🔴شاه واسه هر کی اعلیحضرت باشه واسه من نیست!
🔹#عصمت_الملوک_دولتشاهی در مصاحبه اش با آقای #خسرو_معتضد در مورد #تاج_الملوک (ملکه مادر) می گوید: «اعلیحضرت یک روز آمده بودند پشت در اتاق من ایستاده بودند. اتفاقاً آن روز ملکه آمده بودند خانه من داد و فریاد می کردند. می گفتند تو واسه چی آمده ای اینجا؟ چرا زنِ شوهر من شدی؟ کی به تو اجازه داد بیایی هووی من بشوی؟ من خونسرد بودم. جواب دادم اختیار من دست پدرم بود. شوهر شما که حالا شوهر من هم هستند، با ابوی من صحبت کردند؛ اجازه ازدواج با من را هم گرفتند. حالا شما اگه ایرادی داری برو به اعلیحضرت بگو، چرا به من می گویی؟ ایشان فرمودند: زکی اعلیحضرت کیه دیگه؟ این آقا در منزل ما بوده، صاحب منصب زیردست بابام بوده. واسه هر کی اعلیحضرت باشه واسه من نیست! اعلیحضرت پشت در بودند. آمدند تو با عصا رفتند به طرف ایشان، ایشان هم فوراً فرار کردند. خیلی از شوهر خودشان می ترسیدند.»
📚معتضد، خسرو، دو دختر قاجار در قصر شاه پهلوی، تهران، البرز، 1380
✅کانال تاریخ پهلوی👇
https://eitaa.com/joinchat/4153737506C363110af5c
تاریخ پهلوی
رضا [شاه] اهل نماز و روزه نبود و برای خودش استدلالاتی داشت که با ما در میان می گذاشت. رضا می گفت مگر
می توانستند موقع خوردن و نخوردن را تشخیص بدهند به توپ افطار و سحر بی اعتماد می ساختند تا جایی که اکثراً خواستار آن شدند شلیک توپها متوقف و توپها جمع آوری شوند!
#تاج_الملوک
#خاطرات_تاج_الملوک
#ملکه_پهلوی
(چاپ دوم، تهران: نشر به آفرین، ۱۳۸۰)
صفحه ۲۴۱.
✅کانال تاریخ پهلوی👇
https://eitaa.com/joinchat/4153737506C363110af5c
وقتی در نیویورک بودم تلویزیونها خبر دادند #امیر_عباس_هویدا به دستور محمدرضا زندانی شده است. #فریدون_هویدا برادرش که مثل خودش یک آدم خنثی است و عادات و حرکات زنانه دارد و با یک لحن مخصوصی صحبت میکند، آمد پیش من و گریه و زاری کرد که تلفن بزنم به محمدرضا و از او تقاضای استخلاص امیرعباس را بکنم. گفتم من یک همچی کاری نمیکنم. چشمش کور برود زندان تا آدم بشود!
آقا شاید باورتان نشود که این آدم... همیشه ایام یا در محوطه سعدآباد قدم میزد یا در خانهای که در حوالی تجریش داشت با خوانندهها و نوازندهها و مطربها خوش بود و یا مجالس خراب بر پا میکرد... آخه این هم شد نخست وزیر؟!
یادم هست همین هویدا وقتی به دستور #محمد_رضا از نخست وزیری خلع شد، آمد پیش من و با چشمان سرخ شده از گریه و صدای محزون و گرفته دست مرا بوسید و استدعا کرد پیش محمدرضا شفاعتش را بکنم تا در پست نخست وزیری باقی بماند! گفتم: من در امور مملکت دخالت نمیکنم و کاری به این کارها ندارم اما تو در این ۱۳ سال چه کار درستی انجام دادی که من حالا بروم و به واسطه آن محمدرضا را وادارم تا تو را در نخست وزیری نگه دارد؟!
#تاج_الملوک
#خاطرات_تاج_الملوک
(همسر رضاشاه و مادر محمدرضا پهلوی)
صفحه ٤٦٧.
✅کانال تاریخ پهلوی👇
https://eitaa.com/joinchat/4153737506C363110af5c