طراحی مذهبی و توضیحات علمی
امام صادق (علیه السلام): «هرکس تسبیحى از تربت قبر امام حسین(علیه السلام)به همراه داشته باشد، ثواب ذک
واژه «تَسْبیح» از ریشه «سبح» در اصل به معنای «تنزیه خدا» و «سبحان الله گفتن» است؛[1] اما در عرف فارسی به مهرههایی که برای به خاطر سپردن شماره تعداد ذکرها با نخ به هم کشیده شده نیز «تسبیح» گفته میشود و در زبان عربی نیز به آن «سبحه» میگویند.
گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه معصومان(علیهم السلام) نیز از این وسیله برای ذکر استفاده میکردند:
1. ابراهیم بن محمّد ثقفى میگوید: تسبیح حضرت فاطمه(سلام الله علیها) از ریسمان پشمین بود که به تعداد تکبیرها - 34 عدد- گره داشت، و حضرت با آن تکبیر و تسبیح میگفت. وقتى حمزه شهید شد، از خاک قبر او دانههاى تسبیح ساخت. مردم نیز به تقلید او از تربت حمزه تسبیح ساخته و برای شمارش اذکار خود از آن استفاده میکردند، اما بعد از شهادت امام حسین(ع)، تربت حضرتشان، جایگزین تربت حمزه(ع) شد و فضیلت استفاده از آن نیز بیشتر است.[2]
2. وقتی امام سجاد(ع) را پیش یزید بردند، یزید تصمیم به کشتن ایشان گرفت؛ از اینرو، حضرتشان را در مقابل خود نگاه داشته، با او سخن میگفت تا کلمهاى از آنحضرت بشنود و به آن بهانه ایشان را بکشد! امام(ع) تسبیح کوچکى در دست داشت و با انگشتانش آن را میگردانید و در همان حال به سخنان یزید پاسخ میداد. یزید گفت: من با تو سخن میگویم و تو در پاسخ، با بیاعتنایى تسبیح میگردانى؟! آیا این رفتارت توجیهپذیر است؟! حضرت فرمود: «پدرم از جدّم- پیامبر(ص)- نقل کرد که حضرتشان بعد از نماز صبح و تعقیبات آن، با کسى سخن نمیگفت تا اینکه تسبیح را میگرفت و میگفت: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَصْبَحْتُ أُسَبِّحُکَ وَ أُمَجِّدُکَ وَ أُحَمِّدُکَ وَ أُهَلِّلُکَ بِعَدَدِ مَا أُدِیرُ بِهِ سُبْحَتِی؛ خدایا! صبح کردم در حالیکه به اندازه تعداد دانههاى تسبیح خود تو را تسبیح و ستایش میکنم، و حمد و تهلیل(لا اله الا الله) میگویم». آنگاه دانههاى تسبیح را گردش میداد و با مردم سخن میگفت بدون آنکه ذکر گذشته را تکرار کند، و فرمود: «با این کار به شماره گردش دانههاى تسبیح برای او ذکر خدا حساب میشود و آن سبب حفظ و حراست او است تا وقتى که به بستر خواب برود، و وقتی به بستر میرفت در آن هنگام نیز تسبیح را میگرفت و ذکر گذشته را تکرار میکرد و تسبیح را زیر سر خود مینهاد و با این کار تا صبح ذکر خدا در نامه اعمال او نوشته میشد. من نیز تسبیح را میگردانم تا اقتدا به عمل جدّم کرده باشم».[3]
همچنین در احادیثی؛ ائمه اطهار(ع) سفارش به داشتن تسبیح برای مؤمنان میکردند؛ مانند:
1. امام صادق(ع) فرمود: «هرکس تسبیحى از تربت قبر امام حسین(ع) به همراه داشته باشد، ثواب ذکر تسبیح برای او نوشته میشود، هر چند ذکری بر زبان نیاورد».[4]
2. امام زمان(عج) فرمودهاند: «تسبیحى که دانههاى آن از تربت امام حسین(ع) باشد، بهترین وسیله شمارش ذکرهاست؛ زیرا کسى که آنرا در دست دارد ، حتى اگر ذکر تسبیح را فراموش کند و آنرا در دستانش بچرخاند، ثواب تسبیح براى او نوشته میشود».[5]
