eitaa logo
طوبای عفاف
623 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4هزار ویدیو
482 فایل
قرآن، زندگی، اندیشه ارتباط با مدیر @mfathi135
مشاهده در ایتا
دانلود
•⊰❁⊱•﷽•❁⊱• ...ای علامت چیست؟ «یا اباذر، اذا دخل النور القلب انقی و استوسع. قلت: فما علامة ذلک بابی انت و امی یا رسول الله؟ قال: الانابة الی دار الخلود، و التجافی عن دار الغرور، و الاستعداد للموت»: «ای اباذر، هرگاه نور وارد قلب شود دل پاکیزه و گشاده گردد. گفتم: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا، علامت آن چیست؟ فرمود: میل به سرای جاوید، و دل کندن از سرای فریب و آمادگی برای مرگ.» @toubaefaf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•⊰❁⊱•﷽•❁⊱• 🌷همزمان با و همراه با ختم این هفته تقدیم به حضرت و أئمه هدی علیهم السلام، عالمان و همه شهیدان کربلا، راه فضیلت و به ویژه و به جهت تعجیل فرج عج و پیروزی ، ، و مردم إن شاء الله. آیت الله حاج میرزا احمد سیبویه، ساکن تهران، از آقای شیخ حسین سامرایی که از اتقیای اهل منبر در عراق بودند، نقل کردند: در ایامی که در سامرا مشرف بودم، در روز جمعه ای، وقت عصر به سرداب مقدس رفتم. دیدم غیر از من احدی نیست. حالی پیدا کردم و متوجه مقام علیه السلام شدم. در آن حال صدایی از پشت سر شنیدم که به فارسی فرمود: «به شیعیان و دوستان بگویید که خدا را به حق عمه ام سلام الله علیها قسم دهند، که فرج مرا نزدیک گرداند. (ستاره ی درخشان شام ص ۳۳۰، به نقل از شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام ج۱، ص۲۵۱) 🌷سهم ما ۲۰۰۰ صلوات و شما؟ @toubaefaf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با کاروان علیه السلام(۳۷) پس از آنکه چند روزی را(حدود هفت روز) علیهم‌السلام در شام ماندند، یزید متوجه شد که خطبه ها، مجالس روضه اهلبیت و روشنگری ها به نفع حکومتش نیست و سپس یزید، نعمان بن بشیر که یکی از صحابه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بود را خواست و به او دستور داد که اهلبیت را آماده سفر به سوی مدینه کند. لهوف، ص۲۳۱، ترجمه استادعقیقی بخشایشی ره @toubaefaf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با کاروان علیه السلام(۳۸) عليهم السلام به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهي جاده عراق و مدينه رسيدند، چون به اين مكان رسيدند، از امير كاروان خواستند تا آنان را به ببرد و او آنان را بسوی كربلا حركت داد و چون به كربلا رسيدند، جابر بن عبدالله انصاری را ديدند كه با تنی چند از بني هاشم و خاندان پيامبر براي عليه السلام آمده بودند، همزمان با آنان به كربلا وارد شدند و سخت گريستند و ناله و زاری كردند و بر صورت خود سيلی زده و ناله های جانسوز سر دادند و زنان روستاهای مجاور نيز به آنان پيوستند عليها السلام با صوتي حزين كه دلها را جريحه دار مي كرد می گفت: «وا اخاه! وا حسينا! وا حبيب رسول الله و ابن مكه و مني! و ابن فاطمه الزهراء! و ابن علي مرتضي! آه ثم آه!»، پس بيهوش گرديد. آنگاه حضرت ام كلثوم سلام الله علیها لطمه به صورت زد و با صدايی بلند می گفت: امروز محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمه زهرا از دنيا رفته اند؛ و ديگر زنان نيز سيلي به صورت زده و گريه و شيون می كردند. حضرت سكينه سلام الله علیها چون چنين ديد، فرياد زد: وا محمداه! وا جداه! چه سخت است بر تو تحمل آنجه با اهل بيت تو كرده اند، آنان را از دم تيغ گذراندند...! قصه کربلا، ص۵۲۴ @toubaefaf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جابر گفت: ... ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده ايد شريك هستيم. با کاروان علیه السلام(۳۹) عوفي می گويد: با جابر بن عبدالله به عزم زيارت قبر عليه السلام بيرون آمدم و چون به رسيديم جابر نزديك شط فرات رفته و غسل كرد و ردائی همانند شخص محرم بر تن نمود و هميانی را گشود كه در آن بوی خوش بود و خود را معطر كرد و هر گامی كه بر می داشت می گفت تا نزديك قبر مقدس رسيد و به من گفت: دستم را بر روی قبر بگذار! چون چنين كردم، بر روی قبر از هوش رفت. من آب بر روی جابر پاشيدم تا به هوش آمد. آنگاه سه مرتبه گفت: سپس گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه!» و بعد اضافه كرد: چه تمناي جواب داری كه در خون خود آغشته و بين سر و بدنش جدائي افتاده است! و گفت: «فاشهد أنك ابن خير النبيين و ابن سيد المومنين و ابن حليف التقوي و سليل الهدي و و ابن سيد النقباء و ابن فاطمة سيدة النساء و مالك لا تكون هكذا و قد غذتك كف سيد المرسلين و ربيت في حجر المتقين و رضعت من ثدي الايمان و فطمت بالالسلام فطبت حيا و طبت ميتا غير ان قلوب المومنين غير طيبة لفراقك و لا شاكة في الخيرة لك فعليك سلام الله و رضوانه و اشهد انك مضيت علي ما مضي عليه اخوك يحيي بن زكريا. من گواهی مي دهم كه تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند بزرگ مؤمنين مي باشی، تو فرزند سلاله ي هدايت و تقوايی و پنجمين نفر از هستی، تو فرزند بزرگ نقيبان و فرزند سيده بانوانی و چرا چنين نباشد كه دست تو را غذا داد و در دامن پرهيزگاران پرورش يافتی و از سینه ايمان شير خوردی و پاك زيستی و پاك از دنيا رفتی و دلهای مؤمنان را از فراق خود اندوهگين كردی پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طريقه رفتی كه برادرت يحيي بن زكريا شهيد گشت.» آنگاه صورت را به اطراف قبر گردانيد و گفت: «السلام عليك ايتها الرواح التي حلت بفناء الحسين و اناخت برحله، اشهد انكم اقمتم الصلوة و آتيتم الزكوة و امرتم بالمعروف و نهيتم عن المنكر و جاهدتم الملحدين و عبدتم الله حتي اتاكم اليقين. سلام بر شما اي ارواحي كه در كنار نزول كرده و آرميديد، گواهي می دهم كه شما نماز را بپا داشته و زكوة را ادا نموده و به معروف امر و از منكر نهی كرديد و با ملحدين و كفار مبارزه و جهاد كرده و را تا هنگام مردن عبادت نموديد.» و اضافه نمود: به آن خدائي كه پيامبر را به حق مبعوث كرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده ايد شريك هستيم. عطيه مي گويد: به جابر گفتم: ما كاری نكرديم! اينان شده اند. گفت: اي عطيه! از حبيبم رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مي فرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرك في عملهم» «هر كه گروهي را دوست داشته باشد با همانان محشور گردد و هر كه عمل جماعتي را دوست داشته باشد در عمل آنها شريك خواهد بود». قصه کربلا، ص ۵۲۵ @toubaefaf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همراه با کاروان علیه السلام(۴۰) خاندان داغديده رسالت پس از ورود به براي شهيدان خود به عزاداری پرداختند، چون هنگام حرکت به سوی کوفه در عصر یازدهم محرم اجازه عزاداری به آنان نداده بودند. و همانگونه كه سيد ابن طاووس در الملهوف نقل كرده است كه «و اقاموا الماتم المقرحة للاكباد ماتمهای جگرخراش بپا داشتند» و تا سه روز امر بدين منوال سپری شد. اگر زنان و کودکان در کنار اين قبور می ماندند، خود را در اثر شيون و زاری و گريستن و نوحه کردن هلاک می نمودند، لذا عليه السلام فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدينه حرکت کنند. چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، عليهاالسلام اهل حرم را با ناله و فرياد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و جملگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. علیهاالسلام قبر پدر را در آغوش گرفت و شديدا گريست و به سختی ناليد و اين ابيات را زمزمه کرد: الا يا کربلا نودعک جسما بلا کفن و لا غسل دفينا الا يا کربلا نودعک روحا لاحمد و الوصي مع الامينا «اي کربلا! بدني را در تو به وديعه گذارديم، که بدون غسل و کفن مدفون شد؛ اي کربلا! کسي را به يادگار در تو نهاديم که او روح احمد و وصی اوست.» قصه کربلا، ص۵۳۱ @toubaefaf