نمایشگاه مجازی بانوان توانمند قم
و خود توانمندسازی بانوان ایران
(استان قم)
برای بازدید از مرکز۲ فنی حرفه ای حضرت معصومه(س) و دریافت آموزش های رایگان فقط کافیه اینجا کلیک کنید 👇🏻
@banovanmarkaz2
#لطف_خدا
آن چیزی که شما به نام
شانس میشناسید،
درواقع همان لطف خداوند است
که دربهترین زمان
در زندگی شما نمایان میشود.
#تولیدی
#عکس_نوشته
@tollabolkarimeh
کوچه حاجآبادی
امروز که همراه دخترم روی زمین برفی راه رفتیم. چقدر دلم برای حال و هوای دوران مدرسه تنگ شد.
کلهی صبح بیدار میشدم و هولهولکی نان پنیر چایی میخوردم و به سمت مدرسه حرکت میکردم.
همیشه اولین نفر بودم که توی کوچه میرسید. اسم این کوچهی برفی را بهخاطر پیرمردی که توی بقالی نقلیاش هلههوله میفروخت، کوچه حاج آبادی گذاشته بودیم. آن پیرمرد به لواشکهای 10تومانی و قرهقوروتهایش معروف بود.
رد پاهایم توی حجم برف فرو میرفت و هر چند تا که قدم برمیداشتم، برمیگشتم و به آنها نگاه میکردم.
همهی زیباییاین کوچه با درختان توتی که با برف مزین شده بودند دیدنی بود. دقیقا مثل توصیفات آنشرلی از گرین گِیبلز.
با شیب کوچهی بعدی، همهی لحظات خوش کوچه حاجآبادی از خاطرم بیرون میرفت. با سلام و صلوات از کوچه رد میشدم. گاهی یکی دونفر هم گوشهی کاپشنم را میگرفتند تا لیز نخورند. یادش بخیر جان حداقل 10نفر را با همین کاپشن نجات دادم.
حالا که دوباره گولهی برف را توی دستانم میگیرم، دلممیخواهد به آن روزها برگردم. با خوشحالی چکمهی مشکیام را بپوشم، هدبندم را به پیشانی بچسبانم و با بینی قندیل بسته به مدرسه بروم. تا معلم بیاید، دستکشهایم را روی شوفاژ خشک کنم و واژگان انتهای کتاب فارسی را حفظ کنم.
دلم حتی برای قرائت قرآن صبحگاهی مدرسه که در زمان سرما توی سالن میخواندم هم تنگ شده است. به انتهای سالن خیره میشدم و 10 آیهی سورهی واقعه را با عشق از بر میخواندم.
چقدر همهچیز زود میگذرد. کاش آنروزها هم میدانستم که باید قدر لحظات زندگی را دانست .
✍🏻 مه نوشت
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
#مادرانه
هیچ دقتی به وقت و بی وقت بودن روز ندارم. فقط می دانم باید تلفن را بردارم و با او صحبت کنم.
از بی قراری ها و بیتابی هایم بگویم تا او بشنود و مرا تسکین دهد .
همیشه مرا خوب درک می کند و به احساسم حق می دهد.همین جاذبه باعث می شود ، ایمان بیاورم به اینکه من تنها نیستم و کسی هست که مرا با تمام بی حوصلگی ها و کم تحملی ها و اشتباهاتم را دوست دارد.
حالا این وسط دختر بازیگوش و کنجکاوم برای اینکه توجه من را به خود جلب کند، مدام مرا صدا میزند واز دل درد تخیلی خود میگوید ، تا نگرانی مرا نسبت به خود ببیند. و اطمینان حاصل کند که هنوز دوستش دارم.
و من با نگرانی به صورت خود سیلی می زنم و با سرعت برای درست کردن چای نبات به طرف آشپز خانه میروم.
چقدر مادرها شبیه به هم مادری میکنند.