پی نوشت :
[1]. لسان العرب، ج 2، ص 471
[2]. کتاب المزار(مناسک المزار)، ص 150
[3]. الدعوات(سلوة الحزین)، ص 61
[4]. هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة(ع)، ج 2
[5]. الإحتجاج على أهل اللجاج ج 2، ص 489
مطالعه بیشتر در :
https://www.ziaossalehin.ir/fa/tags/تسبیح
طراحی مذهبی و توضیحات علمی
رسول گرامی اسلام حضرت محمد (صَلَّی اللهُ عليهِ و آلهِ و سلَّم): «عبادت داراى هفتاد جزء است، و کسب حل
در روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده است: «عبادت داراى هفتاد جزء است، و کسب حلال، برترین جزء آن بشمار میرود».[1] و در روایت دیگر فرموده است : «العباده عشرة اجزاء تسعة أجزاء في طلب الحلال. عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن درآمد حلال است».[2]
در اینگونه احادیث باید به چند نکته توجه کرد:
1. عبادت دارای معنای گستردهای است و آن عبارت است از: نهایت تعظیم و بندگی در برابر خدایی که او فقط شایسته آن است. بنابراین، هر عمل و تفکری که در مسیر بندگی و تعظیم الهی باشد، عبادت محسوب میشود؛ لذا میتوان بیش از هفتاد عمل را برشمرد که به نوعی، عبادت به شمار میآیند و نیازی به ذکر تک تک آنها نیست.
2. این اعداد؛ احتمالاً عدد واقعی نیستند، بلکه منظور، زیادی اعمال (از باب مثال برای کثرت در اجزای عبادت)[3] است که شأنیت این را دارند که داخل در گستره معنایی عبادت شوند.
3. این دسته از روایات؛ بیانگر مراتب عبادت[4] و اهمیّت و تشویق کسب روزی حلال نسبت به دیگر موارد است؛ زیرا آنچه در نظام اقتصادى اسلام، بیش از هر چیز اهمیت دارد حلال بودن کسب و کار است امام صادق(عليهالسلام)»: لاتَدَعْ طَلَبَ الرِّزق مِن حِلِّهِ فَاِنّهُ عَوْنٌ لَكَ عَلي دينِكَ ، هيچگاه از تحصيل روزي حلال رو گردان مباش. مال حلال ياور و معين تو در حفظ دين و ايمان تو است [5] ؛ بدین معنا که به دست آوردن مال، از راهى که آزاد است و ممنوعیّت شرعى ندارد. به علاوه؛ تأثیر تربیتی تغذیه حلال در توفیق انجام اعمال و عبادات، بسیار زیاد است؛ لذا بر شخص مسلمان واجب است که در حدّ ضرورت و به قدر توان، کار کند و مخارج خود و خانوادهاش را تأمین سازد. اما شغل او باید مباح باشد و مالى را که صرف هزینههاى زندگى خود میکند، حلال باشد. قرآن کریم از طرفى به کسب حلال امر میکند و از طرفى از ضدّ آن؛ یعنى حرامخوارى و انجام کار نامشروع نهی میکند و آنرا پیروی از شیطان میخواند و میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ ؛ اى مردم! از آنچه در این زمین است (از انواع خوردنیها) حلال و پاکیزه بخورید و برخوردار شوید، و پیروى از گامهاى شیطان نکنید، که او براى شما دشمنى آشکار است».[6]
پی نوشت :
[1]. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 180
[2]. بحارالأنوار، اسلاميه، ج2، ص184، ح6.
[3]. أخذا و عطاء و صرفا ص 203
[4]. همان.
[5]. وسائل الشیعه ، ج 12، ص 10
[6]. بقره، 168.
