eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.8هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
در قاموس شما #عشق حرف اول را می‌زند نه #سن و #سال ... سایز لباس خاڪی‌ ات گـواهِ حـرف من اسـت و نگاهــی که شایــد هرگز نتوانم تفسیرش کنم امـا سربند #لبیڪ_یا_خمینی اتمـام حجـت تـو با مـن است ... #بزرگ_مردان_‌کوچک #هفته_دفاع_مقدس ▪️ @taShadat ▪️
بعد... این ... یک عده را با نام می‌شناسند... همان‌هایی که می‌دانستند... چگونه بخواهند و ... اللهُـمَّ الرزقنا فی ✌️💔 🌷 @taShadat 🌷
🌺﷽🌺 بسم رب الشهداوالصدیقین روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت - #مادرجان! بازهم #جدّم به دادم رسید. در حال انجام #عملیات بودیم؛ در #محوری که ما بودیم تمامی نیروها #شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را #گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم. آنقدر #جدم #حسین(ع) و اربابم #ابالفضل را صدا زدم که به طور #تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند. هر #سال روز مادر که می شود #خواب می بینم #سیدمهدی روی سرم #گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد. هر هفته پنج شنبه ها بر سر #مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل #قبر سید مهدی مرا #صدا می زند و چند بار می گوید: - #مامان! سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم. سید احمد غزالی (برادرشهید) آخرین باری که می خواست #اعزام شود. با همه #خداحافظی کرد و من آخرین نفر بودم که باید با سیدمهدی خداحافظی می کردم، با هم #روبوسی کردیم و همدیگر را در #آغوش گرفتیم. سیدمهدی گفت: - داداش! این آخرین باری ست که #می بینیمت و در آغوشت هستم. من دیگر برنمی گردم؛ #حلالم کن. خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. هیچ وقت سیدمهدی را اینقدر نورانی ندیده بودم. شب بعد، #خواب دیدم که سید مهدی #شهید شده است. دقیقاً یک هفته بعد خبر #شهادت سیدمهدی را هم شنیدم. 🌷 @taShadat 🌷
متاهل بود. سال ۱۳۵۴ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. وبا آغاز جنگ تحمیلی، به عنوان ۵ در پایگاه وحدتی دزفول برای دفاع از ایران اسلامی در عملیات‌های مختلف حضور داشت. 🍃⚘🍃 در #۶ خردادماه ۶۷ در ماموریت پشتیبانی سطحی از نیروهای زمینی و انهدام اهداف از تعیین شده، بر فراز دریاچه ماهی مورد موشک قرار گرفت. 🍃⚘🍃 و از آن تاریخ هیچ اطلاعی از وضعیت ایشان به دست نیامد و به عنوان در لیست قرار گرفت. 🍃⚘🍃 در ماه ۹۹ خبر و پیکرایشان توسط باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح به خانواده اش داده شد. 🍃⚘🍃 3⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
های اولیه نوجوانی که مصادف با سال های اول جنگ (۶۰ و ۶۱) بود بسیار مصمم بود که در فعالیتهای بسیج مشارکت کند و بخشی از زمان استراحت شب را صرف و محله می کرد.🍃⚘🍃 از بچگی در ۱۴ معصوم(ص)⚘ محل مداحی می‌کرد و محرم که می‌شدفقط در مسجد و هیئت بود. آخر هفته‌ها هم به بهشت زهرا(س) می‌رفت و سر مزار شهیدش عاشورا می‌خواند.🍃⚘🍃 3⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
و بدون خبر و بی سر و صدا در ایام اربعین ۹۴ عازم سوریه شد و ۲۵ روز در مبارزه می کرد. 🍃⚘🍃 در سال‌های بعد جنگ در نیروی هوایی سپاه خدمت می‌کرد تا اینکه شنید غرب کشور ناامن است و منافقین و گروهک‌ها در فصل بهار و تابستان که ارتفاعات از برف‌ها خالی می‌شود تحرک‌هایی دارند. توسوریه همه ی اطرافیان شیفته ی ، ، ، ، و ایشان شده بودند‌. 🍃⚘🍃 6⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
🍃 📖🍃 🔖| ✨بسم الله القاصمـ الجبارین 🔖| رمـــــان قسمٺ به صفحه گوشی نگاه کردم،.. سایت العربیه باز بود و ردیف اخبار سوریه که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم : _با این میخوای انقلاب کنی؟ و نقشه ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد : _میخوام با دلستر انقلاب کنم! نفهمیدم چه میگوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی مقدمه پرسید: _دلستر میخوری؟ میدانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال ، هنوز رمزگشایی از جمالتش برایم دشوار بود که به جای جواب، شیطنت کردم : _اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمیخوام! دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت، صدا رساند _مجبوری بخوری! اسم انقلاب ، هیاهوی ٨٨ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم با دلخوری از اینهمه مبارزه بی نتیجه، نجوا کردم : _هرچی ما سال ٨٨ به جایی رسیدیم، شما هم میرسید! با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد : _نازنین جان! انقلاب با بچه بازی فرق داره! خیره نگاهش کردم و او به خوبی میدانست چه میگوید که با لحنی مهربان دلیل آورد _ما سال ٨٨ بچه بازی میکردیم! فکر میکنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟ و من بابت همان چند ماه، مدال دانشجوی مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد : _ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم! در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و.. ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد •♡ټاشَہـادَټ♡•
📌شهدای شاخص سال ۱۴۰۳ معرفی شدند 🔹شهدای شاخص سال ۱۴۰۳ در حوزه‌های دفاع مقدس، بین‌الملل و بانوان معرفی شدند. 🔰شهید مرضیه حدیدچی 🔰شهید صالح العاروری 🔰شهید ظفر خالدی @tashahadat313