#به_وقت_عاشقی
چه قشنگ میگه:
تَبَارَک الذَّی اِن شَآءَ جَعَلَ لَکَ خَیرا..
+پر برکت است خدایی که اگر مصلحت
بداند بهتر از این برای تو قرار میدهد🤍
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
-سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ
وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا
+سنّت الهی بر این بوده 'که حق
بر باطل غالب شود' و ابدا در
سنّت خدا تغییری نخواهی یافت..🌱
@vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
#سرگذشت_زندگی_اعضا #قلب_شکسته یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـ
قسمت دوازدهم
گذشت تا باز ناخواسته باردار شدم این بار امیر بد شده بود عملش بالا بود ...دیگه نمیدونستم چیکار کنم حضور یک بچه ی دیگه و بدتر شدن امیر داشت داغونم میکرد ...دخترم که بدنیا اومد چون بچه ام مریض بود یه مدتی تو بیمارستان بستری شد منم باید کنار بچم میموندم اما امیر اصلا بهم سر نمیزد همش تو بیمارستان گریه میکردم بخاطر زندگی که داشتم و هرکس دلیل اشکامو میپرسید به همه میگفتم برای بچه ام ناراحتم...برا بچه ناراحت بودم شدید حالم خراب بود اما گریه هام همش بخاطر زندگیمو روزگارم بود بعد داشتم دیونه میشدم دوری از هومن سراغ نگرفتن امیر از من مریضی دخترم .عفونت کردن بخیه هام بخاطر اینکه خونه نبودم که بخودم برسم و بعد از بدنیا اومدن دخترم همش توو بیمارستان بودم
اوضاع روحیم داغون بود .واقعا نیاز داشتم کسی باشه منو بفهمه منو درک کنه منو آرومم کنه...اما نبود اما نداشتم که آروم شم تا خودمو خالی کنم...
یک روز از روز ها که دعوامون بالا گرفت امیر داشت منو خفه میکرد دستاشو دور گردنم حلقه کرد و از جا بلندم کرد.
هیچی نگفتم گریه نکردم نذاشتم بَدنم تلاشی کنه برای نجات برای خلاصی از دستش.گفتم:خدا من مرگ میخوام خدا من دیگه نمیتونم طاقت بیارم.فقط نگاه کردم به چشماش؛اون عصبی تر و عصبی تر میفشرد داد میزد لعنتی حرف بزن ...لعنتی خواهش کن برای خلاص کردنت اما من هیچ عکس العملی نشون ندادم.تا صدای در خونه اومد منو رها کرد مادرم بود.وقتی اومد توو خونه منو با اون حال دید شوکه از امیر پرسید چی شده چرا مارال اینجور شده؟
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اقتدار #قدرت #وعده_صادق
همه دنیا مات و منتظر
اشاره اوهستند
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
🍃 برای رفع سردرد عرقیات زیررا باهم ترکیب کنید
بابونه
بادرنجبویه
اسطوخودوس
اگر شب قبل از خواب یک لیوان خورده شود، سردرد عصبی را به راحتی درمان می کند
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃مهمترین مواد غذایی که زیاده روی در مصرف آنها باعث ریزش مو می شود:
1.انواع نوشابه و آبمیوه های بسته بندی
2.انواع تخمه
3.بادام زمینی
4.انواع لواشک و ترشیجات سرکه دار
5.خامه،کلم،موز،گردو،عدس
@vlog_ir
13.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃نسخه ی لاغری در طب سنتی👇
▫️یک لیوان آب ولرم
▫️2قاشق گلاب
▫️2قاشق خاکشیر
▫️1قاشق آب لیموی تازه
صبح ناشتا به مدت یکماه مصرف شود و تاثیر چربی سوزی آن را ببینید.
@vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را میگرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا
گنبد روشن #حرم در تاریکی چشمانم میدرخشید و از زیر روبنده از چشمان بسمه شرارت میبارید که با صدایی آهسته خبر داد :«ما تنها نیستیم، برادرامون اینجان!» و خط نگاهش را کشید تا آن سوی خیابان که چند مرد نگاهمان میکردند و من تازه فهمیدم ابوجعده نه فقط به هوای من که به قصد #عملیاتی همراهمان آمده است.
