✳ جهاد تبیین هم جانبازی و شهادت دارد
۱. بارها و بارها شنیدهایم که درست از لحظهای که آخرین قطره خون قلب حسین«ع» بر زمین کربلا ریخت، زینب«س» پرچمدار ارسال و انتقال پیام سیدالشهدا و فداییان راهش شد. گفتهاند که اگر زینب«س» نبود پیام عاشورا در همان کربلا دفن میشد و به دیگران و آیندگان نمیرسید. بارها در برابر این پرسش میمانیم که با اینحساب، اهمیت کار اباعبدالله«ع» بیشتر بود یا دختر علی«ع»؟ و میبینیم که فرقی نمیکند؛ هر کدام اگر نبودند دینی و آیینی باقی نمانده بود. اگر حسین نبود، فرزندِ شرابخوارِ میمونبازِ کسی که گفته بود «لَعُبَت هاشمُ بالمُلک فَلا/ خبرٌ جاءَ و لا وحیٌ نَزَل» چیزی از وحی و دین باقی نگذاشته بود و اگر زینب«س» نبود، این پیام مخالفت و مقاومت و شهادت به دیگران نمیرسید و باز همان نتیجه شوم حاصل میشد.
۲. چیزی که در میان شعاعهای خورشیدی فعالیت و مدیریت فرهنگی زینب«س» و امام سجاد«ع» و فرزندان بزرگوارش مغفول میماند این است که این مجاهده فرهنگی هم جانبازی و شهادت دارد و اینگونه نیست که جهاد تبیین یک عملیات راحت و بیدردسر باشد که تنها با یک اراده و تصمیم کلید بخورد و تمام. این روشنگری هم مثل خود جنگاوری، کتک خوردن و زخم زبان شنیدن و تحقیر شدن و اسارت و جانبازی و البته شهادت دارد. این مسیر هم مثل مسیر میدان کربلا در کنار دشمنان رودرروی مسلح، در این سوی میدان کسانی را دارد که با نصایح خود خون به دل امام میکنند که به کربلا و به جنگ دشمنان نرو، و اگر میروی زنان و کودکان را نبر! و کسانی را دارد که به امام زمانشان میگویند تو به میدان برو ما در اینجا مینشینیم شما را دعا میکنیم: فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قاعِدُونَ. کسانی را هم داریم که همین را هم نمیگویند و نه کاری به حسین«ع» دارند و نه یزید؛ آنها معتقد به جدایی کامل دین و سیاست هستند و در مرداب عمیق غفلت خود فرورفتهاند و به ذکر و دعا و قرآن و نماز و عبادت ظاهری بیروح و فایده خود میپردازند. امام خمینی در کنایه تلخ به این جماعت، خاطره فرمانده جدید انگلیسی در عراق را یادآور شده بود که به محض ورود، صدای بلند الله اکبر از مناره مسجدی را شنید و دستپاچه پرسید که این چه میگوید. به او میگویند اذان میگوید. میپرسد: این اذان به امپراطوری بریتانیا هم لطمهای میزند؟ و وقتی میشنود که «نه»، میگوید بگذارید هر چه میخواهد اذان بگوید.
آری اینچنین دیندارانی حتی اگر نام حسین را ببرند، نسبتی با حضرت ندارند چرا که همان قاعدان و ساکتان فتنه یزید هستند که آنروز هم در آرامش کامل مشغول نماز و عبادت ظاهری خود بودند و حتی وقتی امام و مقتدایشان را سر بریدند گفتند ما در سیاست دخالت نمیکنیم!
۳. روشنگران و آینهگیران و مجاهدانِ تبیین، اولاً باید بدانند که خدا حساب کاملاً جداگانه و ویژهای نسبت به قاعدان و ساکتان برای آنها باز کرده است: فَضَّلَ الله المُجاهدینَ عَلی القاعدینَ اجراً عَظیماً. و ثانیاً بدانند که این کار پراجر، البته کمزحمت و آسان نیست و «بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند»: اَحَسب النّاس اَن یُترکوا اَن یقولوا آمنّا و هم لایُفتَنون؟ فکر کردید همین که گفتید ما مؤمن و انقلابی هستیم تمام شد و رهاتان کردیم و امتحانتان نمیکنیم؟!
قافله روشنگری و پیامرسانی کربلا از زن و مرد و کوچک و بزرگ، غارت شدند، کتک خوردند، فحاشی شنیدند، گرسنگی و تشنگی اسارت را چشیدند، اما مقاومت کردند و «هیهات منا الذلة» گفتند. آیا سختی و مصیبت اینکه زینب«س» در مجلس یزید ببیند که آن ملعون با چوب بر دهان سیدالشهدا میزند و شعر میسراید که: «کاش بزرگان من در جنگ بدر، امروز را میدیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زاری آمده است تا از شادی فریاد بزنند و بگویند: یزید! دستت درد نکند» کمتر از زخم شمشیر خوردن قاسم و علیاکبر است؟ آیا زجر زینالعابدین«ع» وقتی کاروان در میان هلهله و پایکوبی مردم عوامِ گولخورده وارد شام شد، کمتر از داغ علیاصغر«ع» بود؟ این زخمها قلب آن فرماندهان جهاد تبیین را جانباز کرد، اما کوتاه نیامدند و خطاب به یزید خطبه خواندند که: «ای فرزند اسیر کافری که پیامبر از سر ترحم آزادش کرد! فکر نکن امروز دنیا به کام و مراد توست، بلکه تو مصداق آن آیه قرآنی که فرمود: ما به آنها مهلت میدهیم تا به گناهانشان بیفزایند و عذابشان عظیمتر شود».
امروز هم روشنگران جامعه بدانند که جهاد تبیین هم، جانبازی و شهادت دارد و چه بسا اگر کار آنان نباشد، به قول رهبر عزیز انقلاب، دشمنان و فتنهگران جای «شهید» و «جلاد» را عوض کنند کمااینکه این روزها میبینیم چنین میکنند و البته روشنگران هم باید نهراسند و مانند جبهه مقاومت در کربلا فریاد
بزنند که «هیهات منّا الذله» و بدانند که اجرعظیمشان نزد خداوند علیم محفوظ است به شرط آنکه میدان را خالی نکنند.
@tdejakam
📝 قلدری چه پیامی میدهد؟
#دانشطلب
🔸 دو سه شب پیش بحثی داشتیم درباره تنشآفرینی در مقوله حجاب که معمولا نظام به آن متهم میشود نه طرف مقابل. همه میدانیم خیلی از شرکتها در محیطِ خودشان آزادند و نظام هم این را میداند. همین که میداند و کاری ندارد یعنی کوتاه آمده و مسامحه میکند اما جواب این عقبنشینی را چطور گرفته؟ یک نمونهاش را همین چند روزه شاهد بودیم.
🔹 دیجیکالا و طاقچه و ازکی پشت سر هم عکس کشف حجاب از کارمندانشان منتشر کردند آنهم درست قبل از سالگرد شورش که براندازها رجزخوانی را کلید زدهاند. پنجه کشیدند به چهره نظام و بلافاصله بعد از اینکه حرف از برخورد شد فاز مظلومنمایی گرفتند که اینها با کسب و کار اینترنتی و فضای استارتآپی مخالفند! خب معنی این رفتارها چیست؟
🔸 بیحجابی را تبدیل به کنش سیاسی کردهاند، همانطور که علینژاد گفت حجاب را «دیوار برلین» فرض کردند و میخواهند با حذفش به فروپاشی برسند. خودشان را در مبارزه میبینند و سنگر به سنگر ضربه میزنند اما با هر نقدی برمیگردند به فاز شهروندی و حقوق مدنی. هیچ نوع پشیمانی و کوتاه آمدن (واقعی) هم به ذهنشان خطور نمیکند.
🔹 سال ۸۸ قبل از هر تجمع و تظاهراتی تا میتوانستند شور میدادند و رجز میخواندند، قلدری میکردند و ترس میساختند که این بار کارِ نظام تمام است. بعد که به خیابان میرفتند و پراکنده میشدند یا تلفات و بازداشتی میدادند چنان مظلومنمایی راه میانداختند که بیا و ببین! انگار نه انگار اینها همان لاتها و عربدهکشهای دو روز پیشاند.
🔸 این همان پروژه است و همان رفتارِ دوگانه. همان طرح است که «ارتش سبز ایران» را ساخت بعد با شعبده و جادو «۷۲ شهید» ازشان درآورد تا آه از نهادِ مخاطبان بلند کند و اشک در رثای مظلومیتشان را جاری. طراحش هر که بوده عمیقا با کلاشی و ریاکاری در ایران آشنا بوده، از همان دستبندِ تبرک که نماد سکولارها و ضدولایتها شد مَکرش معلوم بود.
