eitaa logo
طوبای عفاف
627 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
4هزار ویدیو
478 فایل
قرآن، زندگی، اندیشه ارتباط با مدیر @mfathi135
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•⊰❁⊱•﷽•❁⊱• راه وصول به او بسته نیست... حکایت خادم مدرسه قزوینی‌ها با علیه السّلام علامه طهرانی ره می فرمودند: در مدرسۀ قزوینی‌ها خادمی بوده فوق العاده و مهربان، به طوری‌که طلاّب مدرسه همگی کارهای خود را به او رجوع می‌کردند و چون او با آغوش باز استقبال می‌کرد لذا آنها هم از رجوع به او دریغ نمی‌کردند؛ حتّی هنگامی که برای تخلیه و تطهیر می‌رفتند می‌گفتند که آفتابۀ آنها را آن خادم آب کند. و خودشکنی بالجمله شبی یکی از طلاّب که برای وضوء برای برخاست، دید از اطاق خادم نوری پیداست و تمام مدرسه مانند روز روشن است، نزدیک اطاق خادم آمد دید خادم با کسی به نحو سیّدی و مولای، تکلّم می‌کند، چند لحظه‌ای ایستاده به حجره خود رفت. صبح‌گاه نزد خادم آمده و علت داستان را استفسار کرد، خادم انکار نمود؛ دو مرتبه اصرار و در عین حال خصوصیات واقعه را گفت که حتّی نمی‌توان گمان کرد که شما در خواب با خود صحبت می‌کردید، زیرا من تکلّمات هر دوی شما را می‌شنیدم. چون خادم دید از قضیه به طور کامل اطلاع دارد گفت: حال که چنین است من قضیه را با قید چند شرط به شما می‌گویم: از ‌جمله آنکه تا وقتی در این مدرسه هستم شما داستان را برای احدی نقل نکنید، دوّم آنکه هر کاری که تا به حال رجوع می‌کردید از این پس نیز رجوع کنید؛ آن طلبه هم قبول کرد. خادم گفت: آن شخص که با من تکلّم می‌کرد حضرت حجّة ابن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشّریف بود، هفته‌ای دو شب به این‌جا تشریف می‌آورند. آن طلبه گفت چون این را شنیدم حالم تغییر کرد و عرض کردم: بنابراین شرط اوّل را قبول دارم لکن زیر بار شرط دوّم نمی‌روم. بالجمله آن طلبه دیگر کارهای خود را به آن خادم رجوع ننمود، ولی چون می‌دید طلاّب دیگر رجوع می‌نمایند بسیار متأثّر می‌شد و چون قول هم داده بود نمی‌توانست به آنها داستان را فاش کند؛ تا یک شب خواب بود صدائی شنید که خادم او را نداء می‌کند که ای فلان کس یکی از ابدال و اوتاد حضرت ولیّ عصر فوت کرده من به جای او می‌روم شما اشیاء مرا بفروشید و چند فقره قرض دارم بدهید! من تا هراسان برخاستم و لباس پوشیدم و در حیاط مسجد آمدم که او را ببینم اثری از او نبود، دیدم در اطاق مدرسه باز و خادم نیست، درب مدرسه هم قفل است، بسیار متوحّش شدم! طلاّب را صدا زده و شرح قضیّه را گفتم، با تمام آنها تمام فقرات و زوایای مدرسه را تفحّص کردیم خادم نبود، و از او دیگر به هیچ‌وجه اثری پیدا نشد. مطلع انوار، ج، ۱ص۱۲۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علیه السلام: «ای مفضل! اخبار را به شیعیان ما بازگوی تا در دین خود با دیده شک و تردید نگاه نکنند». «نزول مسیح و ظهور موعود»، ص۱۴ ✍کتابی از فقیه محقق و عالم عامل و ربانی حضرت آیةالله میرتقی حسینی گرگانی دامت برکاته، چاپ بوستان کتاب که مطالعه آن را در موضوع به همه عزیزان توصیه می کنم. @toubaefaf
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸چند سال قبل از ظهور، بوی آن به مشام اهل معنویت می‌رسد🔸 یعقوب (ع) از کنعان با آن فاصله بسیار، به برادران و خویشانش گفت: «إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ»: من بوی یوسف را می‌شنوم، اگر مرا مسخره نمی‌کنید و دست نمی‌اندازید. قرآن اشاره می‌کند که بزرگان عالم نمی‌توانند همۀ آنچه را که احساس می‌کنند با مردم مطرح کنند. مردم ظرفیت شنیدن احساسات بزرگان را ندارند. اگر بزرگان آنچه را درک می‌کنند به مردم منتقل کنند، مردم آنها را مسخره خواهند کرد. به همین جهت می‌گوید: «إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ» امام زمان (عج) وقتی می‌خواهند پا بگذارند در رکاب، چند سال مانده به ظهورشان، آن‌هایی که عاشقش هستند از فاصلۀ دور بویش را می‌شنوند! آدم بو می‌برد. شامۀ انسان اگر زکام نباشد و قدری روحانیت در او باشد، بوی ظهور را آرام آرام استشمام می‌کند. @haerishirazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا