eitaa logo
طوبای عفاف
673 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
458 فایل
قرآن، زندگی، اندیشه ارتباط با مدیر @mfathi135
مشاهده در ایتا
دانلود
با کاروان علیه السلام(۳۴) امام_سجاد عليه السلام به هنگام رفتن از شام به یزید علیه اللعنه فرمود: چند در خواست دارم و اوّل آن است كه يك بار ديگر چهره آقا و مولايم عليه السلام را ببينم، تا از او توشه بردارم و از وى خداحافظى كنم. درخواست دوم من آن است كه هر چه از ما به غارت برده اند را به ما برگردانند. در خواست سوم من آن است كه اگر مى خواهى مرا به قتل برسانى، كسى را با اين زنان همراه كن تا آنها را به حرم جدّشان (مدينه) برساند. يزيد خواسته اوّل امام را (در آن لحظه) نپذيرفت و در پاسخ به خواسته دوم گفت: امّا اموالى كه از شما گرفته شد، به عوض آنها چند برابر به شما خواهم داد و امّا پاسخ خواسته سوم آنكه من تو را به قتل نمى رسانم و جز تو كسى اين زنان را به مدينه نخواهد رساند. امام عليه السلام فرمود: «ما نيازى به مالت نداريم و آنها ارزانى خودت باد. در خواست من آن است كه آنچه از ما به غارت برده شد، به ما بازگردانند، زيرا در ميان آن اموال دوك ريسندگى و مقنعه و گردنبند و پيراهن عليها السلام بود. «...لاِنَّ فيهِ مَغْزَلُ فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّد، وَ مِقْنَعَتُها، وَ قِلادَتُها، وَ قَميصُها». آنگاه يزيد دستور داد اموال غارت شده را برگردانند و خودش نيز دويست دينار بر آن افزود. عليه السلام آن دويست دينار را گرفت و ميان فقرا تقسيم كرد. نقل شده است كه هنگام حركت كاروان عليهم السلام از شام، يزيد دستور داد محمل ها را زينت كنند و اموال فراوانى به خاندان حرم حسينى بدهند و آنگاه به امّ كلثوم عليها السلام گفت: اين اموال را در برابر مصيبت هايى كه به شما رسيده، برداريد. امّ كلثوم عليها السلام فرمود: اى يزيد چقدر تو بى حيا و بى شرمى! برادرم و اهل بيت ما را به قتل مى رسانى و در مقابل به ما اموالى مى دهى (تا آن را جبران كنى، هرگز چنين نخواهد بود.) اين ماجرا نشان مى دهد كه افكار عمومى مردم شام بر ضدّ يزيد برانگيخته شده بود و او خود را در اين ماجراى بزرگ شكسته خورده مى ديد، ناچار سعى مى كرد با اين اقداماتِ به ظاهر محبّت آميز، از خشم مردم بكاهد، ولى اهل بيت با عدم تسليم در برابر او خشم خويش را نشان دادند. اين خاطرات در اذهان مردم شام باقى ماند و آن محيط امن را براى خاندان بنى اميه ناامن ساخت. در نقلی آمده: آنگاه كه كاروان آماده حركت شد، يزيد، عليه السلام را خواست و (براى فرافكنى) گفت: «خدا لعنت كند پسر مرجانه را!» بى شك اين واكنشها به سبب ندامت و پشيمانى يزيد از كردار خود نبود؛ زيرا تاريخ نشان مى دهد كه بعد از واقعه كربلا نيز از هيچ تضييقى بر اهل بيت عليهم السلام و شيعيان آنها فروگذار نمى كرد، بلكه جوّ اجتماعى شام بر اثر بيدارى و آگاهى مردم به سبب خطبه هاى كوبنده عليه السلام و حضرت عليها السلام چنان ملتهب شده بود كه اگر يزيد غير از اين مى داد ممكن بود به يك شورش عمومى بر ضدّ او منتهى شود. برگرفته از کتاب عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، ص 612، 617 و 621 @toubaefaf
