یادداشت های آمریکا، قسمت پنجاهم (تصویر بدویّت درباره ما)
یکبار اسکات یکی از دوستان همکلاسیام از من پرسید که آیا شما در ایران هیتر (بخاری) دارید؟ خیلی تعجب کردم، فکر کردم او میخواهد تحقیرم کند، ولی لحن تحقیر نداشت، و سئوالش واقعی بود.
شبیه همین قصه برای دختر یکی از ایرانیان تازهوارد به آمریکا رخ داده بود. در مدرسهشان، کادر مدرسه و همکلاسیهای ایشان از اینکه یک دانش آموز ایرانی لوازم التحریر دارد تعجب کرده بودند؛ چنین مسئلهای برای دختر خانم ایرانی (که اتفاقا متعلق به یک خانواده روشنفکر هم بود) خیلی زننده و ناراحت کننده بود.
پسر یکی از دوستانی که از دانشگاه قم برای فرصت مطالعاتی به ویرجینیا آمده بود، بسیار زرنگ و باهوش بود. در مدرسهی ایشان هم همکلاسیها و کادر مدرسه از اینکه یک دانشآموز ایرانی به خوبی با کامپیوتر آشنا است، خیلی تعجب کرده بودند.
خانم کِلی یکی از دوستان مسیحی همسرم از خانمم پرسیده بود که شما میوه را چه طور میخورید؟ ایشان گفته بود که خب میگذاریم جلومون، میخوریم؛ کِلی در پاسخ گفته بود نه ما اول میوه را میشوریم و بعد میخوریم!!!
همین واکنش تعجب برانگیز را در مورد واکسن هم مشاهده کردیم. قبلا اشاره کردم همین که واکسن بچههامون را در درمانگاه نشان دادیم، کادر درمانگاه بسیار در تعجب بودند که ما هم در ایران واکسن داریم و به بچههامون آنهم به صورت کامل واکسن میزنیم.
این تعجبها فقط بین آمریکاییها نبود، بلکه موارد فراوانی بود که افغانیها و بلکه حتی ایرانیان مقیم آمریکا نیز از برخی چیزها و پدیدهها در ایران امروز تعجب می کردند.
حبیب الله بابایی
🔰مصاحبه دکتر موسی نجفی با بنیاد شهید حاج قاسم سلیمانی
✅قهرمان از قلب مردم برمیخیزد
🔴تشییع حاج قاسم ؛جلوه ای از زیست تمدنی اسلامی
🔵یکی از اتفاقات مهم و غیرقابل چشم پوشی کشور ما در چهل سال گذشته تشییع باشکوه شهید سلیمانی بوده است. از منظر تاریخی و تمدنی چنین تشییع باشکوهی چگونه قابل تحلیل است؟ نسبت جامعه ایران با قهرمانان ملی خود در طول تاریخ چگونه بوده است؟
🔷مقدمهای که باید در اینجا بیان کنم این است که شخصیت شهید حاج قاسم سلیمانی را نمیتوان بهعنوان یک فرد و تنها در نظر گرفت، بلکه باید او را در جریان انقلاب مدنظر قرار داد. فرض کنیم اگر این تیپ شخصیت با همین ویژگیها فرمانده ارتش سوریه یا فلسطین بود، انقلاب اسلامی در پشت او قرار نداشت باید او را در مختصات دیگری بررسی میکردیم؛ بهطورمثال، احمدشاه مسعود در افغانستان یک قهرمان ملی است ولی در افغانستان نهضت آن مانند انقلاب اسلامی نیست یا نهضتهای اسلامی که ما آن را به بیداری اسلامی تعبیر میکنیم در کشورهایی که رخ میدهند در مرحله ابتدایی قرار دارند اما انقلاب اسلامی دیگر یک نهضت نیست، از مرحله نهضت گذشته است و توانست نظام شاهنشاهی را سرنگون کند و خودش نظام تازهای را بنیان نهد. این نظام به سمتی میرود که از قوه به فعل تبدیل شود و برخی از ارزشهای اسلامی را نهادینه کند.
