eitaa logo
💕 وصال دوست 💕
387 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
616 ویدیو
32 فایل
در ایتا eitaa.com/vesal_doost در سروش Sapp.ir/vesal_doost در روبیکا rubika.ir/vesal_doost در بله https://ble.ir/vesal_doost در اینستا @vesaldoost در واتساپ https://chat.whatsapp.com/JFw2hUS18igI0VGjwM1j8n @vesal_doost 👈 🌸 🌼 🌺 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
وصله ی #دل به نخ چـــ😍ـادرتان می ارزد تاری از آن به دو صد زلف کمان می ارزد #بوسه از گوشه آن چادر مشکی بانو 🙈 به هزاران #لبِ صد رنگ زمان می ارزد ☺️ #حب_فاطمی😃 #کانال_دختران_عفیف 🌸 @dokhtaranafif 👈 🌸 🌺 🌼 👈
💕 💕 💕 💕 🌸 عاشق شناسی در بند خویش بودن معنای عشق نیست چونان که زنده بودن معنای زندگانی 🌸 عاشق شناسي 😦 اگر به شما بگويند با اين آسانسور از طبقه دهم برو پايين ولي94درصد احتمال دارد كه سيم آن ببرد و سقوط كند 😮 آيا به بهانه اين كه 6 درصد احتمال دارد، سيم نبرد اين ريسك را انجام مي دهيد؟ ✅ در #کانال_دختران_عفیف بخوانید 👇 @dokhtaranafif 👈 🌸 🌼 🌺 👈
💕 وصال دوست 💕
💕 💕 💕 💕 🌸 عاشق شناسی در بند خویش بودن معنای عشق نیست چونان که زنده بودن معنای زندگانی 🌸 عاشق
💕 💕 💕 💕 🌸 عاشق شناسی در بند خویش بودن معنای عشق نیست چونان که زنده بودن معنای زندگانی 🌸 عاشق شناسي 😦 اگر به شما بگويند با اين آسانسور از طبقه دهم برو پايين ولي94درصد احتمال دارد كه سيم آن ببرد و سقوط كند 😮 آيا به بهانه اين كه 6 درصد احتمال دارد، سيم نبرد اين ريسك را انجام مي دهيد؟ ✅ تحقيقات در آمريكا نشان داده كه 94 درصد از ازدواج هايي كه با عشق نبوده به طلاق منجر شده است. 🔹 البته در ايران كه از نظر فرهنگي طلاق را بد مي دانند ممكن است افرادي با هم باشند ولي بسازند و بسوزند به ياد داشته باشيد. 🌸 برخي مي گويند : خب 6 درصد ممكن است خوشبخت شويم ولي اين را نبايد فراموش كنيم كه احتياط شرط عقل است. 🔹 و يك عمر زندگي شوخي بردار نيست. 📚 اگر كسي مانند معتادان تشنه و وابسته ديگري شود ذهنش از نظر فرايند شيميايي مغز مانند معتاد عمل مي كند 🌸 همان گونه كه معتاد الكل يا مواد مخدر را براي رفع خلاء هاي رواني خود مي خواهد 🌸 كسي كه اعتياد عاطفي به كسي دارد در واقع ديگري را براي رفع خلاء هاي رواني خود مي خواهد 🌸 اعتراف به عشق اين فرد كه تعادل رواني ندارد را درپيوندتان شاهد خوشبختي خود قرار ندهيد 🌸 كه اساس كار او مانند خانه عنكبوت سست است 💐 يكي از چيزهايي كه ممكن است در مسير زندگي براي دختران و خانم ها پيش آيد اين است كه ممكن آقايي ادعا و ابراز عشق كند. 🌸 اگر خانمي پخته نباشد ممكن است با شعار او در دام او اسير شود. 🔸 البته اين دام ممكن است به شكل آگاهانه يا نآگاهانه پهن شود. 