✍معصومه رسولی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
سردار کوچک
مادر دست کودکش را گرفت و به سمت مرکز فروش محصولات فرهنگی قدم زنان رفتند.
کمی در فروشگاه چرخی زدند و کودک اسباب بازی مورد علاقه اش را خرید و مادر هم در کنارش کارت امتیاز نماز خرید.
پسرک دلش اسباب بازی دیگری هم میخواست، مادرش لبخندی زد و گفت: "مامان ببین نمازهات رو که خوندی و کارهای خوشگل کردی برات علامت میزنم، امتیازت رفت بالا اون ماشینه رو هم برات میخرم"
پسرک لبخند ملیحی زد و مادرش دستش را گرفت و با خوشحالی به سمت خانه حرکت کردند.
نگاهی به کارت امتیازش انداخت و به عکس سردار سلیمانی نگاه کرد و گفت: "مامان منم از اینا میخوام."
چفیهی سردار دلش را برده بود!
مادر چفیه را روی دوشش میاندازد و باز سربند سردار را میبیند و میگوید:
" از اینا هم میخوام"
مادر با ذوق فراوان سربند را برایش میبندد و پسرک را میبوسد.
حالا سردار سلیمانی کوچکی در منزلشان بازی میکند.
رو میکند به مادرش و میگوید:
" مامان من 12 سال دیگه شهید میشم"
اشک در چشمان مادر حلقه زد و فرزندش را محکم درآغوش گرفت و گفت:
" انشاءالله 120 ساله شی و بعد شهید بشی عزیزدلم"
✍ سمیرا مختاری
#تولیدی
#طلبه_نوشت
#مادران_انقلاب
@tollabolkarimeh
یک خبر خوب!
پویش #مادران_انقلاب تا آخر بهمن ماه تمدید شد.
اگر هنوز توی این پویش شرکت نکردید حتما شروع کنید و بنویسید. منتظر پست های خوب شما عزیزان در کوثرنت هستیم. این پویش 3 تا جایزه هم داره 🎁
یادتون نره @فضای مجازی را در زیر پست هم منشن کنید.
@tollabolkarimeh
#شعر
چشم شیطان کور احوالم کمی بهتر شده
از صدای خنده هایم گوش دنیا کر شده
چشمه چشمه واژه میجوشد درون دفترم
دشت سرسبز خیالاتم غزل پرور شده
باز بر خاک دلم باران مضمون می چکد
طبع شعرم چند روزی میشود خودسر شده
لقمه ی احساس می گیرم برای عاشقان
در وجودم دست های عشق نان آور شده
من همان جام بلور کوره ی خوشبختی ام
یا همان بانو که بعد از سال ها مادر شده
✍🏻مارال افشون
#طلبه_نوشت
#مادرانه
@tollabolkarimeh
برای دیدن تو زمان بهسرعت میگذرد.
به سه شنبه که می رسد، دلش برای ظهورت تنگ میشود.
دیرتر عبور می کند...
✍معصومه رسولی
#سلام_فرمانده
#امام_زمانم
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
ولنتاین
ولنتاین (روز عشق و عشق ورزی) مناسبتی غربی و وارداتی است، که چندسالی در روز ۱۴ فوریه ،۲۵ بهمن در بین جوانان ایرانی باب شده است.
ولنتاین بخاطر خلا فرهنگی جامعه مورد استقبال قرار گرفته و ناشی از تهاجم فرهنگی است.
بسیاری از جوانان ایرانی بدون اطلاع از ریشه ی ساختگی افسانهی ولنتاین، پیرو آن شده اند که برای عشق ورزیدن به معشوقهی نامحرم خود بسته های ویژه ولنتاین به یکدیگر هدیه دهند.
آنچه موجب شده است این افسانه به شدت تبلیغ شود درونمایه ضدفرهنگی و رواج فرهنگ ابتذال و تجمل گرایی و چشم و هم چشمی و از هم پاشیدن بنیان خانوادهها، رواج دوست یابی و دوست گزینی بجای انتخاب همسر که سرانجام منجر به شکست عشقی و مشکلات روحی میگردد.
