•⊰❁⊱•﷽•❁⊱•
...ای #رسول_خدا علامت #نورقلب چیست؟
«یا اباذر، اذا دخل النور القلب انقی و استوسع.
قلت: فما علامة ذلک بابی انت و امی یا رسول الله؟
قال: الانابة الی دار الخلود، و التجافی عن دار الغرور، و الاستعداد للموت»:
«ای اباذر، هرگاه نور وارد قلب شود دل پاکیزه و گشاده گردد.
گفتم: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا، علامت آن چیست؟ فرمود:
میل به سرای جاوید، و دل کندن از سرای فریب و آمادگی برای مرگ.»
@toubaefaf
•⊰❁⊱•﷽•❁⊱•
🌷همزمان با #أربعین_حسینی و همراه با #زائران_کربلا ختم #صلوات این هفته تقدیم به حضرت #امام_حسین
#حضرت_زینب
#حضرت_أباالفضل_العباس
و أئمه هدی علیهم السلام، عالمان و همه شهیدان کربلا، راه فضیلت و #قدس به ویژه #شهیدان_مدافع_حرم
و به جهت تعجیل فرج #امام_زمان عج و پیروزی #رهبرعزیزانقلاب، #جبهه_مقاومت، #سیدمقاومت و مردم #غزه إن شاء الله.
آیت الله حاج میرزا احمد سیبویه، ساکن تهران، از آقای شیخ حسین سامرایی که از اتقیای اهل منبر در عراق بودند، نقل کردند:
در ایامی که در سامرا مشرف بودم، در روز جمعه ای، وقت عصر به سرداب مقدس رفتم.
دیدم غیر از من احدی نیست. حالی پیدا کردم و متوجه مقام #حضرت_صاحب_الأمر علیه السلام شدم.
در آن حال صدایی از پشت سر شنیدم که به فارسی فرمود:
«به شیعیان و دوستان بگویید که خدا را به حق عمه ام #حضرت_زینب سلام الله علیها قسم دهند، که فرج مرا نزدیک گرداند.
(ستاره ی درخشان شام ص ۳۳۰، به نقل از شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام ج۱، ص۲۵۱)
🌷سهم ما ۲۰۰۰ صلوات و شما؟
@toubaefaf
با کاروان #امام_حسین علیه السلام(۳۷)
پس از آنکه چند روزی را(حدود هفت روز) #اهلبیت علیهمالسلام در شام ماندند، یزید متوجه شد که خطبه ها، مجالس روضه اهلبیت و روشنگری ها به نفع حکومتش نیست و سپس یزید، نعمان بن بشیر که یکی از صحابه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بود را خواست و به او دستور داد که اهلبیت را آماده سفر به سوی مدینه کند.
لهوف، ص۲۳۱، ترجمه استادعقیقی بخشایشی ره
@toubaefaf
با کاروان #امام_حسین علیه السلام(۳۸)
#أهلبيت عليهم السلام به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهي جاده عراق و مدينه رسيدند، چون به اين مكان رسيدند، از امير كاروان خواستند تا آنان را به #كربلا ببرد و او آنان را بسوی كربلا حركت داد و چون به كربلا رسيدند، جابر بن عبدالله انصاری را ديدند كه با تنی چند از بني هاشم و خاندان پيامبر براي #زيارت_امام_حسين عليه السلام آمده بودند، همزمان با آنان به كربلا وارد شدند و سخت گريستند و ناله و زاری كردند و بر صورت خود سيلی زده و ناله های جانسوز سر دادند و زنان روستاهای مجاور نيز به آنان پيوستند #حضرت_زينب عليها السلام با صوتي حزين كه دلها را جريحه دار مي كرد می گفت: «وا اخاه! وا حسينا! وا حبيب رسول الله و ابن مكه و مني! و ابن فاطمه الزهراء! و ابن علي مرتضي! آه ثم آه!»، پس بيهوش گرديد.
آنگاه حضرت ام كلثوم سلام الله علیها لطمه به صورت زد و با صدايی بلند می گفت: امروز محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمه زهرا از دنيا رفته اند؛ و ديگر زنان نيز سيلي به صورت زده و گريه و شيون می كردند.
حضرت سكينه سلام الله علیها چون چنين ديد، فرياد زد: وا محمداه! وا جداه! چه سخت است بر تو تحمل آنجه با اهل بيت تو كرده اند، آنان را از دم تيغ گذراندند...!
قصه کربلا، ص۵۲۴
@toubaefaf
جابر گفت: ... ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده ايد شريك هستيم.
