eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
10.2هزار ویدیو
333 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
شما هم مثل من حرص می‌خورید؟ یا من تنها هستم ؟
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‼️‼️‼️‼️‼️ 🔍جدال ... 🌐 @saritanhamasir 📚
سلام عزیزانم ایشون خارج نشین هست ولی بیشتر تحلیلهاش قابل تفکره البته ایراد بهش وارده اما اینو حتما خوب ببینید و برای جوان ترها به خصوص متولدین ۷۵ تا ۸۰ حتما ارسال کنید.
🔴 | الله اکبر✊ الله اکبر✊ نیروی زمینی سپاه پاسداران هم اکنون در حال شخم زنی مواضع گروهک های تروریستی تجزیه طلب در شمال غربی کشور است.... 🔻 منابع خبری از حملات موشکی و پهپادی نیروی زمینی سپاه ایران به مواضع گروه تروریستی در اقلیم عراق خبر می دهند. 🌹 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠آشوب خوب است اما فقط برای ایران ‼️دستگیری فردی که عکس رهبری را آتش زده بود توسط پلیس فنلاند 🇮🇷@saritanhamasir
این تحلیل رو بخونید لطفا قابل تامل هست 👇 🔻نظام با "دهه هشتادی ها" چه کند؟ جعفر محمدی در عصرایران مینویسد: 🔹نسل پدرها و مادرهای دهه هشتادی ها، نسل "اطاعت" بود. به آن نسل یاد داده بودند که باید در برابر "بزرگ ترها"، سر به پایین بیندازند و هر چه شنیدند، بگویند "چشم". اصلاً، ملاک اصلی بچه خوب یا بد بودن همین حرف شنوی از "بزرگ ترها" بود. 🔸دهه هشتادی ها اما، اطاعت نمی کنند؛ لُبّ کلام شان در برابر بزرگ ترها این است: به جای دستور دادن، ما را "قانع" کنید. این یک اصل مسلّم دهه هشتادی است. از این رو، با این نسل، نمی توان با تحکم، آمرانه و از موضع بالا سخن گفت. 🔹دهه هشتادی ها بر خلاف نسل پیشین که عمدتا دنیا را در محدوده روستا و شهر و کشور خودشان می دیدند، با ابَر پدیده اینترنت، "جهان آگاه"تر از همه اجدادشان در طول تاریخ شده اند و دارای سطح بالاتری از "مقایسه" و "انتظار" هستند. 🔸بنابراین، برخورد قهری، دستوری و خشونت بار با این نسل، اشتباهی استراتژیک است و می تواند نتایج عکس به بار آورد. 🔹بدیهی است که اقناع این نسل، با شعار درمانی و مراسم تراپی و بلعیدن بودجه های کلان تبلیغی و فرهنگی توسط صدها دستگاه و بنیاد و موسسه و... میسر نمی شود که اگر می شد، شاهد حوادث اخیر نبودیم. 🔸اقناع هم، معنایی ندارد جز شنیدن حرف های این نسل، گفت و گو از موضع برابر و متعهد بودن به نتیجه آن. 🔹در غیر این صورت، نسل جدید، اطاعت نخواهد کرد و نظام با این "نسل متقاعد نشده، اطاعت ناپذیر و البته جسور"، از بحرانی به بحرانی دیگر با آینده ای ناامن حرکت خواهد کرد که به نفع هیچکس نیست. (صالحه کشاورز معتمدی) 🇮🇷 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏖 @salehe_keshavarz ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان ⚜این داستان در واقع داستان چند زندگی هست که روی هم اثر دارند و هر کدام ماجراهای جذاب و آموزنده ای برای ما خواهند داشت.⚜ 📌برای جذاب تر شدن داستان بر می گردیم به زمان پیش از مشاوره و با قصه پیش می آییم ان شاالله بتونم حق مطلب رو به خوبی ادا کنم . تقدیم میکنم با همه عشقم به ❤️⤵️ ✍ صالحه کشاورز معتمدی @saritanhamasir ❀✤✾᪥❀ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟✤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏖 ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 مه همه جا را گرفته بود چشم‌هایم جایی را به ‌درستی نمی‌دید ... دستانم را بی‌هدف در هوا چرخاندم و با تمام وجود فریاد کشیدم : کسی نیست ... آهای کسی نیست... از میان مه غلیظ پیکر مردی را دیدم که به سمتم می‌آمد خوشحال شدم و به طرفش دویدم دستانش را دراز کرد به دستان مردانه‌اش نگاه می‌کردم برایم آشنا بودند اما نمی‌توانستم تشخیص بدهم که دستان چه کسی است. پشت سرم را نگاه کردم هیچ چیزی جز مه نبود رو به مرد گفتم : داشتم از ترس غش می‌کردم ممنون اومدید کی هستید شما ؟ حرفی نزد فقط دست‌هایش را به نشانه‌ی این‌ که دستش را بگیرم حرکت داد هیجان‌ زده دستان لرزانم را به طرفش بردم یک‌صدایی در گوشم فریاد می‌زد دستش را بگیر و خودت را نجات بده و یک ندایی در قلبم می‌گفت او یک غریبه است و نامحرم ، نگاهم به دست‌های لرزان خودم و دستان محکم او خیره بود ... صدای بی‌امان زنگ تلفن از سمتی دور به گوشم رسید مثل مسخ شده‌ها بی‌اختیار به سمت صدا حرکت کردم در حال دور شدن برگشتم تا هیبت مردانه‌اش را برای آخرین‌بار ببینم ، تصویر عجیبی بود مه غلیظ و مردی ناشناس با دست‌هایی که در هوا منتظر بود... دلم می‌خواست برگردم مه را کنار بزنم دست‌هایش را بگیرم... صدای زنگ هشدار تلفن قطع نمی‌شد قدم‌هایم بی‌اختیار مرا به سمت صدا برد. چشم‌هایم را به‌سختی باز و بسته کردم هنوز خواب‌ و بیدار بودم یک‌باره مثل برق گرفته‌ها روی تخت نشستم هراسان زنگ هشدار تلفن را قطع کردم و با دیدن ساعت محکم روی سرم زدم : خااااک تو سرت ده دقیقه دیگه نمازت قضا می‌شه بدبخت تو آدم نمی‌شی ... از تخت شیرجه زدم پایین و به دست‌شویی رفتم به‌ در و دیوار می‌خوردم وضو گرفتم و چادر نمازم را کج‌وکوله سر کردم ، یک مهر از روی میز شلوغ برداشتم: الله‌اکبر... السلام‌علیکم و رحمت‌الله و برکاته ... با یک حرکت از روی تخت گوشیم را قاپیدم و با نگاه به ساعت آهی از سر آسودگی کشیدم حال کسی را داشتم که انتهای مسابقه دو و میدانی از روبان قرمز رد شده لبخندی از سر رضایت زدم که : بععله بالاخره در دقایق آخر نماز رسیده بودم پیروزمندانه همان‌طور که نفس‌نفس می‌زدم به اتاق شلوغ نگاهی انداختم و برنامه امروزم را در ذهنم مرور کردم از هیجان کار امروزم لرزه شیرین بر بدنم نشست ... تا ظهر به کارهای عقب افتاده ام رسیدم و مثل همیشه وقت رفتن فرصتی برای کمک به مادرم نداشتم با شرمندگی به او و ظرف‌های نشسته‌ی نهار نگاه کردم. گوشیم زنگ خورد به تأکیدات آقای رضوی عادت داشتم لب‌ و لوچه ام آویزان بود اما سعی می‌کردم لو نروم پس با لحنی مؤدب گفتم : _سلام روزتون بخیر +سلام خانم ابراهیمی دیر نکنی ها _چشم چشم خیالتون راحت دارم حرکت می‌کنم +رکوردر باتری رم همه‌چی رو برداشتی _بله بله خیالتون راحت +خانم ابراهیمی دیگه توصیه نکنم همه‌چیز و ضبط کنید سوال‌های خوب بپرسید توی این یک ماه ببینم چه می‌کنید دیگه _بله حتما + از اون‌جا دراومدید بهم خبر بدید ببینم چی شد _چشم امری ندارید +برید به خدا می‌سپارمتون _خدانگهدار +با خودم گفتم: یه چیز و چند بار می‌گی بچه نیستم که ... اما ته دل خودم هم شور میزد : _خدایا الهی فدات بشم دوهزار تومن نذر امامزاده حسن می‌کنم خودت همه چیزو ختم بخیر کن. سه سالی هست که در کنار تحصیل با این نشریه همکاری می‌کنم هم کارم و هم محیط کارم را خیلی دوست دارم اما این‌بار و این ماموریت برای همه ما فرق می‌کرد. هوای سرد اواخر پاییز وادارم کرد تا پیچ بخاری پراید را تا آخر بپیچانم طبق معمول صدای ضبط ماشینم زیاد بود و با ریتم مداحی سرعت رانندگی من هم تغییر می‌کرد در حال زمزمه کردن مداحی بودم که یاد خواب دم صبح افتادم و آه کشیدم، هرچقدر در خواب گیج بودم و او را نمی‌شناختم در بیداری برایم آشنا بود بی‌اختیار قطرات اشک گرم بر گونه‌هایم می‌ریخت از دور گنبد امامزاده حسن را دیدم و دست بر سینه عرض سلام کردم همان‌طور که در حال رانندگی بودم گوشی را برداشتم و فایل صوتی ضبط کردم سلام نسرین جان خوبی خوشی دختر خوب من بالاخره دارم میرم پیش استاد مقدم دعا کن دیگه خواهر جان راستی دیشب خواب آقا رسولو دیدم. بعد با هیجان ادامه دادم : نسرین اونننقدر از خودم خوشم اومد تو خواب هم می‌دونستم نامحرمه و دستشو نگرفتم ، درسته جوابم منفیه اما لطفاً برام ازش خبر بگیر خوابشو دیدم نگرانش شدم جوون مردم ببین در چه حاله من دیگه رسیدم دفتر خانوم مقدم دو سه ساعت دیگه زنگ می‌زنم . ✍ صالحه کشاورز معتمدی ... ✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀ 🏖 @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🏖 ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_اول مه همه جا را گرف
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 فایل صوتی رو برای نسرین ارسال کردم برای آخرین‌بار ایتا رو چک کردم و چند پیام را جواب دادم گوشی را در حالت پرواز گذاشتم در آینه ماشین چادرم را مرتب کردم دستی به صورتم کشیدم و پیاده شدم. طبق معمول ماشینم خاکی و گلی بود دستی به کاپوتش زدم و با حالتی شرمنده گفتم: بالاخره نوبت تو هم می‌رسه و می‌شورمت ممنون که درکم می‌کنی و با قدم‌های تند به سمت دفتر به راه افتادم . دفتر استاد شبیه همه‌جا بود جز دفتر مشاوره اتاق انتظار یک کتابخانه بزرگ بود با صندلی‌های راحت که ساعت‌ها می‌شد نشست و مطالعه کرد چند تابلویی که هر کدام می‌توانستند ساعت‌ها تو را در خود غرق کنند با یک خانم منشی همیشه ساکت و صبور. دفتر استاد دفتر همه دانشجوهایش بود ما قرارهایمان را آن‌جا می‌گذاشتیم آن‌جا مهمانی می‌گرفتیم خلاصه دفتر کوچک اما پربرکت و سراسر انرژی مثبتی بود. _ سلام خدا قوت + سلام خوش‌آمدید _ با استاد قرار دارم +می‌دونم خانم ابراهیمی جان استاد منتظرتون هستن فقط می‌دونید دیگه... نگذاشتم حرفش را تمام کند بععله بله سر ساعت تموم می‌کنم قول می‌دم این یک ماه سر ساعت بیام و برم تا برنامه استاد و شما به‌هم نریزه لبخندی زد و با دست مشایعت کرد ، در زدم و وارد اتاق شدم . یک میز و صندلی ساده و دو تا مبل راحتی و باز هم کتاب و کتاب و کتاب کل دفتر بوی کتاب می‌داد ،بوی تفکر ... مثل همیشه همه‌جا از تمیزی برق می‌زد استاد با چادر مرتب و صورت و روسری صاف و تمیز با صورتی که همیشه لبخند روی آن هک‌ شده به استقبال آمد. _ سلام +سلام بروی ماهتون آغوشش را برایم باز کرد محکم بغلش کردم این روزها آغوش او برایم امن‌ترین جای دنیاست همین‌طور که صورت استاد را می‌بوسیدم تندوتند حرف می‌زدم: _ الهی دورتون بگردم خوبید شما چقدر منتظر این روز بودم + ممنون نازنینم شما خوبی؟ _ الحمدالله الحمدللهی گفتم که از صد تا حالم بد بدتر بود. مثل همیشه متین لبخندی زد و گفت : + بنشین ببینم باز چی شده دختر خوب با مادر یا... _نه استاد به خدا با مادرم اوکی هستم ایشون خیییلی با من حال نمی‌کنه اما من همون جوری که شما گفتید باهاش خوبم اما خب نمی‌ذاره که تازگی‌ها ناخن‌هاش رو عوض کرده این دفعه ناخن‌های بلند با نگین‌هایی که از شش‌متری برق می‌زنه و مژه‌هایی که کاشته‌ از دفعه قبلی بلندتر و پرتر هست آخه من با چه رویی... اخم ریزی زد فهمیدم که نباید ادامه بدهم + نازنین جان مادر مادره، مادر اگر اهل نماز شب باشه یا نه در مادر بودنش فرقی نمیکنه هم باید حرمتش حفظ بشه و هم اطاعتش واجبه مادر شما فقط ظاهرش با تو متفاوته که با هم ریشه‌یابی کردیم و می‌دونی دلیلش چیه شما فقط به فکر انجام وظایفت باش همین، نگران بعد هم نباش خدایی که تو رو تا این‌جا آورده بلده بقیه راه هم ببره فقط کافیه که کارتو سفت‌وسخت به خودش بسپاری و به سمت هدف پیش بری. بعد با کمی چاشنی شیطنت ادامه داد: نکنه یادت رفته تا همین چند وقت پیش خودت هم مثل ایشون بودی ؟!! خودمو لوس کردم و گفتم : یاااادمه فقط نگرانم نکنه ... +نگرانی چون توکلت کمه نازنین جان اون خدائی که هزاران‌هزار سال از ازل تا ابد خداست میلیاردها میلیارد