eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻روزاى آخر بود قرار بود چند روز بعد همه با هم از سوريه برگرديم ايران،🚶 اون روز ،با مسعود قرار گذاشتيم با بريم به سمت نيرب، روستايى كه تقريبا ٢٠ الى ٢٥ دقيقه تا اونجا راه بود🏍، بعد از كلى اتفاقات شيرين و شوخى و خنده دو تايى راهى نيرب شديم، اول؛ رفتيم به مغازه ساندويچى🌭 كه پاتوق هميشگيمون بود و يه دل سيرى از شاورماهاى معروف در اورديم و بعد به سمت بازار كه يك فروشگاه 💣 اونجا بود راهى شديم؛ داخل فروشگاه شديم ، فروشنده متوجه شد كه ما ايراني هستيم به پامون بلند شد و با احترام و زور و زحمت به زبون فارسى و عليك كرد✋، ما كه تو مغازه با هم يك كلمه هم صحبت نكرده بوديم برامون جالب بود كه از كجا متوجه شده‼️ در حال ديدن اجناس بوديم كه فروشنده 💍دست مسعود رو نشون داد و پرسيد ايراني؟؟؟ مسعود هم با خنده گفت نعم😁! فروشنده گفت؛ حلقة جميلة ( يعنى چه انگشتر زيبايي🌸) مسعود با يه نگاه معنى دارى انگشترش رو از دستش در اورد و به فروشنده داد،! و به فروشنده گفت؛ سيدى هديه! فروشنده با تعجب گفت ؟!!! مسعود گفت: نعم هديه🎁! زدم بهش و گفتم چكار ميكني ؟! و به بهش گفتم اينا صبحا با محور مقاومتنو شبا سر سفره النصره! گفتم : بگو براى رفيق شهيدمه كه به من داده و الان هم شهيد شده تا انگشتر رو برگردونه! مسعود گفت ؛ بيخيال چشمش گرفته بذار بدم بهش☺️! گفتم ؛ اين ديگه انگشتر و بر نميگردونه! فردا هم بياييم اينجا انگشتر رو گذاشته پشت براى فروش😒! مسعود با اصرار من ، با انگشترو نشون داد و بهش گفت؛ سيدى هذا صديقى الشهيد! فروشنده كه متوجه منظور مسعود نشده بود، با تعجب گفت ؛ انت شهيد😱 ؟! ( تو شهيدى )؟! مسعود خنديد و با اشاره و با خنده گفت؛ لا ، لا ؛ صديق قبلا شهيد! من بعداً شهيد!!!😂😂😂 دستشو دراز كرد و به فارسى گفت خودتو نزن به اون راه رد كن بياد! فروشنده هم كه نه راه پس داشت نه راه پيش انگشتر رو از دستش دراورد و داد😶! اون روز متوجه خنده هاش كه ميگفت ؛ (صديق قبلاً شهيد من بعداً شهيد ! ) نشدم تا لحظه اى كه با اين رو به رو شدم، حالا ميفهمم دنياى من چقدر كوچك تر از اونه و رو به بها ميدن نه به بهانه💔! و عدم به زرق و برق دنيا و همچنين رعايت مبانى اصولى و 👌، مسعود رو از من و امثال من متمايز كرد و چند روز بعد توى شهر به آرزوش كه بود رسوند🕊 توى روز مقرر همه با هم به ايران برگشتيم،! مسعود و ما.....!😔 . مسعود عسگری 🌹 @taShadat