بسمه روبندهاش را پایین کشید و رو به من تذکر داد :«تو هم بردار، اینطوری ممکنه شک کنن و نذارن وارد حرم بشیم!» با دستی که به لرزه افتاده بود، روبنده را بالا زدم، چشمانم بیاختیار به سمت حرم پرید و بسمه خبر نداشت خیالم زیر و رو شده که با سنگینی صدایش روی سرم خراب شد :«کل #رافضیهای داریا همین چند تا خونوادهایه که امشب اینجا جمع شدن! فقط کافیه همین چند نفر رو بفرستیم جهنم!»
باورم نمیشد برای آدمکشی به حرم آمده و در دلش از قتل عام این #شیعیان قند آب میشد که نیشخندی نشانم داد و ذوق کرد :«همه این برادرها اسلحه دارن، فقط کافیه ما حرم رو بههم بریزیم، دیگه بقیهاش با ایناس!»
نگاهم در حدقه چشمانم از #وحشت میلرزید و میدیدم وحشیانه به سمت حرم قُشونکشی کردهاند که قلبم از تپش افتاد. ابوجعده کمی عقبتر آماده ایستاده و با نگاهش همه را میپایید که بسمه دوباره دستم را به سمت حرم کشید و زیر لب رجز میخواند :«امشب انتقام فرحان رو میگیرم!»
دلم در سینه دست و پا میزد و او میخواست شیرم کند که برایم اراجیف میبافت :«سه سال پیش شوهرم تو #کربلا تیکه تیکه شد تا چندتا رافضی رو به جهنم بفرسته، امشب با خون این مرتدها انتقامش رو میگیرم! تو هم امشب میتونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری!»
از حرفهایش میفهمیدم شوهرش در عملیات #انتحاری کشته شده و میترسیدم برای انتحاری دیگری مرا طعمه کرده باشد که مقابل حرم قدمهایم به زمین قفل شد و او به سرعت به سمتم چرخید :«چته؟ دوباره ترسیدی؟»
دلی که سالها کافر شده بود حالا برای حرم میتپید، تنم از ترس تصمیم بسمه میلرزید و او کمر به قتل شیعیان حاضر در حرم بسته بود که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد :«فقط کافیه چارتا #مفاتیح پاره بشه تا تحریکشون کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همهشون رو میفرستن به درک!»
چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله میکشید و نافرمانی نگاهم را میدید که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بیرحمانه #تهدیدم کرد :«میخوای برگرد خونه! همین امشب دستور ذبح شوهرت تو راه #ترکیه رو میده و عقدت میکنه!»
نغمه #مناجات از حرم به گوشم میرسید و چشمان ابوجعده دست از سرِ صورتم بر نمیداشت که مظلومانه زمزمه کردم :«باشه...» و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید. باورم نمیشد به پیشواز کشتن اینهمه انسان، یاد #خدا باشد که مرتب لبانش میجنبید و #قرآن میخواند.
پس از سالها جدایی از عشق و عقیده کودکی و نوجوانیام اینبار نه به نیت زیارت که به قصد جنایت میخواستم وارد حرم دختر #حضرت_علی (علیهالسلام) شوم که قدمهایم میلرزید.
عدهای زن و کودک در حرم نشسته بودند، صدای #نوحه از سمت مردان به گوشم میرسید و عطر خنک و خوش رایحه حرم مستم کرده بود که نعره بسمه پرده پریشانیام را پاره کرد.
پرچم عزای #امام_صادق (علیهالسلام) را با یک دست از دیوار پایین کشید و بیشرمانه صدایش را بلند کرد :«جمع کنید این بساط #کفر و شرک رو!» صدای مداح کمی آهستهتر شد، زنها همه به سمت بسمه چرخیدند و من متحیر مانده بودم که به طرف قفسه ادعیه هلم داد و وحشیانه جیغ کشید :«شماها به جای قرآن مفاتیح میخونید! این کتابا همه شرکه!»
