eitaa logo
تاریخ تفکر تمدن
155 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
113 فایل
مطالب تاریخی، فرهنگی و اجتماعی آدرس کانال : @ttt1400 تبلیغ و تبادل نداریم. ارتباط با ادمین: @mohammaddostmr جیمیل : @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">mohammaddostmr@gmail.com کانال های دیگر ما: @sss1400 @ggg1400
مشاهده در ایتا
دانلود
تاریخ حاضر است.mp3
3.9M
✅ راز جذابیت و تسخیر دلها مدارا؛ لازمه تمدن سازی 🎙 از زبان
✅ 5 علت مهم دین گریزی جوانان امروزی در بیان علامه جعفری
بانوی بی نشان.pdf
2.5M
📚 کتاب 👤 📌 نگاهی به حوادث واپسین روزهای زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله، اقدامات مثلث شوم «یهود، شرک و نفاق» و نهضت حضرت فاطمه سلام الله علیها.
مبارزه ی اقتصادی صاحبان سقیفه با اهل بیت علیهم السلام1.pdf
239.6K
✳ مقاله ( مبارزه ی اقتصادی صاحبان سقیفه با اهل بیت(ع) از نگاه علامه عسکری(ره) ) 📑 امید محمدی سروش ✅ تعداد صفحات: ۳صفحه
🌷انتشار نخستین بار 🔰امضای رهبر معظم انقلاب نقش بسته بر کفن شهید حاج قاسم سلیمانی
فاطمه می دید که مهاجرین اولیه و انصار، که امت کوچک محمد را در جامعۀ بزرگ مسلم باید به وجود می آوردند و خدا باید در نقطۀ کانونی همۀ تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی آنان قرار می داشت برای پیمان با قریش بیشتر حرمت قائل اند تا پیمان با خدا و می دید که برخی از مهاجرین اولیه پس از درگذشت محمد عملاً محمد را یک «گذشته» تلقی می کنند و دشمنان محمد، که اینک اسلام آورده اند و در صحن سیاست جامعۀ اسلامی در پی فرصت اند، را «آینده‌ای امید بخش» می بینند. فاطمه ناامید از آن مهاجرین، ناباورانه، می دید که انصار نیز از قریش بیشتر می ترسند تا از خدا و در محاسبات خود عملاً برنامه ریزی های قریش و بنی امیه و ابوسفیان را در نظر می گیرند، درحالی که برنامه ریزی پیامبر را برای ایجاد جامعۀ جهانی طراز قرآن به دست فراموشی سپرده اند و، در نهایت، به آرامش مرداب یک زندگی بی آرمان بیشتر دل بسته اند تا به جنبش طوفان زای حرکتی الهی برای بنیاد جامعۀ طراز قرآن و استقرار و استمرار امامت در تاریخ. و از این رو بود که فاطمه فریاد می کشید و انصار را به مقاومت دعوت می کرد و می گفت: «... هان! ای فرزندان قبیلۀ قیله!... شما افراد زیادی هستید و ساز و برگ و نیرو دارید. آیا به ندای من پاسخ نمی دهید؟ و به فریاد من فریادرسی نمی کنید؟ اگر امروز جهان اسلام به صورت یک بیت الاحزان بزرگ در آمده و مسلمانان جهان از انواع کاستی ها و ناراستی ها رنج می برند از آن روست که پس از پیامبر نظام سیاسی جامعه اسلامی از امامت محمدی به خلافت قریشی و سپس سلطنت های اموی وعباسی و.......تبدیل شد واعتراض جدی فاطمه سلام الله علیها به این انحراف نادیده وناشنیده ماند و این اعتراض هنوز هم تا حد زیادی ناشنیده مانده است. کتاب فاطمیت فاطمه و تاریخ، محمدحسن زورق
با حقوق های نجومی در مدارس خصوصی و محیط های گلخانه ای بدور از رنج مردم مدعی تربیت مثل حاج قاسم هستند! یک بچه روستایی کارگر بود که در اوج محرومیت بدون داشتن هیچ نسبت حاکمیتی عمرش را صرف جهاد و خدمت به مردم کرد.با طهارت اقتصادی و بدور از زد وبندهای سیاسی قهرمان جهان اسلام شد. محمدامین_رضایی
ظاهرا امروز رهبر معظم انقلاب به مدیر مسئول کیهان پیام فرستاده و فرموده‌اند: «یادداشت امروز آقای محمد صرفی، یک آفرین دارد»👇👇 ستاره قاسم در کهکشان راه خمینی چقدر خوب است که کودکان وقتی به دنیا می‌آیند کسی نمی‌داند سرنوشت چه تقدیری برای آنان رقم زده و تاریخ برای شانه نحیف برخی از این کودکان‌گریان، چه مأموریتی گران‌سنگ تدارک دیده است. آری! اینگونه بود که دست فرعون به‌رغم تمام دست و پا زدن‌هایش، به فرزند عمران و یوکابد نرسید و موسی دودمان طاغوت عصر خود را در نیل بر باد داد. و آن زمانی بود که از چشم دنیااندیشان و ظاهربینان کار مؤمنان به پایان رسیده بود؛ در پیش، امواج خروشان نیل بود و از پس، لشکر جرّار فرعون. اما تقدیر الهی چیز دیگری بود. پس فرمان آمد که ‌ای موسی! عصای خود