eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ راضیه همه چیش رو حساب و کتاب بود!! خیلی خیلی درس میخوند ، می گفت : می خواهم با درسم کنم و با درس خوندن شکر گزار زحمات والدینم باشم. ●○تو زندگی همیشه دعا می کرد ، تنها دغدغه خودشو نداشت ، دوست داشت همه موفق باشن و به اونا کمک می کرد.🌺 ●○روز به روز همراه با قرآن بزرگ می شد ، تو مجالس اهل بیت شرکت میکرد ، سخنرانیا رو خوب گوش میداد و به اونا عمل میکرد... ●○ مهربانی و سکوت همیشگی ، از ویژگی های اخلاقیش بود...🌾 ●○راضیه به مسائلی از جمله: 🥀نماز اول وقت، رابطه عاطفی با خانواده و حجاب در زندگی اهمیت زیادی می داد ●○علاقه زیادی به آقا امام زمان(ع) و امام رضا (ع) داشت. هر روز و می خوند. حالاتش قابل توصیف نبود، امین الله رو با تمام وجود و می خوند و به پهنای صورت، اشک می ریخت. علاقه خیلی زیادی هم به خانم (س) داشت؛ همیشه می گفت : مامان به خاطر انس واقعی که به خانم دارم، حجاب رو رعایت میکنم. ●○به شهید خیلی علاقه داشت ، ایشونو الگوی خودش تو زندگی قرار داده بود ، اما حالا خودش شده یه الگو برای هم سن و سالاش ، شهادت واقعا برازنده راضیه بود...🌺 ●○خسته از مدرسه بر مي گشت ، وقتي مي گفتم خسته نباشي ، دستانم رو و در آغوشم میگرفت ، مي گفت : مامان خیلی دوستت دارم ، شما از صبح تا حالا زحمت كشيديد ، من كه كاري نكردم . از حالا به بعد نوبت منه ، شما بريد استراحت كنيد🌼 8⃣ @tashadat
🕊🌺 🌸علیرضا محبت و ارادت بی نظیری به پدرو مادرش داشت. ما هفته ای دو تا سه بار پدرو مادرش را زیارت میکردیم.. ولی هربار که با پدرو مادرش روبرو میشد گویا یکسال هست که اونها رو ندیده. پدرشو در میکشیدو پدر رو بوسه باران میکرد. پدر رو میبوسید و به گلو با پدرش حال و احوال پرسی میکرد. 🌸بعد از اون میرفت توی آشپزخونه سراغ مادرش.. و روی مادر رو و از آغوش مادرش دل نمیکند.. دست مادرو میگرفت و کنار خود مینشاند. 🌸وقتی که پدر مینشست پدر رو باران میکرد. دوسال بعد از ازدواجمون اولین باری که تلفنی بهش خبر دادن که مادر بخاطر بالارفتن فشار در بیمارستان بستریه خیلی حالش بد شد.فشارش افتادو نتونست روی پاهاش بند بشه.آب قند بهش دادم.ازش خواستم که خودشو کنترل کنه.نباید اینقدر بیتابی کنه.ولی گفت من تحمل مریضی مادرمو ندارم.نمیتونم طاقت بیارم که حتی یک سرفه بکنه.و بعد فورا خودش رو پیش مادرش رسوند. محبتش به پدرو مادر از نوع خدایی و آسمونی بود. ۹۳/۱۲/۲۹ ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