🔻روزاى آخر بود قرار بود چند روز بعد همه با هم از سوريه برگرديم ايران،🚶 اون روز ،با مسعود قرار گذاشتيم با بريم به سمت نيرب، روستايى كه تقريبا ٢٠ الى ٢٥ دقيقه تا اونجا راه بود🏍، بعد از كلى اتفاقات شيرين و شوخى و خنده دو تايى راهى نيرب شديم، اول؛ رفتيم به مغازه ساندويچى🌭 كه پاتوق هميشگيمون بود و يه دل سيرى از شاورماهاى معروف در اورديم و بعد به سمت بازار كه يك فروشگاه 💣 اونجا بود راهى شديم؛ داخل فروشگاه شديم ، فروشنده متوجه شد كه ما ايراني هستيم به پامون بلند شد و با احترام و زور و زحمت به زبون فارسى و عليك كرد✋، ما كه تو مغازه با هم يك كلمه هم صحبت نكرده بوديم برامون جالب بود كه از كجا متوجه شده‼️ در حال ديدن اجناس بوديم كه فروشنده 💍دست مسعود رو نشون داد و پرسيد ايراني؟؟؟ مسعود هم با خنده گفت نعم😁! فروشنده گفت؛ حلقة جميلة ( يعنى چه انگشتر زيبايي🌸) مسعود با يه نگاه معنى دارى انگشترش رو از دستش در اورد و به فروشنده داد،! و به فروشنده گفت؛ سيدى هديه! فروشنده با تعجب گفت ؟!!! مسعود گفت: نعم هديه🎁! زدم بهش و گفتم چكار ميكني ؟! و به بهش گفتم اينا صبحا با محور مقاومتنو شبا سر سفره النصره! گفتم : بگو براى رفيق شهيدمه كه به من داده و الان هم شهيد شده تا انگشتر رو برگردونه! مسعود گفت ؛ بيخيال چشمش گرفته بذار بدم بهش☺️! گفتم ؛ اين ديگه انگشتر و بر نميگردونه! فردا هم بياييم اينجا انگشتر رو گذاشته پشت براى فروش😒! مسعود با اصرار من ، با انگشترو نشون داد و بهش گفت؛ سيدى هذا صديقى الشهيد! فروشنده كه متوجه منظور مسعود نشده بود، با تعجب گفت ؛ انت شهيد😱 ؟! ( تو شهيدى )؟! مسعود خنديد و با اشاره و با خنده گفت؛ لا ، لا ؛ صديق قبلا شهيد! من بعداً شهيد!!!😂😂😂 دستشو دراز كرد و به فارسى گفت خودتو نزن به اون راه رد كن بياد! فروشنده هم كه نه راه پس داشت نه راه پيش انگشتر رو از دستش دراورد و داد😶! اون روز متوجه خنده هاش كه ميگفت ؛ (صديق قبلاً شهيد من بعداً شهيد ! ) نشدم تا لحظه اى كه با اين رو به رو شدم، حالا ميفهمم دنياى من چقدر كوچك تر از اونه و رو به بها ميدن نه به بهانه💔! و عدم به زرق و برق دنيا و همچنين رعايت مبانى اصولى و 👌، مسعود رو از من و امثال من متمايز كرد و چند روز بعد توى شهر به آرزوش كه بود رسوند🕊 توى روز مقرر همه با هم به ايران برگشتيم،! مسعود و ما.....!😔 . مسعود عسگری 🌹 @taShadat
📩 🌷شهـید علی صــیاد شــیرازی: طلبه های شـیراز اومدند خـــــدمتِ آیت الله بهاءالدینی(ره) و از ایشان درس خواستند این عارف بــزرگ بهـــشون فـــرمود: بــروید از درسِ زندگی بگـــــیرید اگر صیاد شیرازی شدید هم دنیا را دارید هم آخرت را. ▪️ @taShadat ▪️
حاج قاسم سليماني: شرط #شهید_شدن شهید بودن است.. اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید از کلام، رفتار و #اخلاق او استشمام شد، بدانید او #شهید خواهد شد و تمام #شهدا این مشخصه را داشتند.. 🏴 @taShadat 🏴
✍ #وصیت_شهدا ⬛️خواهران من ، براداران من ، عزیزان مشتاق ▪️تا کسی #شهید نبود، #شهید نمی شود. شرط #شهید شدن #شهید بودن است. ▪️اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید از #کلام او ، از #رفتار او ، از #اخلاق او استشمام شد، بدانید او شهید خواهد شد. 🌷 #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🏴 @taShadat 🏴
