eitaa logo
طلاب الکریمه
12.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز ارتباط با ادمین: @talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
طلاب الکریمه
ظریف در کلاب‌هاوس گفته: 《 اینکه بگوییم رهبری با خط به خط برجام تأیید کردند سندی برایش وجود ندارد؛ ما
♦️‌ نه آقای ظریف مشکل شما فقط شعار نبود، روح برجام آنقدر گسترده شده بود که حتی نفس کشیدن های منتقدان برجام هم به آن لطمه میزد 🔹‌ نق های اون زمان خودتان و روحانی را یادتان هست؟ 🔹‌ «چرا رسانه‌ها علیه برجام مطلب می‌نویسند؟ چرا رسانه‌ها اعضای تیم مذاکرات هسته‌ای را نقد می‌کنند؟ چرا مانور نظامی برگزار می‌شود؟ چرا آزمایش موشکی داشتیم؟ چرا روابط نظامی با روسیه بهبود یافته است؟ چرا قرارداد ۲۵ ساله با چین امضا کرده‌ایم؟ چرا علیه امریکا و اروپا موضع‌گیری می‌کنیم؟ چرا FATF و پالرمو امضا نمی‌شود؟ چرا دنبال انتقام خون قاسم سلیمانی هستیم؟ چرا در سوریه و عراق و یمن دخالت می‌کنیم؟ چرا مجلس علیه خروج امریکا از برجام مصوبه دارد؟ چرا مرگ بر امریکا گفتید؟ چرا اسرائیل را تهدید به پاسخگویی به حملات احتمالی‌اش کردید؟ چرا محکومان امنیتی (تروریست) اعدام شدند؟» 🔴 تنها گوشه ای از خیانت این جماعت👇 🔹️ درمتن برجام(ص ۲و۷۱)که دست پخت ظریف و تیمشه، حاج قاسم بعنوان مانع صلح و امنیت بودن! 🔹️ در fatf(توصیه شماره۳۹استرداد) قبول کردند که تروریستهارو تحویل امریکابدهند درصورتیکه درلیست(SDN ص۱۹۰۳) ۶۷ بار اسم حاج قاسم ذکر شده بود. ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 گفت شهادت لازم نیست،همین که در خانه تحمل کنی مثل شهدا هستی. گفتم چه چیز را تحمل کنم؟گفت شوهرت را،وقتی خلقش سرجایش نیست. وقتی دستش تنگ است. حتی اگر پول دارد و نمی دهد. گفتم دیگر چه؟ گفت فرزندانت را،وقتی بی حوصله ی دندان دراوردن هستند تا وقتی به خانه ی بخت بروند و بعد از آن. گفتم در مورد خودم چه؟گفت دم نزن. از کار خانه خسته شدی چیزی نگو‌‌. دلت از همسرت گرفت حرف خانه را بیرون نبر. شکایت ها را در دلت بگذار. گفتم چیز دیگری هست که در زمره شهدا باشم؟گفت اولویت را حفظ کن. یک وقت میبینی دلت پَر می کشد درس بخوانی،فعالیت کنی اما وظیفه فعلی ات کهنه شستن است، تحمل کن، می گذرد. هرچه تحمل کنی بزرگ میشوی حتی بزرگتر از یک شهید... ✍🏻مریم حمیدیان ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طبقه ی بالای حرم امام حسین (علیه السلام) که درایام امتحانات دراختیاردانش آموزان ودانشجویان قرارداده شده است.🌹 _شب‌جمعه‌است‌هوایت‌نکنم‌میمیرم...💔 ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_اگر این روزها بیش از همیشه مضطربید، احساسات و افکار منفی آزارتان می‌دهد، فشارهای روحی عجیب و سنگینی را بر خود حس می‌کنید؛ این ویدئو را پیشنهاد می‌کنیم! 🎬 🎙 📚 ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
CamScanner 06-06-2023 17.53.pdf
211.8K
📌نمونه سوال روانشناسی 👈 لطفا فوروارد کنید، موفق باشید🍃 ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
45917648.pdf
1.43M
📌نمونه سوال فقه ۱۰ (مکاسب) 👈 لطفا فوروارد کنید، موفق باشید🍃 ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لبخند فرشته در پارک روی زیرانداز نشسته بودم و به درخت شاهتوت و گردو های اطراف نگاه می کردم . بچه ها با پدرشان بازی میکردند؛ گرگم به هوا وسطی بدو بدو گاهی هم سراغ وسیله های بازی پارک می رفتند عمیق نفس کشیدم بوی چمن اب داده شده را حس کردم ، افتاب از لابه لای شاخ و برگ درختان شعاع های نور زیبایی ساخته بود شعاع های نور را دنبال کردم که فرزندم گفت:" مامان بیا با بابا وایستید تا ومنو بهار وسط باشیم ." به اطراف نگاه کردم پارک خلوت بود . خواستم برخیزم که ماشینی در نزدیک ماشین ما ایستاد . گفتم: "الان میخواهم میوه پوست بگیرم ، فعلا خودتان بازی کنید." خیارها را پوست گرفتم و صدای مرد حواسم را پرت کرد عصبانی و ناراحت بودحرف میزد و چند دقیقه یکبار همسرش چیزی می گفت که اتشش گُر می گرفت . همین طور پیش می رفتند کار به جای باریک می رسید بچه هایشان ناراحت وگرفته به مادر و پدر نگاه می کردند . بچه ها و پدرشان را برای خوردن میوه ها صدا کردم ، در چشمان همسرم نگاه کردم با اشاره به او فهماندم که خانواده کنارمان حالشان خوب نیست. برگشت و به خانواده کنارمان نگاهی انداخت. از میوه ها برداشت و به سمت انها رفت به بچه ها تعارف کرد برای بازی دعوتشان کرد . بچه ها خوشحال بلند شدند و بعد از چند دقیقه پدرشان هم به انها پیوست حالا صدای خندیدن مرد و بچه هایش در پارک پیچیده بود . و من صدای خنده فرشته ها را شنیدم . ✍ فاطمه تیرانداز ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