📚 يكي از علائم عشق حقيقي اين است كه عاشق خودپسند نيست 🌸 و در پي تغيير طرف مقابل نيست 🌸 او محبوب خود را همان گونه كه هست مي‌خواهد. 🌸 به قول راجرز روان شناس معروف بدون قيد و شرط عاشق هويت انساني طرف مقابل است 💐 و او را بدون شرط دوست دارد. 🌸 هرچند كه ممكن است نسبت به برخي رفتارهاي طرف مقابل حرف هايي داشته باشد. 📚 يكي ديگر از علائم عشق حقيقي اين است كه عاشق براي وجود وهويت انساني خود هم ارزش قائل است 💐 فردي كه به طرف مقابل مي‌گويد اگر تو را به دست نياورم هرگز ازدواج نمي كنم يا خودكشي مي‌كنم عشقش هنجار نيست. 🌸 عاشق حقيقي وارد لايه هاي شخصيت طرف مقابل مي‌شود و با او هم راز و هم دل مي‌شود 🌸 ولي اين گونه نيست كه در شخصيت او گم شود و بگويد من بي تو هيچم. 🌸 اگر فردي ادعا كرد كه من بي تو مي ميرم قطعاً يا بيمار است و يا دروغ گو. 🌸 او قبل از پيوند انساني با ديگري بايد به دنبال درمان باشد. 📚 عاشق حقيقي به هويت انساني خود و طرف مقابل احترام مي گذارد 🌸 و احساس امنيت به خود و او مي‌بخشد كسي كه براي به دست آوردن طرف مقابل از در تهديد و خشونت وارد مي شود 💜 عشقش ناپایدار است و خانم نبايد با طناب پوسيده او وارد چاهي شود كه او برايش كنده است. 📚 نكته: 😍 ديدن فيلم هاي رمانتيك (هندي و..) و خواندن كتاب ها و رمان‌ هاي عشقي كه با واقعيت فاصله دارند 🌸 با افزايش بعد هيجاني – احساسي ما سبب افت واقع بيني و شناخت ما مي‌شوند. 😛ایستگاه شادی 😜اگه يه خر تو رو بوس كنه بهتر از اينه كه يه بوس تو رو خر كنه ! 🌸 شعار اين مجال 🌸 امام علي عليه السلام : صيانت زن او را شادابتر وزيبايي اش را پايدارتر مي كند 📚منتخب ميزان الحكمة، صفحه 131. 🌸 @dokhtaranafif 👈 🌸 🌼 🌺 👈
هنگام تولد در گوشمان اذان می‌گویند ولی نمازی نمی‌خوانند! 🌼 هنگام مرگ برایمان نماز می‌خوانند بدون اذان! اذان هنگام تولد برای نمازی است که هنگام مرگ میخوانند 🌸 چقدر کوتاهست این زندگی #کانال_دختران_عفیف 🌸 @dokhtaranafif 👈 🌸 🌼 🌺 👈
هدایت شده از  آهنگ های وصال دوست
آرش ای پی بیا تا .mp3
3.26M
💕 💕 💕 💕 🔊 بیا بی تو من از این زندگی سیرم 🔊بیا یادم بده پرواز و با دستات 🌸 @dokhtaranafif 👈 🌸 🌼 🌺 👈
هدایت شده از فیلم های وصال دوست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- خب عروس خانم چه هنری دارَن؟ 😊ببینید میتونید انجام بدید ❗️ 🌸 @dokhtaranafif 👈 🌸 🌺 🌼 👈
چـ♚ـادرم سیاه ترین رنگ جهان هم ڪه باشد باطنش رنگے ست! پر ازنقش حیا ونگار عفت وپاڪ دامنی... 🌸 🚫اگر تو فقط،سیاهے اش را مے بینی... چشمها را باید شست،جور دیگر باید دید. عمیق تر بنگر ⭕ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @dokhtaranafif