متاسفانه ولنتاین دربین خانوادهها هم رواج پیدا کرده است و برخی پدران ومادران نیز این روز را مهم و پر رنگ تلقی میکنند، هدیه دادن به همسر در اسلام مورد تائید است؛ اما این حرکت در چنین روزی در سایهی تبلیغات ماهوارهایی برای جوان خانواده الگو شده و مهر تاییدی بر یک فرهنگ غلط و ناپاک است، که حاصلش دوری گزینی از ازدواج است.
اول ذی الحجه روز ازدواج حضرت علی (علیه السلام)و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) تنها نمونه ایی از فرهنگ مذهبی ماست که نه تنها افسانه نیست که ریشه در باور و مذهب ما دارد و میتواند به دوام خانواده و عشق حقیقی همراه با هویت کمک کند.
✍سمیرا مختاری
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
۲۴ رجب، سالروز فتح خیبر به دستان مولا امیرالمومنین علیه السلام
🔸️🔸️🔸️
قلعهها حیران شدند و خیبریها، حیدری
یافتند آنجا درِ توحید را، در بیدری...
🔸️🔸️🔸️
@tollabolkarimeh
از شب قبل همش میگفت: منم میام مرگ بر آمریکا
صبح لباسش را پوشاندم و موهای لخت و طلاییاش راشانه زدم.
روسری لیمویی را سرش کردم و مقداری موهای جلویش را بیرون آوردم. گوشهای منتظر ایستاد تا من هم آماده شوم.
کفشهای سفیدش را به پایش کردم، اخمهایش توی هم گره خورد و نگاهم کرد.
دستان کوچک و نرمش را در دستانم گرفتم و دوتایی راه افتادیم تا از راهپیمایی، جا نمانیم.
مقداری که راه رفتیم، سرش را بالا گرفت و نگاهی به من انداخت. سریع موهایش را داخل روسریش برد.
با تعجب نگاهش کردم و گفتم:"یعنی چی زهرا جان؟! موهای قشنگت را برای چی خراب کردی؟ "
سر و شانههایش را جنباند و مِن مِن کنان گفت:"مامان میخواهم مثل تو باشم. چرا تو موهایت را بیرون نیاوردهای؟! "
گفتم:"هنوز برات زوده، بزرگتر شدی، مثل من باش."
با لب و لوچهی آویزان گفت: "نمیخوام، دلم میخواهد مثل تو باشم."
خم شدم محکم در آغوشش کشیدم و بوسیدمش و گفتم: "آفرین دختر قشنگ مامان."
✍🏻 مهرنگار
#مادران_انقلاب
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
▪️هر که میخواهد که
قویترین مردم باشد
بر خدا توکل کند.
امام موسی کاظم علیه السلام
بحارالانوار ؛ ج۷، ص ۱۴۳
#توکل
#حدیث_گرافی
#عکس_نوشته
#تولیدی
@tollabolkarimeh
عابدترین، فقیهترین و سخاوتمندترین مرد زمان خود باشی و خصم به تو رشک نورزد و به پندار باطل خود گمان کند که میتواند تو را که نور خدایی در تاریکی سجن پنهان کند! ای خورشید هفتم باغ ولایت! مگر چیزی میتواند مانع تابش خورشید شود! تویی که در پی سالها رنج و ظلم و کفر زمانه اسطورهی شکیبایی بودی و نشان از صبر زینبی داشتی.
روح سبز عبادتی که حتی عدو به خاکساری و نیایشت غبطه میخورد. بندبند زندان هارون به سوز نالههای شبانه و صوت حزین قرآنت دلبسته بودند. مگر دشمن روسیاهت میتوانست تو را که پرورش یافتهی باغ عصمتِ نبوی بودی با فتنهگری کنیز زیبارویی وسوسه کند! آنقدر درماندهات شدند که تو را مهمان زهر حسادتشان کردند! تو که مصداق تمام و کمال «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ...» بودی.
