شهیدانه🇵🇸🇮🇷✌️
سلام دوستان وقتتون بخیر حس کردم میشه از امروز هم یه حرکت خیلی جذاب رو شروع کنیم، که یقین دارم تاثی
اما اون کار چیه؟؟؟؟
میتونیم از امشب تا روز نیمه شعبان
که ۴۰ روز میشه،
شروع کنیم به خوندن «زیارت آل یاسین»
و یقین دارم اثرات خوبی رو میبینیم
که کمترینش،
برکت تو وقت و زمانمون هست...
یه سری نکته داره،
که حتماً تو پست بعدی میذارم...
@westaz_defa
سلام و نور💫
اگه دنبال یه تحول توی زندگیت هستی، این فرصت رو از دست نده 👌
🌹 پویش همگانی تا همیشه سلام
(چله زیارت آل یاسین به نیت تعجیل فرج)
🔸شروع : چهارشنبه / ۲۷ دی ۱۴۰۲
🔸پایان: نیمه شعبان (۶ اسفند)
🔹شرایط:
👈توی این پویش روزی یه بار باید زیارت آل یاسین و دعای بعد از آن را به نیت فرج حضرت بخونیم.
👈خوندن دعای بعد زیارت الزامیه، (دعای خیلی قشنگیه...)
👈دقّت کنید چلّه ما زیارت آل یاسین است، نه سوره یس !!
👈فرقی نداره چه ساعتی، هر ساعتی از شبانهروز میشه خوند
👈بعد از فرج آقا، حاجات شخصی خودمون رو هم میتونیم درنظر بگیریم
👈نیاز به ثبتنام نیس!
👈نیاز به اعلام قرائت زیارت آل یاسین نیس!
👈اگه یه روزی نشد زیارت رو بخونین میشه قضاش رو توی روزهای بعد خوند.
#تا_همیشه_سلام
@westaz_defa
4_5765023082594962270.mp3
3.88M
▫️امنترین پناهِ دنیا اینجاست...
🔘 #سخن_آوا "در پناهِ سلام"
#تا_همیشه_سلام
#زیارت_آل_یاسین
@westaz_defa
4_5765023082594962262.mp3
5.76M
▫️صوتِ " زیارتِ آل یاسین " با صدای "علی فانی "
#توسلات_مهدوی
#زیارت_آل_یاسین
#تا_همیشه_سلام
@westaz_defa
🌺رمان🌺
#قسمت_شصت_وهشتم
(توحید)
اولین ثمره ی ازدواجِ آخرین پسرمحمدوخدیجه بود.توشناسنامه ش محمد بود همنام پدربزرگش،پدربزرگی که ۲۴سال قبل ازتولدش از دنیا رفته بود. ولی توحید صداش می زدن .سال۱۳۵۰/۱۲/۱۸اومدنش نوید زندگی شیرینو به پدرومادرش داد.پسری بسیار زیبا،به زیبایی یه دختر بچه ی خوشگل.زمستان ۵۸بود وزمین پراز برف.پرویزبیاسرِ سفره،غذاسردشدها،داری چیکار می کنی؟دارم روغن کاریش می کنم آخراشِ،چراآوردیش خونه خب تو همون سپاه روغن کاریش می کردی دیگه ؟!!بابا ببین دیکته ۲۰شدم، بابا ،بابا باتوأم ها.جانم بابا،تو دیکته ۲۰شدم.ببینم،آ باریکلا پسرِ درس خونم.ببین چی براش جایزه می خرم.توحید تو بیا سرسفره،مثل اینکه بابات گشنه ش نیست.میام خانم میام ، عصبانی نشو اشرف خانوم،اااومدم اینم آخریشِ. وای سوختمممممم، سوختمممم.بچه دیونه شدی ،چرا می پری بالا؟!!! توحیددددد چه ت شد.توحید با شدت پرید بغلِ اشرف؟اشرف توحید یهو چه ش شد؟نمی دونم .این چیه ؟دستم چرا خیس شد؟دستت خیس شد؟آره؟یاخداااااااا، خون، دستم خونی شد،توحیدددددددد.بلوز و شلوار خونه تنش بود سربرهنه بود،بی کلام با سرعت توحیدوبغل کرد وپابرهنه گریه کنان دوید تو خیابون دیگاله ،چند قدمی رفته بود که وانتی با دیدن وضع زنی بدون حجاب ترمز کرد،خانم چی شده ،ترو خدا مارو برسون بیمارستان ،بیا بالا ،اشرف بچه به بغل سوار شد.خانم چی شده ؟نمی دونم فقط دیدم بچه م پرید هوا و بال بال می زنه.ببینمش ،ترمزی کردو دستشو گذاشت روی نبض توحید .خانم پیاده شد ،این بچه تموم کرده.یعنی چی تموم کرده؟ترو بخدا بچه مو نجات بده.خواهر من می گم این بچه مرده.مرده رو می خوای ببری بیمارستان؟برگردخونه ت .اشرف با چشم گریان از وانت پیاده شد وبرگشت خونه ،مسیری که دویده بود خونِ توحیدش روی برفها ردی قرمز به جا گذاشته بود،جگرگوشه شو به سینه ش فشرد،برگشت خونه ،تمام لباساش خونی بود. خواهرش صفیه اومدوبچه رو از توبغلش گرفت.صفیه ، راننده بهم گفت توحید مرده.راس می گه توحید مرده؟چرا مرد؟چی شد مرد؟اشرف دورت بگردم خواهر.نه واقعا می پرسم آخه چی شد ؟پرویز کو ؟اشرف ، پرویز داشت خودشو باهمون اسلحه می کشت ،من نذاشتم،اگه دیرمی رسیدم الان دوتا جنازه رودستمون بود.اسلحه ! جنازه ! چی داری می گی؟هیچی خواهر بیا تو .چیزی نشده . چیزی نشده ! رنگ بچه م عین میت شده.صفیه یعنی توحید مرده؟نه باورنمی کنم،بده بغلش کنم.باشه بیا تو اتاق می دم بغلت.
