یادمان شهید گمنام اردوگاه شهید بهشتی رونمایی شد
🔹صبح امروز، یادمان #شهید_گمنام اردوگاه شهید بهشتی #شهرابریشم همزمان با سالروز شهادت سردار حاجقاسم سلیمان، رونمایی شد.
🔹این آیین با حضور معاون پرورشی و فرهنگی اداره کل آموزش و پرورش، جمعی از فرهنگیان و دانشآموزان شهرابریشم برگزار شد.
🔹شهید گمنامی که در این محل آرمیده، سال گذشته باشکوه کمنظیری توسط فرهنگیان و عموم مردم در شهر ابریشم و اردوگاه شهید بهشتی تشییع شد.
♨️متن کامل خبر را اینجا بخوانید:👇
https://isf.medu.gov.ir/fa/node/122533
#به_کدامین_گناه_کشته_شدند؟
ثبت یک واقعه تلخ توسط هنرمدان گرافیک در همان ساعات اولیه
حوادث روزگار می گذرند و این نمادهای آن است که می ماند.
#کرمان
#حاج_قاسم
#ترور
#صهیون
تشکیل #پایگاه_بسیح_حسن_آباد
برشی از کتاب خاطرات #سردار_حاج_سیف_الله_رهنما
نمی دانم از کجا و چطور موضوع جبهه رفتن من در حسن آباد درز پیدا کرد. داخل محل به هر کس می رسیدم می گفت شنیدم می خواهی بروی جبهه دو روز بعد حدود بیست نفر به سراغم آمدند و اعلام کردند که ما هم می خواهیم به جبهه برویم اما چون حسن آباد بسیج ندارد نمی دانیم از چه طریقی باید اعزام شویم. درخواست آنها این بود که من به سپاه اصفهان مراجعه کنم و بخواهم که برای حسن آباد هم مثل بقیه جاها بسیج تشکیل بدهند؛ قبول کردم و فردا صبح به سپاه رفتم. فرمانده وقت سپاه اصفهان آقای اثنی عشری بود؛ اما چون حضور نداشت، حسن شفیع زاده به جایش نشسته بود. درخواستم را با او در میان گذاشتم. ابتدا می خواست مسئولیت تشکیل بسیج را به خودم واگذار کند که قبول نکردم و گفتم این کار من نیست. قرار شد خودشان افرادی را برای تشکیل بسیج به حسن آباد بفرستند.
شب بعد، به همین منظور چند نفر به مسجد حسن آباد آمدند. آنها ابتدا عضوگیری کردند و بعد هم آموزشهای جزئی دادند یک هفته که گذشت، اعلام کردند فردا یک اردوی آموزشی داریم و بعد هم اعزام خواهیم داشت. بیست و پنج نفر داوطلب شدند. من هم از باب دلگرمی، همراه شان شدم...
🔴 #معرفت
#دعای_مادر
از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند:این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟
گفت:شبی مادرم از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود.
کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود.
پس با خویش گفتم:«اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود.
هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید:چرا ایستاده ای؟! قصه را برایش گفتم.
او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت:«خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان»
نقش ۳ #زن در حفظ جان امام زمان(عج)
🔹اصغر منتظرالقائم استاد دانشگاه اصفهان گفت: هم به خاطر شرایط امنیتی سامرا و هم وجود جاسوسان متعدد، امام عسکری(ع) نرجس خاتون را به همسری برگزیدند و مراسمی هم نگرفتند و زایمان و تولد هم جز نزد چند نفر مخفی ماند و در شرایطی کاملا سرّی، تولد امام رخ داد و نرجس خاتون و بانو حدیث و حکیمه خاتون جان امام زمان(عج) را حفظ کردند.
#جمعه_ها_و_یاد_امام_زمان
هنر #معماری و معماران(قسمت اول)
برای ساخت یک بنای خشتی ابتدا پی سنجی می کردند یعنی مقدار بار سوار بر پی دیوار و ستون را می سنجیدند و بر این اساس پهنای پی را می ریختند. هر چه تخمین سنگینی سقف افزایش می یافت پی نیز پهن تر می شد. پی با استفاده از گل سرخ ورز داده شده به ارتفاع یک متر ریخته می شد و بعد با خشت تا پای طاق یا طاقچه بالایی بنا بالا می آمد روی این بنا قالب های سقف بندی را می بستند و با گچ یا رس به دیواره های کناری متصل میکردند و با تراز کردن آن به وسیله نخی که از میان طاق بندی با نخی که بر روی زمین بسته می شد خشتها را از زیر قالب به هم می چسباندند تا به مرکز قالب برسد. برای چسباندن خشتها از گل رس نیم کاه استفاده می کردند. بعد از این کار گوشه ها را با خشت پر می کردند و فاصله بین خشت ها را با ریگ می بستند که به این کار ریگ بندی می گفتند طاق را که به خاطر شکل گنبدی آن چشمه می گفتند برای اطاقها، چهار چشمه و برای انبارها و آغل گوسفندان هشت چشمه می ساختند...
#کتاب_تاریخ_یزدآباد صفحه ۴۶
#در_محضر_امام_زمان (قسمت اول)
سید صادق طباطبایی از قول پدرش آیت الله سید زین العابدین ابرقویی( عارف پرهیزگار) می گوید: . سید و عالم بزرگوار و صاحب انفاس قدسیه مرحوم حاج سید عبدالحسین میرلوحی یزدآبادی
که شرح احوال ایشان مفصل است و پدرم علاقه ی خاصی نسبت به ایشان داشتند. ایشان با فرزند ارشد خود جناب حجة الاسلام حاج سید ابوالفضل میرلوحی که فعلاً بجای پدرشان امام جمعه یزدآباد میباشند روزی اول صبح وارد منزل ما شده و به دیدار پدرم آمدند و پس از چند دقیقه جناب حاج سیدعبدالحسین میرلوحی چنین گفتند: دیشب در عالم رؤیا در حالیکه مشغول آبیاری بودم #حضرت_ولی_عصر (ع) را دیدم و پس از پاره ای گفتگو دامن ایشان را محکم گرفتم و عرض کردم یابن رسول الله مرا راهنمائی کنید که در امور و مسائل فقهی که اشکال پیش می آید کجا روم و چه کنم؟ حضرت فرمودند ...
#کتاب_مادرم_خدیجه صفحه ۶۰
https://fa.wikifeqh.ir
http://sobhesadeq.ir/shahr/?p=86