صاحب اینهمه خوبی و کرامت باشی و از خدا، آسایش هنگام مرگ و گذشت و بخشایش به هنگام حسابرسی را طلب کنی! وای بر ما روسیاهان عالم! ای باب الحوائج! ماییم و دریای بیکران کرمت. دست حاجت به درگاهت دراز میکنیم. در این حصار وسوسههای شیطانی دستمان را بگیر تا نور حقیقت را بیابیم.
✍🏻 مریم اسحاقیان
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
#معرفی_کتاب
کتاب زیباتر از نسرین کتابی با قلمی ساده، روان و دلنشین است. این کتاب، زندگی دختری را روایت میکند که خدا اورا بعد از فوت چهار فرزند، به پدر و مادرش هدیه میکند.
به برکت وجود رقیه زندگی خانواده روز به روز بهتر میشود. رقیه تهتغاری و عزیزدردانهی همه بود. باهوش، زرنگ و درسخوان. از همان ابتدا زیبایی و هوش سرشارش به چشم همه آمده بود.
دوره دبستان و راهنمایی را با معدل 20 گذراند. با ورود به دبیرستان، عقاید رقیه هم کمکم به سمت تعلیم امور دینی سوق پیدا کرد. دیگر علاقهای به دانشگاه و کنکور نداشت. همه اورا در لباس پزشکی تصور میکردند، اما او یکباره تصمیمش را عوض کرد. با راضی کردن خانوادهاش به حوزهعلمیه وارد شد و زندگیاش رنگ و روی دیگری به خود گرفت.
در این بین رقیه تصمیماتی برای زندگیاش میگیرد که قابل پیشبینی نیست. پس پیشنهاد میکنم که این کتاب را مطالعه کنید و لذتش را ببرید.
کتاب زیباتر از نسرین،
زندگینامه داستانی
شهیده رقیه رضایی لایه
نویسنده: سهیلا علویزاده
نشر: روایت فتح
✍🏻 سیده مهتا میراحمدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
❣أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ
الَّذى إِلَیْهِ
یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ
❓كجاست جلوه خدا، كه دوستان به سویش روى آورند؟
#تولیدی
#یاایهاالعزیز
@tollabolkarimeh
سخت و شیرین
داغی سر و بهانه های پی در پی حکایت از سرماخوردگی ناخوانده دخترک می دهد، بعد از دوهفته پرستاری از همسر جانی در بدن برای مریض داری از دخترم ندارم.
ته استکان کاسنی را میخورد و با نق نق می خوابانمش، در دلم برای تب نیمه شب اش دلهره است
با این که دوسال از مادرشدنم میگذرد ولی هنوز هم مثل اوایل نوزادی اش از تب های شبانه اش هراس دارم وقتی مریض می شد حسابی نگران می شدم و شب ها را بالای سرش با دستمال خیس هوشیار می نشستم و به تبع خودم هم مریض می شدم.
و چه سخت تر از این که خودت مریض باشی و با بچه نو پا صبح را به شب برسانی.
قید خواب را که می زدم فقط میخواستم چند لحظه دراز بکشم.
ولی حالا هر چه بزرگ تر می شود حالم را بهتر می فهمد، وقتی می بیند دستمال به دست زیر پتو هستم خیلی آرام کنارم می نشیند و با زبان کودکانه اش می گوید: درده
شیرینی همین روزها و سختی ها را به جان میخرم و آن را هدیه میکنم به مادر عالم فاطمه زهرا سلام الله علیها
✍🏻 رقیه آرامی نسب
#طلبه_نوشت
#مادرانه
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عید است و هوا شمیم جنت دارد
نام خوش مصطفی حلاوت دارد
با عطر گل محمدی و صلوات
این محفل ما عجب طراوت دارد
#عیدکم_مبروک🌿
@tollabolkarimeh