درباره حاج قاسم شخصیت ایشان جدا از این انقلاب نیست و باید او را در همین روند و فرآیند دید. در تاریخ اسلام نیز با شخصیتی همچون مالکاشتر نخعی روبهرو هستیم. یکی از ویژگیهای مهم مالکاشتر این است که او شیعه و از یاران حضرت علی (ع) است. اگرچه این ویژگی بسیار مهمی است اما در جریان حکومت علوی قرار میگیرد و بعد از خلیفه شدن حضرت علی(ع) سپهسالار لشکر او شد. ما با سه مالک روبهرو هستیم؛ یکی شخصیت شجاعی که ریاضتهای زیادی کشیده است؛ دوم، مالک اشتری که در جریان علوی دیده میشود و در زمان تقیه حضرت همزمان با حکومت خلفای سهگانه است و سوم، مالک اشتری که پس از خلیفگی حضرت علی(ع) در کنار او قرار میگیرد و در جریان حکومت اسلامی به فعالیت میپردازد. سومین بعد شخصیتی او را باید با مختصات حکومت علوی نگریست. مالک اشتر با هر سه جریان قاسطین، مارقین و ناکثین همچون حضرت علی(ع) در جدال بود. اگرچه میتوان گفت در جنگ نهروان ایشان دیگر زنده نبودند ولی چون خوارج از دل جنگ صفین بیرون آمدند میتوان گفت با آنها نیز در جنگ بوده است.
✅در مورد شهید سلیمانی هم همین تحلیل قابل ارائه است:
بعد اول اینکه شخصیت فردی بسیار خوبی دارند و منحصربهفرد هستند که الان بیشتر به همینها پرداخته میشود که با رزمندگان چه رفتاری داشتند یا با خانواده خود انسان متواضعی بودند و به مظلومان کمک میکردند.
قاسم سلیمانی دیگری هم داریم که فرمانده جنگ است و در مسیر رهبری حرکت میکند؛ و سومین وجه یک قاسم سلیمانی دیگر هم داریم که فرمانده لشکر قدس است و صفات فردی او در این نقش بیشتر جلوه مییابد و این سه قاسم سلیمانی است.
سپاه قدس نیرویی است که در کنار جمهوری اسلامی قرار دارد که تحول تمدنی ایجاد کرده است. پیش از آن واحد برون مرزی سپاه حتی جنبههای منفی هم داشت و اطرافیان آقای منتظری هم در آن بودند که زمانی دردسرساز شد ولی حاج قاسم توانست با یک برنامهریزی اعتماد مسلمانان را جلب کند و به بازسازی جایگاه سپاه بپردازد. همین برنامهریزی داشتن و اینکه ایشان بهدرستی خلأ انقلاب را در بعد بینالمللی آن حس کرد جنبه تمدنی داشت. انقلاب اسلامی خودش یک انقلاب ۱۰۰درصد ایرانی نیست، مرکز آن ایران است. از این جنبه شبیه انقلاب فرانسه است، این انقلاب به ایران یک قدرت بینالمللی داده است، مانند انقلاب فرانسه که به فرانسه یک قدرت بینالمللی داد و قدرتی که داده است فرانسوی نیست، از جنس جهان است. ایران هم همینطور است، قدرتی که از انقلاب گرفته قدرتی ایرانی نیست، جنسی مکتبی دارد. درست است که پایگاه آن ایران است و ایرانیها آن را حمایت میکنند اما جنس آن جهانی است، از جنس اسلام است و اسلام نیز وطن نمیشناسد ولی فعلا با ایران شناخته میشود؛ مانند انقلاب فرانسه که با فرانسه شناخته میشود ولی نمیتوان به آن انقلاب فرانسوی گفت. سردار سلیمانی نیز باید در این مختصات دیده شود، ایشان توانستند بین انقلاب اسلامی و جنبه ایرانیت آن وجه اشتراک به دست بیاورند. قهرمان ملی بودن او نیز در همین جا دیده میشود. او توانسته است درحالیکه بعد جهانی دارد، بعد ایرانی خودش را هم نشان دهد. او از منطقهای هم برمیخیزد که در دعواهای ملی ایران نقش مهمی نداشته، همیشه اصفهان، تبریز، تهران، شیراز و ... در این کشمکشهای سیاسی و ملی دیده میشدند و از جایی ظهور کرده که قبلا در این چالشها نبوده است. او قهرمان ملی است که از کرمان برخاسته و شخصیتش همه ایران را فرا گرفته است، این نیز برمیگردد به ویژگی انقلاب اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تحویل سال نو میلادی
بر خلاف تحویل سال شمسی که هر ساله بر اساس محاسبات دقیق، یک ساعت متفاوت از شبانه روز میتواند باشد، ساعت تحویل سال میلادی همیشه ۱۲ شبِ روز یکم ژانویه است.