با کاروان علیه السلام(۳۸) خاندان داغديده رسالت پس از ورود به كربلا براي شهيدان خود به عزاداری پرداختند، چون هنگام حرکت به سوی کوفه اجازه عزاداری به آنان نداده بودند. و همانگونه كه سيد ابن طاووس در الملهوف نقل كرده است كه «و اقاموا الماتم المقرحة للاكباد ماتمهای جگرخراش بپا داشتند» و تا سه روز امر بدين منوال سپري شد. اگر زنان و کودکان در کنار اين قبور می ماندند، خود را در اثر شيون و زاری و گريستن و نوحه کردن هلاک می نمودند، لذا عليه السلام فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدينه حرکت کنند. چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، حضرت سکينه عليها السلام اهل حرم را با ناله و فرياد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و جملگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. حضرت سکينه علیهاالسلام قبر پدر را در آغوش گرفت و شديدا گريست و به سختی ناليد و اين ابيات را زمزمه کرد: الا يا کربلا نودعک جسما بلا کفن و لا غسل دفينا الا يا کربلا نودعک روحا لاحمد و الوصي مع الامينا «اي کربلا! بدني را در تو به وديعه گذارديم، که بدون غسل و کفن مدفون شد؛ اي کربلا! کسي را به يادگار در تو نهاديم که او روح احمد و وصی اوست». قصه کربلا، ص۵۳۱ @toubaefaf
همراه با کاروان علیه السلام(۳۶) عليه السلام به هنگام رفتن از شام به یزید علیه اللعنه فرمود: «چند در خواست دارم و اوّل آن است كه يك بار ديگر چهره آقا و مولايم عليه السلام را ببينم، تا از او توشه بردارم و از وى خداحافظى كنم. درخواست دوم من آن است كه هر چه از ما به غارت برده اند را به ما برگردانند. در خواست سوم من آن است كه اگر مى خواهى مرا به قتل برسانى، كسى را با اين زنان همراه كن تا آنها را به حرم جدّشان (مدينه) برساند.» يزيد خواسته اوّل امام را (در آن لحظه) نپذيرفت و در پاسخ به خواسته دوم گفت: امّا اموالى كه از شما گرفته شد، به عوض آنها چند برابر به شما خواهم داد و امّا پاسخ خواسته سوم آنكه من تو را به قتل نمى رسانم و جز تو كسى اين زنان را به مدينه نخواهد رساند. امام عليه السلام فرمود: «ما نيازى به مالت نداريم و آنها ارزانى خودت باد. در خواست من آن است كه آنچه از ما به غارت برده شد، به ما بازگردانند، زيرا در ميان آن اموال دوك ريسندگى و مقنعه و گردنبند و پيراهن عليها السلام بود. «...لاِنَّ فيهِ مَغْزَلُ فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّد، وَ مِقْنَعَتُها، وَ قِلادَتُها، وَ قَميصُها». آنگاه يزيد دستور داد اموال غارت شده را برگردانند و خودش نيز دويست دينار بر آن افزود. عليه السلام آن دويست دينار را گرفت و ميان فقرا تقسيم كرد. نقل شده است كه هنگام حركت كاروان عليهم السلام از شام، يزيد دستور داد محمل ها را زينت كنند و اموال فراوانى به خاندان حرم حسينى بدهند و آنگاه به امّ كلثوم عليهاالسلام گفت: اين اموال را در برابر مصيبت هايى كه به شما رسيده، برداريد. امّ كلثوم عليها السلام فرمود: «اى يزيد چقدر تو بى حيا و بى شرمى! برادرم و اهل بيت ما را به قتل مى رسانى و در مقابل به ما اموالى مى دهى تا آن را جبران كنى، هرگز چنين نخواهد بود.» اين ماجرا نشان مى دهد كه افكار عمومى مردم شام بر ضدّ يزيد برانگيخته شده بود و او خود را در اين ماجراى بزرگ شكسته خورده مى ديد، ناچار سعى مى كرد با اين اقداماتِ به ظاهر محبّت آميز، از خشم مردم بكاهد، ولى اهل بيت با عدم تسليم در برابر او خشم خويش را نشان دادند. اين خاطرات در اذهان مردم شام باقى ماند و آن محيط