💠 7 دو ڪوهه حسینیه باصفایـے داشت ڪه اگر آنجا سر بہ سجده میگذاشتـے بوی عطر از زمینش به جانت مے نشست. سر روی مهر میگذارم و بوی خوش را باتمام روح و جانم میبلعم... اگر اینجا هستم همه از لطف ... الهـے ... فاطمه گوشه ای دراز ڪشیده و چادرش را روی صورتش انداخته... _ فاطمه؟!!...فاطمه!!...هوی! _ هوی و....!😓.لاالله الا الله....اینجا اومدی آدم شے! _ هر وخ تو شدی منم میشم! _ خو حالا چته؟ _ تشنمه😖... _ وای تو چرا همش تشنته!ڪله پاچہ خوردی مگه؟ _ واع بخیل!..یه آب میخواما... _ منم میخوام 😁...اتفاقاً برادرا جلو در باڪس آب معدنـےمیدن... قربونت برو بگیر! خدا اجرت بده😂 بلند میشوم و یڪ لگد آرام به پایش میزنم:خعلـےپررویـے😒 از زیر چادر میخندد... 💞 سمت در حسینیه میروم و به بیرون سرڪ میڪشم، چندقدم آنطرف تر ایستاده‌ای و باڪس های آب مقابلت چیده شده. مسئولـــــــے😐 آب دهانم را قورت میدهم و سمتت مےآیم.... _ ببخشید میشه لطفا آب بدید؟ یڪ باڪس برمیداری و سمتم میگیری _ علیڪم السلام!...بفرمایید خشڪ میشوم ...ســلام نڪرده بودم! ... دستهایم میلرزد، انگشتهایم جمع نمیشود تا بتوانم بطری ها را از دستت بگیرم... یڪ لحظه شل میگیرم و از دستم رها میشود... چهره ات درهم میشود ،ازجا میپری و پایت را میگیری... _ آخ آخ... روی پایت افتـــاده بود! محڪم به پیشانـےام میزنم _ وای وای...تروخدا ببخشید...چیزی شد؟ پشت بمن میڪنـے،میدانم میخواهـے نگاهت را از من بدزدی... _ نه خواهرم خوبم!....بفرمایید داخل _ تروخدا ببخشید!.😢..الان خوبید؟... ببینم پاتونو!.... باز هم به پیشانـے میڪوبم! با خجالت سمت درحسینیه میدوم. صدایت را ازپشت سر میشنوم: _ خانوم علیزاده!... لب میگزم و برمیگردم سمتت... لنگ لنگان سمتم می آیـے با بطری های آب... _ اینو جا گذاشتید... نزدیڪ ترڪه مےآیـے، خم میشوی تا بگذاری جلوی پایم... ڪه عطرت را بخوبـے احساس میڪنم ... 💞 همه وجودم میشود استشمام عطرت... چقدر آرام است........ 💞 ... نویسنده این متن👆: 👉 🌸 @dokhtaranafif 👈 🌸 🌼 🌺 👈
💠 نزدیڪ غروب، وقت برای خودمان بود... چشمانم دنبالت میگشت.. میخواستم آخرای این سفر چند عڪس از بگیرم...📷 گرچه فاطمه سادات خودش گفته بود ڪه لحظاتـے را ثبت ڪنم.. زمین پر فراز و نشیب فڪه با پرچم های سرخ و سبزی ڪه باد تڪانشان میداد حالـے غریب را القا میڪرد.. تپه های خاڪـے...🌷🌷 و تو درست اینجایـے!...لبه ی یڪـے از همین تپه ها و نگاهت به سرخـے آسمان است. پشت بمن هستـے و زیر لب زمزمه میڪنـے: ....آنهادیدند😢... آهسته نزدیڪت میشوم.دلم نمی آید خلوتت را بهم بزنم... اما... 💞 _ آقای هاشمـے..! توقع مرا نداشتی...آن هم در آن خلوت... از جا میپری! مے ایستـے و زمانـے ڪه رو میگردانـے سمت من، پشت پایت درست لبه‌ی تپه،خالـے میشود و... از سراشیبـےاش پایین مےافتـے.😓😨😮 سرجا خشڪم میزند !!... پاهایم تڪان نمیخورد...