نحوه استقبال از تحویل سال نو هم پخش دعای یا مقلبالقلوب یا دعا نیست☺️
حدود یکساعت بی وقفه نورافشانی و آتشبازی است و غالبا هم به همراه نوشیدن مشروبات الکلی است.
دیشب توفیق اجباری بود که بیدار بمانیم چون شدت صداهای انفجار خیلی بالا بود.
تمام شهر را هم مثل شب چهارشنبه سوری ما که تحریف شده، بوی باروت گرفته بود و چشم و گلو میسوخت.
تلویزیون هم تمام وقت برنامه ثابت تمام کانالها قبل و بعد تحویل سال رقص و خوانندگی بود. امکان دیدن برخی کانالها، بخصوص با بچه هم اصلا امکانپذیر نبود.
من فقط به قلب ضعیف کودکان و نوزادان، پیرمردان، پیرزنان و بیماران فکر میکردم، وقتی هر صدای هولناکی قلبم را تکان میداد. و متأسفانه تازه این صدا از ۱۲ شب شروع شد - وقتی این گروه معمولا نیاز به خواب دارند - و تا ساعتهای بامداد ادامه داشت.
این سیاهنمایی نیست. این سبک زندگیای است که من در فرانسه و هلند مشاهده کردم. و هرجا باشد غلط است.
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 در هلند و فرانسه
@ninfrance
تاریخ حاضر است.mp3
3.9M
✅ راز جذابیت و تسخیر دلها
مدارا؛ لازمه تمدن سازی
🎙 از زبان #سردار_سلیمانی
بانوی بی نشان.pdf
2.5M
📚 کتاب #بانوی_بینشان
👤 #استاد_عینیزاده_موحد
📌 نگاهی به حوادث واپسین روزهای زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله، اقدامات مثلث شوم «یهود، شرک و نفاق» و نهضت حضرت فاطمه سلام الله علیها.
مبارزه ی اقتصادی صاحبان سقیفه با اهل بیت علیهم السلام1.pdf
239.6K
✳ مقاله ( مبارزه ی اقتصادی صاحبان سقیفه با اهل بیت(ع) از نگاه علامه عسکری(ره) )
📑 امید محمدی سروش
✅ تعداد صفحات: ۳صفحه
فاطمه می دید که مهاجرین اولیه و انصار، که امت کوچک محمد را در جامعۀ بزرگ مسلم باید به وجود می آوردند و خدا باید در نقطۀ کانونی همۀ تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی آنان قرار می داشت برای پیمان با قریش بیشتر حرمت قائل اند تا پیمان با خدا و می دید که برخی از مهاجرین اولیه پس از درگذشت محمد عملاً محمد را یک «گذشته» تلقی می کنند و دشمنان محمد، که اینک اسلام آورده اند و در صحن سیاست جامعۀ اسلامی در پی فرصت اند، را «آیندهای امید بخش» می بینند.