با کاروان #امام_حسین علیه السلام(۳۹)
عوفي می گويد: با جابر بن عبدالله به عزم زيارت قبر #امام_حسين عليه السلام بيرون آمدم و چون به #كربلا رسيديم جابر نزديك شط فرات رفته و غسل كرد و ردائی همانند شخص محرم بر تن نمود و هميانی را گشود كه در آن بوی خوش بود و خود را معطر كرد و هر گامی كه بر می داشت #ذكر_خدا می گفت تا نزديك قبر مقدس رسيد و به من گفت: دستم را بر روی قبر بگذار! چون چنين كردم، بر روی قبر از هوش رفت.
من آب بر روی جابر پاشيدم تا به هوش آمد. آنگاه سه مرتبه گفت: #ياحسين
سپس گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه!» و بعد اضافه كرد: چه تمناي جواب داری كه #حسين در خون خود آغشته و بين سر و بدنش جدائي افتاده است! و گفت:
«فاشهد أنك ابن خير النبيين و ابن سيد المومنين و ابن حليف التقوي و سليل الهدي و #خامس_اصحاب_الكساء و ابن سيد النقباء و ابن فاطمة سيدة النساء و مالك لا تكون هكذا و قد غذتك كف سيد المرسلين و ربيت في حجر المتقين و رضعت من ثدي الايمان و فطمت بالالسلام فطبت حيا و طبت ميتا غير ان قلوب المومنين غير طيبة لفراقك و لا شاكة في الخيرة لك فعليك سلام الله و رضوانه و اشهد انك مضيت علي ما مضي عليه اخوك يحيي بن زكريا.
من گواهی مي دهم كه تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند بزرگ مؤمنين مي باشی، تو فرزند سلاله ي هدايت و تقوايی و پنجمين نفر از #اصحاب_كساء هستی، تو فرزند بزرگ نقيبان و فرزند #فاطمه سيده بانوانی و چرا چنين نباشد كه دست #سيدالمرسلين تو را غذا داد و در دامن پرهيزگاران پرورش يافتی و از سینه ايمان شير خوردی و پاك زيستی و پاك از دنيا رفتی و دلهای مؤمنان را از فراق خود اندوهگين كردی پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طريقه رفتی كه برادرت يحيي بن زكريا شهيد گشت.»
آنگاه صورت را به اطراف قبر گردانيد و گفت:
«السلام عليك ايتها الرواح التي حلت بفناء الحسين و اناخت برحله، اشهد انكم اقمتم الصلوة و آتيتم الزكوة و امرتم بالمعروف و نهيتم عن المنكر و جاهدتم الملحدين و عبدتم الله حتي اتاكم اليقين.
سلام بر شما اي ارواحي كه در كنار #حسين نزول كرده و آرميديد، گواهي می دهم كه شما نماز را بپا داشته و زكوة را ادا نموده و به معروف امر و از منكر نهی كرديد و با ملحدين و كفار مبارزه و جهاد كرده و #خدا را تا هنگام مردن عبادت نموديد.»
و اضافه نمود: به آن خدائي كه پيامبر را به حق مبعوث كرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده ايد شريك هستيم.
عطيه مي گويد: به جابر گفتم: ما كاری نكرديم! اينان #شهيد شده اند.
گفت: اي عطيه! از حبيبم رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مي فرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرك في عملهم» «هر كه گروهي را دوست داشته باشد با همانان محشور گردد و هر كه عمل جماعتي را دوست داشته باشد در عمل آنها شريك خواهد بود».
قصه کربلا، ص ۵۲۵
@toubaefaf
همراه با کاروان #امام_حسین علیه السلام(۴۰)
خاندان داغديده رسالت پس از ورود به #كربلا براي شهيدان خود به عزاداری پرداختند، چون هنگام حرکت به سوی کوفه در عصر یازدهم محرم اجازه عزاداری به آنان نداده بودند.
و همانگونه كه سيد ابن طاووس در الملهوف نقل كرده است كه «و اقاموا الماتم المقرحة للاكباد ماتمهای جگرخراش بپا داشتند» و تا سه روز امر بدين منوال سپری شد.
اگر زنان و کودکان در کنار اين قبور می ماندند، خود را در اثر شيون و زاری و گريستن و نوحه کردن هلاک می نمودند، لذا #امام_علی_بن_الحسين عليه السلام فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدينه حرکت کنند.
چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، #حضرت_سکينه عليهاالسلام اهل حرم را با ناله و فرياد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و جملگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند.
#حضرت_سکينه علیهاالسلام قبر پدر را در آغوش گرفت و شديدا گريست و به سختی ناليد و اين ابيات را زمزمه کرد:
الا يا کربلا نودعک جسما
بلا کفن و لا غسل دفينا
الا يا کربلا نودعک روحا
لاحمد و الوصي مع الامينا
«اي کربلا! بدني را در تو به وديعه گذارديم، که بدون غسل و کفن مدفون شد؛ اي کربلا! کسي را به يادگار در تو نهاديم که او روح احمد و وصی اوست.»
قصه کربلا، ص۵۳۱
@toubaefaf