امن را براى خاندان بنى اميه ناامن ساخت. در نقلی آمده: آنگاه كه كاروان آماده حركت شد، يزيد، عليه السلام را خواست و (براى فرافكنى) گفت: «خدا لعنت كند پسر مرجانه را!» بى شك اين واكنشها به سبب ندامت و پشيمانى يزيد از كردار خود نبود؛ زيرا تاريخ نشان مى دهد كه بعد از واقعه كربلا نيز از هيچ تضييقى بر اهل بيت عليهم السلام و شيعيان آنها فروگذار نمى كرد، بلكه جوّ اجتماعى شام بر اثر بيدارى و آگاهى مردم به سبب خطبه هاى كوبنده عليه السلام و حضرت عليها السلام چنان ملتهب شده بود كه اگر يزيد غير از اين مى داد ممكن بود به يك شورش عمومى بر ضدّ او منتهى شود. برگرفته از کتاب عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، ص 612، 617 و 621 @toubaefaf
همراه با کاروان علیه السلام(۴۰) خاندان داغديده رسالت پس از ورود به براي شهيدان خود به عزاداری پرداختند، چون هنگام حرکت به سوی کوفه در عصر یازدهم محرم اجازه عزاداری به آنان نداده بودند. و همانگونه كه سيد ابن طاووس در الملهوف نقل كرده است كه «و اقاموا الماتم المقرحة للاكباد ماتمهای جگرخراش بپا داشتند» و تا سه روز امر بدين منوال سپری شد. اگر زنان و کودکان در کنار اين قبور می ماندند، خود را در اثر شيون و زاری و گريستن و نوحه کردن هلاک می نمودند، لذا عليه السلام فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدينه حرکت کنند. چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، عليهاالسلام اهل حرم را با ناله و فرياد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و جملگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. علیهاالسلام قبر پدر را در آغوش گرفت و شديدا گريست و به سختی ناليد و اين ابيات را زمزمه کرد: الا يا کربلا نودعک جسما بلا کفن و لا غسل دفينا الا يا کربلا نودعک روحا لاحمد و الوصي مع الامينا «اي کربلا! بدني را در تو به وديعه گذارديم، که بدون غسل و کفن مدفون شد؛ اي کربلا! کسي را به يادگار در تو نهاديم که او روح احمد و وصی اوست.» قصه کربلا، ص۵۳۱ @toubaefaf
همراه با کاروان علیه السلام(۴۰) خاندان داغديده رسالت پس از ورود به براي شهيدان خود به عزاداری پرداختند، چون هنگام حرکت به سوی کوفه در عصر یازدهم محرم اجازه عزاداری به آنان نداده بودند. و همانگونه كه سيد ابن طاووس در الملهوف نقل كرده است كه «و اقاموا الماتم المقرحة للاكباد ماتمهای جگرخراش بپا داشتند» و تا سه روز امر بدين منوال سپری شد. اگر زنان و کودکان در کنار اين قبور می ماندند، خود را در اثر شيون و زاری و گريستن و نوحه کردن هلاک می نمودند، لذا عليه السلام فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدينه حرکت کنند. چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، عليهاالسلام اهل حرم را با ناله و فرياد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و جملگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. علیهاالسلام قبر پدر را در آغوش گرفت و شديدا گريست و به سختی ناليد و اين ابيات را زمزمه کرد: الا يا کربلا نودعک جسما بلا کفن و لا غسل دفينا الا يا کربلا نودعک روحا لاحمد و الوصي مع الامينا «اي کربلا! بدني را در تو به وديعه گذارديم، که بدون غسل و کفن مدفون شد؛ اي کربلا! کسي را به يادگار در تو نهاديم که او روح احمد و وصی اوست.» قصه کربلا، ص۵۳۱ @toubaefaf