مطالعه بیشتر در :
https://www.ziaossalehin.ir/fa/tags/روزی-حلال
طراحی مذهبی و توضیحات علمی
امام حسن مجتبی (علیه السلام) : «نگه داری و حفظ شیعه، مرا ناگزیر بر صلح نمود. سپس مناسب دیدم جنگ به ر
صلح امام حسن مجتبی (علیه السلام) با معاویه برگی دیگر از مظلومیت ائمه معصوم (علیهم السلام) می باشد ، پس از شهادت امیرالمومنین امام علی ( صلوات الله و سلامه عليه) ، مردم با امام حسن مجتبی (علیه السلام) به عنوان خلیفه مسلمین بیعت نمودند[1] امام حسن (علیه السلام) پس از خلافت تمام سعی خود را نمود تا کاری که پدر خویش در واپسین روزهای حیاتش در تدارک انجام آن بود را به انجام برسانند و آن سرکوب کردن معاویه بود لذا در ميان مردم اعلان بسيج عمومى نمودند و سپاهیان را براى دفع تهاجم دشمن فراخواندند. همه چیز تا هنگامی که خواص و سران خیانت نکرده بودند درست انجام می شد ، ولی متاسفانه خیانت بزرگانی از جمله عبيدالله بن عباس فرمانده كل سپاهیان کوفه ، امام را تنها و غریب گذاشت [2] عبید الله به همراه هشت هزار نفر از سپاهیان ، اردوگاه امام حسن (علیه السلام) را ترک نمود و به قرارگاه سپاه شام پیوست.[3]
در چنین شرایطی که اولا شکست امام حسن (علیه السلام) در جنگ نظامی قطعی بود ثانیا معاویه با حیله و عوام فریبی چهره موجهه ای از خود نشان داده بود و جنگ و شهادت امام حسن (علیه السلام) موجب نمی گشت که چهره واقعی معاویه آشکار گردد ، امام مجبور گردید با صلح نامه [4] و نقض قابل پیشبینی مفاد آن توسط معاویه زمینه ساز قیام و نابودی بنی امیه را فراهم آورد و البته از شهادت شیعیان در جنگی بی فایده جلوگیری نمود ، از این رو امام حسن (علیه السلام) یکی از علل صلح خود را حفظ شیعیان دانسته و فرمود : «نگه داری و حفظ شیعه، مرا ناگزیر بر صلح نمود. سپس مناسب دیدم جنگ به روز دیگر (عاشورا) محوّل گردد... .» [5]
امام مظلوم (علیه السلام) پس از صلح از خیانت و عدم همراهی مسلمانان گلایه و علت صلح را چنین بیان فرمودند : من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم . اگر یارانى داشتم شبانه روز با او مى جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب مى شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان هاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه مى کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.[6]
پی نوشت :
[1]. اعیان الشیعة، ج1، ص207
[2]. حیاة الإمام الحسن بن على ،ج2،ص92
[3]. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 214
[4]. تاریخ خلفا، جعفریان ،ص392
[5]. حیاة الامام الحسن، قرشی ، ج2، ص280
[6]. احتجاج، طبرسی، ص 157
مطالعه بیشتر در سایت ما (ضیاءالصالحین) :
http://www.ziaossalehin.ir/fa/content/3893
طراحی مذهبی و توضیحات علمی
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) : طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است ، خداوند جویندگان دانش را د
