاف گذشته و گناهان خويش غافلند. «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» 7- دوزخى شدن بسيارى از انسان‌ها، به خاطر بهره‌نبردن از نعمت‌هاى الهى در مسير هدايت و كمال است. زيرا با داشتن چشم، گوش و دل، گرفتار غفلت شده‌اند. «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیاییم با پیوستن به کانال تفسیر صوتی استاد قرائتی و گوش دادن روزی یک آیه تفسیر قرآن از عمل کنندگان به قرآن باشیم(حدود ۱۰ دقیقه در روز) @tafsir_qheraati
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «180» و نيكوترين نام‌ها براى خداوند است، پس خداوند را با آنها بخوانيد. و كسانى را كه در اسم‌هاى خدا به كژى و مجادله ميل دارند خدا را به چيزى كه لايق او نيست توصيف مى‌كنند (و به جنگ و ستيزه مى‌پردازند و صفات خدا را بر غير او مى‌نهند) رهاكنيد. آنان به زودى به كيفر آنچه مى‌كردند، خواهند رسيد. نکته ها گرچه همه‌ى نام‌ها و صفات الهى نيكوست و خداوند همه‌ى كمالات را دارد كه قابل احصا و شماره نيست، امّا در روايات، بر يك‌صد اسم تكيه شده و در كتب اهل‌سنّت مانند صحيح مسلم، بخارى، ترمذى نيز آمده است. و هركس خدا را با آنها بخواند، دعايش مستجاب‌ جلد 3 - صفحه 227 مى‌شود. «1» و هر كس آنها را شماره كند، اهل بهشت است. البتّه منظور تنها شمردن لفظى و با حركات لب نيست، بلكه توجّه و الهام گرفتن از اين صفات و اتّصال به آنهاست. اين يك‌صد اسم، عبارتند از: «اللّه، اله، الواحد، الاحد، الصّمد، الاوّل، الآخر، السّميع، البصير، القدير، القاهر، العلىّ، الاعلى، الباقى، البديع، البارّ، الاكرم، الظاهر، الباطن، الحىّ، الحكيم، العليم، الحليم، الحفيظ، الحقّ، الحسيب، الحميد، الحفىّ، الربّ، الرّحمن، الرّحيم، الذّارء، الرّازق، الرّقيب، الرؤوف، الرّائى، السّلام، المؤمن، المهيمن، العزيز، الجبّار، المتكبّر، السيّد، السُبّوح، الشهيد، الصادق، الصانع، الطاهر، العدل، العفو، الغفور، الغنىّ، الغياث، الفاطر، الفرد، الفتّاح، الفالق، القديم، الملك، القدّوس، القوىّ، القريب، القيّوم، القابض، الباسط، قاضى‌الحاجات، المجيد، المولى، المنّان، المحيط، المبين، المقيت، المصوّر، الكريم، الكبير، الكافى، كاشف الضرّ، الوتر، النور، الوهّاب، الناصر، الواسع، الودود، الهادى، الوفىّ، الوكيل، الوارث، البرّ، الباعث، التوّاب، الجليل، الجواد، الخبير، الخالق، خير النّاصرين، الديّان، الشكور، العظيم، اللطيف، الشافى». «2» در قرآن، 145 اسم از اسامى خدا آمده است و عدد نودونه در روايات، يا براى اين است كه برخى نام‌ها قابل ادغام و تطبيق بر بعض ديگر است، يا مراد اين است كه اين نام‌ها در قرآن نيز هست، نه اينكه فقط اين تعداد باشد. در بعضى از آيات، مضمون اين نام‌ها وجود دارد. مثلًا «صادق»، به عنوان نام خدا در قرآن نيست، ولى آيه‌ى؛ «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا» «3» چه‌كسى راستگوتر از خداست؟ آمده است. در برخى روايات و دعاها مانند دعاى جوشن كبير، نام‌هاى ديگرى هم براى خدا بيان شده است، البتّه بعضى از اسماى حسناى الهى، آثار و بركات و امتيازات خاصّى دارد. فخررازى مى‌گويد: همه‌ى صفات خداوند، به دو چيز بر مى‌گردد: بى‌نيازى او و نيازمندى ديگران به او. «4» امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، اسماى حسنى ماييم. «5» يعنى صفات الهى در ما «1». تفاسير الميزان و نمونه. «2». تفاسير مجمع‌البيان و نورالثقلين؛ توحيد صدوق. «3». نساء، 122. «4». تفسير كبيرفخررازى. «5». تفسير نورالثقلين؛ كافى، ج 1، ص 143. جلد 3 - صفحه 228 منعكس شده است و ما