را بر دریا بزن ... و شد آنچه ناشدنی می‌نمود. تابستان سال 1953 برای «دوایت آیزنهاور» سی و چهارمین رئیس‌جمهور آمریکا شیرین بود. ماموران سازمان CIA در تهران به فرستادگان و مزدوران بریتانیایی که دیگر کبیر نبود پیوستند و عملیات آژاکس را با موفقیت به سرانجام رساندند. دولت وقت با کودتا سرنگون شد و شاه لرزان و فراری دوباره بر تخت نشست. «آلن دالس» رئیس ‌CIA اگر از آینده چیزی می‌دانست بدون شک پنج سال بعد، تیمی از ماموران خود را بار دیگر راهی ایران می‌کرد اما این بار نه به مقصد تهران بلکه به «قنات‌ملک»، روستایی در دل کویر مرکزی ایران. به خانه ساده و محقر مشهدی حسن.  اما نه آیزنهاور و دالس می‌دانستند و نه حتی مشهدی حسن و فاطمه که آن کودکی که روز اول فروردین سال 1337 پا به زمین گذاشته و ‌گریه می‌کند، چه آینده‌ای و مأموریتی در پیش دارد. فرزند سوم خانه بود و نامش را گذاشتند قاسم. انتخابی به‌جا و نامی نیکو بود. این طفل شیرخوار و روستازاده گمنام، مأموریت داشت چیزهایی را قسمت کند. از این باب همه ما قاسم هستیم چرا که در زندگی چیزهایی را با دیگران و بین دیگران قسمت می‌کنیم. اما قرار بود او از همه ما و قاسم‌ها، قاسم‌تر باشد.  دنیا معرکه‌های عجیب و غریب و شگفتی‌های فرامحاسباتی کم ندارد. نقاطی به ظاهر بسیار دور و بی‌ربط در گوشه و کنار کره‌خاکی هستند که هیچ دستگاه محاسباتی و عقل و حتی خیالی نمی‌تواند میان آنها خطی برقرار سازد. وقتی مامور ساواک سال 1342 با ریشخند از آقا روح‌الله پرسید یارانت کجا هستند، آن مرد خدا که دلش از خورشید هم گرم‌تر و چشم‌هایش از برق آسمان گیراتر بود، با دلی آرام و قلبی مطمئن پاسخ داد؛ سربازان من در گهواره‌ها هستند. یحتمل مأمور مفلوک سازمان اطلاعات و امنیت کشور، پوزخندی زده و در دل یا زیر لب گفته باشد عجب آخوند خوش‌خیالی و چه خیالات خامی! نمی‌توان به واکنش آن مأمور چندان خرده گرفت. آن روز قاسم سلیمانی پنج ساله بود، مهدی باکری و اسماعیل دقایقی 9 ساله، حسن باقری و ابراهیم همت هشت ساله، حسین خرازی شش ساله، احمد کاظمی، مهدی زین‌الدین و حسن تهرانی‌مقدم 4 ساله، محمود کاوه و علی ‌هاشمی 2 ساله. کودکانی دور از هم، هر کدام در شهری و روستایی. آن ستاره‌های دور از هم در کهکشان راه خمینی. آن‌قدر دور که هیچ منجمی نمی‌توانست پیش‌بینی کند روزی که چندان دور نیست این ستاره‌ها در یک مدار قرار خواهند گرفت و چشم آسمان از نورشان روشن خواهد شد. تازه این کودکان فرماندهان سپاه خمینی کبیر بودند و بسیاری از سربازان آنان حتی هنوز پای بر زمین، این «سیاره رنج» نگذاشته بودند... مأموریت قاسم تقسیم کردن بود. آرامش و امنیت و شادی و لبخند و در کنارش ترس و وحشت و اضطراب. آنچه قاسم را از دیگر خوبان سوا می‌کرد، آن بود که او اهل قناعت نبود. بله! قناعت همیشه هم چیز خوبی نیست. اگر در تقسیم خوبی‌ها به دایره تنگ و حقیری در اطراف خود قناعت کنی، چنین می‌شود. قاسم آرامش و امنیت و لبخند را برای همه انسان‌های روی زمین می‌خواست نه فقط برای اهالی قنات‌ملک و کرمانی‌ها و ایرانی‌ها. برای او فرقی نداشت که این زن و مرد و کودک چه زبانی دارند، چه آیینی و خطوط جغرافیا آنان را چگونه تقسیم کرده است. امنیت و آرامش و لبخند حق همه بود و وحشت و اضطراب حق همه آنهایی که آن حق را از دیگران سلب کرده بودند. اینجاست که قاسم را می‌توان در دو شمایل دید. شمایلی نرم‌تر از حریر و دل‌نازک‌تر از کودکان که گویی هنوز کودکی پنج ساله در قنات‌ملک است. همانقدر دل کوچکی دارد. از ته دل می‌خندد و مثل ابر‌بهار‌گریه می‌کند. و شمایلی دژم و غضبناک که گویی خدای جبار و منتقم به او مأموریت داده است تا بندگان طاغی و خونریزش را به دست او هلاک کرده و راهی دوزخ سازد... http://yun.ir/809bub
✅حمام سنتی باب همایون از حمام‌های قاجاری تهران
✅ تيمچه ملک التجار یکی از تيمچه های بسيار نفيس و زيبای شهر كاشان
✅ تالار موسیقی کاخ عالی‌قاپو
✅خانه اردیبهشت اودلاجان استان تهران خزینه‌ای که ، سال‌های سال زیر خروارها خاک مدفون بوده است و چه بسا آخرین ساکنان خانه از وجودش بی‌اطلاع بودند.