eitaa logo
شهیدانه🇵🇸🇮🇷✌️
1.1هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
51 فایل
ارتباط با ادمین کانال @shahidaneh_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
صدقه اول‌ ماه جهت سلامتی عزیزانتون‌ فراموش نشه🌿 [ سفیرهای عزیز خیریه هم تو پیج‌هاشون استوری کنن 👌🏻❤️ ]
در بین ده‌ها رسانه ناامیدی آفرین، در بین صدها شخصیت صاحب تریبون ناامید آفرین، در بین خستگی و قهر دوستان، امام خامنه ای امروز می گوید: خسته نشوید! به قله نزدیکیم روز ناامید شدن نیست. تمام تحلیل ها ی حضرت آقا همیشه درست بوده ، پس باید دشمن را ناامید کنیم . @westaz_defa
نظر یکی از دوستان کانال در مورد کتاب پسرک فلافل فروش @westaz_defa
با سلام و وقت بخیرخدمت تمامی بزرگواران, گروه جهادی شهیده راحله جوادی حوزه ۵ عفاف ناحیه سپاه ارومیه در نظر دارد یک‌کار جهادی وخداپسندانه در راه خدمت به شهدای عزیز شهرمان انجام دهد به همین منظور درروز یکشنبه مورخه ۲۹ مرداد ماه در گلزار شهدا اقدام به رنگ آمیزی نوشته های مزار شهدا خواهد نمود لذا خواهشمند است از علاقمندان به شهدا و کار جهادی و همچنین افراد باحوصله و باسلیقه دعوت بعمل می آید که راس ساعت ۹ صبح در گلزار شهدا تشریف داشته باشند. همچنین همراه داشتن کلاه یا سایه بان و زیر انداز کوچک برای نشستن خود هنگام رنگ آمیزی و قلم رنگ آمیزی سایز کوچک و لذا داشتن آب و خوراکی برای خود الزامی میباشد واز پوشیدن لباس و چادر نو در حین رنگ آمیزی خودداری فرمایید . اجرتان با شهدا🌺🌺🌺🌺 @westaz_defa
دوچیز شما را تعریف می‌کند؛ صبر شما وقتی که چیزی ندارید، و رفتار شما وقتی که همه‌چیز دارید. @westaz_defa
مینی سریال عاشورا هم اکنون در حال پخش از شبکه یک سیما....
❤️ •{یَـامُـنَـفّـِسَ‌الغُـمُـوم}• +ای‌گشایشگردلتنگۍ‌هآ...!:) @westaz_defa
مولای من با آمدن تان آباد خواهد شد، نه تنها بقیع ٫ که دل های غم زده ی ما هم... @westaz_defa
آدمی که ساکنِ نجف شده نمی تواند جای دیگری برود؛ شما نمی دانید زندگی در کنار مولا چه لذتی دارد . . -شهید‌هادی‌ذوالفقاری @westaz_defa
- و خدا رحم کند این همھ دلتنگی را :)... @westaz_defa
☺️ ݪبخند بزن رزمنده وقتی دید همه اتوبوس ها سرو ته ڪردند و دارند به سرعت منطقه رو ترڪ مےڪنند . دور زد و پشت سر آنها گرفت، آتش هر لحظه سنگین تر مےشد . دژبانے وقتی به اولین راننده رسید در حالے ڪه جلوی او را گرفته بود. و طناب را در دست داشت گفت :« اخوی ڪجا ؟ 🤔 گفت :« شهید دارم» راه رو باز ڪرد و رو به دومے گفت : «شما ڪجا برادر ؟ » او هم بلافاصله گفت « مجروح دارم » راه رو باز ڪرد. و رو به سومی که فوق العاده دست پاچه بود 😥ڪرد و گفت : « شما دیگر ڪجا ؟ » او که دیگر نمےدانست چه مےگوید و فقط برای اینڪه چیزے گفته باشد ، با عجله گفت :مفقود الاثر دارم!😰😐 😂😂😂 @westaz_defa
نمی¬دونی که چقدر جایت در خانه خالی است لحظه¬ای نیست که جایت در خانه خالی نباشد.🥰
. یعقوب برایم روزهای اوّل مثل زندان بود 😔مثل این بود که داشتم در دنیای غم زندگی می¬کردم تا اینکه آن یادداشت تو رسید.😍
یعقوب باور نمی‌کردم که زندگی به دور از تو اینقدر برایم تنگ شود 😥ولی باشد به خاطر اسلام صبر می‌کنم که انشاءالله تو بازگردی🤲
یعقوب، عشق من نمی-دونی که شب‌ها اذان که میده چقدر دل¬تنگ میشم.😔
این چند روز که از تو خبر نداشتم کم مونده بود دق کنم. 😭
یعقوب نمی¬دونی که چقدر دوستت دارم❤️