🔹 به قول بنده خدایی که خودش قبلا از سبزها بوده و بعدا جدا شده وقتی آن شرکتها عکس کشف حجاب منتشر میکنند یعنی سرشان درد میکند برای دعوا، یعنی کرم دارند و میخواهند تنش و دعوا راه بیاندازند. اگر این کار را نکنند نه کسی حجاب کارمندانشان را چک میکند نه کسی پلمپ و مسدود کردن میخواهد نه اصلا جریمه مالی مطرح میشود.
🔸 پیامی که قلدری و گردنکشی به نظام میدهد چیست؟ اینکه به هیچ وجه مدارا نکند و سراغ تک تکشان برود. هر شرکتی که قوانین را زیر پا گذاشت قبل از اینکه به دهنکجی و زباندرازی برسد با جریمه نقرهداغشان کند. هر چقدر هم دری وری بافتند و جوک ساختند که میخواهند جوانها را فراری بدهند یا کسری بودجه را جبران کنند محل نگذارند.
🔹 از منظری بالاتر هم مسئله را ببینیم: دولت روحانی گشت ارشاد را کنار گذاشت و علنا از برخورد با بیحجابی کوتاه آمد، آیا طرف مقابل نرم شد و رفتار متعادل نشان داد؟ درست در همان دولت بود که علینژاد پروژههایش را کلید زد. در برابر نرمش رو به کشف حجاب و رفتار پرخاشگرانه آوردند تا دعوا و درگیری درست کنند و پوشش را عقبتر بفرستند.
🔸 همانطور که پیشتر گفتیم تبار سکولاریسم در ایران رضاخانی است. فرقی ندارد ملیگرا باشند یا سلطنتطلب، چپ باشند یا لیبرال، وقتی پای ارزشها به میان بیاید در نهایتِ تمامیتخواهی و بدون نقطه توقف خودشان را نشان میدهند. حتی مکث و تأمل را نمیپذیرند چون معنایش آدم حساب کردن مذهبیها است و این چیزی نیست که هرگز زیر بارش بروند.
@makshufat
✳️ خبرنگاری؛ شغلی سخت اما نه زیانآور!
شاید بخت با «محمود صارمی» خبرنگار خوب ایرنا بود که «روز خبرنگار» را با شهادتش در ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ در مزار شریف به نام خود کرد، وگرنه ۱۶ سال قبلتر از آن «حسن باقری» جانشین وقت فرمانده نیروی زمینی سپاه که کار خود را با خبرنگاری روزنامه جمهوری اسلامی در جنگ آغاز کرده و در بهمن ماه ۱۳۶۱ به شهادت رسیده بود هم میتوانست صاحب این عنوان باشد، یا نه؛ چندماه قبلتر وقتی «کاظم اخوان» خبرنگار و عکاس ایرنا که از شروع جنگ در ستاد جنگهای نامنظم در کنار شهید دکتر مصطفی چمران در بیش از ۷۰ عملیات مهم و خطرناک به عنوان عکاس – رزمنده با دوربین عکاسی و فیلمبرداری حضور داشته و بعدها در ۱۴ تیرماه ۱۳۶۱ در دره بقاع لبنان همراه با سردار احمد متوسلیان و دو دیپلمات کشورمان به دست فالانژهای وابسته به اسرائیل ربوده و به شهادت رسید و شهادتش پس از سالها تأخیر به تأیید رسید، میتوانست «روز خبرنگار» را با افتخار به نام خود کند و... اگر هیچکدام از این اتفاقات هم روی نداده بود، سقوط هواپیمای سی- ۱۳۰ در آذرماه ۱۳۸۴ و شهادت یکبارۀ ۴۹ تن از خبرنگاران نازنین کیهان و ایرنا و صداوسیما و... میتوانست مبدئی برای این نامگذاری باشد.
ولی چه فرقی میکند تیر و مرداد و آذر و بهمن؟ و چه فرقی میکند باقری و اخوان و صارمی و رسول کاظمنژاد و علیرضا افشار و محمود ایلبیگی و...؟ همه خبرنگاران این مرزوبوم و پارههای جگر مردم بودند که برای اطلاعرسانی، عکاسی، خبررسانی و آگاهسازی به اینجا و آنجا رفته بودند.
در خارج از مرزهای ایران اسلامی هم چنین است. مگر از سال ۲۰۰۰ تاکنون فقط ۵۰ خبرنگار فلسطینی به دست غاصبان صهیونیست به شهادت نرسیدهاند؟ مگر داغ شهادت «شیرین ابوعاقله» که ۲۵ سال تمام خبرنگار شبکه خبری الجزیره بود و ۱۵ ماه پیش در ۲۲ ماه می ۲۰۲۲ در حین تهیه گزارش از حمله اسرائیل به جنین در کرانه باختری هدف گلوله قرار گرفت، هنوز با ما نیست؟
اینگونه خبرنگاری البته که کار «سخت» و طاقتفرسایی است، اما برخلافِ عنوانِ رایج «زیانآور» نیست؛ شهادت همیشه سودآور و حرکتآفرین و انرژیزا بوده و هست. کما اینکه در موارد فوق چنین بوده است.
اما آیا «خبرنگاری» شغل مقدسی هم هست؟ پاسخ به این سؤال برخلاف دیدگاه غالب الزاماً مثبت نیست؛ کمااینکه پزشکی و معلمی و طلبگی و نظامیبودن هم الزاماً مثبت و یا منفی نیست؛ بستگی دارد که چه کسانی و با چه انگیزههایی وارد مشاغل گوناگون شده باشند. با کمی جستوجو در میان چهرههای ماندگار جاسوسی در جهان، اسامی بسیاری از خبرنگاران جراید غربی و شرقی به چشم میخورد؛ چه بسیار معلمها و روحانیان و نظامیانی که در پوشش شغل خود خیانتهای بزرگی را در تاریخ به نام خود ثبت کردهاند.
بهطور کلی میتوان گفت هر شغلی و هر عنوانی میتواند با وجدان کاری و دلسوزی و هدفگذاری مثبت به شغلی خوب و سازنده تبدیل شود و نام مشغول در آن، در تاریخ ماندگار شود (مانند خبرنگاران شهید فوقالاشاره)، و هم میتواند ننگ ابدی را برای خودشان بخرند مانند بسیاری از جاسوسان و سربازان و ابواب جمعی پیدا و آشکار دشمنان.
این من و شما هستیم که با انتخاب درست هدف، راه و وسایل رسیدن به آن، به هر شغلی آبرو میدهیم یا برعکس، از هر شغلی آبرو میبریم و خبرنگاری هم یکی از همین مشاغل گوناگون است.
***
روز خبرنگار به همه عزیزانی که با قلم و کیبرد و نرمافزار و دوربین و وسایل اطلاعرسانی مختلف در جهت آگاهی و روشنگری از طرفی و دستگیری از مردم و هشدار نسبت به خطاکاران و مسیرهای اشتباه از سوی دیگر تلاش و مجاهده میکنند، مبارک باد.
منتشرشده در: صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان امروز دوشنبه ۱۶ مردادماه ۱۴۰۲.
@tdejakam
✳ این امضا ۸ میلیون خرج دارد!
سازنده بنایی که مادرخانوم یک واحد آن را پیشخرید کرده، فردی بشدت متدین و مذهبی و البته کاربلد است که چندین پروژه را در قم با آبرومندی و اعتبار تمام کرده و حالا به نیت اینکه هم خود و هم بستگانش در مشهد هم جایی داشته باشند تا هرگاه دلشان برای مولایشان تنگ شد، با آسودگی خیال و اطمینان بیشتر به سوی مشهد بشتابند، مجموعهای را در یکی از خیابانهای نزدیک به حرم مطهر ساخته و تمام کرده است.
روزی که به همراه همسرش برای تسلیت درگذشت پدرخانوم نگارنده به منزل ما آمده بود، دستهایش را نشان داد و گفت: آقای دژاکام! من با این سن، جای فرزند شما هستم اما ببینید در این سن، دستهایم رعشه گرفته و میلرزد. میگفت: کاری که در قم حدود یک سال زمان از من میگرفت، در مشهد حدود سه سال است وقت گرفته و هنوز تمام نشده چون برای هر قسمت آن اعم از آب، برق، گاز، آسانسور و... با بهانههای عجیب و تاکنون نشنیدهای مواجه میشوم که حتی بعد از اصلاح و حل آنها، بهانههای جدید و عجیب دیگر میتراشند.
آنروز حدس زدم مشکل کار این مرد شریف کجاست، اما نخواستم گناه دستاندرکارانی که میگفت را بشویم.
امروز روبهروی ضریح مطهر مشغول خواندن زیارتنامه و در حال خودم بودم که مردی شانه مرا بوسید. دیدم همان مرد شریف صاحب ملک است. قرار بود که اول اردیبهشت واحد ما را تحویل بدهد و حالا در اواخر مردادماه هستیم. زبان به عذرخواهی مجدد گشود و اینکه برای اولین بار در دوران کاری خودم مجبور به رشوه دادن شده است. صورتش در زیر چراغهای حرم سرخ شده بود. میگفت برای نصب آسانسور گفتند اینجا را باید فلان کار را کنی، با اینکه روال نبود انجام دادم، باز گفتند باید به این صورت رنگ کنی، رنگ کردم. گفتند نه؛ باید این رنگ باشد نه آن رنگ! باز این کار را کردم. نماینده اداره آب چند اشکال بیربط گرفت، مطابق دل او رفتار کردم، باز هم اشکالات جدید و باز هم... هنوز که هنوز است اجازه آب را نداده است. فردایش دونفری آمدند و یکیشان گفت کار تمام است و مشکلی نیست، رو به دومی کرد که امضا کنم؟ دومی گفت: نه؛ این امضا هشت میلیون تومان خرج دارد! گفتم: اگر کار من اشکالی دارد بفرمایید و اگر نه، چرا مانعتراشی میکنید؟ بعد از چند روز اولی آمد و گفت دو میلیون بده خودت را خلاص کن!
با دستهایش به امام رئوف اشاره کرد و با صدایی بغضآلود گفت: خدا شاهد است از این آقا خجالت میکشم اما فقط و فقط برای اینکه تعهدی به شماها دادهام و خیلی تأخیر شده است بناچار برای اولین بار در زندگی مجبور شدم به آنها رشوه بدهم. گفت: مشکل اینجاست که برای اداره برق، برای نصب آسانسور و برای هر کار دیگری هم تا رشوه ندهم مجوز مربوط را صادر نمیکنند.
زبانم برای پاسخ بند آمده بود. مادرخانوم مدتهاست منتظر تحویل آپارتمانش بود، از طرفی راضی به کار حرام این مرد نازنین هم نبودم. فقط نگاهش کردم. یادم آمد وقتی سالها قبل واحد خودمان را میخریدیم، نماینده بنگاه املاک همه کارهای مربوط به آستان قدس و تأییدیههای مراکز دیگر را از سوی فروشنده تقبل کرد و همه آنها را در عرض چند روز و با سرعت انجام داد. اما به فروشنده گفت: کارهای مربوط به دارایی را باید خودتان شخصاً انجام بدهید؛ از عهده من خارج است! از آنزمان کار محضر مرتب به تعویق میافتاد. در آخرین بار فروشنده با تأخیر زیاد و نفسنفسزنان خودش را رساند و گفت: این چند هفته در دادن رشوه به دارایی مقاومت کردم اما این بار دیگر به خاطر شما و برای اینکه بیشتر معطل نشوید مجبور شدم رشوه سنگینی به آنها بدهم تا تأییدیه دارایی را به من بدهند. گفتم: میگویند در دارایی دوربین گذاشتهاند و کسی نمیتواند جلوی دوربینها خلاف کند، خنده تلخی کرد و گفت: بله، ولی برای این هم راه حل پیدا کردهاند. وقتی راه حل رشوهبگیران را توضیح داد، مغزم سوت کشید.
***
مادرخانوم میگوید: فکر کردی اینهمه کسانی که گردن پلیس مملکت را میبُرند و بچههای ما را با آن وضع شکنجه و شهید میکنند، بچههای چه کسانی هستند؟ همینها که اینگونه مال خودشان را به حرام آلوده میکنند و جامعهای را به فساد میکشانند. همسر میگوید: بله، اما آقای دولت اسلامی و مسئولان مربوط هیچ وظیفهای برای اصلاح این خباثتها ندارند؟!
منتشرشده در: صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان امروز دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۲.
@tdejakam
شما مذهبیها شهروند دنیای سکولار نیستید!
از: سید احمد موسوی خویی
در خصوص مراسم اربعین، حکومت جمهوری اسلامی مشغول ارائۀ خدمات به میلیونها شهروندی است که بر طبق مذهب رسمی کشور و فرهنگ عمق فرهنگ شیعی و تاریخی آن قصد دارند به این گردهمائی بروند. آثار مثبت و ارزش عمیق فرهنگی، سیاسی و امنیتی این رویداد بر هیچ اهل تدینی پنهان نیست.
این غریب نیست که حکومتها فرهنگ و هنجار بارز را تسهیل و تقویت کنند. در همین لحظاتی که شما مشغول خواندن این نوشته هستید غرب تسهیلات هنگفتی از جیب مردم برای ترویج آنچه که هنجار میداند و ما به آن انحرافات جنسی نام مینهیم، صرف میکند. اما گویا در برنامۀ رفرمیستهای ایران، حرام است به تقویت مؤلفههای شیعه پرداخته شود. گویا شیعۀ خوب، شیعۀ مرده است!
اینان با عناوین مذهبی اتهام حرمت این تسهیلات را به انواع بهانه های واهی میزنند. گویا حق تسهیم بیت المال از آن آقای عمادالدین باقی است نه فقیه و حاکم شرع که تشخیص دهد نیاز جامعه کجاست و چگونه است. او طی نوشتهای تحت عنوان "مگر ارث پدرتان است که با پول حرام تکریم امامحسین(ع) می کنید؟" به جای حاکم و ولایت شرعی، تشخیص میدهد امروز باید دین را کنار گذاشت و حتی عنایتی به راههای پررفت و آمد زائرین که همواره پر از قربانیان تصادف است نداشت و اگر چنین شد او "شرعا" راضی نیست! اینچنین، او و هم صنفانش برای هموطنان مذهبی خود و جان و امنیتشان ارزش قائلند!
این همان جریان است که جمهوری اسلامی را متهم به تضعیف دین مردم میکند اما اینچنین سر بزنگاه به تضعیف و سرکوب تدین مردم میپردازد و شمشیر از رو میکشد! و حکومت هم که به حمایت مردم متدین میرود را اینچنین مینوازد. او مردم نیمه مذهبی یا نه چندان مذهبی را تحریک میکند: « مردم! آیا علت فقر خود را می جوئید؟ این اربعین است!». آیا این دشمنی با دین و مناسک مردم نیست؟
صدای این جریان، همنوا با جریان سراسر اسلامستیزانۀ داخل و خارج که همان جریان نواستعماری است، بلند شده که به دلیل شرایط اقتصادی، هیچ کمکی به تسهیل و ترویج فرهنگ شیعی نباید بشود. این بدان معناست که مردم مذهبی تا اطلاع ثانوی باید بنشینند همۀ خرجهای رفاهی و ورزشی و فرهنگی و عمرانی دیگر انجام شود، ولی فقط صرف مراسم اربعین و میلیونها تن از مردم شیعه نگردد! چون اینان که آدم نیستند و نیازی به حمایت ندارند! فقط وقتی که راه ایلام به مهران برای حفظ جان میلیونها نفر از مردم چهاربانده میشود و از مجموع حدود 250 ه.م.ت در سراسر کشور برای بازسازی راهها، 3 ه.م.ت خرج بازسازی میبرد، جرم صورت گرفته است! بقیۀ خرجها عیب ندارد. آیا این غرض ورزی با جامعۀ مسلمین نیست؟
این که اصالتا این همایش اربعینی، نوعی سرمایه گذاری برای تقویت فرهنگ و کیفیت جامعه است و آموزش مواسات و نوع دوستی هم، اصلا مهم نیست؛ بلکه گویا در دنیای سکولار این مراسم به دلیل ترویج مذهب، سمّ است و به همین دلیل اینگونه به آن یورش میشود! یک سفر اربعین شاید حتی مفیدتر از کل کلاسهای خنثائی باشد که دولتهای لیبرال به عنوان آموزش در جمهوری اسلامی وانهادند، اما چون مذهبی است پس ممنوع است!
اینچنین است که شما مذهبیها، هرگز در تفکر و حکومت سکولار، در تفکر جدائی دین از سیاست، "آدم" حساب نشده و نه مذهبتان احترام دارد!
@ahmadkhoei
منتشر شده در باشگاه نویسندگان خبرگزاری ایسنا
✳️ این لشکر صاحبزمان«عج»
غلط نیست اگر بگوییم این سالها درست از اولین روزهای ماه محرم، مردم و بخصوص جوانان کشورمان همزمان با مردم و جوانان مسلمان جهان، برای فرارسیدن اربعین -این «پدیدۀ بىنظیر و بىسابقه» از لحاظ بزرگی و عظمت- روزشماری و لحظهشماری میکنند. دنبال کفش مناسب و کوله راحت و بار سبک برای این راهند؛ راهی که درست برخلاف مسیری است که دشمنان، ۱۳۸۴ سال پیش خاندان اباعبدالله«ص» و اسرای کربلا را از آن به کوفه بردند. گویی جوانانِ اینزمان راه برگشت، راه توبه و راه اقبال به حق را از این طریق میپیمایند تا بگویند برمیگردیم به کربلا تا حسین«ع» را یاری کنیم، با خونخواهی، با زدودن گرد غم و اندوه از خاندان نبوت و اعلام اینکه ای فرزند حسین«ع»! ما اهل کوفۀ آنزمان نیستیم تا تنهایت بگذاریم؛ اینهمه لشکر آمدهایم تا بگوییم روی ما حساب کن. ببین بیرقهای «یا لثارات الحسین»مان را؛ این پرچمها را تا تو انتقام جدت را نگیری و پرچم سرخ گنبد مطهرش را باز نکنی، از دستهای ما نمیافتد.
راهپیمایی اربعین بزرگترین تبیین حق در دوران معاصر است؛ این تبیین هم در شعارها و شعائر است و هم در رفتار و عمل. اگر عاشورا و محرم موسم عزاداری و شنیدن مصائب اهل بیت«ع» است، اربعین هنگامهٔ حرکت و اقدام و گفتن و نشاندادن آمادگی امت اسلامی برای انتقام و خونخواهی است؛ این علاوه بر آن درس بزرگ همه اربعینهای گذشته است که «یاد حقیقت و خاطرۀ شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگه داشت»؛ اظهار این است که اگر در عاشورای دهه شصت قمری غیبت داشتهایم، در اربعین سده پانزدهم خورشیدی بلند شدهایم و بلند گفتهایم: حاضر!
این است که در این مسیر هر کودک خردسالی را و هر دختر کوچک سیاهپوشی را دیدهایم، دستی به سر و رویش کشیدهایم و بوسیدهایمش به جبران تازیانههایی که کودکان و دختران خردسال سیدالشهدا«ع» در مسیر رفتِ آنسال خوردند. اگر به روی آنها لبخند زدهایم و اگر هدیههای کوچکی برایشان آوردهایم به جبران نارواییهایی است که کودکان و دختران این راه در آن سال دیدند.
اگر آنسال اهالی کوفه، بدنامان و عهدشکنان ماجرا بودند، اینسالها اهالی کوفه و نجف میزبانان مهربان راهپیمایان و پشیمانان ماجرا هستند که همۀ هستی خود را در طبق اخلاص گذاشتهاند. اگر آنسال هم کودکان و هم بزرگان خاندان رسالت تشنهکام بودند، اینجا و در این مسیر هم کودکان و هم بزرگان قبایل به تو آب و شربت گوارا و خنک تعارف میکنند و تا ننوشی رهایت نمیکنند. تا بر سر سفره کریمانه آنها ننشینی، نمیگذارند به راهت ادامه دهی.
حالا در این مسیر دیگر پرچمهای سیاه دشمنان نیست، پرچمهای ایران و عراق و بحرین و فلسطین و شبه قاره و اروپا و آمریکا و استرالیاست، پرچمهای سرخ انتقام همه امت اسلامی در سراسر جهان است که در میان این دهها میلیون انسان برپاخاسته به چشم میخورد؛ انسانهایی که زبانهایشان متفاوت است اما شعارشان یکی است که بلند و رسا فریاد میکشند: لبیک یا حسین، لبیک یا حسین«ع».
منتشرشده در: صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان امروز دوشنبه ۳۰مرداد ۱۴۰۲.
@tdejakam
✳️ ابراهیم گلستان از نگاه جلال آل احمد
در اینکه [ابراهیم] #گلستان خیلی پرمدعاست حرفی نیست؛ زیاد هم عیب نیست. در این خرابشده همهکار میکند؛ از عکاسی تا نویسندگی و ترجمه. اما خیلی بچه مانده است. خیلی زود جذب میشود؛ به هر چیز و هر کس. و در سیاست که نگو و نپرس! وقتی از مصدق فیلم برمیداشت واویلا چه تعریفها که میکرد یا از کاشانی و بعد هم به ترتیب از زاهدی و شاه و علا و هر پدرسوخته دیگری همینطور مجذوب و مفتون مانده! باز صد رحمت به پرویز داریوش، کلهخری را اقلاً دارد و یکدندگی را اما گلستان بچهٔ بچه مانده با اینکه پدر دو بچه است!
[از یادداشت چهارم اردیبهشت ۱۳۳۵ جلال آل احمد]
#جلال_آلاحمد
مجله #اندیشه_پویا
#ابراهیم_گلستان
@tdejakam
✳ مردی که تا آخر پای مقاومت ایستاد
اردیبهشت سال ۱۳۸۵ بود که به همراه جمعی از مدیران روزنامههای پرتیراژ کشور به لبنان رفته بودیم. یکی از برنامههای اصلی ما در بیروت، بازدید از روزنامه معتبر و تأثیرگذار «السفیر» بود. پس از بازدید از محیط روزنامه و گفتوگو با خبرنگاران پرانرژی و دبیران مسلط بخشهای مختلف که برایمان بسیار جذاب بود، بالاخره نوبت به دیدار با مرد شماره یک این روزنامه مهم جهان عرب یعنی آقای «طلال سلمان» رسید. در این جلسه که مرحوم «ژوزف سماحه» سردبیر وقت السفیر هم حضور داشت، بحث و گفتوگوی مفصلی درباره موضوعات مختلف مطرح شد.
من که به نمایندگی از روزنامه کیهان در این سفر حضور داشتم، نظر آقای سلمان را درباره درخواستهای مکرر و جدی آنموقع اسرائیل برای خلع سلاح حزبالله پرسیدم. مؤسس السفیر کمی سکوت کرد. فکر کردم میخواهد پاسخی دیپلماتیک و ژورنالیستی بدهد و بگذرد. بقیه روزنامهنگاران ایرانی هم که در این جلسه نشسته بودند، مشتاقانه منتظر جواب بودند. پس از لحظاتی، سرش را بالا آورد و گفت: میدانید که من سنّی هستم و حزبالله لبنان شیعه است. دیگر مطمئن شدیم که چه میخواهد بگوید. ادامه داد: همچنین میدانید که آقای سماحه مدیر مسئول روزنامه ما هم مسیحی هستند. سکوت جلسه سنگینتر شد. بعد با لحنی محکم و صدایی رسا گفت: اما ما معتقدیم اگر حزبالله نبود و اگر این مجاهدان نبودند، هنوز بیروت در اشغال اسرائیل بود و امروز لبنان این عزت و این سربلندی را نداشت. نفسهای ما از سینه رها شد. وی اضافه کرد: خلع سلاح حزبالله یعنی آغاز تجاوزگریهای مجدد اسرائیل به لبنان. ما از حزبالله حمایت میکنیم و بدانید که تمام مردم لبنان از مسلمان و مسیحی به حزبالله و بخصوص به شخص سید حسن نصرالله عشق میورزند.
اگر به تاریخ این دیدار دقت کنید، جنگ ۳۳روزه هنوز اتفاق نیفتاده بوده و این موضعگیری پیش از آن حماسه تاریخی حزبالله و شکست سنگین ارتش بهاصطلاح اسطورهای اسرائیل در یکی دو ماه بعد بوده است.
فکر کنم سردبیر روزنامه شرق بود که در ادامه از تیراژ «السفیر» سؤال کرد. طلال سلمان جواب داد: تیراژ همه روزنامههای لبنان چیزی بین ۲۰ تا ۲۵ هزار نسخه است. سپس بلند شد و رفت و نسخهای از روزنامه سهچهار روز قبل را که در همان اتاق نگه داشته بود، آورد و روی دست نشان داد و گفت: اما تیراژ این شماره ما ۲۵ هزار نسخه نبود! به محض انتشار نایاب شد و ما بسرعت ۱۵ هزار شماره دیگر از آن را منتشر کردیم، اما باز هم پس از مدت کوتاهی از انتشار در کل بیروت نایاب شد. به صفحه اول آن که نگاه کردیم تصویری از سید حسن نصرالله بود که در کنارش این تیتر کار شده بود: مصاحبه اختصاصی السفیر با رهبر جنبش حزبالله.
وی سپس از جمال عبدالناصر و خاطراتی که با او داشت، گفت. بعدها هم ما از سفرش به نوفل لو شاتو و دیدارش با امام خمینی شنیدیم و احترام ویژهای که امام برای او قائل شده بود، و نیز سفرهایش به ایران در ابتدای انقلاب اسلامی و مصاحبه با چهل شخصیت سیاسی مهم آنروز ایران.
طلال سلمان تا آخر در السفیر پای آرمان فلسطین و مقاومت ایستاد و برخی تلاطمات داخلی سیاسی و مطبوعاتی لبنان و نیز سه بار ترور خودش و انفجار در چاپخانه السفیر بر این عزم جزم او تأثیری نگذاشت.
مردی که کار مطبوعاتی را حدود ۷۳ سال پیش با ویراستاری در مجله «الحوادث» آغاز کرد و با خبرنگاری و معاونت سردبیری و سردبیری در مطبوعات مختلف ادامه داد و سپس مهمترین روزنامه جهان عرب را در سال ۱۹۷۴ تأسیس کرد، سه روز پیش در سن ۸۵ سالگی درگذشت. او با رفتنش مطبوعات آزاده و مستقل جهان را سوگوار کرد، هر چند بسیاری از اهالی رسانه و مطبوعات در همین ایران کوچکترین واکنشی در برابر این اتفاق مهم در عالم رسانه نداشتند!
روحش شاد و یادش ماندگار.
[منتشرشده در صفحات اول و دوم #روزنامه_جوان امروز دوشنبه ۶شهریورماه ۱۴۰۲]
@tdejakam
✳️ سالِ قبولی
وسط خیابان مانده بودیم بین ماشینهای دیگر و مشغول تماشا بودیم که یکدفعه چند تا مرد جوان درِ سمت امیر را باز کردند و کشیدندش بیرون. میخندیدند و میگفتند: «انقلاب پیروز شده. باید برقصی.»
امیر چند لحظه مبهوت نگاهشان کرد. چهلم الهه بود و لباس مشکی تنمان بود؛ ولی نمیدانم چه در ذهن امیر گذشت که یکدفعه شروع کرد به بالاپایینکردن دستهایش و رقصیدن. اشک از چشمهایش میآمد؛ اما میرقصید و با دستهایش اشکهایش را پاک میکرد. هر دو گریه میکردیم.
***
از همان روزهای اول ازدواج، کلمه «حاجخانوم» از دهن بانو نمیافتاد. گاهی آن اوایل آن را با بعضی از خانمهای فامیل و دوست او اشتباه میگرفتم، اما بعد که با نهیب همسر مواجه شدم! فهمیدم جایگاه و شأن مادر #شهید_الهه_زینالپور خیلی خیلی بالاتر از این حرفهاست. مدتی بعد فهمیدم که جایگاه حاجخانوم نجیب ضیا در نزد بانو، منحصر به مادر شهید بودن او نیست؛ این مادرِ الهه بودن مقدمه آشنایی او با حاجخانوم برای شنیدن و نوشتن زندگینامه شهید بوده اما بعد اتفاق دیگری افتاده: حاج خانوم سوژه اصلی ماجرا شده و الهه حاشیه!
حالا نوبت آن است که من یکی دو باری همراه بانو به محضر این بانوی عزیز مشرف بشوم و خاطراتش را از رفتن به عراق و زیارت #امام_خمینی در آن شرایط خفقان زمان شاه و عراقِ آنزمان بشنوم و خاطراتش را از رفتنهای مکرر و بدون وقت قبلی به محضر امام بعد از انقلاب، آن هم با آن شور و انرژی فوقالعادهای که او تعریف میکرد و وقتی اسم امام میآمد گویی همین الان خدمت امام است و با همان شادمانی و شعف سخن میگفت و خاطره تعریف میکرد.
کتاب خاطرات بانو #عفت_نجیب_ضیا روزبهروز کاملتر و پربارتر میشد و هر چندشب یکبار، بانو بخشهای جدید یا بازنویسیشده قبلی را میآورد و با نشاط و سرزندگی مواردی را که در کتاب نیاورده بوده (تا خط سیر اصلی حفظ یا برخی ملاحظات ناشر رعایت شود) میخواند یا نقل میکرد. درستش این است که در دو سه سال اول زندگی ما «حاجخانوم» یا «کتاب حاجخانوم» پربسامدترین واژهها و عباراتی بود که در خانه ما استفاده میشد.
حالا کرونا آمده بود و این ویروس منحوس پای ما را و بخصوص بانو را برای رفتنهای مکرر به منزل حاجخانوم بسته بود، اما تماسهای تلفنی ادامه داشت تا اینکه حال خانوم نجیب ضیا گاهی تغییر میکرد و امکان تماس تلفنی یا صحبت با خودِ حاجخانوم هم کمتر دست میداد. در این حالوهوا، کار بارها و بارها برای تدوین و ویرایش و ضمائم و یکی دو مصاحبه تکمیلی با افراد تازهیاب معطل ماند تا اینکه بالاخره تمام شد، اما حالا درگیر انتخاب طرح روی جلد شده بودیم که یا ما نمیپسندیدیم یا ناشر یا هردو. یک کمی هم زمان را برای انتخاب متن پشت جلد کتاب از دست دادیم؛ ما خیلی مشتاق و مُصر بودیم که گزیده ابتدای همین نوشته پشت جلد کار شود، ناشر محترم زیر بار نمیرفت و نرفت. هنوز که هنوز است افسوس میخوریم که چرا این بخش جذاب پشت جلد جا نگرفت تا توجهها را بیشتر جلب کند و مشتاقان خوانش کتاب را بیشتر.
کتاب #امسال_قبول_میشویم که عنوان آن عیناً عبارتی مکتوب و پرامید از شهید الهه است، حالا چند هفتهای است چاپ و منتشر شده و خستگی نویسنده پرتلاش و پرانگیزهاش را برطرف کرده است اما، راستش را بخواهید هنوز که هنوز است بانو دنبال کسانی میگردد که اطلاعات بیشتر و کاملتری درباره خانوم نجیب ضیا داشته باشند. میپرسم: مگر قرار است چاپ دوم کتاب را با تغییرات منتشر کنی؟ میخندد.
برای همسر عزیزم آرزوی توفیقات بیشتر در معرفی و شناساندن شهیدان و برای حاجخانوم که مدتی است در بستر بیماری افتاده است آرزوی عافیت کامل دارم. شما هم برایشان دعا کنید.
درباره خود کتاب انشاءالله در فرصتی زودرس بیشتر و مفصلتر مینویسم.
@tdejakam
✳️ چند تشکر و یک انتقاد جدی برای اربعین امسال - بخش اول
[این یادداشت در شماره امروز دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۲ #روزنامه_جوان منتشر شده است.]
کسانی که این سالها توفیق شرکت در خیزش عظیم اربعین را داشتهاند، بهیاد دارند که سال پیش یکی از بیبرنامهترین و ضعیفترین مدیریتها در این موضوع را گذراندهاند؛ از ثبتنام گرفته تا پیداکردن بلیط زمینی و هوایی تا مشکلات بزرگی که در تهیه و تمدید گذرنامه وجود داشت و بسیاری مشکلات حاشیهای دیگر. با اینکه اتفاق مهم و فراگیر پیادهروی اربعین از مبدأ ایران بیش از ده سال است سابقه دارد، معلوم نیست چه دلیل یا دلایلی موجب شد سال پیش یکی از بینظمترین برنامهها را در این موضوع شاهد باشیم. بگذریم از اینکه مشتاقان زیارت اباعبدالله الحسین«علیهالسلام» بخصوص جوانترهایشان اگر مشکلات پیش روی رفتنشان بیشتر از اینها هم میبود، از آنها نبودند که پا پس بکشند و پشیمان شوند. اما این نمیبایست باعث شود که مسئولان و مدیران مربوط وظایف خودشان را بخوبی انجام ندهند و قصور داشته باشند.
درست برخلاف پارسال، عاشقان زیارت اربعین امسال یکی از روانترین، راحتترین و بیدردسرترین که نه؛ اما یکی از کمدردسرترین سفرهایشان را تجربه کردند. این موضوع بیشتر در حوزه تهیه و تمدید گذرنامه، صدور گذرنامه ویژه اربعین، تسهیلات ویژه برای کسانی که در مرزهای خروجی با برخی مشکلات در اینباره مواجه میشدند، روانی و آسانی و سرعت عملیات خروج از کشور و ورود به عراق خود را نشان میداد. به نظر میرسد برخی هماهنگیهای بین دو دولت هم در این راحتی و سرعت، تأثیرگذار بوده که از جمله مهمترین آنها میتوان به سینک شدن عملیات ثبت ورود و خروج و اسکن گذرنامه بین سیستمهای دو کشور اشاره کرد که باعث شده بود در کشور عراق تنها با با یک مهر، مجوز ورود صادر شود و مشکلی که در تمام سالهای پیش موجب اتلاف وقت زیاد و تجمع و تراکم جمعیت میشد، تمام شود. این علاوه بر زیادتر شدن گیتهای ورود و خروج در هر دو کشور و گماردن مأموران بیشتر برای این موضوع بود که در برخی ساعات حتی برخی مأموران کاری برای انجام نداشتند!
این رضایتمندی در واکنشهای کاربران در فضای مجازی هم نمود داشت. آنها گاه با تعجب از این میزان مدیریت دقیق یاد میکردند. بخصوص کسانی که زمینی به عراق وارد شده بودند، هم در اینسوی مرز و هم در آنسو از سرعت عمل دستاندرکاران و نیز کیفیت و کمیت خودرو و بخصوص اتوبوس رضایت خود را ثبت و منتشر کردند. به عنوان نمونه یکی از زائران در یک استوری نوشت: «اگر به هر دلیلی موفق به تهیه بلیط هواپیما برای سفر اربعین نشدید، هر آنچه در سالهای قبل دیدید را فراموش کنید. جادههای روان و بدون گره ترافیکی تا خود مرز، رد شدن بدون معطلی از گیتهای چک پاسپورت، وفور آب و غذا و امکانات. این تجربه امروز من از شلوغترین مرز کشور یعنی مرز مهران است. بهانهها را کنار بگذارید و بیایید. امسال با مدیریت صحیح یکی از مشکلات رفع شده.» تاریخ عبور نویسنده این استوری بر اساس عکس گذرنامهاش ۱۴۰۲/۶/۱۰ است یعنی یکی از شلوغترین روزهای سفر در قبل از اربعین.
البته در سفر هوایی هم مشکلات فراوان سال پیش در تهیه و خرید بلیط بخصوص با قیمت مصوب تا حد بسیار زیادی مرتفع شده بود و با چند روز دیرتر و زودتر این امکان برای اکثر مسافران فراهم بود.
امسال مشکلات حضور و استراحت و خدمات بهداشتی در مرزهای زمینی تقریباً به چشم نمیخورد. همچنین دردسرهای سالهای پیش برای پارک خودرو در پارکینگهای مرزی وجود نداشت؛ هم امکان پارک تعداد بسیار بیشتری خودرو فراهم و هم امنیت آنها بهتر تأمین شده بود.
فراموش نکنیم که این اتفاقات خوشحالکننده در شرایطی بوده که هم گرمای هوا به نسبت سالهای پیش بسیار بیشتر شده و هم خوشبختانه تعداد مشتاقان و زائران اربعین امسال به نسبت قبل (تا لحظه نگارش این یادداشت) یک میلیون و اندی بیشتر شده است.
اگر دقت کنیم بخش اعظم این مدیریت صحیح در ماجرای گذرنامه و تسهیل ورود و خروج و... به عزیزانمان در نیروی انتظامی مربوط میشود که به عنوان یک خبرنگار یک خستهنباشید جانانه نثار آنان میکنم و در مرحله بعد دستاندرکاران و مدیران وزارت راه و شهرسازی.
@tdejakam
✳️ چند تشکر و یک انتقاد جدی برای اربعین امسال - بخش آخر
البته آنچه آمد به معنی اینکه امور امسال کاملاً بیعیب و نقص بوده و مشکلی پیش نیامده و زائری بدون بلیط نمانده یا با قیمت مصوب گیرش نیامده یا در روز مورد نظر موفق به سفر نشده، نیست. حتماً مواردی اینچنینی اتفاق افتاده، اما در یک جمع جبری باید حتماً از تصمیم و اراده و همت مدیران بخصوص در بخشهای پیشگفته در حل مشکلات سالهای پیش تقدیر و تمجید کرد.
در کنار همه این نقاط قوت و شایسته تقدیر، امسال سامانه موسوم به «سماح» یکی از پرمشکلترین و مزاحمترینها در سفر اربعین بوده و انتقادات گستردهای را متوجه سازمان حج و زیارت کرد. خراب بودن سیستم سماح و سردرگم و گرفتار کردن مردم و هدایتشان به سیستمی که از لحاظ علمی آزمایش و تست نشده بود، برای تودۀ جمعیتیای اینچنین گسترده و جوابگو نبودن سیستم و سرورها و سپس جایگزین کردن سیستم پارسال و از بین بردن ثبتنامهای قبلی و در نهایت حذف کامل سیستم و کان لم یکن کردنش یکی از افتضاحات امسال بود که بشدت در تخریب روحیه زائران نقش داشت. این خطاها حداقل باید مربوط به پانزدهسال پیش باشد که ندانی به چه میزان سرور نیاز داری و از آن چه میخواهی. کاش مدیران مربوط با یک متخصص واقعی در این حوزه تعامل میکردند تا این اتفاق تلخ نمیافتاد. ضمن اینکه کسانی که در این سامانه (اولی یا دومی) ثبتنام کردند نمیدانند چقدر این شلختگی در مسئولیتپذیر بودن بیمهها تأثیر خواهد داشت.
این در حالی است که مردم میپرسند مجبورکردنشان به ثبت حتمی سفرشان در سامانه سماح در حالی که همهساله بسیاری از این جمعیت چندمیلیونی در سماح ثبتنام نمیکنند چیزی جز ریشخندکردن مردم نیست. ضمن اینکه میخواهند بدانند حتی اگر این سامانه این مشکلات فراوان هرساله را هم نمیداشت، مجبور کردن همه مردم به بیمهشدن آیا وجه شرعی هم دارد یا نه؟ میتوان به عنوان یک خدمت از سوی دستاندرکاران، بخشی اختیاری به عنوان بیمه هم درنظرگرفت تا علاقهمندان تیک آن را بزنند و وجه آن را بپردازند و متشکر مسئولان هم باشند، اما اجبار همه به بیمهشدن معلوم نیست تا چه حد شرعی و قانونی باشد.
***
پسفردا اربعین اباعبدالله الحسین«علیهالسلام» است و مردم پس از زیارت به شهر و دیار خود بازمیگردند. هرچند این سفر حتی سختیهایش در چشم مردم زیبا و بهیادماندنی است اما خوب است همانطور که بخشهای زیادی از مسئولان از اشتباهات سالهای پیش عبرت گرفتند و با برنامهریزیهای چندماهه مشکلات فراوان قبلی را مرتفع کردند، بقیه بخشها بخصوص مسئولان حج و زیارت و سامانه سماح هم از صبح فردای اربعین امسال برای حل مشکلات پیشآمده و برنامهریزی بهتر و آسایش و آرامش زائران حسینی همهٔ تدبیرها و تمهیدات را اعمال کنند.
@tdejakam
یک اربعین در ده کاشی؛
از: حامد عسکری
پسرک با دست گچ گرفته گوشه موکب نشسته بود و زل زده بود به پیرمرد که با یک دست قنوت گرفته بود و آستین دیگرش آویزان بود. نمازش تمام شد، از پسرک پرسید چی شده دستتون؟ پسرک جواب داد : فوتبال بازی می کردم توپ خورده. دست شما چی شده!؟ پیرمرد لبخند زد و گفت : مال منم توپ خورده. البته ترکشش. کربلای5 بود.
پسر پرسید: چقدر شد؟ پیرمرد اضافه های نخ را می چید و گفت : پنج تا کوک می خواست کوله ات. پنج تا عمود به یادم پیاده روی کن پسرم. همدیگر را بغل کردند پیرمرد زمزمه می کرد: کربلا ببینیم همو.
لباس پوشیده بود و آمد کفش ها را بپوشد که دید توی کفشش چیزی است، کیسه پلاستیکی را از توی کفش در آورد و بازش کرد، چند گوشواره چوبی و پلاستیکی و استیل بود و یک جفت هم طلا. کاغذی هم بود به خطی دخترانه : «من دیشب شنیدم با مامان می گفتین برای اربعین پولتون کمه... اینا رو بفروشین بعد امامحسین(ع) پول داد باز برام بخر»
تماس را رویش نمی شد جواب بدهد، دومین ماهی بود که اجاره خانه را نداده بود، از پیرمرد خجالت می کشید، تماس تمام شد و بعدش پیام آمد: «سلام پسرم. زنگ زدم بگم اجاره این ماه رو نمی خواد بدی، هرسال تنها می رفتی امسال به جاش دست زن و بچه ات رو بگیر ببر کربلا. به دخترت بگو برای من دعاکنه پس فردای اربعین جراحی دارم.»
پشت تلفن گفت: خانم حسینی، براتون یک متن توی کارتابل گذاشتم پرینت کنید هم توی تابلو اعلانات طبقات و هم آسانسور نصب کنید، همین امروز انجام بشه لطفا. «به اطلاع کلیه همکاران محترم شرکت می رساند جهت حضور در مراسم پیاده روی اربعین نیاز به تقاضای مرخصی و هماهنگی نیست، ما را از دعای خویش فراموش نکنید.»
وسط میدان خراسان زد بغل، کفش هایش را در آورد و رو کرد به مشهد ، اشک در چشم هایش حلقه زد و گفت: می بینی مشتی؟ همه رفیقام دارن میرن. میگن امضای اربعین دست شماست. موتور رو هم گذاشتم برا فروش نمی خرن. وسط حرف هایش بود که از هیئت زنگ زدند و گفتند موکبشان برق کار می خواهد. سریع پاسش را بفرستد. اشک هایش را پاک کرد و گفت : به خدا سلطانی فقط به شما می رسه.
در واحد روبه رویی را زد، خانم همسایه آمد. کالسکه را که دید با تعجب نگاه کرد و گفت: سلام بفرمایید؟ حال و احوال کردند و بعد زن با چشم های سرخ گفت: امیرحسین ما قسمت نبود توی دنیا بمونه و هشت ماه بیشتر مهمون ما نبود. کالسکه اش هست. گفتم دارین میرید اربعین اینو ببرید زینب خانم کوچولوی شما اذیت نشه. برای آرامش دل ما هم دعا کنید.
آفتاب کلافه اش کرده بود، مغزش داشت می جوشید، دل شوره اربعین داشت خفه اش می کرد، موتوری کنار وانتش توقف کرد، حال و احوال کردند و گفت: همه بار هندونه ات چند؟ مرد کلافه گفت: اذیتم نکن. گفت: جدی می گم برای موکب می خوام. هندونه کم آوردیم. جمعیت ماشاءا... زیاده. توافق کردند و پول هندوانه ها را کارت کشید. پول اربعینش جور شده بود. می خندید و اشک می ریخت.
دکتر نگاهی به انگشت قطع شده اش انداخت و گفت: این دست درست بشو نیست. من نامه میدم برو شکایت کن از صاحب کارت دیه بگیری. جوان زد زیر گریه. دکتر گفت: درد داری؟ جوان گفت: نه من کارگر صحن حرم حضرت عباسم(ع). صاحب کارم ایشونه. برم شکایت کنم؟
جلو موکب غلغله بود ، می دانستم غیر از چای و آب و شربت چیزی نمی دهند، دوربین ها هم بالا بودند و مشغول فیلم و عکس گرفتن بودند. صحنه غریبی بود؛ حرمله داشت شربت می داد. حرمله مختارنامه.
https://t.me/hamedaskary
✳️ راهپیمایی عظیم اربعین و تمدن بزرگ اسلامی - بخش اول
[این یادداشت در صفحهٔ اول شماره امروز سهشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲ #روزنامه_وطن_امروز منتشر شده است.]
۱. گذشته: روضه اربعین
آنموقعها که کوچک بودم، حرفی و خبری از راهپیمایی اربعین نبود. همه آنچه از اربعین امام حسین«علیهالسلام» میدانستم از روضههای حاج آقا مجتبی تهرانی«رضوان الله تعالی علیه» بود که میخواند و بخصوص ماجرای جابر بن عبدالله انصاری که به همراه دوستش عطیه خودشان را به کربلا رسانده بودند. جابر دیگر پیر و نابینا شده بود و به روایت عطیه -فرزند سعد بن جناده عوفی- وقتی به زمین کربلا رسید، در آب فرات غسل کرد و لباس تمیزی پوشید و با عطری که همراه داشت خود را خوشبو کرد. عطیه نقل میکند: جابر تا رسیدن به قبر سیدالشهدا«علیهالسلام» ذکر خدا گفت و چون دستش را روی مزار مطهر گذاشتم، خود را بر روی قبر انداخت و بیهوش شد. به روی صورتش آب پاشیدم و چون به هوش آمد، سه بار با صدای بلند گفت: یاحسین! و چون جوابی نشنید گفت: حبیبٌ لا یجیبُ حبیبَه؟ دوستی که جواب دوستش را نمیدهد. بعد خودش جواب خودش را داد و گفت: چگونه میتوانی پاسخ بدهی، در حالی که رگهای گردنت بریده، خونت ریخته و سرت از بدن جدا شده است؟ و حاجآقا همراه جابر و لابد عطیه گریه میکرد...
گاهی هم که وقت و فضای مجلس اقتضا داشت، این روضه را کمی بیشتر ادامه میداد و به نقل از جابر خطاب به سیدالشهدا«ع» میگفت: سوگند به خداوندی که محمد«ص» را به پیامبری برانگیخته، ما نیز در پاداش شما شریکیم. عطیه تعجب میکند و از او میپرسد: چگونه در پاداش آنان شریکیم در حالی که شمشیری نزدهایم، مانند آنان سرهای ما در راه خدا از تن جدا نشده و فرزندانمان یتیم و همسرانمان بیوه نشدهاند؟ جابر پاسخ میدهد: ای عطیه! از حبیبم رسول خدا شنیدم که میفرمود: «هرکس گروهی را دوست بدارد، روز رستاخیز در صف آنان قرار میگیرد و با آنان در یک مکان گرد میآید و هرکس رفتار گروهی را دوست داشته باشد، در پاداش یا کیفر عمل آنان شریک خواهد بود؛ سوگند به خدایی که محمد«ص» را به پیامبری برانگیخته، نیت و اعتقاد من و یارانم، همان اعتقاد و نیت حسین و یارانش است.
۲. حال: شعله اربعین
اینروزها در هیچ کوی و برزنی نیست که حرفی و خبری از اربعین و خیزش عظیم چندین ده میلیونی راهپیمایی اربعین نباشد. مردم از یکی دو ماه قبل خود را برای رفتن به زیارت اربعین آماده میکنند. کوله و کفش مناسب میخرند و برای موکبداران طول راه و بخصوص کودکانشان سوغاتی و هدیه تهیه میکنند. سراغ گذرنامههایشان میروند تا اگر تاریخ و اعتبار آن تمام شده است آن را برای سیدالشهدا«ع» تمدید کنند تا در روز حرکت مشکلی نداشته باشند. برخی وصیتنامه مینویسند، حلالیت میخواهند و پیش از حرکت به فکر موکبهای فراوان بین راه هستند تا به مقدار توانشان به آنها کمک کنند. اگر تا یکی دو دهه پیش عزای امام حسین تا شام غریبان فروکش میکرد یا کمرنگ میشد تا به دهه آخر صفر برسد، این سالها تمام روزهای دو ماه محرم و صفر، مردم در اکثر اوقات خود اینچنین در فکر سیدالشهدا و زیارت اربعین هستند. شبکههای اجتماعی را باز کنید تا ببینید در این سهچهار سال اخیر علاوه بر مردان و پدران، حالا این زنها و دختران و کودکان هستند که مشتاقانه و با اصرار پای به این راه نهادهاند. این حرکت خیلی هم به متدینترین اقشار جامعه مربوط نمیشود؛ این سالها بسیار کسانی را دیدهایم و دیدهاید که شاید آنچنان پایبندیهای دینی محکمی هم ندارند، اما جاذبه و مغناطیس حسینی آنان را هم شیفتۀ گام نهادن در طریق حسینی میکند؛ آنها هم لباس سیاه عزا میپوشند و کوله برمیدارند و به مشایه میپیوندند. یک بهاصطلاح استادی در جواب یکی از توییتهای من با تمسخر نوشته بود که جمعیت اربعین خیلی ربطی به دینداری ندارد، سه سال پیش چند تن از شاگردانم که میدانم مشروبخور بودند، به این سفر رفتند. در دو کلمه نوشتم: اتفاقاً امام حسین«ع» اینطوری آدمها را جذب میکند. که گفتهاند: اربعین، مسیر بازگشت است؛ و درست برخلاف مسیری است که اهل بیت حسین«ع» و یارانش در اسارت از کربلا تا کوفه را پیمودند و حالا همین مسیر را عاشقان سیدالشهدا از کوفه و نجف و از همه جای عراق و همه جای جهان به کربلا برمیگردند تا بگویند آمدهایم و آمادهایم تا انتقام خون پاک فرزند پیامبرمان را بگیریم.
