📝#زندگی_به_سبک_شهدا
محمد رضا که از جبهه که می اومد
و واسه چند روز خونه بود ، ماها خیلی از
حضورش خوشحال بودیم .
میدیدم نماز شب میخونه و حال عجیبی داره !
یه جوری شرمنده خداست و زاری میکنه
که انگار بزرگترین گناه رو در طول روز
انجام داده . یه روز صبح ازش پرسیدم :
چرا انقدر استغفار میکنی؟
از کدام گناه می نالی؟
جواب داد: همین که اینهمه خدا
بهمون نعمت داده؛
وما نمیتونیم شکرش رو به جا بیاریم بسیار جای شرمندگی داره ...
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷🌷
@westaz_defa
🔻فراخوان جشنوارهی شعر دفاع مقدّس و مقاومت تقدیم شما دوستان.
🔻 منتظر آثار شما عزیزان است. در ضمن فقط و فقط تا زمان مقرر شده در پوستر فوق ، آثار قابل پذیرش است.
@westaz_defa
شهیدانه🇵🇸🇮🇷✌️
[ با چشمانِ بسته گوش کن ]
دورت بگردم،
من که به جز تو بغلت گریه نکردم… :)
شبِ جمعه ها که میری کربلا
دعام کن :)
تو نجف گوشه ی ایوونِ طلا
دعام کن :)
دم سقاخونه یِ امام رضا
دعام کن :)
شهیدانه🇵🇸🇮🇷✌️
کتاب «پسرک فلافل فروش»📚 زندگی نامه شهید مدافع حرم🌼🌿 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری « ڪتـ📖ـاب بخــونیم!
دوستان اگر کتاب را خوندید ، برام بگید چه نکته ی اخلاقی از شهید یاد گرفتید
#تیکه_کتاب
گمنامی
اوایل کار بود؛ حدود سال ۱۳۸۶ به سختی مشغول جمع آوری خاطرات شهید هادی بودیم شنیدم که قبل از ما چند نفر دیگر از جمله دو نفر از بچه های مسجد موسی ابن جعفر الالا چند مصاحبه با دوستان شهید گرفته اند. سراغ آنها را گرفتم. بعد از تماس تلفنی قرار ملاقات گذاشتیم. سید علی مصطفوی و دوست صمیمی ،او هادی ذوالفقاری با یک کیف پر از کاغذ آمدند. سید علی را از قبل می شناختم مسئول فرهنگی مسجد بود. او بسیار دلسوزانه فعالیت میکرد اما هادی را برای اولین بار میدیدم آنها چهار مصاحبه انجام داده بودند که متن آن را به من تحویل دادند. بعد
هم درباره ی شخصیت شهید ابراهیم هادی صحبت کردیم.
در این مدت هادی ذوالفقاری ساکت بود در پایان صحبتهای سید علی رو به من کرد و گفت: شرمنده، ببخشید، می تونم مطلبی رو بگم؟ گفتم: بفرمایید.
هادی با همان چهره ی با حیا و دوست داشتنی گفت: قبل از ما و شما چند نفر دیگر به دنبال خاطرات شهید ابراهیم هادی رفتند، اما هیچ کدام به چاپ کتاب ترسید! شاید دلیلش این بوده که می خواستند خودشان را در کنار شهیدمطرح کنند.
بعد سکوت کرد. همین طور که با تعجب نگاهش می کردم ادامه داد:
#فلافل_فروش
ادامه_دارد
👇👇👇
@westaz_defa
شهیدانه🇵🇸🇮🇷✌️
#تیکه_کتاب گمنامی اوایل کار بود؛ حدود سال ۱۳۸۶ به سختی مشغول جمع آوری خاطرات شهید هادی بودیم شنیدم
دوستان سعی می کنم هر روز قسمت هایی از کتاب را در گروه بزارم تا روز مسابقه کتاب را باهم بخونیم .
امامخامنهای :
توصیهمیکنماینکتابهاییراکهدربارهۍ شهدانوشتهشده،دربارهیایثارگران
دوراندفاعمقدّسنوشتهشدهو
شخصیّتهاۍاینهاراتشریحمیکند،
بخوانید؛
همکتابهاۍشیرینوپرجاذبهاۍاست،
همذهنشمارابامسائلبسیاریآشنا
میکند👨🏽🦯.
@westaz_defa