eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
تا بال و پر باشد کبوتر می‌فرستیم حرف از گذشتن شد اگر، سر می‌فرستیم 🥀🥀🥀 رد می‌شوند از زیر قرآنِ پدرها فرزند را با اذنِ مادر می‌فرستیم 🥀🥀🥀🥀 این خاک، نوکرهای خوبی پرورش داد از خاک سلمان‌ها، ابوذر می‌فرستیم 🥀🥀🥀🥀 مازندران، قم، یزد، تهران، کهکیلویه عشاق را از کل کشور می‌فرستیم 🥀🥀🥀🥀 کشتار خان طومان تن ما را نلرزاند مشتاق‌تر سرو و صنوبر می‌فرستیم 🥀🥀🥀🥀 از آن طرف دارند پیکر می‌فرستند از این طرف داریم لشکر می‌فرستیم 🥀🥀🥀🥀 آن قدرها در بینمان فهمیده داریم هرچه بخواهی نوجوان‌تر می‌فرستیم 🥀🥀🥀🥀 در عشق زینب عقل را لازم نداریم دیوانه‌ایم و باز نوکر می‌فرستیم 🥀🥀🥀🥀 برگشتنِ با سر که شرط عاشقی نیست سر می بُرند و باز با سر می‌فرستیم 🥀🥀🥀🥀 من می‌روم تا کار صبرم را بسازند  از سنگ صحنش، سنگ قبرم را بسازند 🥀🥀🥀🥀 🌷@tashahadat313🌷
🥀🥀🥀🥀 همه ی حرف ها راکه نبایداین دنیا زد برخی حرف هاتوی سینه می ماند برای آن دنیا برای خاک سلام بر  مدافع حرم جاویدالاثر بسیجی پاسدارمحمد معینی زاده 🌷@tashahadat313🌷
🥀🥀🥀🥀 محمد معینی زاده" از پاسداران شهرستان "فردیس" در استان البرز در نبرد با تروریست های تکفیری در شهرک "خان طومان"سوریه به فیض شهادت نائل آمد. 🌷@tashahadat313🌷
🥀🥀🥀🥀 شهرک خان طومان جمعه 17 اردیبهشت ماه به اشغال تروریست های تکفیری درآمد. استان حلب در شمال سوریه طی ماه های اخیر صحنه شدیدترین درگیری ها بین تروریست های تکفیری و رزمندگان مقاومت بوده است. 🌷@tashahadat313🌷
16.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🥀🥀🥀 تقدیم به روح ملکوتی شــهدای کـــربلای خانطومان... 🌷@tashahadat313🌷
🥀🥀🥀🥀 امام على عليه السلام ـ در بخشى از دعاى خود هنگامى كه آهنگ رويارويى با سپاه معاويه را در صفين كرد ـ گفت :  اللّهُمّ ! رَبَّ السَّـقفِ المَرفوعِ···!  إن أظهَرتَنا على عَدُوِّنا ، فَجَنِّبْنَا البَغيَ و سَدِّدْنا لِلحَقِّ  و إن أظهَرتَهُم علَينا ،  فَارزُقْنَا الشهادَةَ و اعصِمْنا مِنَ الفِتنَةِ . بار خدايا ! اى پروردگارِ آسمانِ بر افراشته . . . ! اگر ما را بر دشمنمان چيره كردى ، از ستمگرى دورمان بدار و ما را به سوى حق راهنمايى فرما  و اگر آنان را بر ما چيرگى دادى ، شهادت را روزى ما كن و از فتنه نگاهمان دار . ( نهج البلاغة : الخطبة ۱۷۱ ) التماس دعای شهادت... یــا عــلی ✋✋ 🌷@tashahadat313🌷
هدایت شده از  ٺـٰاشھـادت!'
به وقت ☕️😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
✍️ رمان #دمشق_شهر_عشق #قسمت_صد_و_سی_و_یک و مصطفی فکرش را خوانده بود که در جا ایستاد، به سمتش چر
✍🏻 رمان 💠 دلم را مصطفی با خودش برده و دیگر با دلی که برایم نمانده بود برای ابوالفضل بال بال می‌زدم که او هم از دست چشمانم رفت. پوشیده در پیراهن و شال سپیدم همانجا پای دیوار زانو زدم و نمی‌خواستم مقابل اینهمه غریبه گریه کنم که اشک‌هایم همه می‌شد و در گلو می‌ریخت، چند دقیقه بیشتر از مَحرم شدن‌مان نگذشته و دامادم به رفته بود. 💠 کتش هنوز مقابل چشمانم مانده و عطر شیرین لباسش در تمام اتاق طنازی می‌کرد که کولاک گلوله قلبم را از جا کَند. ندیده تصور می‌کردم مصطفی از ساختمان خارج شده و نمی‌دانستم چند نفر او را هدف گرفته‌اند که کاسه شکست و همه خون دلم از چشمم فواره زد. 💠 مادرش سرم را در آغوشش گرفته و حساب گلوله‌ها از دستم رفته بود که میان گریه به (علیهاالسلام) التماس می‌کردم برادر و همسرم را به من برگرداند. صدای بعضی گلوله‌ها تک تک شنیده می‌شد که یکی از کارمندان دفتر از گوشه پنجره سرک کشید و از هنرنمایی ابوالفضل با دو اسلحه به وجد آمد :«ماشاءالله! کورشون کرده!» 💠 با گریه نگاهش می‌کردم بلکه خبری از مصطفی بگوید و ظاهراً مصطفی در میدان دیدش نبود که به‌سرعت زیر پنجره نشست و وحشتزده زمزمه کرد :«خونه نیس، لونه زنبوره!» خط گلوله‌ها دوباره دیوار و پنجره ساختمان را هدف گرفته و حس می‌کردم کار مصطفی را ساخته‌اند که باز به جان دفتر افتاده‌اند و هنوز جانم به گلو نرسیده، مصطفی از در وارد شد. 💠 هوا گرم نبود و از گرمای جنگ، از میان مو تا روی پیشانی‌اش عرق می‌رفت، گوشه‌ای از پیراهن سفیدش از کمربند بیرون آمده و سراسیمه نفس‌نفس می‌زد. یک دستش آرپی‌جی بود و یک سمت لباسش همه غرق خاک که خمیده به سمت پنجره رفت. باورم نمی‌شد دوباره قامت بلندش را می‌بینم، اشکم از هیجان در چشمانم بند آمده و او بی‌توجه به حیرت ما، با چند متر فاصله از پنجره روی زمین زانو زد. 💠 آرپی‌جی روی شانه‌اش بود، با دقت هدف‌گیری می‌کرد و فعلاً نمی‌خواست ماشه را بکشد که رو به پنجره صدا بلند کرد :«برید بیرون!»... ... 🌷 @tashahadat313 🌷