کسب علم و دانش بارها در آیات و روایات مورد تاکید قرار گرفته شده است به طوری که اولین آیه نازل شده [1] بر قلب نازنین رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) به علم آموزی تاکید نموده و می فرماید : اقْرَاْ بِسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ خَلَقَ الاْنسَانَ مِنْ عَلَق اقْرَاْ وَرَبُّکَ الاْکْرَمُ الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الاْنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ، بخوان به نام پروردگارت که آفرید ، و انسان را از خون بسته اى خلق کرد بخوان که پروردگارت والاتر است ، همان کسى که به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمى دانست آموخت.[2] و در آیه دیگری برای نشان دادن جایگاه علم پرسشی بیان نموده و می فرماید : قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الّذینَ لایَعْلَمُونَ إنّما یَتَذَکَّرُ اُولُوا الألْبابِ. بگو: آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟ تنها خردمندان متذکر می شوند. [3]
پیامبر گرامی اسلام (صلى الله علیه و آله) علم آموزی را واجب دانسته و می فرماید : طلب علم و دانش بر هر مسلمان لازم است.[4] بر همین اساس تمامی مراجع تقلید در اصول دین ( توحید ، نبوت ، معاد ، امامت ، عدل) تقلید را جایز ندانسته و می فرمایند : عقیده مسلمانان به اصول دین باید از روی دلیل [علم] باشد و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید [5]
البته سوالی که در اینجا پیش می آید این است که مراد از علم ، فقط علم در اصول دین است یا شامل تمامی علوم می گردد ؟ آنچه از محتوای روایت بر می آید این است که تمامی علوم و دانش های مفید مورد تائید اسلام هستند ، علامه حلی (قدس سره الشریف) علوم را به چند دسته تقسیم نموده می فرماید : فراگیری علم یا بر انسان واجب عینی است یا واجب کفایی یا مستحب است و یا حرام [6] که مراد از واجب عینی ، علم در اصول دین است و بر همه اشخاص واجب است در اصول دین به علم و یقین برسند ، مراد از واجب کفائی علوم ضروری مانند اجتهاد و طب هستند که باید به حد کفایت اشخاصی از جامعه به دنبال آن بروند ، مراد از علوم مستحب علومی هستند که تا حدی مورد نیاز جامعه است (اکثر رشته های دانشگاهی) و مراد از علم حرام هر علمی است که به سبب ضرر و آسیب مخربش از طرف خداوند حرام و باید از آن اجتناب نمود (مانند سحر و جادوگری)
پی نوشت :
[1] . بحارالانوار،ج 18،ص 206
[2] . علق آیه 1
[3] . زمر آیه 9
[4] . اصول كافى ج 1 ص 35
[5] . توضیح المسایل مراجع ،ص 13
[6] . تذکرة الفقهاء، علامه حلی ،ج 9،ص 36
مطالعه بیشتر :
http://www.ziaossalehin.ir/fa/content/11225
طراحی مذهبی و توضیحات علمی
رسول گرامی اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله):«کسى که ایمان به خدا (جَلّ جَلالُه عَظُمَ شَأنُه) و
نذر آن است که انسان متعهد شود برای خدا کاری از کارهای خیر را انجام دهد، یا کاری را که ترکش نیکو است، ترک نماید.[1]نذر بر دو نوع است:
1. نذر مشروط؛ نذر مشروط یا «نذر شکر» است مانند اینکه انسان میگوید: «اگر مریض من شفا یافت بر عهده من است برای خدا فلان کار را انجام دهم».
یا «نذر زجر» است مانند اینکه میگوید: «اگر مرتکب فلان کار بد شدم بر عهده من باشد برای خدا فلان کار خیر را انجام دهم».
2. نذر مطلق؛ آن است که انسان بدون هیچ قید و شرطی بگوید نذر میکنم برای خدا، - یا برای خدا است - بر عهده من باشد فلان کار خیر را انجام دهم یا فلان کار شر را ترک کنم.[2]
ارکان نذر سه چیز است؛ 1. ناذر (نذر کننده)، 2. صیغه نذر، 3. متعلق نذر (ملتزم به).[3] یعنی برای اینکه نذری منعقد شود باید نذر کنندهای باشد که شرایط نذر کردن را داشته باشد، همچنین صیغه نذر جاری شود، و نذر به انجام یا ترک کاری تعلق بگیرد که شرایط آن بیان خواهد شد.