بزور صدا را ازحنجره ام بیرون میڪشم... _ آ...آقا...ها..ها...هاشمـے!... یڪ لحظه بخودم می آیم و میدوم... میبینم پایین سراشیبـے دو زانو نشسته ای و گریه میڪنـے... تمام لباست خاڪـےواست... و با یڪ دست مچ دست دیگرت را گرفته ای... فڪرخنده داری میڪنم !! اما...تو... حتماض اشڪهایت ازدسر بهانه نیست...علت دارد...علتـے ڪه بعدها آن را میفهمم... سعـے میڪنم آهسته از تپه پایین بیایم ڪه متوجه و بسرعت بلند میشوی... قصد رفتن ڪه میڪنےبه پایت نگاه میڪنم......😣 تمام جرئتم را جمع میڪنم و بلند صدایت میڪنم... _ اقای هاشمی....اقا ... یڪ لحظه نرید... تروخدا... باور ڪنید من!....نمیخواستم ڪه دوباره.... دستتون طوریش شد؟؟... آقای هاشمی با شمام... اما تو بدون توجه سعـے ڪردی جای راه رفتن،بدوی!...تازودتراز شر من راحت شوی... محڪم به پیشانـے میڪوبم... ؟؟؟ 😭 💞 آنقدر.نگاهت میڪنم ڪه در چهار چوب نگاه من گم میشوی... ... یانه... .. ما آنقدر به غلطها عادت کردیم که... دراصل چقدر من .... 💞 ... نویسنده این متن👆: 👉 🌸 @dokhtaranafif 👈 🌸 🌺 🌼 👈
ٰ 💠 🌹  فضا حال و هوای سنگینےدارد. یعنے باید خداحافظـے ڪنم؟😔 ازخاڪے ڪه روزی قدمهای پاڪ آسمانےها آن را نوازش ڪرده... باپشت دست اشڪهایم را پاڪ میڪنم😢 در.این چند روز آنقدر روایت از آنهاشنیده ام ڪه حالا میتوانم بہ راحتے تصورشان ڪنم... دوربین را مقابل صورتم میگیرم و شما را میبینم، اڪیپـے ڪه از 14 تا 50 ساله درآن در تلاطم بودند،جنب و جوش عاشقـے...ومن درخیال صدایتان میزنم. _ آهای ❣...🌹 برای گرفتن یک عڪس ازچهره های معصومتان چقدر باید هزینه ڪنم؟.. و نگاه های مهربان شما ڪه همگـے فریاد میزنند :هیچ❣...هزینه ای نیست!فقط حرمت مارا حفظ ڪن...حجب را بخر، حیا را به تن ڪن.نگاهت را بدزد از نامحرم❣😭 آرام میگویم: یڪ...دو...سه... صدای فلش و ثبت لبخند خیالےِ شما❤ لبخندی ڪه میدهد❣ شاید لبهای شما با سیب حرم ارباب رابطه ی عاشق و معشوق داشته😢💔 دلم به خداحافظـے راه نمیدهد، بےاراده یڪ دستم رابالامی آوردم تا... اما یڪے از شما را تصور میڪنم ڪه نگاه غمگینش را به دستم میدوزد... _👈 با ما هم خداحافظی میڪنے؟؟❢ خداحافظے چرا؟؟... توهم میخوای بعد از رفتنت ما رو فراموش ڪنے؟؟....خواهرم تو بـےوفا نباش👉 دستم را پایین می آورم و به هق هق می افتم؛ احساس میڪنم چیزی درمن شڪست. ... نگاه ڪه میڪنم دیگر شمارا نمیبینم... بال و پر هستند وخاڪے ڪه زمانـے روی آن سجده میڪردند عرش میشود برای .. ... ڪاش ڪمڪم ڪنید ڪه پاڪ بمانم... شما را قسم به سربندهای خونی تان... 💞 درتمام مسیر بازگشت اشڪ میریزم...بےاراده و از روی دلتنگے....😢 شاید چیزی ڪه پیش رو داشتم ڪار شهداست... بعنوان یڪ هـــدیه... هدیه ای برای این شڪست وتغییر هدیه ای ڪه من صدایش میڪنم: ... نویسنده این متن👆: 👉 🌸 @dokhtaranafif 👈 🌸 🌺 🌼 👈