میفهمیدم اسم رمز عملیات را میگوید که با آتش نگاهش دستور میداد تا مفاتیحی را پاره کنم و من با این ادعیه قد کشیده بودم که تمام تنم میلرزید و زنها همه مبهوتم شده بودند.
با قدمهایی که در زمین فرو میرفت به سمتم آمد و ظاهراً من باید #قربانی این معرکه میشدم که مفاتیحی را در دستم کوبید و با همان صدای زنانه عربده کشید :«این نسخههای کفر و شرک رو بسوزونید!»
دیگر صدای #روضه ساکت شده بود، جمعیت زنان به سمتمان آمدند و بسمه فهمیده بود نمیتواند این جسد متحرک را طعمه تحریک #شیعیان کند که در شلوغی جمعیت با قدرت به پهلویم کوبید، طوریکه نالهام در حرم پیچید و با پهلوی دیگر به زمین خوردم.
روی فرش سبز حرم از درد پهلو به خودم میپیچیدم و صدای بسمه را میشنیدم که با ضجه ظاهرسازی میکرد :«مسلمونا به دادم برسید! این کافرها خواهرم رو کشتن!» و بلافاصله صدای #تیراندازی، خلوت صحن و حرم را شکست...
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد
یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد
گفتند عاشقِ که شدی؟! گریهام گرفت
میخواستم بخندم و حاشا کنم، نشد... :)
@vlog_ir
14.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی،
خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهاییست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
زندگی زمزمه پاک حیات است
میان دو سکوت....
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خانواده_همسر #ازدواج
🔸دکتر سعید عزیزی از تفاوت میان عروس و داماد با فرزندان خود آدم میگوید
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
مولانا "کارما" رو اینطوری توضیح داد:
این جهان کوه است و فعل ما ندا؛
سوی ما آید نداها را صدا...
قشنگه نه؟
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من اناری را میکنم دانه؛
به دل میگویم خوب بود این مردم
دانههای دلشان پیدا بود..🌱💛
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
✅گاهی برخی دخترها و پسرها به دنبال یک سری ایدهآلها و انتظارات غیرواقعبینانهای در انتخاب همسر هستن، غافل از اینکه در امر ازدواج، هیچکس ایدهآل نیست. هیچ انسانی وجود نداره که در همه زمینهها ایدهآل باشه....
📌در موارد اینچنینی یه قول معروفی دربارهٔ افراد سختگیر در امر ازدواج وجود داره که میگه منتظرن تا شاهزادهای با اسب سفید به سراغشان بیاد و خوشبختشان کنه، یا اینکه باید فرد مورد نظر تو رو بدیم، بسازن.....
✅اگر شما هم از جمله افرادی هستین که درگیر باورها و انتظارات بالا و غیرمنطقی در انتخاب همسرید، بدونید که دچار تله کمالگرایی شدین و زمانی که بتونید این باورها رو تغییر بدین و انتظارات معقول داشته باشین، میتونید در مسیر درست قرار بگیرین و انتخاب درست و شایستهای داشته باشین🌱🌸
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرزند_پروری #جوانان
🔰 *اینا رو بدونی برای بچهها جذاب میشی*
🔻 نوجوانها یک رگ خواب دارند، همانطور که بچهها رگ خواب دارند.
رگ خوابِ بچهها بازی هست. در مهمانیها بچهها جذب کسی میشوند که با او بازی کند. میخواهد پیرمرد باشد یا پیرزن یا غریبه.
هرکس بهتر بازی کند بچهها با او همراه میشوند.
🔹️ نوجوان هم با هر کسی همراه میشود که او را آدم حساب کند. نوجوانان اصطلاحا تصور میکنند تماشاگر خیالی دارند فکر می کنند همه آنها را نگاه می کنند. برای همین همیشه به خودشان میرسند، برای همین وقتی در جمع به آنها چیزی میگوییم به ایشان بر میخورد، چون فکر میکنند الان همه جا آبرویشان رفته است. تو چرا این رو به من گفتی؟
🔸️ برای همین شکست عشقی هم که میخورند احساس میکنند که الان باید بروند خودکشی کنند.
چون فکر میکنند همیشه در معرض نگاه است و تماشاگر خیالی دارد و چون این هست نباید به این موضوع دامن زد ولی باید این را قبول کرد پس من هم تو را مهم میدانم.
استاد مهدی زاده
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طوفان_الاحرار
راه قُـــدس
از کربلا میگذرد...🇮🇷✌️🏻
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
-وَ اَعلَمُ اَنَّکَ لِلرَّاجِی بِمَوضِعِ اِجابَة..
+خدایا؛
میدانم تو برای امیدواران
در جایگاه اجابتی،
امیدمونُناامید نکن قربونت برم🩵
@vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
#سرگذشت_زندگی_اعضا #قلب_شکسته یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـ
قسمت سیزدهم
امیر رفت از خونه بیرون...دیگه نمیتونستم سکوت کنم دیگه اشکام سرازیر شدن داد زدم جیغ زدم.؛ جییییغغ.... بعدم زدم زیر گریه"
گفتم: مامان من دیگ نمیخوام با امیر زندگی کنم" دیگه نمیتونم دَووم بیارم دیگه نمیتونم تحمل کنم منو ببر از اینجا.برا مادرم گفتم: همه چیو؛مادرم متعجب نگاه به دهنم میکرد که من این همه سال این چیزا رو دیدم و هیچ وقت حرفی نزدم .هیچ وقت گله نکردم لباسای خودمو بچه ها رو برداشتم و رفتم...موقع ناهار نشسته بودیم سر سفره که با غذام بازی میکردم بابا گفت: چی شده دخترم چرا غذاتو نمیخوری که مامان به بابا گفت مارال میخواد از امیر جدا شه بابا دلیلش رو خواست که مامان بهش همه چیز رو تعریف کرد و بابا هاج و واج نگاهم میکرد میگفت: مارال چرا تو همیشه از خوبیاش گفتی چرا همیشه میگفتی با یک فرشته زندگی میکنی چرا هیچ وقت نگفتی چرا نگفتیییییی؟؟؟
گفتم بابا دلم نمیخواست دیدتون نسبت به امیر تغییر کنه نمیخواستم بازم زندگیم بره رو هوا.خستم خیلی خسته فقط تا حالا هم به خاطر بچه هام دووم آوردم.
بابا رفت شکایت کرد یک مدتی کشید تا تونستم رای نهایی برای جدایی رو بگیرم اما امیر باز تونست با حرفاش رامم کنه با کلی قاصد و آدم که فرستادن تونستن راضیم کنن برگردم به زندگیم.برگشتم اما شکایتم رو پس نگرفتم و همچنان پرونده ام در جریان بود.اومدم تو خونه ام زندگی میکردم اما مهرم محبتم با امیر مثل سابق نبود نمیتونستم دیگ مثل سابق باشم باهاش.امیر هم همون آدم سابق بود و حرفاش فقط برای راضی کردن من بود بعد از اینکه دخترم ۴ سالش بود تونستم ازش جدا شم و زندگیِ جدیدی با بچه هام درست کنم.
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃برای چاق شدن صورت به
مدت ۲۰ روز سیب زمینی سرخ کرده
بخورید.
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 خوردن آب و مایعات سرد و یخ مانند انواع نوشابه، دلستر، دوغ وشربت از بزرگترین علل نابودی کبد است و بسیاری از افرادی که در انتظار "پیوند کبد" هستند به نوشیدن آب یخ علاقه داشته اند.
🍃دومین موضوع سریع خوردن و خوب نجویدن غذاست (حداقل چهل مرتبه) که متاسفانه غذا بصورت خام وارد مجاری کبدی شده باعث انسداد و نابودی کبد می گردد.
@vlog_ir