شرایط نذر کننده :1. بلوغ 2. عقل 3. اختیار 4. قصد 5. انتفاء حجر در متعلق نذر.[4] برخی از فقها، اسلام و حریت (برده و کنیز نباشد) را نیز از شرایط نذر کننده قرار دادهاند.[5]
بنابراین، نذر بچه اگر چه ممیز باشد و به ده سال رسیده باشد، همچنین نذر دیوانه حتی اگر دیوانه ادواری باشد در زمان دیوانگیش و نذر انسان مست و یا عصبانی به گونهای که قصد از او زایل شود، همچنین نذر سفیه و محجور در امور مالی منعقد نمیشود و صحیح نیست. البته نذر محجور در آن مالی که حق طلبکارها به آن تعلق گرفته منعقد نمیشود، ولی در اموال دیگر، صحیح است.[6]
همچنین نذر عبد و کافر منعقد نمیشود، مگر اینکه در عبد، قبل از واقع شدن نذر، مولا اجازه بدهد یا عبد، قبل از انحلال عقد نذر توسط مولا، آزاد شود و همچنین اگر کافر، مسلمان شود مستحب است به نذرش وفا کند.[7]
صیغۀ نذر این چنین است: «للّه علیّ هکذا»، و منظور از هکذا آن است که: «آنچه را مىخواهد که نذر کند بعد از «للّه علیّ» بگوید.[8] مثلاً بگوید: «ان شفى اللّه مریضى فللّه على صوم یوم»؛ یعنى اگر خداوند مریض مرا شفا بدهد یک روز، روزه بر گردن و عهده من باشد.[9]
گفتنی است؛ لازم نیست صیغه نذر به عربى خوانده شود، بلکه به فارسی هم کفایت میکند، پس اگر گفته شود: «چنانچه مریض من خوب شود، براى خدا بر من است که ده تومان به فقیر بدهم یا یک روز روزه بگیرم»، نذر، صحیح است. البته باید «براى خدا»[ یا هر لفظی که در زبانهای غیر فارسی معنای «الله» را برساند]به زبان گفته شود و قصد آن در دل کافى نیست.[10]
متعلق نذر یا «ملتزم به» و شرایط آن
مراد از «متعلق نذر» یا «منذور به» یا «ملتزم به»، آن چیزی است که نذر کننده متعهد میشود آنرا برای خدا انجام دهد یا ترک نماید و شرایط آن :
1. متعلق نذر یا باید از چیزهای باشد که نیاز به قصد قربت داشته باشد؛ یعنی واجب یا مستحب باشد. و یا امر مباحی[11] باشد که دارای رجحان و برتری در دین یا دنیا باشد. بنابر این، امر حرام یا حتی مکروه نمیتواند متعلق نذر قرار گیرد.[12]
2. مقصود و مورد اراده باشد.
3. تحت قدرت نذر کننده باشد؛ یعنی متعلق نذر به گونهای باشد که بر حسب عادت و معمول، نذر کننده بتواند هنگام رسیدن وقتش آنرا انجام دهد، هر چند اگر زمان انعقاد نذر قدرت بر انجامش نداشته باشد.[12]
پی نوشت :
[1]. رسالة توضیح المسائل آیت الله مکارم ص 445
[2]. همان.
[3] . إرشاد الأذهان إلى أحکام الإیمان ج 2، ص 90،
[4]. تحریر الوسیلة، ج 2، ص 117
[5]. الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة ج 3، ص 35
[6]. تحریر الوسیلة، همان
[7]. الروضة البهیة، ج 3، ص 35 – 36.
[8]. مقامع الفضل، ج 1، ص 346
[9]. یک دوره فقه کامل فارسی، ص 172
[10]. رساله توضیح المسائل آیت الله لنکرانى، ص 483
[11]. الروضة البهیة، ج 3، ص 41 - 43.
[12]. إرشاد الأذهان إلى أحکام الإیمان، ج 2، ص 90.
مطالعه بیشتر در :
https://www.ziaossalehin.ir/fa/tags/نذر
عدّهی توّابین، چند برابر عدّهی شهدای کربلاست. شهدای کربلا همه در یک روز کشته شدند؛ توّابین نیز همه در یک روز کشته شدند. اما اثری که توّابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند، نیست! بهخاطر اینکه در وقت خود نیامدند. کار را در لحظهی خود انجام ندادند. دیر تصمیم گرفتند و دیر تشخیص دادند.
