eitaa logo
طوبای عفاف
666 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3.8هزار ویدیو
458 فایل
قرآن، زندگی، اندیشه ارتباط با مدیر @mfathi135
مشاهده در ایتا
دانلود
یادش بخیر چاووش خوان های زائران کربلا می گفتند: «ز تربت شهدا بوی سیب می آید». نیز معروف است کسانی که سحر و صبح زود به زیارت حرم علیه السلام بروند، بوی سیب بهشتی استشمام می کنند. این سخن ریشه حدیثی دارد. در بحارالانوار آمده است: روزی امام حسن و امام حسین علیهما السلام به حضور حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند، در حالی که جبرئیل هم نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. این دو عزیز، جبرئیل را به «دحیه کلبی» تشبیه کرده و دور او می چرخیدند. جبرئیل هم چیزی در دست داشت و اشاره می کرد. دیدند که در دست جبرئیل یک سیب، یک گلابی و یک انار است. آنها را به حسنین علیهما السلام داد. آن دو خوشحال شدند و باشتاب نزد پیامبرصلی الله علیه و آله دویدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله آنها را گرفت و بوییدند و فرمود: ببرید نزد پدر و مادرتان. آن دو نیزچنان کردند. میوه ها را نخوردند تا آنکه حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله هم نزد آنان رفتند و همگی از آن میوه ها تناول کردند؛ ولی هرچه می خوردند میوه ها باز باقی بود تا آنکه حضرت پیامبرصلی الله علیه و آله از دنیا رفتند‍. نقل می کنند که در ایام حیات مادرمان حضرت فاطمه سلام الله علیها تغییری در میوه ها پیش نیامد تا آنکه حضرت فاطمه سلام الله علیها از دنیا رفتند، انار ناپدید شد و سیب و گلابی مانده بود؛ با شهادت حضرت أمیرالمؤمنین علیه السلام گلابی هم ناپدید شد و سیب به همان حالت باقی ماند. امام حسن علیه السلام مسموم و شهید شدند و سیب همچنان باقی بود تا روزی که در آب را به روی مابستند. هرگاه تشنه می شدم آن را می بوییدم، سوز عطش من تسکین می یافت چون تشنگی ام شدت یافت بر آن دندان زدم و دیگر یقین به مرگ پیداکرده بودم. امام سجاد علیه السلام می فرمایند: این سخن را پدرم یک ساعت قبل از شهادتش فرمودند، چون شهید شدند بوی سیب در قتلگاه به مشام می رسید دنبال آن گشتیم و اثری از سیب نبود ولی بوی آن پس از علیه السلام باقی بود. قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کردم و دیدم از قبر او به مشام می رسد، پس هریک از شیعیان ما که زیارت می کنند اگر بخواهند آن را بشنوند هنگام سحر درپی زیارت بروند که اگر مخلص باشند بوی آن سیب را استشمام می کنند. بحارالانوار، ج43، ص289 @toubaefaf
چه عجیبی گرفته این صحرا... چه شد که ریخت دلم بی هوا، نمی‌دانم چقدر دلهره دارم، چرا پریشانم من از شلوغی این نخل‌ها هراسانم گریه نکن جان من، نسوزانم چه عجیبی گرفته این صحرا چقدر نام حزینی‌ست نام بیا و مرهم غم‌های بی شمارم باش قرار، رفته ز جان و دلم، قرارم باش همیشه روشنی چشم‌های تارم باش شبیه فرصت این سال‌ها کنارم باش به زیر سایه‌ی لطفت، خیال من تخت است نبودنت به کنارم، تصورش سخت است نبین که در دل این دشت اسیر خَناسیم نبین که در به درِ خلقِ قدر نشناسیم اگرچه آینه هستیم اگرچه حساسیم هزار شکر که به سوی تشنه لبان با شتاب می‌آید به هیبت پدرم می‌آید دلم خوش است به دیدار روی پیغمبر بگو قدم بزند باز هم صدای رحمت وحی است گریه‌ی اصغر سکینه‌ات چقدر رفته است بر مادر فدای روی که مثل خورشید است گمان کنم کمی از اهل کوفه ترسیده است نگاه کن همه مهمان قوم نامردیم دروغ بود همه نامه‌ها و دلسردیم اگر صلاح بدانی بیا که برگردیم خودت ببین که عزیزم، کفن نیاوردیم نصیب پیکرت اینجا حصیر خواهد شد به دست حرمله، زینب اسیر خواهد شد... @shere_aeini