فاطمه ناامید از آن مهاجرین، ناباورانه، می دید که انصار نیز از قریش بیشتر می ترسند تا از خدا و در محاسبات خود عملاً برنامه ریزی های قریش و بنی امیه و ابوسفیان را در نظر می گیرند، درحالی که برنامه ریزی پیامبر را برای ایجاد جامعۀ جهانی طراز قرآن به دست فراموشی سپرده اند و، در نهایت، به آرامش مرداب یک زندگی بی آرمان بیشتر دل بسته اند تا به جنبش طوفان زای حرکتی الهی برای بنیاد جامعۀ طراز قرآن و استقرار و استمرار امامت در تاریخ. و از این رو بود که فاطمه فریاد می کشید و انصار را به مقاومت دعوت می کرد و می گفت: «... هان! ای فرزندان قبیلۀ قیله!... شما افراد زیادی هستید و ساز و برگ و نیرو دارید. آیا به ندای من پاسخ نمی دهید؟ و به فریاد من فریادرسی نمی کنید؟
اگر امروز جهان اسلام به صورت یک بیت الاحزان بزرگ در آمده و مسلمانان جهان از انواع کاستی ها و ناراستی ها رنج می برند از آن روست که پس از پیامبر نظام سیاسی جامعه اسلامی از امامت محمدی به خلافت قریشی و سپس سلطنت های اموی وعباسی و.......تبدیل شد واعتراض جدی فاطمه سلام الله علیها به این انحراف نادیده وناشنیده ماند و این اعتراض هنوز هم تا حد زیادی ناشنیده مانده است.
کتاب فاطمیت فاطمه و تاریخ، محمدحسن زورق
با حقوق های نجومی در مدارس خصوصی و محیط های گلخانه ای بدور از رنج مردم مدعی تربیت مثل حاج قاسم هستند! #حاج_قاسم یک بچه روستایی کارگر بود که در اوج محرومیت بدون داشتن هیچ نسبت حاکمیتی عمرش را صرف جهاد و خدمت به مردم کرد.با طهارت اقتصادی و بدور از زد وبندهای سیاسی قهرمان جهان اسلام شد.
محمدامین_رضایی
ظاهرا امروز رهبر معظم انقلاب به مدیر مسئول کیهان پیام فرستاده و فرمودهاند:
«یادداشت امروز آقای محمد صرفی، یک آفرین دارد»👇👇
ستاره قاسم در کهکشان راه خمینی
چقدر خوب است که کودکان وقتی به دنیا میآیند کسی نمیداند سرنوشت چه تقدیری برای آنان رقم زده و تاریخ برای شانه نحیف برخی از این کودکانگریان، چه مأموریتی گرانسنگ تدارک دیده است. آری! اینگونه بود که دست فرعون بهرغم تمام دست و پا زدنهایش، به فرزند عمران و یوکابد نرسید و موسی دودمان طاغوت عصر خود را در نیل بر باد داد. و آن زمانی بود که از چشم دنیااندیشان و ظاهربینان کار مؤمنان به پایان رسیده بود؛ در پیش، امواج خروشان نیل بود و از پس، لشکر جرّار فرعون. اما تقدیر الهی چیز دیگری بود. پس فرمان آمد که ای موسی! عصای خود را بر دریا بزن ... و شد آنچه ناشدنی مینمود.
تابستان سال 1953 برای «دوایت آیزنهاور» سی و چهارمین رئیسجمهور آمریکا شیرین بود. ماموران سازمان CIA در تهران به فرستادگان و مزدوران بریتانیایی که دیگر کبیر نبود پیوستند و عملیات آژاکس را با موفقیت به سرانجام رساندند. دولت وقت با کودتا سرنگون شد و شاه لرزان و فراری دوباره بر تخت نشست. «آلن دالس» رئیس CIA اگر از آینده چیزی میدانست بدون شک پنج سال بعد، تیمی از ماموران خود را بار دیگر راهی ایران میکرد اما این بار نه به مقصد تهران بلکه به «قناتملک»، روستایی در دل کویر مرکزی ایران. به خانه ساده و محقر مشهدی حسن.
