وقتی در نیویورک بودم تلویزیونها خبر دادند #امیر_عباس_هویدا به دستور محمدرضا زندانی شده است. #فریدون_هویدا برادرش که مثل خودش یک آدم خنثی است و عادات و حرکات زنانه دارد و با یک لحن مخصوصی صحبت میکند، آمد پیش من و گریه و زاری کرد که تلفن بزنم به محمدرضا و از او تقاضای استخلاص امیرعباس را بکنم. گفتم من یک همچی کاری نمیکنم. چشمش کور برود زندان تا آدم بشود!
آقا شاید باورتان نشود که این آدم... همیشه ایام یا در محوطه سعدآباد قدم میزد یا در خانهای که در حوالی تجریش داشت با خوانندهها و نوازندهها و مطربها خوش بود و یا مجالس خراب بر پا میکرد... آخه این هم شد نخست وزیر؟!
یادم هست همین هویدا وقتی به دستور #محمد_رضا از نخست وزیری خلع شد، آمد پیش من و با چشمان سرخ شده از گریه و صدای محزون و گرفته دست مرا بوسید و استدعا کرد پیش محمدرضا شفاعتش را بکنم تا در پست نخست وزیری باقی بماند! گفتم: من در امور مملکت دخالت نمیکنم و کاری به این کارها ندارم اما تو در این ۱۳ سال چه کار درستی انجام دادی که من حالا بروم و به واسطه آن محمدرضا را وادارم تا تو را در نخست وزیری نگه دارد؟!
#تاج_الملوک
#خاطرات_تاج_الملوک
(همسر رضاشاه و مادر محمدرضا پهلوی)
صفحه ٤٦٧.
✅کانال تاریخ پهلوی👇
https://eitaa.com/joinchat/4153737506C363110af5c