   💠 🌹 صدای بوق آزاد در گوشم میپیچد شماره را عوض میڪنم ! ڪلافه دوباره شماره گیری میڪنم بازم فاطمه دستش رامقابل چشمانم تڪان میدهد: _ چی شده؟جواب نمیدن؟ _ نه! نمیدونم ڪجا رفتن ...تلفن خونه جواب نمیدن... گوشے هاشونم خاموشه، ڪلیدم ندارم برم خونه😖 چندلحظه مڪث میڪند: _ خب بیا فعلا خونه ما❣ ڪمے تعارف ڪردم و " نه " آوردم... دو دل بودم...اما آخر سر در برابر اصرارهای فاطمه تسلیم شدم 💞 وارد حیاط ڪه شدم، ساڪم را گوشه ای گذاشتم و یڪ نفس عمیق ڪشیدم مشخص بود ڪه زهرا خانوم تازه گلها را آب داده.🌹 فاطمه داد میزند:مـــامـــان...ما اومدیم... و تو یڪ تعارف میزنے ڪه: اول شما بفرمائید... اما بـے معطلے سرت را پائین مے اندازی و میروی داخل. چند دقیقه بعد علےاصغر پسر ڪوچڪ خانواده و پشت سرش زهرا خانوم بیرون می آیند... علےجیغ میزند و می دود سمت فاطمه ..خنده ام میگیرد چقدر ! زهرا خانوم بدون اینڪه با دیدن من جابخورد لبخند گرمی میزند و اول بجای دخترش بہ من سلام میڪند! این نشان میدهد ڪه چقدر خون گرم و مهمان نوازند... _ سلام مامان خانوم!...مهمون آوردم... " و پشت بندش ماجرای مرا تعریف میڪند" - خلاصه اینڪه مامان باباشو گم کرده اومده خونه ما! علےاصغر با لحن شیرین و ڪودڪانه میگوید:اچی؟خاله گم چده؟واقیهنی؟👶 زهراخانوم میخندد ووبعد نگاهش راسمت من میگرداند _ نمیخوای بیای داخل دختر خوب؟ _ ببخشید مزاحم شدم.خیلے زشت شد. _ زشت این بود ڪه تو خیابون میموندی!حالا تعارفو بزار پشت درو بیا تو...ناهار حاضره. لبخند میزند ،پشت بہ من میکند و میرود داخل. 💞 خانه ای بزرگ، قدیمے و دوطبقه ڪه طبقه بالایش متعلق به بچه ها بود. یڪ اتاق برای سجاد و تو،دیگری هم برای فاطمه و علےاصغر. زینب هم یڪ سالے میشود ازدواج ڪرده و سر زندگےاش رفته. از راهرو عبور میڪنم و پائین پله ها میشینم، از خستگے شروع میڪنم پاهایم را میمالم. ڪه صدایت از پشت سر و پله های بالا به گوش میخورد: _ ببخشید! میشه رد شم؟ دستپاچه از روی پله بلند میشوم. یڪےاز دستانت رابسته ای،همانے ڪه موقع افتادن از روی تپه ضرب دیده بود😓 علےاصغر از پذیرایـے به راهرو مےدود و آویزون پایت میشود. _ داداچ علے چلا نیمیای کولم کنے؟؟ بےاراده لبخند میزنم،به چهره ات نگاه میڪنم،سرخ میشوی و ڪوتاه جواب میدهے: _ الان خسته ام...جوجه من! ڪلمه جوجه را طوری گفتے ڪه من نشنوم...اما شنیدم!!! 💞 یڪ لحظه از ذهنم میگذرد: "چقدرخوب شد ڪه پدر و مادرم نبودن و من الان اینجام".😆 💞 نویسنده این متن👆: 👉 🌸 @dokhtaranafif 👈 🌸 🌺 🌼 👈
   💠 #رمان_مدافع_عشــــق را 👇 در #کانال_دختران_عفیف بخوانید 👇 @dokhtaranafif 👈 🌸 🌼 🌺 👈 و به صورت یکجا به اضافه رمانهای قبلی در 👇 #کانال_رمانهای_دختران_عفیف بخوانید 👇 @romanhaydokhtaranafif 👈💞