راه شناخت واقعى خداييم. طبق اين احاديث، جمله‌ى‌ «ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ»، به ما مى‌گويد كه به ملحدان فضائل اهل‌بيت عليهم السلام تكيه و اعتنا نكنيد. در روايت ديگرى امام رضا عليه السلام فرمودند: ما اهل‌بيت عليهم السلام اسماى حسناى خدا هستيم و عمل هيچ‌كس بدون معرفت ما قبول نمى‌شود. «نحن واللّه الاسماء الحسنى الّذى لايقبل اللّه من احد عملًا الّا بمعرفتنا» «1» عبارت‌ «الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌»، چهار بار در قرآن آمده است. «2» اسماى حُسنى‌ سه مصداق دارد: صفات الهى، نام‌هاى الهى و اولياى الهى. «3» امام رضا عليه السلام فرمود: هرگاه به شما مشكلات و سختى روى آورد، به وسيله‌ى ما از خداوند كمك بخواهيد و سپس فرمود: «وللّه الاسماء الحسنى فادعوه بها» «4» طبق روايات، هر كه اسم اعظم خداوند را بداند، دعايش مستجاب است و مى‌تواند در طبيعت، تصرّف كند. چنانكه بلعم‌باعورا (كه در آيه‌ى 175 از او ياد شد) اسم اعظم الهى را مى‌دانسته است. امّا اين‌كه اسم اعظم چيست؟ بعضى گفته‌اند: يكى از نام‌هاى الهى است كه بر ما پوشيده است. بعضى گويند: اسم اعظم، در حقيقت لفظ و نام نيست، بلكه كمال و صفتى از خداوند است كه هركس بتواند پرتوى از آن را در وجود خويش پديد آورد، قدرت روحى او به حدّى مى‌رسد كه مى‌تواند در طبيعت تصرّف كند، وگرنه چنان نيست كه فردى، با فراگرفتن لفظ و گفتن كلمه‌اى بتواند «مستجاب الدّعوه» شود و مثلا در جهان اثر بگذارد. «5» امام رضا عليه السلام فرمود: «انّ الخالق لا يوصف الّا بما وصف به نفسه» آفريدگار، جز به آنچه خود توصيف كرده، وصف نمى‌شود. يعنى نمى‌توان از پيش خود بر خدا نام نهاد. مثلًا او را عفيف و شجاع و ... ناميد. «6» اسم،
نمايانگر مُسمّى است، ذات خداوند مقدّس است، نام او هم بايد مقدّس باشد. بنابراين‌ «1». تفسير اثنى عشرى. «2». اسراء، 110؛ طه، 8؛ حشر، 24 و اين آيه. «3». تفسير فرقان. «4». بحار، ج 91، ص 5. «5». تفسير نمونه. «6». تفسير فرقان. جلد 3 - صفحه 229 هم ذات خدا را بايد منزّه شمرد، «سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ» «1» و هم نام او را تنزيه كرد. «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» «2» لذا قرار دادنِ نام ديگران در رديف نام خدا جايز نيست و نمى‌توان گفت: به نام خدا و خلق. شهيد مطهرى مى‌گويد: نام‌هاى خداوند جنبه علامت ندارند، بلكه نمايان‌گر صفت و حقيقتى از حقايق ذات مقدّس او مى‌باشند. «3» پیام ها 1- كلمه‌ى «اللّه»، محور همه‌ى اسماى الهى است. «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌» (كلمه‌ى «اللَّهِ»، دربردارنده‌ى تمام صفات الهى است) 2- تمام خصال نيكو، براى خداست، ديگران براى رسيدن به «حُسنى» بايد سراغ او بروند. «لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌» 3- دعوت و دعا بايد به زيبايى‌ها و خوبى‌ها باشد. «الْحُسْنى‌ فَادْعُوهُ بِها» 4- اسماى الهى نشانه‌هاى اوست، مى‌توان از نشانه به او رسيد. «لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌ فَادْعُوهُ بِها» 5- ايمان به اين‌كه خداوند تمام كمالات را دارد و از همه‌ى عيب‌ها دور است، انسان را به دعا و ستايش وامى‌دارد. «فَادْعُوهُ بِها» 6- داروى غفلت، ياد خداست. در آيه‌ى قبل خوانديم: «هُمُ الْغافِلُونَ» در اين آيه مى‌خوانيم: «فَادْعُوهُ بِها» 7- در برابر به ملحدان و منحرفان، عكس العمل نشان دهيم. «ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ»" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا