با توجه به حضور بانوان مبلغ در مدارس سراسر کشور، در قالب طرح امین، پویش #تجربه_امین در شبکه کوثرنت برگزار میشود.
مبلغان گرامی در این طرح تجارب و خاطرات خود را به اشتراک خواهند گذاشت تا راهگشا و مورد استفاده دیگر فعالان عرصه تبلیغ قرار گیرد.
علاقهمندان برای مشارکت در این طرح، میتوانند مطالب خود را با هشتگ #تجربه_امین در رواق شبکه کوثرنت منتشر کنند.
در پایان به ۳ نفر از کسانی که تجارب مفیدتری را (بر اساس آراء کاربران) به اشتراک گذاشته باشند، جوایز نقدی به ارزش ۲۰۰۰۰۰۰ ریال تقدیم خواهد شد.
زمان ارسال: تا ۱۴۰۱/۸/۳۰
kowsarnet.whc.ir
@tollabolkarimeh
طرح سه میم
(مدرسه،مسجد،منزل)
مربی طرح امین متوسطه دوم میخواست برای دختران، محفل انس با قرآن بگیرد. دوست داشتم در مراسمشان شرکت کنم. توی جمعشان بودن را خیلی دوست داشتم اما بی میلیشان برای آمدن به نمازخانه مدرسه را که دیدم دلم گرفت ...
دلم میخواست یک انس با قرآن حال خوب کن برای بچه های مدرسه خودمان برگزار کنیم .با مدیر صحبت کردم و قرار شد دوتا از کلاسها را به مسجد ببریم .
با حاج آقای مسجد هماهنگ کردیم و قبل از اذان ظهر به مسجد رفتیم .بچه ها با شوق همکاری میکردند و حس و حال خوبی به همه انتقال میدادند.
با اذان و مکبّری بچه ها نماز را برپا کردیم ، همیشه بعد از نماز ظهر مردم این جمله ها را زمزمه میکنند : خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی.....
اما آنروز متفاوت بود وقتی بچه ها شروع کردند به خواندن، حاج آقا و حتی مردم ساکت شدند و صدای بچه ها در مسجد طنین انداز شد .
بعد از نماز حاج آقا از حس خوبی که گرفته بود گفت و دقیقا همه ی ما این احساس خوب همراهمان بود.
واقعا حضور کودکان در مساجد نعمتی بسیار شیرین و دلچسب است.
دیگر تقدیر و تشکرات مردم بماند که چقدر خوشحال بودند بچه ها را به مسجد برده ایم و لبخندی که روی لب دانش آموزان نقش بسته بود.
و همه ی این اتفاقات خاطره انگیز با برچسبی زیبا برای همیشه در گوشه ی قلبم بایگانی شد.
✍🏻 الهه مرادی
#طلبه_نوشت
#تجربه_امین
#مربی_طرح_امین
@tollabolkarimeh
طلاب الکریمه
*جشن غدیر*
قرار گذاشته بودیم امسال غدیر متفاوتی برای بچه ها داشته باشیم .
مسابقه نقاشی برگزار گردید و پرچم هایی که مزین بود به (یا علی مددی) را به بچه ها دادیم تا با سلیقه خود رنگ آمیزی کنند.
بچه ها با ذوق و لبخند فعالیت میکردند و زمان پذیرایی با دیدن فالوده های خوشمزه انرژی مضاعفی گرفتند.
انصافا همه ی آنها نقاشی های زیبایی کشیده بودند اما مجبور بودیم فقط به تعدادی از آنها جایزه بدهیم .
زمان هدیه دادن فرا رسیده بود و من برای انجام کاری به اتاق مدیریت رفته بودم .
خانم مسئول نام کودکان را صدا میزد یکی از پسر ها نیامده بود اما آبجی کوچکش حضور داشت مهرانه خانم میرود به خانم مسئول میگوید:"جایزه اش را بدهید به خواهرش تا برایش به خانه ببرد."
خانم مسئول برای اینکه برنامه به هم نریزد و بچها را نظم بدهد میگوید: "لطفا سر جاهایتان بنشینید و ..."
خلاصه مهرانه خانم خیلی ناراحت میشود و به خانه میرود به مادرش میگوید :"من دیگر کلاس قرآن نمیروم ؛ خانم مسئول مرا در مقابل دوستانم کوچک و ضایع کرده است".
مادرش با من تماس گرفت و این ها را به من گفت .خیلی ناراحت شدم چون مهرانه دختر مودب و باهوشی است .
گفتم :"خانم مسئول منظور بدی نداشته و شاید متوجه نشده باشد "مادرش گفت :"مهرانه گفته من دوست دارم خانم م مربی ام باشد چون به حرفهایم گوش میدهد".
✍دریا
#طلبه_نوشت
#تجربه_امین
˹@tollabolkarimeh˼