طراحی مذهبی و توضیحات علمی
عدّهی توّابین، چند برابر عدّهی شهدای کربلاست. شهدای کربلا همه در یک روز کشته شدند؛ توّابین نیز همه
ربیعالثانی یا ربیعالآخر از جمله ماهای هجری قمری است که سید ابن طاووس (رَحمَْةُ الله عَليه) برای روز اول آن دعای اللّهُمَّ أَنْتَ إِلهُ كُلِّ شَيْءٍ، وَ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ مالِكُ كُلِّ شَيْءٍ وَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ .... را ذکر می نماید [1]
در ابتدای ربیع الثانی در سال 65 هجری سلیمان بن صرد خزاعى با گروهی از توابین بمنظور توبه و خونخواهی امام حسین (علیه السلام) قیام نمودند. [2]
بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) ، کوفیان از خیانت خود به خاندان رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) پشیمان شدند ، آنها کسانی بودند که با ۱۲۰۰۰ نامه [3] امام حسین (علیه السلام) را به کوفه دعوت نموده ولی نه تنها امام را یاری نکردند بلکه عده ای از آنها نیز بر امام مظلوم شمشیر کشیدند. (البته عده ای از کوفیان نیز در اثر تدابیر شدید امنیتی و دستگیری توسط ابن زیاد نتوانستند به یاری امام بشتابند)
پس از حادثه کربلا ، کوفیان دائم یکدیگر را ملامت و توبیخ می کردند و به فکر راهی برای جبران جنایت خود بودند ، بدین صورت ریشه و بنیان قیام توابین در میان مردم کوفه نهاده شد.[4] در نهایت کوفیان در منزل سلیمان بن صرد خزاعى از بزرگان شیعه اجتماع نمودند و پس از اعلام شرمساری شدید ، جویای راهی برای پاک شدن لکّه ننگ از دامان خویش شدند ، سلیمان خطاب به آنها گفتند : قیام کنید ، چرا که خداوند بر شما خشمگین شده است، به خداسوگند ، گمان نکنم خدا از شما راضى شود مگر با قاتلان آن حضرت نبرد کنید و از آنان انتقام بگیرید ، سپس ادامه داد: «از مرگ نترسید؛ چرا که هر کس از مرگ بترسد ذلیل خواهد شد و همانند قوم بنى اسرائیل باشید که به خاطر نافرمانى خداوند پیامبرشان به آنها گفت: «اِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ اَنْفُسَکُمْ» [5]؛ (شما به خویشتن ستم کردید) و ادامه داد: «فَتُوبُوا اِلى بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ» (پس توبه کنید و به سوى خالق خود بازگردید و تن به کشتن دهید) [6] آخر الامر توابین به رهبری سلیمان رهسپار جنگ با ابن زیاد شد و در عین الورد با سپاه ابن زیاد رویارو و پس از کشتن عده زیادی از سپاه دشمن و مبارزات و جانفشانیهای فراوان ، سلیمان (سلیمان بن صرد بن الجون بن أبى الجون بن منقذ بن ربیعة بن أصرم الخزاعی ) [7] در سن 93 سالگی کشته و قیام توابین شکست خورد. [8]
یکی از دلائل اصلی شکست قیام توابین ، احساسی بودن این قیام بوده است ، آنها می خواستند با فدا کردن جان خویش مورد بخشش خداوند قرار گیرند و با بنا قرار دادن آیه ۵۴ سوره بقره چنین تصمیمی گرفتند ، سوال اینجاست آیا چنین کاری مورد تائید دین و امام عصرشان بوده است ؟ در تاریخ سندی بر تائید صریح امام سجاد (علیه السلام) یافت نشده و البته آیه مورد نظر در مورد یهود نازل شده و بار کردن آن بر مسلمانان بدون صراحت معصوم تفسیر به رای محسوب می گردد ، در هر صورت مذمتی نیز از ائمه معصوم (علیهم السلام) برای حرکت شهادت طلبانه توابین یافت نمی شود پس پذیرش یا عدم پذیرش توبه آنها مشخص نیست ، این نکته نیز باید مورد توجه قرار داد که در میان شیعیان اشخاص دیگری نیز از جمله مختار ، به دنبال قیام علیه حکومت ظالم بودند ولی از حرکت احساسی سلیمان حمایت نکرده و می گفتند : «سلیمان مى خواهد با این قیام، خود و یارانش را به کشتن دهد، او مردى است که از آیین جنگ آگاهى ندارد»[9]
پی نوشت :
[1] اقبال الاعمال ج3ص145
[2] مستدرک سفینه البحار :ج 4ص68
[3] بحار الأنوار، ج44، ص334
[4] تجارب الأمم ، مسکویه الرازى ج2 ص107
[5] سوره بقره، آيه 54.
[6] كامل ابن اثير، ج 4، ص 176
[7] الاستیعاب فى معرفة الأصحاب ج2ص249
[8] قلائدالنحور :ج ربیع الثانی ص 168
[9] كامل ابن اثير، ج 4، ص 163
مطالعه بیشتر :
http://www.ziaossalehin.ir/fa/content/4041