اما نه آیزنهاور و دالس میدانستند و نه حتی مشهدی حسن و فاطمه که آن کودکی که روز اول فروردین سال 1337 پا به زمین گذاشته و گریه میکند، چه آیندهای و مأموریتی در پیش دارد. فرزند سوم خانه بود و نامش را گذاشتند قاسم. انتخابی بهجا و نامی نیکو بود. این طفل شیرخوار و روستازاده گمنام، مأموریت داشت چیزهایی را قسمت کند. از این باب همه ما قاسم هستیم چرا که در زندگی چیزهایی را با دیگران و بین دیگران قسمت میکنیم. اما قرار بود او از همه ما و قاسمها، قاسمتر باشد.
دنیا معرکههای عجیب و غریب و شگفتیهای فرامحاسباتی کم ندارد. نقاطی به ظاهر بسیار دور و بیربط در گوشه و کنار کرهخاکی هستند که هیچ دستگاه محاسباتی و عقل و حتی خیالی نمیتواند میان آنها خطی برقرار سازد. وقتی مامور ساواک سال 1342 با ریشخند از آقا روحالله پرسید یارانت کجا هستند، آن مرد خدا که دلش از خورشید هم گرمتر و چشمهایش از برق آسمان گیراتر بود، با دلی آرام و قلبی مطمئن پاسخ داد؛ سربازان من در گهوارهها هستند. یحتمل مأمور مفلوک سازمان اطلاعات و امنیت کشور، پوزخندی زده و در دل یا زیر لب گفته باشد عجب آخوند خوشخیالی و چه خیالات خامی! نمیتوان به واکنش آن مأمور چندان خرده گرفت. آن روز قاسم سلیمانی پنج ساله بود، مهدی باکری و اسماعیل دقایقی 9 ساله، حسن باقری و ابراهیم همت هشت ساله، حسین خرازی شش ساله، احمد کاظمی، مهدی زینالدین و حسن تهرانیمقدم 4 ساله، محمود کاوه و علی هاشمی 2 ساله. کودکانی دور از هم، هر کدام در شهری و روستایی. آن ستارههای دور از هم در کهکشان راه خمینی. آنقدر دور که هیچ منجمی نمیتوانست پیشبینی کند روزی که چندان دور نیست این ستارهها در یک مدار قرار خواهند گرفت و چشم آسمان از نورشان روشن خواهد شد.
تازه این کودکان فرماندهان سپاه خمینی کبیر بودند و بسیاری از سربازان آنان حتی هنوز پای بر زمین، این «سیاره رنج» نگذاشته بودند...
مأموریت قاسم تقسیم کردن بود. آرامش و امنیت و شادی و لبخند و در کنارش ترس و وحشت و اضطراب. آنچه قاسم را از دیگر خوبان سوا میکرد، آن بود که او اهل قناعت نبود. بله! قناعت همیشه هم چیز خوبی نیست. اگر در تقسیم خوبیها به دایره تنگ و حقیری در اطراف خود قناعت کنی، چنین میشود. قاسم آرامش و امنیت و لبخند را برای همه انسانهای روی زمین میخواست نه فقط برای اهالی قناتملک و کرمانیها و ایرانیها. برای او فرقی نداشت که این زن و مرد و کودک چه زبانی دارند، چه آیینی و خطوط جغرافیا آنان را چگونه تقسیم کرده است. امنیت و آرامش و لبخند حق همه بود و وحشت و اضطراب حق همه آنهایی که آن حق را از دیگران سلب کرده بودند. اینجاست که قاسم را میتوان در دو شمایل دید. شمایلی نرمتر از حریر و دلنازکتر از کودکان که گویی هنوز کودکی پنج ساله در قناتملک است. همانقدر دل کوچکی دارد. از ته دل میخندد و مثل ابربهارگریه میکند. و شمایلی دژم و غضبناک که گویی خدای جبار و منتقم به او مأموریت داده است تا بندگان طاغی و خونریزش را به دست او هلاک کرده و راهی دوزخ سازد...
http://yun.ir/809bub