@tdejakam
✳️ راهپیمایی عظیم اربعین و تمدن بزرگ اسلامی - بخش آخر
۳. آینده و اربعین
همانطور که گفته شد اربعین بیشتر از آنکه مقصد و هدف باشد، راه و طریق است؛ راهی که ما را به دوران ظهور میرساند. مسیری پر عَلَم و پرچم و نشانه که شعار «یا لثارات الحسین» بر آن نقش بسته به این معنی که تا روز قیام موعود و منتقم خون مولایمان حسین بن علی«ع» نمینشینیم و آرام نمیگیریم. و چقدر این مسیر شبیه همان «مدینه فاضله»ای است که در کتابهای جامعهشناسی و احادیث آخرالزمان، آن را تصویر و تصور کرده یا خبرش را به ما دادهاند؛ جامعهای که فقیر و غنی، رئیس و مرئوس، ایرانی و عرب و سفید و سیاه ندارد و همه مانند هم و در کنار هم و غمخوار هم تحت لوای یک رهبر عالی در مسیر جامعه آرمانی و توحیدی قدم برمیدارند. آیا در این مسیر ۸۵ کیلومتری و مسیرهای دیگر و طولانیتری که همه به کربلای حسین«ع» میرسند چیزی غیر از این و خلاف این دیده یا شنیده میشود؟ مهربانی در حد اعلا، کرامت و سخاوت در منتها الیه ممکن، میزبانی در حد عزیزترین میهمانان قابل تصور، و ریختن همه هستی خود به پای دیگران بدون کوچکترین چشمداشت. اگر این نمونه عالی «مدینه فاضله» نیست، پس چیست؟
اربعین رزمایش عالی برای خوب شدن و خوبتر شدن است، برای انسان شدن و برای آنکه برای دوران ظهور آمادهتر شویم. اگر دوران حکومت مولایمان امام زمان «عج» دوران اصلاح باشد، رزمایش اربعین مانور کسانی است که میخواهند صالح باشند و در این اصلاح سهمی و نقشی داشته باشند که به قول علامه محمدرضا حکیمی: «امتی که در انتظار مصلح است، خود باید صالح باشد.» و چه راهی بهتر از اربعین برای ساختن آینده و بنا کردن تمدن بزرگ اسلامی.
@tdejakam
این یادداشت در صفحات اول و دوم شماره امروز دوشنبه ۲۰شهریور ۱۴۰۲ #روزنامه_جوان منتشر شده است.
@tdejakam
✳️ جلال آل احمد؛ غیرت و حرّیت
روزگاری بود و حزب تودهای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی مینمود و ضد استعمار حرف میزد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر و چه شوری انگیخته بود و ما جوان بودیم و نمیدانستیم که سرِ نخ دست کیست و جوانیمان را میفرسودیم و تجربه میاندوختیم.
برای خود من، «اما» روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودم که به نفع مأموریت «کافتا رادزه» برای گرفتن [امتیاز] نفت شمال راه انداخته بودیم (سال ۲۳ یا ۲۴؟)[پنجم آبان ۱۳۲۳]. از درِ حزب (خیابان فردوسی) تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختیم، اما اول شاهآباد، چشمم افتاد به کامیونهای روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهر ما، کنار خیابان صف کشیده بودند که یکمرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سیدهاشم و بازوبند را سوت کردم. (در خدمت و خیانت روشنفکران، جلد۲، صفحه ۱۷۵)
شنبهای که گذشت درست ۵۴ سال از فقدان جلال آل احمد گذشت؛ مردی که در روشنفکری، در مبارزه، در فعالیت سیاسی، در ادبیات، در مردمشناسی، در فرهنگ، در ترجمه، در نقد ادبی و بسی بخشهای دیگر صاحب نام و عنوان جدی و ماندگار است. همچنین امسال درست ۱۰۰ سال از تولد او میگذرد و من در یادداشت ۱۴ فروردین خود در همین ستون به آن پرداختم و پیشنهاد کردم امسال را به همین مناسبت، به اسم این اسوه ادبیات و بینش و سیاست و فرهنگ بنامیم.
برای من دو چیز در شخصیت جلال تحسینبرانگیز است: یکی غیرت و حریتش در بیان حق و دیگری نهراسیدن از اینکه از مسیر اشتباه و خطا چه در حوزه سیاست و چه در حوزه فرهنگ برگردد. نمونه بالا یکی از فراوان مواردی است که عنصر «غیرت» را در حوزه سیاست و ملیت در شخصیت جلال نشان میدهد.
جلال در عین شجاعت، زیرک هم بود و تا ته ماجرا را میخواند. نگاه کنید به ماجرای پیشنهاد سنگین همایون صنعتیزاده که همزمان، هم مدیر انتشارات آمریکایی فرانکلین در ایران بود و هم منشی کل تشکیلات حزب ضدآمریکایی توده در ایران! و بلایی که جلال در این دیدار بر سر او آورد و آن را کامل و بیپرده در «یک چاه و دو چاله» ذکر کرده است. به این بخش از گفتوگوی این دو توجه کنید:
«تا همایون در آمد که:
- همه کارهایت را در ۲۰ هزار نسخه منتشر میکنم.
و جوابش:
- همان یکبار که در چاه ویل نُسَخ فراوان سرکار رفتم کافی بود!
باز درآمد که تو آخر برای که مینویسی؟ و چرا؟ و جوابش:
- حتماً نه برای اینکه تو میلیونر بشوی!
و بعد در آمد که من به اشاعه فرهنگ خدمت میکنم و فواید کتاب جیبی ارزان و رعایت قدرت خرید مردم و اینکه اصلاً چرا تو میترسی؟ و از این حرفها. و جوابش:
- با کتاب مجانی درسی هم تو بلدی صاحبان سهام یک شرکت را میلیونر کنی. و با پول آمریکاییها، کتاب ضد امریکایی در بیاوری! و نظارت در کار ناشران کنی و انحصار کتاب و خریدن مجلهها و اینکه: تو خطرناکتری از مقامات امنیتی و سانسور و اینکه: دستمان برسد، دستگاهت را ملی میکنیم و الخ... که دیگر تاب نیاورد. برافروخته برخاست به فحاشی که...»
جلال هنگامی که ذات بسیاری از روشنفکران همعصر خود را شناخت، با اینکه تا دیروز رفیق گرمابه و گلستان هم بودند، به آنها تاخت و به ساخت و پاختشان با دستگاه سلطنت یا کمپانیهای نفتی انگلیسی اعتراض کرد و خودش را از آنها کنار کشید. او حقیقت را فدای رفاقت نکرد و با همان زبان صریح و سرخ خود پته آنها را روی آب ریخت. همایون صنعتیزاده و ابراهیم گلستان تنها دو نمونه از این صراحت است.
بارها و بارها گفتهاند که روشنفکری ایران برخلاف بسیاری از کشورها، بیمار متولد شده است. این سخنی بهغایت درست و مستند است. اما در این میان، بزرگمردانی چون جلال آل احمد و دکتر شریعتی توبه روشنفکری را کلید زدند و سردمداران نهضت روشنفکری دینی در ایران شدند. بیآنکه آن وجه روشنفکری یعنی آگاهی و زمانشناسی و سخنگفتن با زبان هنر و ادبیات را از دست بدهند. و البته در دینداری و دعوت به بازگشت به هویت اسلامی هم بهخصوص در بین قشر جوان، دانشگاهی و کتابخوانِ آنزمان یکهتاز شدند.
جلال در این حوزه هم بعد از تجربه تلخ حزب توده، درخشید و حتی با افتخار به یکی از روحانیان آنزمان گفت که «من دیگر نماز میخوانم» و ترسی هم از متلکهای روشنفکران آنزمان نداشت.
نگارنده خود یکی از بهترین و جذابترین عباراتی را که در تبلیغ نماز و بهخصوص نماز صبح خوانده است در یکی از آثار جلال یافته است؛ آنجا که در سفرنامه «خسی در میقات»ش مینویسد:
«بزرگترین غبن این سالهای بینمازی از دست دادن صبحها بوده؛ با بویش، با لطافت سرمایش، با رفتوآمد چالاک مردم. پیش از آفتاب که برمیخیزی انگار پیش از خلقت برخاستهای. و هر روز شاهد مجدد این تحول روزانه بودن: از تاریکی به روشنایی، از خواب به بیداری، و از سکون به حرکت.»
@tdejakam
این یادداشت در شماره امروز دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲ #روزنامه_جوان منتشر شده است.
@tdejakam