پرویز ،پرویز،کجا داری می ری ؟چرا یه جوری هستی؟حالت خوب نیست؟نه آقا داداش خوب نیستم.چرا چی شده ؟ من قاتلم؟قاتل! آره ،من آدم کشتم.واا یعنی چی ؟چی داری می گی؟راس می گم آقا داداش . اینجوری نگام نکن،دیوونه نشدم. من بچه مو کشتم. آقا داداش من توحیدو کشتم. پرویز خُل شدی؟نه آقاداداش خل نشدم.دارم می رم خودمو معرفی کنم.اینو گفتو به طرف کلانتری به راه افتاد.غفار بادیدن حالِ خرابِ پرویز بی کلام و متحیر دنبالش راه افتاد.آقا باکی کار دارین؟با رئیس پاسگاه.نمیشه آقا . چرا نمیشه؟ بهش بگین یه قاتل اومده! چیه قاتل ندیدی ؟ببین.من قاتلم .می دونی کی رو کشتم؟پسرمو.پسر۸ساله مو.دستاشو آورد جلو .بهم دستبند بزن.بزن دیگه چرا معطلی؟آقاشماچه نسبتی بااین آقادارین؟ برادرِکوچیکمِ .راست می گه ؟نمی دونم ،منم تومسیراومدن به اینجا دیدمش. آقا شما حالِت خوبه؟پدری که بچه شو بکشه حالِش خوب میشه؟حیوون اینکاروبابچه ش نمی کنه ،که من کردم. باچی کشتی؟اسلحه؟!آره اسلحه. اسلحه تو دستِ تو چیکارمی کرد؟اسلحه رو از کجا آوردی؟من سپاهی م.آورده بودمش که روغن کاریش کنم.چرا به طرفِ پسرت شلیک کردی ؟نکردم. یعنی چی نکردم؟من به طرف بچه م شلیک نکردم.اصلا اسلحه رو به طرف توحید نگرفته بودم.کارت شناسایی سپاه تو بده .ببرینش بازداشتگاه. سرکار یعنی چی که ببرینش بازداشتگاه.برادرِ من خادمِ این کشورِ.توپیروزی انقلاب باتمام قدرت کار کرده.ازوقتی هم که انقلاب پیروز شده کارگاه ریزه کاری شو جمع کرده و در نقش یه سپاهی به این ملت خدمت می کنه.ببرینش.سرکار باشمام.صبرکن باهم حرف می زنیم.پرویز نگران نباش من اینجام.دیگه نگران چی باشم آقا دادش؟!توحیدم دیگه نفس نمی کشه.چرامن زنده ام؟نذاشتن خودمو بکشم.نذاشتن.سرباز ببرش براش پرونده تشکیل بده بعدببرش بازداشتگاه سرکار تروخدا نبرینش ،اصلا معلوم نیست چیزی که می گه صحت داره.اسم شما چیه ؟من فطینی هستم ،گفتین برادرش هستین ؟بله برادرِ بزرگش هستم واز۴سالگی من بزرگش کردم.برادر نه ،بهترِبگم پرویز پسرِ منِ.آقای فطینی بااین وضعی که داره براش بهترِ که تو بازداشتگاه باشه ،ممکنِ به خودش آسیب بزنه.فعلا بازداشتگاه امن ترین جاس براش.اینجورم که معلومِ بااین وضع و اوضاع شما که نمی تونین هر دقیقه مواظبش باشین،اسمش بازداشتگاه س،براش خوبِ که اینجا باشه.آدرس خونه ش بگین ما کارشناس و مأمور بفرستیم ببینیم قضیه ازچه قرارِ
@westaz_defa
شهیدانه🇵🇸🇮🇷✌️
🌺رمان🌺 #قسمت_شصت_وهشتم (توحید) اولین ثمره ی ازدواجِ آخرین پسرمحمدوخدیجه بود
جبار (پرویز ) بانی فطینی
محمد(توحید)بانی فطینی
🌺رمان🌺
#قسمت_شصت_ونهم
(توحید)