بسم‌رب‌الشهدای‌والصدیقین به بهانه ی سالروز شهادتش 🎋شهیدی که عراقیها برایش مراسم ختم گرفتند🎋 کمیته جستجوی اهواز از سمت راست: اکبررسولی، پازوکی،شهیدعباس صابری، شهید محمودوند وسردارباقرزاده او روز ۵ ۱۳۷۵ مصادف با هفتم محرم وقتی که برای پیدا کردن شهدا در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شده بود، بر اثر انفجار مین، با و پای قطع شده، بدنی پر از ترکش و صورتی سوخته به شهادت رسید. عباس آقا کرده بود که ظهر را دفن کنند؛ همین طور هم شد؛ آن روز به جمعیت زیادی برای تشییع پیکر شهید آمده بودند. * بعد از شهادت عباس، عراقی‌ها برایش مراسم ختم گرفتند آقا خیلی خوش بود؛ او در دوران تفحص شهدا برای اینکه بتواند دل را به دست بیاورد تا آنها در شهدا با او همکاری کنند، برای آنها هدیه می‌گرفت، لباس و میوه و سیگار می‌برد و در مجموع با آنها با مهربانی رفتار می‌کرد؛ بعد از شهادتش عراقی‌ها ۵۰ هزار تومان خرج کردند و برای عباس آقا مراسم گرفتند. بعد از شهادت عباس آقا، حسین آقا همین رفتار را با عراقی‌ها داشت؛ بعد از شهادت حسین آقا، عراقی‌هایی که آنجا بودند، می‌گفتند: «ما دیگر تحمل اینجا ماندن را نداریم». * پیدا کردن شهیدی که سالم مانده بود در یکی از جریان‌های تفحص شهدا، عباس پیکر یک شهید جوان اهل را پیدا کرده بود؛ دست‌های شهید سالم مانده بود؛ او از اینکه توانسته بود علاوه بر خانواده آن شهید، مردم یک شهر را خوشحال کند، حال خوشی داشت؛ بعد از شهادت عباس آقا، شیرازی‌ها برای پسرم مراسم گرفتند. شهید عباس صابری
شان عالی بود، این را به هرکسی که ایشان را می شناسد بگویید تأیید می کند. یادم نمی آید دل کسی را شکسته باشند. اولین اولویت ایشان بود، هیچ وقت من ندیدم به پدرو مادرشان بی احترامی کنند یا کم بگذارند برایشان. فکر می کنم عاقبت به خیری آقا هادی به خاطر همین رفتارهای شان بود. تأکیدشان این بود که من هم اگر ناراحت شدم دل کسی را نشکنم هیچ وقت.  اهمیت زیادی به می دادند مخصوصا نماز صبح و نماز به جماعت در مسجد. های پاکی داشتند، حتی یک بار هم ندیدم به نامحرم نگاه کند. خیلی هم به فکر بودند. ایشان هم مثال زدنی بود. از همان کودکی  در مکتب (ع) شاگردی کرده بود. آقا هادی خیلی با محرم و صفر مأنوس بودند. 1⃣1⃣ @tashadat
وصیت نامه •| احمد مشلب |• مواظب خود باشيد كه اين مهم‌ترين چيز است: در اجتماع ما كسى به فكر و نيست! ولی شما به فكر باشيد و برخورد كنيد. سه چهارم دختران حال حاضر حجابشان حجاب نيسـت! و چيزهايى كه می پوشند واقعا حجاب نيست❌ ممكن است چادر بپوشند ولی چادرشان داراى مد و زرق و بـرق است!! داریم به سراغ بدعت‌ها می‌رویم...💥 حجاب مى‌پوشند ولـی ! حجاب بر سر دارند ولی با مدل‌های جدید و صورت کرده!! اینها از کجا می‌آید⁉️ احترام چادری را كه بر سر دارید نگه دارید. ما بايد از فاطمه زهرا "سلام الله علیها" بگيريم✨ 🌷 @taShadat 🌷
✨محمودرضا همیشه بود... همیشه میپوشید... بسیار چهره ی دلنشینی داشت و همین چهره و پسندیده‌اش برمحبوبیت‌اش می‌افزود. ✨همیشه مورد توجه دوستانش بود ، انقدری که حتی زمانی که بود از او عکس می‌گرفتند!!! ✨گاهی وقت هاکه بچه ها کسل یا بی‌رمق یا غمگین بودند؛ می‌آمدند و با محمودرضا هم صحبت می‌شدند و اصلا انگار تماااام غم‌هاشون رو می‌کردند... 💢به نقل از همرزم شهید 🌹 ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ 🌷 @taShadat 🌷
داوود که حالا کارمند صدا و سیما بود و دارای خانواده‌ای 4نفره با شنیدن صدای حرمله‌های زمانه، امتحان سختی در پیش گرفت🍁 و همسر و دو دختر خود (زینب و صبورا) را به حضرت زینب (سلام الله علیها)💚 و مادر و پدر دردکشیده از سختی‌های زمانه را به حضرت زهراء (سلام الله علیها) ❤️سپرد و بدون خبر و بی سر و صدا در ایام اربعین سال94 عازم سوریه شد🙂 و در 25 روز مبارزه در سوریه، همه اطرافیان خود را شیفته ، ، ، ، و خود کرد ✨🌈 و در آخــَــرین روز پاییز ماه 94 برای برگرداندن پیکر 4 شهید در منطقه حلب سوریه داوطلب می‌شود و پس از برگرداندن 3 پیکر مطهر، به چهارمین نفر که می‌رسند داود از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و می‌شود نخستین شهید مدافع حرم رسانه ملی…🕊🇮🇷 6⃣ 🌷 @tashadat 🌷
و بدون خبر و بی سر و صدا در ایام اربعین ۹۴ عازم سوریه شد و ۲۵ روز در مبارزه می کرد. 🍃⚘🍃 در سال‌های بعد جنگ در نیروی هوایی سپاه خدمت می‌کرد تا اینکه شنید غرب کشور ناامن است و منافقین و گروهک‌ها در فصل بهار و تابستان که ارتفاعات از برف‌ها خالی می‌شود تحرک‌هایی دارند. توسوریه همه ی اطرافیان شیفته ی ، ، ، ، و ایشان شده بودند‌. 🍃⚘🍃 6⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
در مدرسه از لحاظ و مورد تحسین اولیاء و مربیان بودو برای دانش‌آموزان و و در زمینه‌های درسی یكی از زبده‌ترین دانش‌آموزان بود. 🍃⚘🍃 با پیروزی انقلاب به رهبری امام خمینی (ره) در بسیج ثبت نام كرد، شب‌ها را به در بسیج مشغول بود و روزها به درس و مدرسه ،و در ایام تعطیلات مدرسه روزها را برای امرار معاش به كارگری مشغول بود. 🍃⚘🍃 4⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
با آغاز تظاهرات‌ها علیه نظام شاهنشاهی ،به همراه پدر و پسر عمه‌هایش یعنی حسین و حسن شهابی، در تظاهرات‌ها شركت می‌كرد و همیشه در مساجد حاضر بودند. 🍃⚘🍃 از دوران كودكی صاحب اسلامی و مذهبی و رفتارش شایسته و پسندیده بود و همین خصوصیاتش باعث شده بود كه نظر تمام مردم را به خود جلب كند. 🍃⚘🍃 با اعزام به در حصر آبادان شركت كرد و با پیروزی برگشت و باز هم نتوانست دور از زندگی كند. 🍃⚘🍃 6⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•