● برگرفته از کتاب خاطرات شفاهی رزمنده دلاور دفاع مقدس حاج رحیم قره جه داغی 📚 بعد از ظهر وضعیت ما کمی وخیم‌تر شد چون عراقی‌ها بعد از ظهر حمله شدیدی را انجام دادند درگیری طوری بود که همه افراد از یک قسمتی از بدنشان زخمی شده بودند من خودم هم ترکش بر صورتم خورده بود بعد از درگیری نشسته بودیم علی اکبر آمد امیدی به برگشتن نداشتیم چون نفرات زیادی نمانده بود فقط می‌توانستیم شهدا و زخمی ها را جمع کنیم و بگذاریم آنجا بمانند هیچ امیدی هم به زنده ماندنمان نداشتیم طوری بود خود شهید علی اکبر وضعیت مرا جویا شد گفتم طوری نیست گفت که صورتت خونی شده اوضاع طوری بود که من متوجه نشده بودم که ترکش به صورتم خورده است ما آنجا ماندیم و به سر و وضعمان رسیدیم فردای آن روز دیگر آزادی خرمشهر تثبیت شد عراقی‌ها کاملاً شکست خورده بودند سلام سلام نیروهای جدید آمدند و کنار ما مستقر شدند ما از آنجا به داخل خرمشهر آمدیم پیشکسوتان اداره کل حفظ آثار استان آ.غربی @westaz_defa
اباعبدالله بعد آنهمه ضربه نیزه و شمشیر و سنگ ، انگشترش نشکست و ساربان انگشت را با انگشتری دزدید💔 تورا چگونه زدند که انگشترت شکست...🥀😔 ⟬شهید‌آرمان‌علی‌وردی⟭ @westaz_defa
😏بن سلمان ۲۰۱۷ : جنگ را به داخل ایران میکشیم! 😉بن سلمان ۲۰۲۳ : سلام من و پادشاه عربستان را به رهبر ایران و دکتر رئیسی برسانید 😂 @westaz_defa
پیمان عزیز توی خیابان شهید عجب گل پشت مسجد مغازه ی فلافل فروشی داشتم. ما اصالتاً ایرانی هستیم اما پدر و مادرم متولد شهر کاظمین میباشند. برای همین نام مقدس جوادین الا را که به دو امام شهر کاظمین گفته می شود، برای مغازه انتخاب کردم. همیشه در زندگی سعی میکنم با مشتریانم خوب برخورد کنم. با آنها صحبت کرده و حال و احوال می کنم سال ۱۳۸۳ بود که یک بچه مدرسه ای مرتب به مغازه ی من می آمد و فلافل میخورد. این پسر نامش هادی و عاشق سس فرانسوی بود. نوجوان خنده رو و شاد و پرانرژی نشان می داد. من هم هر روز با او مثل دیگران سلام و علیک می کردم. یک روز به من گفت آقا پیمان من میتونم بیام پیش شما کار کنم و فلافل ساختن را یاد بگیرم گفتم: مغازه متعلق به شماست، بیا. از فردا هر روز به مغازه می.آمد خیلی سریع کار را یاد گرفت و استادکارشد. چون داخل مغازه ی من همه جور آدمی رفت و آمد داشتند، من چند بار او را امتحان کردم دست و دلش خیلی پاک بود. @westaz_defa
خیالم راحت بود و حتی دخل و پولهای مغازه را در اختیار او می گذاشتم. در میان افراد زیادی که پیش من کار کردند هادی خیلی متفاوت بود؛ انسان کاری با ادب خوش برخورد و از طرفی خیلی شاد و خنده رو بود. کسی از همراهی با او خسته نمی شد. با اینکه در سنین بلوغ بود، اما ندیدم به دختر و ناموس مردم نگاه کند. باطن پاکت او برای همه نمایان بود. من در خانواده ای مذهبی بزرگ شده ام در مواقع بیکاری از قرآن و نهج البلاغه با او حرف میزدم از مراجع تقلید و علما حرف میزدیم. او هم زمینه ی مذهبی خوبی داشت. در این مسائل با یکدیگر هم کلام می شدیم. یادم هست به برخی مسائل دینی به خوبی مسلط بود. ایام محرم را در هیئت حاج حسین سازور کار می کرد. مدتی بعد مدارس باز شد من فکر کردم که هادی فقط در تابستان می خواهد کار کند، اما او کار را ادامه داد فهمیدم که ترک تحصیل کرده. با او صحبت کردم که درس را هر طور شده ادامه دهد، اما او تجدید آورده بود و اصرار داشت ترک تحصیل کند. کار را در فلافل فروشی ادامه داد هر وقت میخواستم به او حقوق بدهم نمی گرفت، می گفت من آمده ام پیش شما کار یاد بگیرم. اما به زور مبلغی را در جیب او می گذاشتم. مدتی بعد متوجه شدم که با سید علی مصطفوی رفیق شده، گفتم با خوب پسری رفیق شدی. هادی بعد از آن بیشتر مواقع در مسجد بود. بعد هم از پیش ما رفت و در بازار مشغول کار شد. اما مرتب با دوستانش به سراغ ما می آمد و خودش مشغول درست کردن فلافل می شد. @westaz_defa