ساعتی نگذشته بود که خونه ی پرویزواشرف پرشداز فامیل و همسایه .آقاجون،آمبولانس اومده توحیدو ببره.چجوری به اشرف بگیم بچه روبده.توحیدوازخودش جدانمی کنه.بگین مادرِاشرف بچه روازش بگیره.آقالطفا اتاقی که این حادثه توش اتفاق افتاده رو خالی کنین،می خواهیم شرح ماوقع رو گزارش کنیم.اتاق برای کارشناسان خالی شد.نیم ساعت بعد گزارش به این شکل نوشته شد.موقع تمیز کاری وروغن کاری اسلحه گلوله ای داخل اسلحه مخفی شده و ضارب به خیال اینکه اسلحه خالیِ ماشه رو به طرف زمین و روی فرش می کشه ،گلوله به فرش می خوره از اونجام کمانه می کنه و می خوره به قلب مضروب . جناب فطینی ،فرمودین اسمِ این بچه چیه؟توحید. مگه پسرِ.بله.این که شبیه دختربچه س.نه آقا پسرِ.بقدری این بچه خوشگل بود و موهای بلندِ و خوش حالت داشت باور نکردن که پسرِ و خودشون با مشاهده ی جنسیت بچه حرفِ غفاروتاییدکردن.طفلِ معصومو کالبد شکافی کردن وگلوله رو درآوردن.باتأییداین موضوع که قتل عمدی در کار نبوده و با تبرئه شدن پرویز ،توحید با ناله های دردناک پرویز واشرف به خاک سپرده شد.
شادی روحش فاتحه ای قرائت کنیم.
@westaz_defa
🌼پیش دبستانی و مهد قرآنی سدنا برگزار می کند⭐️⭐️⭐️
🎁ورکشاپ مربیگری مهد و پیش دبستانی(۳تا۶سال)
زمانومکان :۱۲و۱۳بهمن _ارومیه
❌آموزش با قصه،بازی،خلاقیت،ومهارت محورو...#مقدماتی و#پیشرفته
🎁سرفصلهای آموزشی👇👇👇
✏️آموزش مفاهیم ریاضی و علوم با بازی،قصه،وخلاقیت
✏️آوا ورزی با بازی و قصه
✏️آشنایی باواحد کارها و نحوه تدریس
✏️لوحه نویسی(دست ورزی)
✏️آموزش طرح درس نویسی (روزانه،هفتکی،سالانه)
✏️آشنایی با شیوه های نوین کلاسداری
✏️شروع و پایان جذاب کلاس با بازی
✏️غلبه بر هیاهوی کلاس با خلاقیت
✏️بررسی و ارائه بازی و تمرین برای ادارک شنیداری و دیداری
✏️آموزش بازی های ریتمیک و قصه مطابق با واحد کارهاو مفاهیم علوم و ریاضی
✏️نحوه ی کار کردن آوا ورزی در سنین قبل از دبستان و اهمیت آن با بسته آموزشی ( الفبا ورزی با کاکاکلاغه)وارائه قصه
✏️آشنایی با نکات روانشناسی ارتباط موثری
💌مدرس:سرکار خانم دهقانی
🅾بااعطای گواهینامه معتبر
شماره تماس ثبت نام ۰۹۱۴۱۴۰۶۲۵۸ سرکار خانم سپهری
یک نفر یه نصیحتی بهم کرد
که پشتش کلی آرامش بود؛ میگفت:
«سوزنت گیر نکنه روی آدما، روی حرفا، روی اتفاقا، فقط رها کن؛ نیازی نیست دنبال تحلیل هرچیزی باشی.»
@westaz_defa
#چالش
سلام ، امشبی که شب آرزوهاست ، اگر دوست داشتید این پیام را #فور کنید و یه مکانی را انتخاب کنید تا اونجا به نیابت از همدیگر نماز بخونم و به همدیگر دعا کنیم .
-فقط تا ساعت ۲۱ امشب
@westaz_defa