بنده مثل تو داشته و خواهد داشت پس او خدایی بلده تازه‌کار نیست که عزیزم وقتی خدا رو داری باید بهت بر بخوره که الکی فکر و خیال باطل کنی پس بسپار به خودش فقط باید مراقب باشی که خودت اشتباه نکنی و راه رو درست بری. مثل همیشه حرف‌هایش آرام آرامم کرد با کلی عشق در صدا گفتم : شما ژلوفن منید اصن حرف که می‌زنید جادو می‌شم. خندید و گفت : فعلا لطفاً جادو نشو که کلی کار داریم . انگار تازه یادم افتاد که برای چی آمدم دست‌پاچه وسایلم را از کیف خالی کردم. _ وای ببخشید استاد حواسم نبود آقای رضوی گفتند همه‌چیز باید ضبط بشه... این رکورد ... اینم سیم... استاد با قیافه‌ای کاملاً جدی گفت: + قرارمون سر جاشه دیگه ... _ بله بله حتما + یک‌بار تکرار کن لطفا _ تمام خاطرات شما با نام و نشان مستعار نوشته می‌شه در تمام مراحل هم همه بازنویسی‌ها زیر نظر خودتون انجام می‌شه . لبخندی ازسر رضایت زد و گفت: + احسنت به تو دختر خوب و دقیق حالا از کجا شروع کنیم؟ _ من که دلم می‌خواد برم سر اصل ماجرا اما آقای رضوی گفتند حتما از کودکی شروع بشه لطفاً + باشه من برات می‌گم بعداً با هم مرتبش می‌کنیم ... ✍ صالحه کشاورز معتمدی ... ✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀ 🏖 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍎🌷🌹😘😴 عرض سلام و احترام فراوان محضر مبارکتان و خیر مقدم به تمام عزیزانی که بتازگی به جمع دوستان ارزشی خود پیوستند . ص_سپهری هستم از سفیران منتخب ✅ زیباترین و مهم ترین مطالب زندگیتون رو در کانال تنها مسیر آرامش (راز حیات برتر) ببینید . 💥📌راهنمای استفاده از مطالب مهم و دنباله دار کانال 👉 👉 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 کلیپ صوتی دکتر آیدی مدیر کانال @ashkae منتظر انتقادات و پیشنهادات شما سروران گرامی هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حتی فکر انقلاب کردن هم از انقلاب ۵۷ دارید وگرنه تو این کشور ۲۵۰۰ سال یه شاه اومده یه شاه رفته کسی جرات نداشته به اسب شاه بگه یابو😂🙈 🤣 @saritanhamasir
‏مامان و باباهای ما کانالای ماهواره رو قفل میکردن نمیذاشتن ببینیم ولی ما الان داریم بهشون فیلتر شکن میدیم. نسل ما همیشه جواب بدی با خوبی داده 😞😆 😍 @saritanhamasir
تلوزیون عربستان سعودی اعلام کرد تظاهرات در ۵۰ استان ایران ادامه دارد. اما اطلاع نداشت که ایران فقط ۳۱ استان دارد!😂😂 😍 @saritanhamasir 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥برخورد موشک سپاه به کمپ گروهک تروریستی کومله هنگام پخش مستقیم (الله اکبر) 🇮🇷 @saritanhamasir
👌 توییت جدید مهران رجبی ♦️ بعد اینا میگن چرا رفراندوم نمیذارید؛ هنوز براندازی نشده رای گیری نکرده خودش رییس جمهور معرفی کرده است. یکی یکی این آرزو را به گور خواهید برد. 🇮🇷 @saritanhamasir
📸 واکنش هنرمندان به اغتشاشات اخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جنایت‌های گروهک کومله؛ از آتش زدن مجروحان تا کندن پوست سر مردم سردار عراقی، جانشین سابق نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در گفتگو با خبرگزاری دانشجو: 🔸کومله ها جهادگرانی که برای کارهای جهادی به کردستان میرفتند را سر می بریدند و سپس پوست سر آن ها را جدا کردند/ کموله‌ها در بیمارستان پاوه مجروحان را آتش زدند. 🔸هم اکنون نیز ضد انقلاب ها مثل پژاک در خارج از مرزها درحال فعالیت هستند و گاهی نفوذهایی نیز دارند. 🔸گروهک های ضد انقلاب هم چون مگس هایی هستند که هرجای آلوده بینند، وارد آن می شوند. 🔸نیروهای ایرانی در عراق نیز پایگاه های ضد انقلاب ها را بمباران کردند، در حقیقت آنها فقط زحمت ما را زیاد می کنند. 🇮🇷 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا