eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
یادتونه⁉️ حضرت آقا فرمودند: ⚠️مشکل جوانهاےما در فتنهٔ 88 این بود که نداشتند ، نداشتند⛔️ پ.ن: چه بسا اینها مقدمهٔ فتنهٔ 98باشه ، بےبصیرتے سَم کُشنده اے براے یك حزب اللهی هست ، بےگُدار به آب نزنیم☝️ 🛑 @taShadat 🌷
🌹بـِسـْمِـ‌رَبـِ‌العـَلـٖے‌علیہ‌السلام🌹 🌹مقام: امام اول 🍃نام معصوم: علی 🌹لقب: مرتضی 🍃کنیه: ابوالحسن 🌹نام پدر: ابوطالب(عمران) 🍃نام مادر: فاطمه(دختر اسد بن هاشم) 🌹تاریخ تولد: 13 رجب(10 سال قبل از بعثت پیامبر) 🍃محل تولد: کعبه 🌹امامت: 30 سال 🍃طول عمر: 63 سال 🌹تعداد فرزندان: 12 پسر و 16 دختر 🍃تاریخ شهادت: 21 رمضان سال 40 هجری 🌹سبب شهادت: ضربه شمشیر عبدالرحمان ابن ملجم 🍃محل دفن: نجف اشرف 🌹🍃حضرت علی(ع) فرزند ابوطالب ده سال پیش از بعثت متولد شد و پس از شش سال در اثر قحطی که در مکه اتفاق افتاد بنا به در خواست پیغمبر اکرم(ص) از خانه پدر به خانه پسر عموی خود یعنی پیامبر منتقل گردید و تحت سرپرستی و پرورش مستقیم آن حضرت درآمد. 🍂پس از چند سال که پیغمبر اکرم(ص) به موهبت نبوت نایل شد و برای نخستین بار در(غار حرا) وحی آسمانی به وی رسید وقتی که از غار رهسپار شهر و خانه خود شد، شرح حال را فرمود، علی(ع) به آن حضرت ایمان آورد و باز در مجلسی که پیغمبر اکرم(ص) خویشاوندان نزدیک خود را جمع و به دین خود دعوت نموده فرمود: نخستین کسی که از شما دعوت مرا بپذیرد خلیفه و وصیه و وزیر من خواهد بود، تنها کسی که از جای خود بلند شد و ایمان آورد علی(ع) بود و پیغمبر اکرم(ص) ایمان او را پذیرفت و وعده های خود را درباره اش امضا نمود و از این روی علی(ع) نخستین کسی است در اسلام که ایمان آورد و نخستین کسی که هرگز غیر خدای یگانه را نپرستید. 🍃علی(ع) پیوسته ملازم پیغمبر(ص) بود تا آن حضرت از مکه به مدینه هجرت نمود و در شب هجرت نیز که کفار خانه آن حضرت را محاصره کرده بودند و تصمیم داشتند آخر شب به خانه ریخته و آن حضرت را در بستر خواب قطعه قطعه نمایند، علی(ع) در بستر پیغمبر اکرم(ص) خوابیده و آن حضرت از خانه بیرون آمده رهسپار مدینه گردید و پس از آن حضرت مطابق وصیتی که کرده بود، امانتهای مردم را به صاحبانش رد کرده، مادر خود و دختر پیغمبر را با دو زن دیگر برداشته به مدینه حرکت نمود. 🌹در مدینه نیز ملازم پیغمبر اکرم(ص) بود و آن حضرت در هیچ خلوت و جلوتی علی را کنار نزد و یگانه دختر محبوب خود فاطمه را به وی تزویج نمود و در موقعی که میان اصحاب خود عقد اخوت می بست او را برادر خود قرار داد. 🍃علی در همه جنگها که پیغمبر اکرم شرکت فرموده بود حاضر شد جز جنگ تبوک که آن حضرت او را در مدینه به جای خود نشانیده بود و در هیچ جنگی پای به عقب نگذاشت و از هیچ حریفی روی نگردانید و در هیچ امری مخالفت پیامبر(ص) را نکرد چنانچه آن حضرت فرمود:هرگز علی از حق و حق از علی جدا نمی شود. 🌹علی(ع) در روز رحلت پیامبر اکرم 33 سال داشت و با اینکه در همه فضایل دینی سرآمد و در میان اصحاب پیغمبر ممتاز بود به عنوان اینکه او جوان است و مردم به واسطه خون های که در جنگها پیشاپیش پیامبر اکرم(ص) ریخته با وی دشمنند از خلافت کنارش زدند و به این ترتیب دست آن حضرت از شئونات عمومی به کلی قطع شد وی نیز گوشه خانه را گرفته به تربیت افراد پرداخت و 25 سال که زمان سه خلیفه پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بود گذرانیده و پس از کشته شدن خلیفه سوم مردم با آن حضرت بیعت نموده و به خلافت برگزیدند. 🍃آن حضرت در خلافت خود که تقریبا 4 سال و 9 ماه طول کشید سیرت پیامبر اکرم(ص) را داشت و به خلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات پرداخت و البته این اصلاحات به ضرر برخی از سودجویان تمام می شد و از این رود عده ای از صحابه که پیشاپیش آنها عایشه، طلحه، زبیر و معاویه بودند خون خلیفه سوم را دستاویز قرار داده سر به مخالفت برافراشتند و بنای شورش و آشوب گری گذاشتند. 🌹آن حضرت برای خوابانیدن فتنه جنگی با عایشه و طلحه و زبیر در نزدیکی بصره کرد که به جنگ جمل معروف است و جنگی با معاویه در مرز عراق و شام کرد که به جنگ صفین معروف است و یک سال و نیم ادامه داشت و نیز جنگی با خوارج در نهروان کرد و به جنگ نهروان معروف است. 🍃 به این ترتیب در ایام خلافت خود بیشتر مساعی آن حضرت صرف رفع اختلافات داخلی بود و پس از گذشت زمان کوتاه سحر روز نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری در مسجد کوفه در سر نماز به دست ابن ملجم ملعون که از خوارج بود ضربتی خورده و در شب بیست و یکم همان ماه به شهادت رسید... 🍃 🌹🍃 🚫نکتہ:یکی از علائم حتمی ظهور،صیحه ی آسمانی است.طبق روایات این صیحه در شب۲۳رمضان به گوش جهانیان خواهد رسید ولی زمان دقیقش مشخص نیست.ان شا ءالله در شب های قدر اولین دعامون ظهور آقاباشه و ۲۳رمضان امسال خبرآمدن آقا برپا بشه.یاحق
🌺 یکی از حکیمانه‌ترین جملات شهید سید مرتضی آوینی... بی نظیره ، بی نظیر . 🌷 @tashadat 🌷
اول لاک؛ بعد کاشت ناخون خدایا منجی رو برسون:> •♡ټاشَہـادَټ♡•
🔹شهید دکتر عبدالحمید دیالمه: 🔸با صراحت باید عرض کنم بسیاری از کسانی که خود را فعال سیاسی می دانستند، امروز با محتوایی که از مفهوم ولایت فقیه در قالب کتاب "ولایت فقیه امام خمینی" در زمان اختناق ستم شاهی می فهمیدند، مخالف شده اند. 🔸این افراد یا نمی دانستند جریان این انقلاب چیست یا بلد نبودند و یا فقط می خواستند به عنوان وسیله از آن استفاده کنند. 📕کتاب_امام صفحه۳۴
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! . اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... . . دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... . . به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . . به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . . به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . . ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم... . . هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . . هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... . . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . . . . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... گاهی،نگاهی...